هر جمعه در صفحه "دلنوشتههای دلنشین" در فیس بوک، اشعاری در مورد یک مطلب خاص چاپ میشه. مطلب دیروز "سفر" بود. اشعار بسیار زیبائی از طرف اعضا اونجا پست شد. من چند تا از اونها رو اینجا مینویسم....امیدوارم که لذت ببرید و اگر شما هم اشعار زیبایی در مورد "سفر" میدونید، اینجا پست کنید.
یک روز به دور ها ، سفر خواهم کرد
دلتنگی تکرار را ، به در خواهم کرد
یک روز دوباره کودکی خواهم شد
از شهر فرشته ها ، گذر خواهم کرد
...یک روز به اوج آسمان خواهم رفت
هم صحبتی مهر و قمر ، خواهم کرد
یک روز سراغ عاشقان خواهم رفت
بر هرچه شقایق است ، نظر خواهم کرد
یک روز سوار ابرها خواهم شد
از ظلمت غم ، روبه سحر خواهم کرد
یک روز ز خویشتن برون خواهم شد
از هرچه هیاهوست ، حذر خواهم کرد
=====================
روز پاییزی میلاد تو در یادم هست
روز خاکستری سرد سفر یادت نیست
ناله ناخوش از شاخه جدا ماندن من
درشب اخر پرواز خطر یادت نیست
تلخی فا صله ها نیز به یادت ماندن
...نیزه پر پات نشسته و سپر یادت نیست
یادم هست یادت نیست
عطش خشک تو بر ریگ بیابان ماسید
کوزه ای دادمت ای تشنه مگر یادت نیست
تو که خود سوزی هر شب پره را میفهمی
با ورم نیست که مرگ بال و پر یادت نیست
تو به دل ریختگان چشم نداری بیدل
انچنان غرق غروبی که سحر یادت نیست
خواب روزانه اگر در خور تعبیر نبود
پس چرا گشت شبان در
بدر یادت نیست
من به خط و خبری از تو قناعت کردم
قاصدک کاش نگویی که خبر یادت نیست
==================
Recently by Souri | Comments | Date |
---|---|---|
Ahamdi brings 140 persons to NY | 26 | Sep 24, 2012 |
Where is gone the Babak Pirouzian's blog? | - | Sep 12, 2012 |
منهم به ایران برگشتم | 23 | May 09, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
زیباست کنار یکدگر بودن ، یا همره یار در سفر بودن
Ladan FarhangiSat Nov 13, 2010 04:09 PM PST
سفر
من زنده به عشق دلبری هستم
دلبسته ی نیک گوهری هستم
او رفته سفر گرفته پرواز
دوراست زمن یکی دو فرسنگ
خواهم که بیاید او دوباره باز
آغوش کشم به سینه او را تنگ
زیباست کنار یکدگر بودن
یا همره یار در سفر بودن
یا آنکه همیشه در بر او
از درد فراق بر حذر بودن
هر بار که او سفر رود دور
آرام دل و قرار من گیرد
این بار دگر نمی گذارم او
بار سفر از کنار من گیرد
منوچهرسعادت نوري
تهران – ۱۹۶۲
//iranian.com/main/blog/m-saadat-noury-28
روز سفر
SouriSat Nov 13, 2010 04:08 PM PST
روز خسته روز بسته
وقت سردردهای سنگین
روز ابری روز پیری
وقت تعطیلی غمگین
این سفر آرزو رو محو میکنم
با هوس نغمه إی دیگر میکنم
روز باور روز آخر
وقت غبارهای رنگین
روز خاموش روز آغوش
وقت همدردی دیرین
این سفر بیخبری ترک میکنم
با بوسه سحر حاجتی دیگر میکنم
روز سکوت روز سقوط
وقت همبینی خشمگین
روز همت روز نهایت
وقت بیداری بی دین
این سفر حماسه رو صرف میکنم
با غزل عشق رو حفاظت میکنم
اورنگ
Août 2010
Sure Souri jaan!
by marhoum Kharmagas on Sat Nov 13, 2010 04:06 PM PSTWe Esfahanis are always ready to kiss!
Thank you Nazy joon
by Souri on Sat Nov 13, 2010 04:03 PM PSTThis one at least was a bit more hopeful!
rouhe ma shad shod :)
Have a good mehmooni and come back soon.
مرا ببوس
SouriSat Nov 13, 2010 04:01 PM PST
مرا ببوس مرا ببوس
برای آخرین بار
ترا خدا نگهدار
که میروم بسوی سرنوشت
بهار ما گذشته
گذشته ها گذشته
منم به جستجوی سرنوشت
در میان توفان
هم پیمان با قایقرانها
گذشته از جان باید بگذشت از طوفانها
به نیمه شبها
دارم با یارم پیمانها
که برفروزم آتشها در کوهستانها آه
شب سیه سفر کنم
ز تیره ره گذر کنم
نگه کن ای گل من
سرشک غم به دامن
برای من میفکن
//www.youtube.com/watch?v=q54MNL7E1gY
عرض کردم که سوری خانم!
Nazy KavianiSat Nov 13, 2010 04:04 PM PST
بابا، آخه این سفر خیلی موضوع غم انگیزیه! حالا این هم آخرین ترانهء "سفری" تا دیرتر که برم مهمونی و بیام سراغتون! این یکی غمگین نیست! لطفا صدا را بلند کنید و برقصید!
مادرم چشم به راهه از سفر بیام
شب از خدا میخواد که من سحر بیام
دعای خیر مادرم پناهمه
میدونه که جاده رو بی خطر میام
همین روزا میبندم کوله بارو
خبر میدم که دارم از سفر میام
میگم مادر خبر بده به عالم
بگو من خسته ی در به در میام
دارم میام دارم میام به خونمون
به دیدن مردم مهربونمون
همون خونه که برکت تو سفرشه
خدا نشسته توی آسمون اون
تموم کوچه رو چراغونی کن
جای من هزار تا قربونی کن
بگو امیدت داره بر میگرده
میاد مادر دور سرت بگرده
دارم میام دارم میام به خونمون
به دیدن مردم مهربونمون
همون خونه که برکت تو سفرشه
خدا نشسته توی آسمونمون
گلاب بپاس رو سنگ فرشه ی تهرون
جارو بکش روی غم قلب ایوون
شرابو هدیه کن به تنگ خالی
بگو دارم میام به اون حوالی
دارم میام دارم میام به خونمون
به دیدن مردم مهربونمون
شعر از ژاکلین، بر اساس یک آهنگ آذری، تنظیم از آندرانیک، خواننده نوش آفرین.
//www.youtube.com/watch?v=nmGPFV-psIo
حمید مصدق
SouriSat Nov 13, 2010 03:52 PM PST
من صدا می زنم :
” باز کن پنجره ، باز آمده ام
من پس از رفتنها ، رفتنها ؛
با چه شور و چه شتاب
در دلم شوق تو ، اکنون به نیاز آمده ام “
داستانها دارم ،
از دیاران که سفر کردم و رفتم بی تو
از دیاران که گذر کردم و رفتم بی تو
بی تو می رفتم ، می رفتم ، تنها ، تنها
وصبوری مرا
کوه تحسین می کرد
من اگر سوی تو برمی گردم
دست من خالی نیست
کاروانهای محبت با خویش
ارمغان آوردم
من به هنگام شکوفایی گلها در دشت
باز برخواهم گشت
تو به من می خندی
من صدا می زنم :
” آی!
باز کن پنجره را “
پنجره را می بندی
رفتم
Nazy KavianiSat Nov 13, 2010 04:05 PM PST
.
.
رفتم
رفتم رفتم
رفتم و بار سفر بستم با تو هستم هر کجا هستم
از عشق تو جاودان ماند ترانه من با یاد تو زنده ام عشقت بهانه من
پیدا شو چو ماه نو یک شب به خانه من
تا ریزد گل از رخت در آشیانه من
رفتم و بار سفر بستم با تو هستم هر کجا هستم
آهم را می شنیدی به حال زارم می رسیدی
نازت را می خریدم تو ناز من را می کشیدی
به خدا که تو از نظرم نروی چو روم ز برت ز برم نروی
رفتم و بار سفر بستم با تو هستم هر کجا هستم
اگر مراد ما برآید چه شود؟ شب فراق ما سر آید چه شود ؟
به خدا کس ز حال من خبر نشد که به جز غم نصیبم از سفر نشد
نروی یک نفس ز پیش چشم من که به چشمم به جز تو جلوه گر نشد
رفتم و بار سفر بستم با تو هستم هر کجا هستم
رفتم رفتم رفتم رفتم
شعر از نواب صفا، آهنگ از علی تجویدی، خواننده هایده.
//www.youtube.com/watch?v=4NIbu_TE2Pg
Khanom Nazy khanom
by Souri on Sat Nov 13, 2010 03:43 PM PSTinha haal ma ro kharab mikoneh ha !!!
hala digeh khod dani....
This is one of the most beautiful song by Moin. Indeed, it's from this one when I first heard Moin and loved his voice.
Thank you so much for bringing back some deep memories of the past.
What a beautiful poem Anahid jon, thanks.....
by Souri on Sat Nov 13, 2010 03:39 PM PSTرفتم و زحمت بیگانگی از کوی تو بردم
آشنای تو دلم بود و به دست تو سپردم
اشک دامان مرا گیرد و در پای من افتد
که دل خون شده را هم ز چه همراه نبردم
شرمم از اینه ی روی تو می اید اگر نه
آتش آه به دل هست نگویی که فسردم
تو چو پروانه ام آتش بزن ای شمع و بسوزان
من بی دل نتوانم که به گرد تو نگردم
می برندت دگران دست به دست ای گل رعنا
حیف من بلبل خوش خوان که همه خار تو خوردم
تو غزالم نشدی رام که شعر خوشت آرم
غزلم قصه ی در دست که پرورده ی دردم
خون من ریخت به افسونگری و قاتل جان شد
سایه آن را که طبیب دل بیمار شمرد
سفر
Nazy KavianiSat Nov 13, 2010 04:05 PM PST
.
.
سفر کردم که از عشقت جدا شم
دلم میخواست دگر عاشق نباشم
ولی عشقت تو قلبم مونده ای وای
دل دیونمو سوزونده ای وای
هنوزم عاشقم، هنوزم عاشقم دنیای دردم
مث پروانه ها دورت میگردم
مث پروانه ها دورت میگردم
سفر کردم که از یادم بری دیدم نمیشه
اخه عشق یه عاشق با ندیدن کم نمیشه
غم دور از تو بودن یه بی بال و پرم کرد
نرفت از یاد من عشق سفر عاشق ترم کرد
هنوز پیش مرگتم من بمیرم تا نمیری
خوشم با خاطراتم اینو از من نگیری
دلم از ابر و بارون بجز اسم تو نشنید
تو مهتاب شبونه فقط چشمام تو رو دید
نشو با من غریبه مث نامهربونا
بلا گردون چشمات زمین و اسمونا
میخوام برگردم اما میترسم
میترسم بگی حرفی نداری
بگی عشقی نمونده
میترسم بری تنهام بذاری
تو رو دیدم تو بارون دل دریا تو بودی
تو موج سبز سبزه تن صحرا تو بودی
مگه میشه ندیدت تو مهتاب شبونه؟
مگه میشه نخوندت تو شعر عاشقونه؟
شعر از زنده یاد هدیه، آهنگ از فرید زلاند، خواننده، معین.
//www.youtube.com/watch?v=M9xElnB_MKw
Thanks Souri jan and this is from ژاله اصفهانی
Anahid HojjatiSat Nov 13, 2010 03:11 PM PST
Souri jan, thanks for your blog. I chose from
ژاله اصفهانی
a poem about
مهاجرت
which is the most significant
سفر
-----------------------------
پرندگان مهاجر در این غروب خموش
که ابر تیره تن انداخته به قلۀ کوه
شما شتاب زده راهی کجا هستید
کشیده پر به افق تک تک و گروه گروه
چه شد که روی نمودید بر دیار دگر
چه شد که از چمن آشنا سفر کردید
مگر چه درد و شکنجی در آشیان دیدید
که عزم دشت و دمن های دورتر کردید
پرندگان مهاجر دلم به تشویش است
که عمر این سفر دورتان دراز شود
به باغ باد بهار آید و بدون شما
شکوفه های درختان سیب باز شود
به دوش روح چه سنگینی دل آزاری است
خیال آنکه رهی نیست در پس بن بست
برای مردم رهرو در این جهان فراخ
هزار راه رهایی و روشنایی هست
(خروش خاموشی، ص 354)
دیگر بس است
SouriSat Nov 13, 2010 03:05 PM PST
دیگر بس است پونه از سفر بیا
بغض تمام پنجره ها در غمت شکست
چشمم به حرمت غم تو تا سحر گریست
در ساحل عبور تا صبحدم نشست
در کوچه های حادثه تنها شدن بس ست
دیگر برای عاطفه هم طاقتی نماند
رفتی و آن قناری زیبا و مهربان
یک نغمه هم برای دل عاشقان نخواند
..............................
تنها گناه آن دل دریایی تو بود
یک روز محض خاطر گل ها فدا شدن
اما بدان فرشته من در جهان عشق
دست غریب لاله فشردن گناه نیست
اینجا هنوز مثل نگاهتو هیچ کس
تسکین درد یاسمن بی پناه نیست
حس لطیف و آبی باران انتظار
تنها بلوری از دل بی انتهای تست
سوگند آسمانی دل های مهربان
هر شب به احترام شکفتن برای تست
دیگر بس است پونه من از سفر بیا
پیوند عشق با این دل شیدا همیشگی ست
مریم
حیدرزاده »
They were for JJ :)
by Souri on Sat Nov 13, 2010 02:52 PM PSTNazy khanom khoshgel
Those sad poems were for JJ and his eternal travels! Soon he will travel even farther than where he is now! So it made me sad and I showed how much I cry, lol
Thanks for reading the blog and thanks for the beautiful poem of Molana, my dear. Hope we will have more poems to post here.
سوری خوش ذوق!
Nazy KavianiSat Nov 13, 2010 02:34 PM PST
سلام! ای بابا، حالا نمیشد از "وصل" صحبت می شد تا از "سفر" و "فصل؟" ما که دلمان از سفر و غربت و جدایی پوسید! خوب، حالا هیچ اشکالی ندارد، این یکی چطور است؟ مربوط به سفر است، اما آخر سفر!
آب زنید راه را هین که نگار میرسد
مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد
راه دهید یار را آن مه ده چهار را
کز رخ نوربخش او نور نثار میرسد
چاک شدست آسمان غلغله ایست در جهان
عنبر و مشک میدمد سنجق یار میرسد
رونق باغ میرسد چشم و چراغ میرسد
غم به کناره میرود مه به کنار میرسد
تیر روانه میرود سوی نشانه میرود
ما چه نشستهایم پس شه ز شکار میرسد
باغ سلام میکند سرو قیام میکند
سبزه پیاده میرود غنچه سوار میرسد
خلوتیان آسمان تا چه شراب میخورند
روح خراب و مست شد عقل خمار میرسد
چون برسی به کوی ما خامشی است خوی ما
زان که ز گفت و گوی ما گرد و غبار میرسد
"مولانا"