باز هم باران

باز هم باران
by Mehman
12-Nov-2010
 

 این چه زیبایی است

نهفته در بارش باران

که با هر آمدنش،

با هر تراوش دانه هایش

می چکد سروده ای بر کاغذ

از خامه ام؟


  این چه ترنّمی است

 پنهان در چک چک باران

که چون از ناودان پشتِ بام

می غلتد پایین، مسلسل وار،

می شوید ذهن را،

عرفانی می کند فضا را

و به خلسه می برد روان را؟


 این چه رازی است

تنیده در بارش باران

که خُمار می کند روح را،

که لذیذ می پَزَد سوپ سیّال ذهن را ،

که فراخ می نماید جغرافیای لذّت را

تا طلب کردن سیگار برگ،

تا شناور شدن روان

 در نغمۀ آواز بَنان؟


   این چه رمزی است

 آغشته با دانه های شبانۀ باران

چون می چکد پایین از ناودان

در پاییز سرد مِه آلود،

که می لرزاند ذهن را چون ژله،

 که می پَراند روح را در هوا،

که طلب می کند روان

چشیدن چای داغ

 در میان دودِ سنگین سیگار؟


 بهروز مهمان
نوامبر 2010


Share/Save/Bookmark

Recently by MehmanCommentsDate
ایران - عراق جام ملتهای آسیا 2011
32
Jan 09, 2011
آب جیز
23
Nov 17, 2010
IRAN 2 CHINA 0
10
Sep 03, 2010
more from Mehman
 
Mehman

حجمی

Mehman


به قول شاعر:

بیا سوته دلان گرد هم آییم

 

مهمون

 

پی اس: سوته=سوخته

 

 


Hajminator

مهمان عزیز،

Hajminator


اگر از این چکامه های باحال بازم داری، قدمت تو کلبه بی رونق ما رو چشم.

این هم در جواب شعر شما:


گفت حاجــمــی، که ای نــاز وجــود       حــکمـت بــاران امروزین چـه بـــود؟
گــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
ابــــر شــو, تــا کــه بــاران ریــزی         بـــه خ.ر. و ا.ن. همه یکسـان ریـزی
همچو سیـلـی بشو از عشق و هنر       با جهد و کوشش این بدی رو تو ببر


.... تو بی کنتینیود


Anahid Hojjati

Dear Mehman, I have to get back to you about metaphor

by Anahid Hojjati on

 

Dear Mehman, I am not prepared to agree that a poem is not a poem unless it has methaphor. I was going to give you example of my poem about "vaghtee bache boodam eslam, che sade, che sameemi bood". then I realized that one is not good example because it does have methaphor big time. I implied Eslam is like a person that can be sade va sameemi. However, I still do believe that a poem has to connect with readers. Sometimes if a poet has used skillfully one or two element such as message, structure, ...then all of them are not needed. Time permitting, either I respond here or this can be an excellent subject for a blog, like I used to have, poetry and me. This can be sixth lesson. By the way, your rain picture is great.


Souri

Mehman jon

by Souri on

What you said (to Anahid) about Metaphors in poetry, is correct.

But Metaphor darim, and metaphor darim.

Some may like the kind of metaphor khoraki that you use in your poems. I don't.

PS_ when you post the quotation from others, please kindly say the name of the authors. Not everybody's opinion are subjected to be valued. Thanks.


Mehman

Dear Anahid

by Mehman on

Thanks for your meaningful and thoughtful comments, I really enjoy conversing with people who understand poetry:

Here is a quotation from a website on poetry:

The poet must have an imagination so fanciful that it creates relationships between experiences, brand new relationships that nobody else ever thought of. In other words, the poet must be able to create new metaphors. A poem without new metaphors is not a great poem. A poem without any metaphors is not poetry at all, regardless of its meaning, sound, structure, or emotional impact.

and just note that according to the above quotation, how and why  Sohrab Sepehri was  a great poet!

 


Mehman

شازده جان

Mehman


 

عجب شعری آوردی از سهراب، واقعاً اشعار این مرد جادویی است!

این هم چند بیتی دیگر از این اسطورۀ استعاره:

 

زندگی شستن یک بشقاب است

زندگی یافتن سکۀ دهشاهی در جوی خیابان است

زندگی مجذور آینه است

زندگی کل به توان ابدیت

زندگی ضرب زمین در ضربان دل ما

زندگی هندسۀ ساده و یکسان نفسهاست

 

ببینید چطور ماهرانه ریاضیات را با احساسات و طبیعت پیوند می زند!

روحش شاد!

 


Mehman

واقعیت گریزی شعر

Mehman


 آناهید و شازدۀ عزیز:

یک زبان شناس سرشناس ایرانی می گوید:

"شاید بتوان با قاطعیت گفت که ویژگی شعر، واقعیت گریزی است."

در جای دیگر واقعیت گریزی را با  تخیل در ارتباط می داند و هر دو را با مصداق بیرونی و آن را در استعاره کامل می بیند و می گوید: " استعاره ماهیتاً واقعیت گریز است. "


Anahid Hojjati

Dear Mehman, I liked your poem and I love humor in poetry

by Anahid Hojjati on

Mehman jan, your poem is interesting partly because of mixing it up and using some words that we normally do not see in poems. I have some poems that have elements of tanz like one titled "soghati", even the one featured today has humor in it which I do not know if it comes across. Going back to your poem, I like it on two levels: one as an ode to rain and another its creative use of words. That is true that at first these words might surprise the reader but I take a poem that surprises me over one that bores me.


Shazde Asdola Mirza

در گلستانه

Shazde Asdola Mirza


 

 دشت هایی چه فراخ - کوه هایی چه بلند
 در گلستانه چه بوی علفی می آمد

من دراین آبادی پی چیزی می گشتم
پی خوابی شاید - پی نوری‚ ریگی‚ لبخندی.

راه افتادم ...

پای جالیز خیار‚ بوته های گل رنگ
و فراموشی خاک

لب آبی
گیوه ها را کندم و نشستم - پاها در جوب.

من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هوشیار است
نکند اندوهی‚ سر رسد از پس کوه!

 کودکان احساس! جای بازی اینجاست
زندگی خالی نیست
 مهربانی هست سیب هست ایمان هست
آری تا شقایق هست ... زندگی باید کرد

در دل من چیزی است - مثل یک بیشه نور مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم که دلم می خواهد
بدوم تا ته دشت بروم تا سر کوه

دورها آوایی است که مرا می خواند 

سهراب سپهری


Mehman

Thanks

by Mehman on

Shazdeh for your comment, the sentence you quoted was my favorite sentence too in this peom! The use of unusual (but relevant) metaphors is an essential part of poetry. Sohrab's poems are full of this technique.


Shazde Asdola Mirza

لذیذ می پَزَد سوپ سیّال ذهن را

Shazde Asdola Mirza


Very novel use of descriptive language ... congratulations on this innovative and sensual piece.  

PS: don't mind the Mrs. Know-It-All ... she normally means well, but has some Turkic blood in her ;-)

 


Souri

I think I was too harsh.......

by Souri on

Reading your poem again, I believe I was a bit unjust.

But I don't delete my comment, rather I prefer to write this one to apologize.
Sorry, next time I'll read a text/poem twice before commenting about it :)
Maybe this one was what I had thought on one of your previous poems (about gojeh?)

 


Souri

مهمان جان

Souri


شعر‌هایت مثل همیشه بسیار زیبا هستند.

اما تازگی‌ها به نظر میرسه که خیلی‌  زیاد عواطف روحی رو با عشق به خوردن قاطی میکنی‌.

غذای روح، عاطفه و احساس هست که با غذای جسم خیلی‌ فرق میکنه و نمیشه هر
دو رو با هم قاطی کرد و به یک صورت و میزان به خواننده رسوند.

خیلی‌ دوست داشتم که روی این موضوع یک کم بیشتر فکر کنی‌.

شعر و ادبیات، با طنز نویسی خیلی‌ فرق میکنه. در طنز هایی که مینویسی،
صحبت از خودن و غذا و شکم، گاهی‌ خیلی‌ هم خنده داره و
جالبه...............اما وقتی‌ که موضوع بیان احساسات پیش میاد، این طور
قاطی‌ کردن نیاز‌های جسمی‌ (از قبیل خودن سوپ و غیره) زیاد برای خواندن
دلچسب نیست....

البته این نظر شخصی‌ منه و امیدوارم که از من دلگیر نشی‌

موفق باشی‌