از کتاب «نه زیستن، نه مرگ» که تلفیقی از خاطرات و گزارش از زندانهای
جمهوری اسلامی است
-------------
عید ۶۱
-------------
در راهروی بند سفرهای سراسری چیده شده بود و در دو طرف آن بچهها نشسته بودند. در چندین نقطه از سالن، سفرههای هفتسین پهن شده بودند. اسدالله و چند نفر دیگر از حواریونش! همگی با لُنگ کراوات زده و در طول بند رژه میرفتند و به شوخی کردن با این و آن پرداخته و به جشن و پایکوبی و شعرخوانی میپرداختند. یک نفر نیز اسدالله را همراهی میکرد که از او به نام” آقای فتو” نام میبرد و با اشارهی اسدالله از افراد مختلف با دوربین ساختگیای که درست کرده بود، عکس میگرفت و تحویل آنان میداد. عکسها چیزی جز نقاشیهای ساده و ابتدایی بیش نبودند. مثلاً عکسی که ظاهراً از توابها میگرفت و به دستشان میداد، کرهخری بود که چهار دست و پایش را هوا کرده بود. سیگارهایی ساختگی نیز به وسیلهی کاغذ، با استادی تمام درست شده بود که به لحاظ شکل ظاهری بسیار شبیه به سیگارهای واقعی مینمودند و در میان سفرهی هفتسین بند گذاشته شده بودند. تعداد زیادی از بچهها یک نخ از آنها را بر گوشهی لب داشتند. با پک زدن به این سیگارها واقعاً احساس سیگار کشیدن به من دست میداد و از آن لذت میبردم. تا ماهها بعد نیز از این سیگارهای مصنوعی استفاده میکردیم.
بچهها به طور دستجمعی ترانهی "شکوفه میرقصد از باد بهاری" را به رهبری اسدالله میخواندند. رقص و آواز و شادی و شور تا پاسی از شب ادامه داشت. اسدالله کوچک و بزرگ و غریبه و آشنا نمیشناخت، به سرعت با افراد اُخت میشد و به شوخی و بذلهگویی میپرداخت. امکان نداشت کسی روزی در آن بند به سر برده باشد و وی را نشناسد و از آن دوران به نیکی یاد نکند.
اسدالله با همان استعداد منحصر به فردش، میرنجات جاویدکار، یکی از توابان منفور را که از یک پا میلنگید و به “سیدشله” معروف بود، واداشته بود تا با آهنگ ترانهی “عموسبزی فروش” که اسدالله خودش آن را میخواند، در میان جمع برقصد. دیدن صحنهی رقص و آواز با عشوههایی که اسدالله میآمد، دل و روده برای کسی باقی نمیگذاشت. شاید تا آن زمان در عمرم آنهمه نخندیده بودم. “سیدشله” مانند خرسی که در میان جمع به رقص آورده باشند، رقاص مراسم شب عید بود و همین دست پاسداران را برای برخورد با افراد بند میبست.
روزهای بعد نیز اسدالله با راهاندازی دستهای در بند و در حالی که اتاق به اتاق میرفت، دستافشان و پایکوبان "شکوفه میرقصد از باد بهاری" را خوانده و دیگران را نیز به همراهی با گروه ارکستر خود وا میداشت.
-------------
عید ۶۲
-------------
از اواخر دیماه، در جلسهی هفتگی بند مقرر شده بود هر اتاقی یک مسئول فرهنگی جهت تهیهی مقدمات برگزاری جشن عید و سال نو معرفی کند تا زیر نظر جلال ماهرالنقش که در خانوادهای هنرمند به دنیا آمده بود و دارای لیسانس نقاشی و فوق لیسانس معماری داخل ساختمان بود و در دانشکده هنرهای زیبا نیز تدریس کرده بود، به کار بپردازند.
در اولین قدم، مسئول صنفی بند موظف شده بود که کاغذهای بستهبندی پرتقال و سیبهای خریداری شده از فروشگاه را که رنگی بودند، به جلال تحویل دهد. این کاغذها به رنگهای مختلف سفید، زرد، قرمز و نارنجی بودند. بچهها با بریدن این کاغذها به شکل نوارهای کوچک و چسباندن آنها به یکدیگر، کاغذرنگیهایی تهیه میکردند که برای تزئین سالن جهت برپایی نوروز مورد نیاز بود. در ضمن درختی از کاغذ نیز درست شده بود که در انتهای بند خودنمایی میکرد. مسئولان فرهنگی روزها در تهیهی آنچه که جلال فرمان میداد، مشغول بودند: فانوسهای رنگی برای آویزان کردن از چراغهای راهرو، توپهای مقوایی با رنگهای شاد و متنوع، ماهیهای تزئینی زیبا برای آویزان کردن از سقف، لوسترهایی از مقوا و کاغذهای رنگی میوه که به شکل چرخ گاریهای فیلمهای وسترن بود و... همهی اینها زیبایی خاصی به اتاقها و بند میبخشیدند.
حوالی ساعت هشت بامداد هنگام سال تحویل بود و ما شب قبل اجازه گرفته بودیم که مقررات خاموشی رعایت نشود و بچهها تا صبح بیدار باشند. پاسدار بند ساعت ۱۱ شب بند را ترک کرد و از همان موقع بچهها هر آنچه را که طی ماهها تهیه کرده و پنهان کرده بودند، بیرون آورده، مشغول نصب آنها شدند. از در و دیوار بند کاغذهای رنگی به شکلها و طرحهای گوناگون، نوشتههای زیبایی مبنی بر بهاران خجسته باد و نوروزتان پیروز و... از سقف آویزان شده بود. ماهیها و توپها و فانوسها به چراغها آویزان شده بودند. جای خالی روی دیوارهای بند دیده نمیشد. چرخهای تزیینی نیز جلوهای خاص به اتاقها بخشیده بودند. گویی که کارناوالی عظیم در بند جریان دارد. دو طرف بند دو پتوی رنگی سفید و سبز کم رنگ به دیوار زده شده بود و روی آنها عکسهای زیبای کودکان چسبانده شده بود. سفرهی هفت سین بزرگی در بند چیده شده و برای تزیین آن مرغابیهای نقرهای که با زرورق سیگار درست شده بودند، روی آن قرار داده شده بودند. به ابتکار بچهها شمعهای زیبا و دلانگیزی در بند ساخته شده بودند. شیشههای قهوهای مات دارو را از وسط بریده و در قسمت تحتانی آن روغن غذا ریخته و یک فتیله میان آن قرار داده و روشن میکردیم. از آنجایی که رنگ شیشه قهوهای مات بود، به غایت زیبا جلوه میکرد. این کار به سادگی امکان پذیر است. بالا و پایین محلی را که قصد بریدنش را دارید، با کش محکم بسته و سپس یک رشته پلاستیکی را بر سطح محل مورد نظر محکم میکشید. از اصطکاک حاصله، آن قسمت شیشه داغ میشود. کافی است شیشه را در آب قرار دهید تا به راحتی از محل مورد نظر بشکند. لیوانهای چایمان را نیز به این صورت تهیه میکردیم. در زندان لیوان شیشهای نبود و هر چه بود لیوان پلاستیکی بود که کسی در آن چای نمیخورد. مجبور بودیم نیازمان را با شیشهی آبلیمو و دیگر انواع شیشهها برطرف کنیم.
صبحهنگام که پاسدار بند برای دادن چای در بند را باز کرد، نزدیک بود از تعجب شاخ در بیاورد. فکرکرده بود که از سر شب تا صبح همهی اینها را ساخته و پرداخته کردهایم. به ذهناش خطور نمیکرد که این همه محصول چند ماه کار و انرژی است.
مراسم به شکل جمعی در بند برگزار شد و مسئولان اتاقها و بند، کارگریِ روز را انجام میدادند. محمود یکی از بچهها که از سن بالاتری نسبت به بقیه برخوردار بود، از قبل به تعداد افراد بند، از مسئول صنفی بند اسکناس۲۰ تومانی تحویل گرفته بود و همهی بچهها بعد از سال تحویل، ضمن روبوسی و تبریک سال نو به او، یک اسکناس ۲۰ تومانی از دست وی عیدی میگرفتند تا مراسم به شکل سنتی آن اجرا شود. سرود "بهاران خجسته باد" بعد از تحویل سال نو به شکل گروهی اجرا شد و سپس افراد مختلف به هنرنمایی پرداختند. کیک بزرگی نیز توسط بچهها تدارک دیده شده بود که به همراه شربت و چای از سوی کارگری بند سرو میشد. نمایشهای پانتومیم و تئاترهای گوناگون تا چند روز پس از عید نیز شبها در بند اجرا میشدند.
-------------
عید ۶۳
-------------
برای تجلیل از بهار و رسیدن نوروز، سلولهای مختلف مراسم ویژه تدارک میدیدند. البته کیفیت آن بستگی دارد به حال و روز زندانی و نگاهش به زندگی. با بهار دوباره زنده میشدی و به قلب زمستان شلیک میکردی. هر یک به فراخور حال، سفرهی هفتسینی فراهم میکردند و یکی که یک سین کم آورده بود، چون نامش با حرف سین شروع میشد، خودش در میان سفره نشسته بود! یکی از بچهها قطعه شعری به جای هفت سین سروده بود:
سین اول سلام؛ سلام به بهار و باران و یاران، سلام به پاکی چشمهساران
سین دوم سحر؛ سحر که مرغ میخواند، سحر که آوازش را سپیدار بیدار میداند
سین سوم، سادگی؛ ساده باشیم مثل بنفشه کنار جوی با پاکی همکاسه باشیم
سین چهارم، سرود؛ سرود شقایق و شعر و شور، سرود پرواز به دور
سین پنجم، سپید؛ دستمان سپید، قلبمان سپید، مثل پرندهای که به آسمان پرید
سین ششم، سفر؛ سفر کنیم با سیمرغ و صبح و شکوفهی سیب، به سرزمین آب و نسترن و نی
سین هفتم، سلام؛ دوباره سلام، سلام به صبح و سپیده و سحر، سلام به پرواز و پر
هفتسین انفرادی اگرچه غیرمتعارف بود ولی تلاش میشد که حتماً از هفت “سین” تشکیل شده باشد، مثلاً سطل که با پلاستیک و کیسهی نان درست کرده بودی؛ سفره که با پلاستیک دوخته بودی؛ سنگریزه که در کف سلول و یا راهرو و حمام پیدا کرده بودی؛ سبد که از پلاستیک و مشمع درست شده بود؛ ساک اگر داشتی یا خودت درست کرده بودی و سوزن و ساعت اگر با خود داشتی. بعضی سفرهها سبزه و ماهی هم داشتند! ماهی را میشد با حفاظ آلومینیومی قالب کره ساخت. قسمت آلومینومی و نقرهای رنگ آن را از پوستهاش جدا کرده و بعد آن را روی یک تکه مقوا که به شکل مثلاً ماهی در آمده بود، میکشیدی. مهم نفس عمل بود. البته مهارت در امور هنری و داشتن سلیقه میتوانست به ماهی مورد نظر شکل زیبایی بدهد. این نه فقط هفت سین سفره عید بلکه هفت سلاح آتشین بود در رزم با دشمنی که به غارت همه چیز کمر بسته بود؛ هفت کفش آهنین بود که به پا میکردی و با آن از هفت دریای خون و شکنجه میگذشتی؛ هفت شمشیر آخته بود که با آن هفت دیو خطرناکتر از اکوان دیو را در هفتخوانی مهلکتر از هفتخوان رستم به خاک میافکندی و ترنم هفت سرود عاشقانه بود در هفت گنبد مینا به یاد هفت پیکر زیبا!
-------------
عید ۶۴
-------------
اولین مراسم عید بعد از رفتن حاج داوود، با شور و شوق خاصی در بند اجرا شد. هرچند مراسم جمعی در بند برگزار نشد ولی از مدتها قبل اتاقها با رویاندن سبزههای مختلف و برپا کردن سفرههای هفتسین، به استقبال بهار و نوروز رفته بودند. قوطیهای شامپو به مانند کوزههای سبزی در آمده بودند. بچههای اتاق "بهاران خجسته باد" زیبایی را به شکل یک تابلو رویانده بودند. تخم شاهی و خاکشی بهترین دانه برای رویاندن بودند و به سرعت رشد میکردند. مراسم دید و بازدید و روبوسی به شکل عمومی انجام نمیگرفت، ولی دائم درحال آمد و شد به اتاقهای یکدیگر برای روبوسی و به جای آوردن مراسم عید بودیم. اولین عید بعد از شرایط دهشت بار زمان حاج داوود، در من احساس فرحبخش اولین عید پس از سرنگونی شاه و بهار آزادی را تداعی میکرد که بس کوتاه بود و زود گذر. گویی که "میر پنج روزی" بود و شرایط به سرعت به دوران گذشته بازگشت. به مناسبت عید، من و همایون سماطی شعری فکاهیگونه در بارهی بچههای اتاق سروده بودیم که در واقع شوخی با آنها بود.
-------------
عید ۶۵
-------------
عید نوروز نزدیک میشد و همه آن را به فال نیک گرفته بودند. نسیم بهاری در راه بود و انجماد زمستانی رخت بر میبست. درگیری و تنش در بند به حداقل رسیده بود. همه چیز حکایت از آب شدن یخهای موجود در روابط داشت. اتاق ما محور این تغییرات بود. قرار بود از سال نو مخالفتها به کنار نهاده شده و همه در ورزش جمعی بند شرکت کنند. مجتبی قدیانی، مسئول فرهنگی اتاق تمام تلاش خود را به خرج میداد تا تزیینات داخلی اتاق برای سال نو، به نحو احسن انجام گیرد. ستونی از کاغذ رنگی به شکل آبشار تهیه کرده بودیم که در میان اتاق از سقف آویزان بود. دور تا دور قفسههای اتاق را با کاغذهای رنگی به شکل بسیار زیبایی تزیین کرده بودیم. همهی افراد اتاق در انجام این امور مشارکت داشتند. جنب و جوش در اتاق ما تأثیر به سزایی در سطح بند گذاشته بود و به تلطیف روابط کمک شایانی میکرد. کاغذ رنگیها مثل سابق، تشکیل یافته از کاغذهای رنگیای بود که دور میوههای زمستانی میپیچیند. پیش از نوروز، جشن چهارشنبه سوری را نیز طی مراسمی در اتاق گرامی داشتیم و در این راه تلاش کردیم تا با یاری جستن از رویِ سرخ شهیدان، زردی گونههایمان را رنگ و لعابی بخشیم. دیدگاه من همیشه و در همه حال همراهی با جشن و سرورهای ملی بوده است. هیچ جشن و سروری را در تضاد با عقایدم نمیدیدم و نمیبینم و همیشه از همهی آنها استقبال کردهام. میتوانستم حتا در دستگاه ذهنیام شکل و ماهیتی جدید نیز به آنها بدهم.
******
ایرج مصداقی متولد نهم آبان ۱۳۳۹ تهران است. پیش از انقلاب در آمریکا
از طریق کنفدراسیون دانشجویان و محصلین ایرانی (احیاء) به فعالیت سیاسی
روی آورد و مقارن انقلاب ضد سطلنتی به ایران بازگشت. در سال ۱۳۶۰ در
ارتباط با سازمان مجاهدین خلق دستگیر و به ۱۰ سال زندان محکوم شد. وی
دوران محکومیت دهساله خود را در زندانهای قزلحصار، اوین و گوهردشت به سر
برده و یکی از شاهدان عینی و بازماندگان کشتار ۶۷ در زندان گوهردشت است.
مصداقی پس از آزادی از زندان، در سال ۱۳۷۳ همراه همسر و فرزند 25 روزه
اش مجبور به فرار از کشور می شود که منجر به دستگیری آن ها در ترکیه می
شود. عاقبت پس از نزدیک به سه ماه زندان و کسب تجربه ای جدید آزاد می
شوند. در خارج از کشور دوباره فعالیتهای سیاسی ـ اجتماعی خود را از سر
میگیرد. وی هم اکنون به عنوان یک فرد مستقل در زمینه حقوق بشر، حقوق کار
و مسئله زندانها به کار و تحقیق میپردازد.
او طی سالهای گذشته همچنین در رابطه با مسئلهی نقض حقوق بشر در
ایران، در ارتباط با سازمان های بینالمللی از جمله کمیسیون و سو کمیسیون
حقوق بشر، سازمان جهانی کار و پارلمان اروپا فعالیت داشته است.
کتاب «نه زیستن، نه مرگ» را که تلفیقی از خاطرات و گزارش از زندانهای
جمهوری اسلامی است، در چهار جلد به نامهای «غروب سپیده»، «اندوه
ققنوسها»، «تمشکهای ناآرام» و «تاطلوع انگور»، در سال ۲۰۰۴ میلادی در
سوئد منتشر میکند. در پایان سال ۲۰۰۶ چاپ دوم آن همراه با ۵۷ صفحه
نقشههای زندانهای اوین و قزلحصار و گوهردشت در 1850 صفحه انتشار
مییابد. همچنین تحقیق جداگانهای توسط او در ارتباط با واحد مسکونی یکی
از مخوف ترین شکنجهگاههای جمهوری اسلامی صورت گرفته که در ۷۰ صفحه در
چاپ دوم کتاب نه زیستن نه مرگ انتشار یافته است.
کتاب بر ساقه تابیده کنف که مجموعه سرودههای زندان است در سال ۲۰۰۶
توسط وی انتشار مییابد. این کتاب در ۳۰۰ صفحه حاوی اشعاری است که در
زندان های اوین و گوهردشت در ارتباط با کشتار ۶۷ سروده شده و ایرج مصداقی
آنها را از حفظ کرده است.
ایرج مصداقی هم اکنون ۲ کتاب در ارتباط با کشتار ۶۷ و همچنین قبر،
قیامت و واحد مسکونی در زندان قزلحصار و ریشههای ایدئولوژیک آن را در دست
انتشار دارد.
ایرج مصداقی به جز انتشار کتابهای نامبرده، مقاله و گزارشهای متعددی را
در زمینهی مسئلهی حقوق بشر و افشاگری بر علیه سیاستهای ضد انسانی
جمهوری اسلامی، در سایتهای اینترنتی فارسی زبان منتشر کرده است.
U.S. SALES CONTACT: nazistannamarg@yahoo.com
ALL OTHER COUNTRIES CONTACT:irajmesdaghi@yahoo.com
Recently by Iraj Mesdaghi | Comments | Date |
---|---|---|
مأموریت «یک اسکادران هموسکسوئل منحرف آمریکایی»! | 5 | Nov 25, 2008 |
هویت اصلی داوود لشگری | 6 | Oct 12, 2008 |
مشت نمونه خروار | 2 | Sep 06, 2008 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
Happy Norooz
by IRANdokht on Wed Mar 19, 2008 02:00 PM PDTI can't even begin to imagine what you and so many others have gone through.
wishing you and our nation a prosperous, peaceful new year.
IRANdokht
Has this book been
by Anonymousk (not verified) on Wed Mar 19, 2008 11:28 AM PDTHas this book been translated into English?
Happy Norouz to you too. Thank Goodness you are free.