پرواز کوتاه و راحت بود، و هتل شیک و تمیز. شام سادهای خوردیم و پس از گشت مختصری و چند تلفن به ایران، خواب خوش به سراغم آمد. این بود تا ساعت چهار صبح، که تلفن با صدای گوشخراشی به زنگ افتاد، و من مادر مرده مثل ترقه از جا پریدم. آنطرف خط، صوت دلنشین مش رجب راننده کاروان بود که میفرمودند، "عجلو به صلوات - وقت نماز صبح است، حاج آقا!" اگر چه روز بعد انعام رجب رسید تا شماره مرا به لحاظ پزشکی ندیده بگیرد، اما احتیاطا هر شب سیم تلفن را میکشیدم.
آنها که کعبه را فقط تو تلویزیون دیده اند، فکر میکنند که علی آباد هم شهری است! مکعبی است محقّر، ده متر در ده متر، که بتکده اعراب بدوی بوده و منجمله، بزرگ بتی داشت بنام "الله". خدا پدر پول نفت و معماران ایتالیایی را بیامرزد، که لااقل صحن و اطراف "خانه خدا" را تر و تمیز کرده اند.
هفت بار باید دور حرم طواف میکردیم که خدا وکیلی، لااقل چهار دور چرخیدیم! آرام آرام میرفتم و مادر زن جان هم آنچنان مسحور و مدهوش بود، که سر از پا و هفت از چهار نمیشناخت! بیشتر مایل بود که مثل بقیه شیعیان، نزدیک شویم بلکه ایشان هم بتوانند دستی به پرده سیاه زمختی که کعبه را پوشانده بود، یا به ارکان چهار گانه آن، و البته سنگ سیاه (حجر الاسود که شبیه سکس خانم هاست) برساند. اما دیدیم که هوا بشدت پس است - چون شرطههای عرب با شلاق ایستاده بودند و هر شیعه نادان را که به قصد مالش رکنی، نوازش پردهای و یا بوسیدن سنگی نزدیک میشد، آنچنان با شلاق مینواختند که صدای "آخ و اوخ" با لهجه شیرین فارسی، مرتب به آسمان میرفت! ظاهرا، اعراب آن رفتار عاشقانه را "بت پرستانه" میدانستند و از علاقه مفرط شیعیان به مالیدن و بوسیدن و سابیدن، بی خبر بودند.
بعد از نماز و ناهار و خواب عصرانه، حاج آقا فرمودند که یک بیک خدمت برسیم تا ایشان قرائت نمازمان را بشنوند و تصحیح بفرمایند. این امتحان مهم از آن جهت که، قرار بود فردایش در محلی مقدس و وقتی مقتضی، دو رکعت نماز به کمر بزنیم، که هر رکعتش به اندازه هفتاد سال عبادت ثواب داشت ... نه فقط برای خودمان، بلکه از جهت هفت جدّ قبل و هفت پشت بعد مان! حتی منهم نمیتوانستم به چنین "نیایش پر بازده ای" نه بگویم.
ولی مادر زن جان گریه کنان از نزد حاج آقا آمد که، "ایشون می گوید قرائتم خرابه و نمازم باطل میشه!" خدمت رسیدم و معلوم شد که خود حاج آقا حاضرند که قبول زحمت کنند. قرار شد چهار رکعت برای خانم بزرگ و بنده به "قرائت صحیح" بخوانند و ده تا اسکناس هزار تومانی هم برای امور مسلمین تقبل فرمایند! حساب کردم که برای فامیل عریض و طویل ما، در میآمد به عبارت پنج تومن به ازای هر سال عبادت ... خدا بده برکت!
به حکایت تورات، ابراهیم و همسرش سارا برای هفتاد سال بچه دار نشدند. اما داش ابی یه شب که رفت سراغ کنیز سیاه پوستشون (هاجر)، صاحب آقا اسماعیل شد. سارا خانم هشتاد و دو ساله هم ناگهان به غیرت افتاد و سال بعدش یه پسر کاکل زری زایید! بعد هم مثل هر زن حسود و وظیفه شناسی، سارا خانم کشتیار ابی جان شد که اون "حرومزاده دورگه" و مادر نابکارش رو بیرون کنه! بقیه داستان هاجر و اسماعیل، تشنگی و سراب، صفا و مروه ... مال اعراب مسلمونه، که اسماعیل رو پدر جدّ مشترک خودشون به حساب میآرند.
بنده فکر میکردم که مسیر صفا و مروه لابد چند کیلومتره که اون زن و بچه تشنه و بیچاره، عقب و جلو میرفتند. اما صد متری بیشتر نیست و تازه سنگفرش ایتالیایی و سقف خنکی هم داره. خط چپ و راست برای پیادگان بود و ما چرخ بدستان از خط وسط میرفتیم. میتوانست راحت باشد و بی اشکال، اما مشتی کارگر عرب و سیاه که به یک دلار ملت را روی چرخ میگذاشتند و میبردند، آنرا تبدیل به مسابقه ارابه رانی در فیلم "بن هور" کرده بودند. لحظهای که حواست پرت میشد، یا از بغل به پک و پهلویت میزدند، و یا از عقب چلاقت میکردند. پشت سرت را هم حق نداری که نگاه کنی، چون سعی ات باطل میشود و باید از اول آغاز کنی!
Recently by Shazde Asdola Mirza | Comments | Date |
---|---|---|
The Problem with Problem-Solvers | 2 | Dec 01, 2012 |
I am sorry, but we may be dead. | 18 | Nov 23, 2012 |
Who has killed the most Israeli? | 53 | Nov 17, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
Well that goes without saying
by Hoshang Targol on Sat Nov 20, 2010 07:58 AM PSTIt's actually a great picture, but I was waiting for some top notch Al Ahamd and....
Your right it's not the picture, it's me.
In hindsight AA with all his mastery of Iranian culture and pyrotechnics
Regarding Malaki, he was simply brilliant, a true independent. The storyin verse, yet remained some sort of a, for lack of a better term, a
peasant: per his observation of the new electricty engines in, Three
Essays. Comparing them to some mambo jambo, ancient Zorastorian fire
temples and all that. Wonder if Bahram Sadeghi got any ideas from that?
had it that he had so much faith in the soviets that when they called
him a traitor ( for being independent) on radio moscow, he couldn't stop
crying for nights. Just imagine that: how one should be proud of
keeping his own stance, and yet not being able to stop crying?
Dear Hoshang
by Shazde Asdola Mirza on Sat Nov 20, 2010 06:43 AM PSTThanks for the extra information regarding Al-Ahmad. I only knew of his origins in the "Third Line" and with the Tudeh discontent, Khalil Maleki.
I am sorry to see that you don't like the picture. It is a real photograph with no editing and changes. But do tell what you don't like about it, please - I have this theory that most Iranian men are afraid of the female sex organ ;-)
Shazdeh: moment, moment, a very good discusssion ,
by Hoshang Targol on Sat Nov 20, 2010 05:56 AM PSTand the story is sort of good too: not necessarily the picture, waiting for the next episode. Or as my grandchild would say :" Chilling til the next episode". Not sure where she gets the hip-hop from?
As far as Al Ahamd, for all his critiques like Mohammad Ali Sepanloo and others, who accuse him of "reportage", instead of writing: with the exception of Sepanlo and a few others of Sepanlo's generation, very, very few still could even write, "reportage" like Al Ahmad , including our own Shazde aziz.
Shazdeh jon, what you point out as Al Ahmad's ultimate intellectual defeat and his recourse to '" Gharb Zadegi": all of that, really originates from Fardid: he ist the source, not Al Ahmad.
Al Ahmad, as you correctly point out, in response to Tudeh leadership's betrayl seeks redemption and finally surrenders to an endogenous, nativist, "authochthonous" narrative, under the direct influence of Fardid. As Ashori points out : without Fardid there would be no "Gharb Zadegi".
Except Dostar and Ashori, almost no one mentions Fardid and his dominant crucial charaltanist "philosophy". How such an orientation practically paralyzed a good chunk of Iranian "thinkers" in 77-79 is our curretn tragedy.
(again, Shamlo and a few others were the great excpetion: that proved the rule!)
Mr. President, your so very delicate referrence to the female memberaeous, is so very delicate, and...
Ostad Nouri: You're just such a living encylopedia, I'm begining to copy and paste almost every poem you post. Do you recall " Safar Nameh Ebrahim Mirza"?and thanks for the travel logs, as usuall.
تو رو چه به این حرفا ؟ برو تریاقتو بکش ، بی خیال .....
ناناش،وافور و سفت بچسب ،میقات پیش کشت .
Jalal Al-Ahmad
by Shazde Asdola Mirza on Sat Nov 20, 2010 06:26 AM PSTIf you are at all interested in understanding Al-Ahmad, try his most famous work, Westoxication, or "GharbZadeGi".
There you can see Al-Ahmad as the typical angry Iranian intellectual, who is looking at the wealthy, strong and domineering West - with awe, jealousy and anger.
His generation was first in awe of the West, for all its achievements. They first bought into the Western ideals - Liberal Capitalism like the mantra of the Constitutional Revolution, then Communism as in the Tudeh Party, and finally Nationalism which was callously betrayed by the Western coup of 1953.
Post 1953, the intellectuals went through a very long and depressing period. They felt betrayed by almost everyone - by Capitalists through the Shah and by Communists through the Tudeh. They felt powerless and helpless in every aspect. Al-Ahmad certainly declares that sense of grief and helplessness in Westoxication, as he describes a country conquered by the West, but maintained like a poor outhouse, where opportunists could come and dump at will, and where their filth was praised and traded as the ultimate commodity ... cultural, economic and political.
Being of a resourceful nature, we Iranians have always found a way to get what "we want", but perhaps not what "we need". So the unhappy intellectuals searched high-and-low and tried every possible combination of all the ideologies, for one prize ... victory over the Shah! Now how the Shah's stupidity turned him into the focal point of opposition is another matter for another time. But the important point is that, guys like Al-Ahmad tried EVERYTHING, to fight and to win ... till finally they found just the right combination of populism, religion and activism ... in 1978.
شازده جون
Nader VanakiFri Nov 19, 2010 07:23 PM PST
Nader Vanaki
by Shazde Asdola Mirza on Fri Nov 19, 2010 05:51 PM PSTدرست تشخیص دادی ... عنوان کتاب آل احمد، "خسی در میقات" بود!
ایشان که فوت شده و فحش به مرده هم خوبیت نداره. فقط آن یک نفر نبود - یک نسل از روشنفکران ما انقلابی شدند (بعضی دینی، بعضی چپی و بعضی هر دو). یک روند تاریخی با اون شدت رو نمیشه به حساب یک نفر، یا حتی یک گروه گذاشت.
روحانیون عظما مانند خمینی، سیستانی، بروجردی و غیره حج نمیروند
Shazde Asdola MirzaFri Nov 19, 2010 05:35 PM PST
Very good point, your highness ... Khamenei!
شازده از این تیتر خوشم اومد
Nader VanakiFri Nov 19, 2010 04:06 PM PST
حجّ مبارک باشد انشا الله
Seyyed-Ali-KhameneiFri Nov 19, 2010 03:21 PM PST
بسم تعالی
البته من، و بقیه روحانیون عظما، مانند امام خمینی (ره)، آیتالله سیستانی، آیتالله بروجردی، آیتالله دستغیب و غیره و غیره که حجّ نمیرویم...چونکه میدانیم که این بند و بساط دستک و دمبکی بیش نیست. لاکن طبق روایت آیتالله کلینی این امر مهم، یعنی حجّ، بر شما سفیهان که حوزهٔ علمیه نرفته اید واجب میباشد.
السلام علیکم و رحمت الله و برکاته.
Dr. Noury jan
by Shazde Asdola Mirza on Fri Nov 19, 2010 03:16 PM PSTسفرنامه خیر، داستان است!
ژول ورن بدون اینکه از خونهاش تکون بخوره، "دور دنیا در هشتاد روز" چرخید - "بیست هزار فرسنگ زیر دریا" پیمود - حتی "سفر به کره ماه" داشت! تازه اون موقع، هنوز اینترنت هم نداشتند.
سفرنامه ی حج جناب شازده
M. Saadat NouryFri Nov 19, 2010 02:46 PM PST
سفرنامه ی حج جناب شازده ، شیوا و روان و دل پسند نگاشته شده است واز هم اکنون در میان مجموعه ی سفرنامه ها ی حج مقام شایسته ای یافته است. سپاس، و چشم به راه دیگر بخش های آن.
برای آگاهی از چند مجموعه ی سفرنامه ی حج به این منبع نگاه کنید.
Faramarz jan - next stop is Medina
by Shazde Asdola Mirza on Fri Nov 19, 2010 02:37 PM PSTI am glad you have enjoyed it. It's a collage of all I know about the pilgrimage ... hopefully in a funny way.
حاجی شازده
FaramarzFri Nov 19, 2010 12:24 PM PST
حاج آقا،
زیارت قبول!
کعبه خدا چراغونه
شازده حاجی چه خندونه
بسیار از خواندن این داستان شما لذت بردم، بخصوص تمام جزئیات خانه کعبه و اطراف.
موفق باشی و منتظرقسمت بعدی
خدا قسمت همه مومنین و مومنات بنماید
Shazde Asdola MirzaThu Nov 18, 2010 08:16 PM PST
این سنگ سیاه، رکن مونث (زنانه) کعبه است.
رکن دیگری هم هست، در گوشه مقابل، که مذکر (مردانه) میباشد.
خدای عرب شهوتی هم البته شهوتی میشود!
What a great business...
by Khar on Thu Nov 18, 2010 08:03 PM PST...this business of redemption and salvation is! Shazdeh Jaan you are correct this meteorite in the silver casing looks like a gigantic koss, no wonder why all especially the male pilgrims would love to touch & kiss it :-). As the old saying goes; sex and religion sells, Islam combined both over 1500 years ago.
Thanks for another very good read!