سلام پیری

سلام پیری
by Sharareh Golshani
20-Apr-2009
 

مثل همیشه، بنا بر عادت، صبح یکشنبه هم خواب ناز به من رحم نکرد و ساعت ۶ بیدار شدم.  دست و رویم را میشستم و با حوله کوچکی صورتم را خشک میکردم که چشمم به آینه افتاد.

حوله را کنار گذاشته، به آینه نزدیکتر شدم و به چهره غریبی که گویا چهره خودم بود خیره بردم.

از آن چهره پر از خواب و خیال و رویا که من به دیدن و بودن آن عادت کرده بودم خبری نبود.  امروز بر خلاف هر روز دیگر آنچه را که سالهاست از آن فرار میکنم را در آینه دیدم.

خط و جای پای گریه ها و خنده های گذشته را دیدم. 

آثار زندگی را دیدم که بدون اجازه من امضای خود را بر چهره  یادگاریی گذاشته بودند.

چشمها دیگر آن ذوق شیطنت و برق جوانی را نداشتند.  آنها امروز خسته بنظر می آمدند. آرام بنظر می آمدند.

تازه گردش زمان را درک کردم.

برای اولین بار فهمیدم که سن به پیری و جوانی ربطی ندارد.

با خالی نفسی آه کشیدم و با صدایی که آن هم برایم غریب بود گفتم:

«سلام پیری»  

و به این فکر کردم...که ای کاش گردش چرخ زمان هم مثل تاکسی یک راننده داشت.

همین الان بهش میگفتم:

"ببخشین آقا، همینجا نگه دارین، من پیاده میشوم.  لطف کردین...بله مطمئنم راهی نیست از اینجا، بقیه اش را یواش یواش پیاده میروم.  من که عجله ای ندارم."
          


Share/Save/Bookmark

Recently by Sharareh GolshaniCommentsDate
The Marriage Thing...
3
May 01, 2012
WHILE YOU WERE DYING…
2
Mar 14, 2012
Learning to be IRANIAN
7
Feb 07, 2012
more from Sharareh Golshani
 
Multiple Personality Disorder

You're too young

by Multiple Personality Disorder on

...to be this wise.


Manoucher Avaznia

فکر حادثه

Manoucher Avaznia


الا ای خفته ی پویان که می جویی گذرگاهی بسوی بامداد نقره فام روشن فردا؛

سلامی برتو و بر راه تار پر خم و پر پیج.

توانت بیش.

سلام و پرشسی از چونیی احوال رهپویان این وادی.

 

چه می دانی ز حال و روزگار رهسپارانی که نستوهند

ز رنج راه و ناپیدایی آن خانه ی آرام؟

ترا از روشنای آن سحرخیزان بیداری

چه حاصل آمداست امشب؟

برین دیواره ی سنگیّ بی روزن

چه می سایی کنون این دستهای گرم؟

چه می جویی ازین شبهای بی ساحل؟

ازین سرمای فکرت سوز بی حاصل؟

چراغ راه پنهان است.

و نجوایی دگر در خون سرد این بیابان است.

 

دگر آن کاروان رفته است.

آنچه برجا مانده است میراث جاویدان

صدای تکنواز زنگ لوک کاروانسالار بیدار است

به پژواکی میان پرده های دور یک خنیا.

لرزش این تن از آن خوش نغمه ی دور است.

 

کنون استاد راهی بایدت غمخوار.

نگاه مهربان کوکبی می بایدت رهیاب.

کنونت گرمی یک باده باید تا کند بی تاب.

هلا در فکر پاپوش و عصا و توشه ی ره باش.

هلا فانوس راهی بر گزین سوزان.

هلا فکر دلیرحادثت فرمای.

 

هیجدهم آذرماه 1387

اتاوا


Maryam Hojjat

I identified

by Maryam Hojjat on

with you Sharareh.  Time flies.


Red Wine

...

by Red Wine on

شراره خانم به كلوب پيران روزگار خوش امديد.


Souri

Very nice!!

by Souri on

Was it the story of my own life? :-))

This reminded me of a very beautiful old song "Salam bar piri" sang by Bita. Unfortunately I couldn't find that old song on the web......

Amad zamane asirie man

ke gouyad salami be pirie man

mara ey javani seda kon

mara ey javani seda kon