نقاش نورها

نقدی بر مستند ایران درودی، نقاش لحظه های اثیری


Share/Save/Bookmark

نقاش نورها
by Firoozeh Khatibi
09-Jan-2012
 

«ایران درودی نقاش لحظه های اثیری» نام چهارمین فیلم از سری فیلم های «هنرمندان برجسته ایرانی» ساخته بهمن مقصودلو، فیلمساز و تهیه کننده ساکن نیویورک است که پیش از این نیز دو فیلم مستند «احمد شاملو: بزرگ شاعر آزادی» و «احمد محمود: نویسنده انسانگر» را ساخته و هم اکنون نیزفیلم «اردشیر محصص و صورتکهایش» را دردست تدوین دارد.

فیلم «ایران درودی نقاش لحظه های اثیری» یکی ازمعدود مستند های بیوگرافیک است که در آن سرگذشت و ذهنیت یک زن هنرمند ایرانی درابعادی گسترده از زبان خود او به نمایش گذاشته می شود و ازفضایی آزاد و بی تعارف و شیوه روایتگری صادق و بی تکلف برخوردار است.

فیلم، تماشاگر را از درون نقاشی های کم نظیر «ایران درودی» به زوایای روح پیچیده وناشناخته زنی هنرمند، مستقل و تنها می برد. تنها چون «میترا»یی ایستاده در مقابل بی کرانگی تاریخ سرزمینی کهنسال. سرزمینی که از نور و آتشی نامیرا به خشکسالی و یخبندان رسیده است اما لطافت گل های نیلوفرکه از نمونه های آشنای کار های ایران درودی هستند چون فروهرهایی در گوشه و کنار این آثار، به ما نوید می دهند که این خشکسالی همیشگی نیست ..که این یخبندان بهارپذیر است و زیر این خرابه های هزارساله، آتش سوزان عشقی عمیق و پرشورنهفته است. آتش سوزانی که درهمان نگاه نخست، قلب تماشاگر آثار لطیف اما به شدت عمیق وکوبنده «درودی» را تسخیر می کند. آثاری که به شیوه رمز و رازهای نهفته در اشعار حافظ با بیننده گفت و گو می کند و با گردش ها و چرخش های عرفانی از نوع سردوده های «مولانا» و «عطار» پیام «ایرانیت» را از درون قرون و از قلمرو سرزمین های ساخته ذهن هنرمند به تماشاگری که درمقابل بوم قاب کرده او ایستاده است می رساند. پیامی از «دختر خورشید» به مخاطبانش. پیامی اهورایی که نور خیره کننده اش همه جا در این آثار دیده می شود و آنگاه انسان می اندیشد «ایران درودی» هم به قول «شاهرخ مسکوب» در کتاب «سوگ سیاوش» همه عمر «به کاری پرداخته که به خاطر آن آفریده شده» و این که «کار انسان، کار خداست» و «آدمی چون به کاری پرداخت که به خاطر آن آفریده شده، خدای را کامروا کرده است!»

فیلم بهمن مقصودلو، «ایران درودی» را دراوقات میان خلق آثار هنری اش نشان می دهد که چون روحی سرگردان یا پیامبری در انتظاروحی در خیابان های پاریس پرسه می زند و به گفته خود او، جثه ضعیفش را برای «خلق اثر بعدی» آماده می کند. در این دقایق تنهایی، ایران درودی «هنرمند» با ایران درودی دختر، خواهر و همسر ارتباط هایی برقرار می کند. ارتباط هایی کوتاه و زودگذر که گاه به صورت غم انگیزی با تم سفر، دوری، غربت، مرگ های ناگهانی و پیوند با ابدیت همراه است. اما انگار «درودی» با این آدم های قصه زندگی اش و این تنها رابطه های زمینی اش، هرچند هریک به نوعی بر او اثرگذار بوده اند به وسعت کهکشانی فاصله دارد و تنها این قلم مو و بوم نقاشی است که اجزای جدائی ناپذیری از وجود او به شمار می رود و انگار سال هاست که این هنرمند در هنرفراواقع گرای خود حل و با آن یکی شده است.

در فیلم ما زنی را تماشا می کنیم که درآپارتمانی دریک غربت اختیاری زندگی می کند و ساعات بیکاری اش با نواختن پیانو، کافه نشینی و قدم زدن در خیابان ها می گذرد و علیرغم کلاه کپی کج نشین برسر، سیگاری که هنگام قدم زدن درگوشه لب دارد و اشاراتی به دوستی و همنشینی اش با سالوادر دالی، آندره مالرو و فدریکو فلینی بازهم به یک زن معمولی ایرانی شباهت دارد درحالی که تماشاگر در همه این لحظات می داند که این زن به ظاهرمعمولی، پیام آوری است که از طریق خلق ایماژ هایی بی نظیر ما را به جایی ورای زمان و مکانی که می شناسیم پرواز می دهد و هرچند «درودی» اغلب آثار خود را سیاسی می داند اما پنداری این پیام ها نه تنها فراسیاسی، بلکه فراتاریخی و حتی فرازمانی اند و از جایی در نقطه تلاقی آفرینش با ابدیت به سوی ما آمده اند.

با این همه در فیلم، نقاشی «رگ های زمین، رگ های ما» درباره نفت به تاراج برده شده سرزمین کهنسال ایران که با شعری به همین عنوان ازسروده های احمد «شاملو» توسط خود شاعر همراه شده، «درودی» زمینی می شود و هنر خود را به روز می کند و کلام «شاملو» چه زیبا بر رگه های سرخ و سیاه لوله های آتش زا و خون اندود نفت در نقاشی «درودی» می نشیند:

«سکوت‌ آب‌ مى‌تواند،
خشکى‌ باشد و فریاد عطش
‌سکوت‌ گندم‌ مى‌تواند،
گرسنگى‌ باشد و غریو پیروزمند قحط
‌همچنان‌ که‌ سکوت‌ آفتاب
‌ظلمات‌ است
‌اما سکوت‌ آدمى،
‌فقدان‌ جهان‌ و خداست!!

غریو را تصویر کن
‌عصر مرا
در منحنى‌ تازیانه‌ به‌ نیش‌خط‌ و رنج
‌همسایه‌ى‌ مرا!
بیگانه‌ با امید و خدا،
و حرمت‌ ما را،
که‌ به‌ دینار و درم‌ بر کشیده‌اند و فروخته
‌تمام‌ الفاظ‌ جهان‌ را در اختیار داشتیم‌ و آن‌ نگفتیم
‌که‌ به‌ کار آید
چرا که‌ تنها یک‌ سخن
‌در میانه‌ نبود
آزادى!
‌ما نگفتیم،
‌تو تصویرش‌ کن»

درفیلم، در یک فضاسازی با استفاده از فیلم های مستند کمیاب که از جلوه های ویژه کار «مقصودلو» به شمار می رود، تماشاگر به دوران کودکی «ایران درودی» نظری دارد. خاندان پدری «درودی» از بازرگانان به نام خراسان و خانواده مادری اش نیز ازتجار مهم آن دوران بوده اند که پس از انقلاب روسیه از قفقازبه ایران مهاجرت کرده و ساکن مشهد می شوند. کودکی پرماجرای «درودی»در مشهد و پس از دوران کوتاه زندگی در آلمان زمان جنگ دوم جهانی، و بعدها زندگی در فرانسه و نیویورک بر روحیه و هنراین هنرمند اثرات ویژه ای داشته که در فیلم به آن ها اشاره شده است.

فیلم «ایران درودی، نقاش لحظه های اثیری» نگاهی اجمالی برآثار بی شمار«ایران درودی» یکی از برجسته ترین هنرمندان تجسمی تاریخ هنر ایران دارد، اما تماشاگر فرصتی می یابد تا این آثار را از دیدگاهی همه سویه ورانداز کرده و وحدت و یگانگی آن ها را حس کند..انگار هریک از این نقاشی ها مکمل دیگری است و همه آن ها در مجموع، یک منظره واحد از دیده های ذهنی هنرمند، یا همان نقطه اعتلاف هستی، با نور و عرفان را به نمایش گذاشته اند.

«درودی» در اوقات فراغت، گمگشته دردقایق ملال آور زندگی روزمره، سرگشته در انتظار خلق اثر بعدی به سر می برد و همین است که نقاشی برای او بنا برگفته خود او جنبه «مرگ و زندگی» و «معشوقی که هر آن بیم از دست رفتن او می رود» را پیدا می کند.

اما فیلم به ما نشان می دهد که چگونه هنر و استعداد شگفتی انگیز «ایران درودی»، چشمه جوشانی است بی پایان و همواره در حرکت و این «رهرو راه عشق» هنوزهم با پویایی و پوینده گی به به کاری که برای آن آفریده شده ادامه می دهد.


Share/Save/Bookmark

more from Firoozeh Khatibi
 
default

اشارتی

Hooshang Tarreh-Gol


اشارتی

به ایران درودی

پیش از تو
صورتگران
بسیار
از آمیزه‌ی برگ‌ها
آهوان برآوردند؛

یا در خطوطِ کوهپایه‌یی
رمه‌یی
که شبان‌اش در کج و کوجِ ابر و ستیغِ کوه
نهان است؛
یا به سیری و سادگی
در جنگلِ پُرنگارِ مه‌آلود
گوزنی را گرسنه
که ماغ می‌کشد.
تو خطوطِ شباهت را تصویر کن:
آه و آهن و آهکِ زنده
دود و دروغ و درد را. ــ
که خاموشی
تقوای ما نیست.

 

 

سکوتِ آب
می‌تواند خشکی باشد و فریادِ عطش؛
سکوتِ گندم
می‌تواند گرسنگی باشد و غریوِ پیروزمندِ قحط؛
همچنان که سکوتِ آفتاب
ظلمات است ــ
اما سکوتِ آدمی فقدانِ جهان و خداست:
غریو را
تصویر کن!

 

عصرِ مرا
در منحنی‌ تازیانه به نیش‌خطِ رنج؛
همسایه‌ی مرا
بیگانه با امید و خدا؛
و حرمتِ ما را
که به دینار و درم برکشیده‌اند و فروخته.

 

 

تمامی‌ِ الفاظِ جهان را در اختیار داشتیم و
آن نگفتیم
که به کار آید
چرا که تنها یک سخن
یک سخن در میانه نبود:
ــ آزادی!

 

ما نگفتیم
تو تصویرش کن!

۱۴ اسفندِ ۱۳۵۱ //www.shamlou.org/index.php?q=node/176

default

As pretty as...

by Mahvash Shahegh on

Firoozeh khanom, your writing and review is as beautiful as Iran Darroodi's painting. I, truly, enjoyed reading your review and looking forward to seeing the documentary. Thanks for the review.