از مدت ها پيش، تقويم های رسمی چاپ ايران از يازدهم ارديبهشت به عنوان «روز ملی خليج فارس» ياد می کردند و سايت های دولتی حتی مطالبی دربارهء اين روز داشتند، بی آنکه معلوم شود چه کسی در اين روز «ملی» قرار است چه بکند. اما تا فرا رسيدن اين روز چند حادثه مهم پيش آمد: نخست سفر احمدی نژاد بود به اجلاسيه ای که «کنفرانس کشورهای حاشيهء خليج عربی» خوانده می شد و نشستن او، بعنوان رئيس جمهور ايران، و وزير خارجه اش، منوچهر متکی، در زير تابلوئی که همين نام را اعلام می داشت. اگرچه، پس از روياروئی با جنجال ناشی از اين عمل زشت، سخنگوی دولت اعلام کرد که ترجمهء درست نام اين اجلاس «کنفرانس کشورهای عرب حاشيهء خليج» است و نه «کنفرانس کشورهای حاشيهء خليج عربی» اما، از آنجا که حتی پذيرفتن «خليج» بجای «خليج فارس» خود عذری بدتر از گناه و خيانتی بزرگ به منافع ملت ايران است، احساسات مردم برانگيخته ماند. آنگاه نوبت به سران امارات متحدهء عربی رسيد که ادعای دو سه دههء اخير مالکيت بر جزاير خليج فارس را تکرار کرده و نام خليج را نيز همچنان «عربی» بخوانند. و اتفاق بعدی هم آن بود که سايت Google Earth در نقشه های ماهواره ای اش خليج فارس را خليج عربی خواند و موجب شد تا، بصورتی کم سابقه، صدها هزار ايرانی در سراسر دنيا پای يک اعلاميهء اعتراضی امضاء بگذارند. همچنين، اين بحث مطرح شد که، با توجه به بی اعتنائی دولت احمدی نژاد به اين تعرضات و گاه راه باز کردن برای تحقق انواع آنها، لازم است که در داخل و خارج ايران در يک روز معين واکنشی همگانی صورت گيرد.
با اينکه در اين زمينه تاريخ های مختلفی مطرح شد اما، از آنجا که در همان ايام چندين تظاهرات کوچک نيز در برابر سفارت امارات متحدهء عربی در تهران انجام شده بود که مأموران به اصطلاح «انتظامی» ولی فقيه در طی آنها با مردم به خشونت و سبعيت تمام رفتار کرده بودند، عاقبت و عاقلانه تصميم گرفته شد که اينگونه تظاهرات در همان روز يازدهم ارديبهشت که در تقويم های رسمی هم بعنوان روز ملی خليج فارس آمده صورت گيرد تا دولت بهانه ای برای جلوگيری از آنها نداشته باشد. در اين مورد سايت «کميتهء نجان پاسارگاد» با انتشار بيانيه ای تحت عنوان اعتراضی همگانی برای خليج فارس نقشی شايسته و مؤثر داشت.
بدينسان، در سراسر شهرهای ايران، گروه های مختلف ميهن دوست و پاسدار يکپارچگی کشور و حافظ منافع ملی آن به مقامات مسئوول مراجعه کرده و خواستار کسب اجازهء تظاهرات در روز يازدهم ارديبهشت و اعتراض به اعمال غير قانونی امارات متحدهء عربی شدند. تقريباً در هيچ کجا با اين درخواست ها موافقت نشد، اما در دو شهر ايران، يعنی مشهد و تبريز بصورت های مختلفی (که فرصت ذکر آن در اين مختصر نيست) راه هائی برای برگزاری تجمعات پيدا شد و، در پی آن، در روز سيزدهم ارديبهشت مردم اين دو شهر توانستند اعتراضات خود را طی گردهمآئی هائی مسالمت آميز ابراز کنند.
عکس های تظاهرات تبريز بخصوص، که با نظم و آرامش اما با شرکت انبوهی از مردمان شهر انجام شده بود، چشم ها و دل های دوستداران ايران را روشن کرد و، با اينکه خبرهائی از ممانعت ها هم وجود داشت، در مجموع آن را بصورت تظاهراتی بی سابقه در تاريخ برقراری حکومت اسلامی معرفی کرد. تا اين زمان، و بخصوص پس از تظاهرات سرکوب شدهء اوائل انقلاب برای هواداری از آيت الله شريعتمداری، تبريز چنين جمعيت و تظاهراتی را بخود نديده بود و هيچ فشار دولتی نيز نتوانسته بود چنين جمعيت باسواد، امروزی و جوانی را از خانه ها بيرون بکشد. تبريزی ها، در طی تظاهرات آرام خود، بر ابقای نام «خليج هميشه فارس» تأکيد ورزيدند و می توانست بر شعارهائی که در دست دختران و پسران جوانشان ديده می شد شعارهائی از اين دست را بخوانی که: «وطن يعنی خليج تا ابد فارس».
من، فعلاً، به ارزش غرور آفرين تظاهرات و شعارهای مردم تبريز، که هم عليه امارات متحدهء عربی و هم عليرغم ميل حکومت اسلامی انجام می شد، کاری ندارم چرا که می بينم ـ در اين ميانه ـ تير تظاهرات و شعارهای مزبور بصورتی ناغافل به قلب گروه ديگری اصابت کرده است که در بادی امر نمی شد نوع واکنش آنان را پيش بينی نمود.
چند روز پس از اين تظاهرات، ناگهان متنی بر روی اينترنت قرار گرفت و بوسيلهء ای – ميل برای ايرانيان فرستاده شد که اطلاع می داد تظاهراتی که در تبريز در روز سيزدهم ارديبهشت انجام شده اصلاً ربطی به خليج فارس نداشته است. نويسندهء خبر، با مسرت تمام، ارتباط اين تظاهرات با «روز ملی خليج فارس» را منکر شده و بعنوان دليل نوشته بود که: «در گالری عکسی که از مراسم منتشر شده، هیچ پلاکاردی در دفاع از نام خلیج فارس در عکس هایی که از جمعیت نشان داده شده وجود ندارد، جز در دست چند نفر که کاملاً جدا از جمعیت ایستاده اند و به نظر می رسد فقط می خواسته اند عکسی بگیرند تا خود را بخشی از جمعیت نشان دهند! اما حقیقت چه بوده است؟: در تبریز، به دعوت "ادارهء کل تربیت بدنی استان آذربایجان شرقی"، مراسم پیاده روی جهت ترویج ورزش صبحگاهی برپا شده بود که تبریزی ها با روی گشاده در آن شرکت کرده اند. این خبر توسط آقای پیمان پاکمهر (و، به تبع آن، خبرگزاری فارس) که سابقه ای طولانی در تحریف اخبار آذربایجان، بویژه در حوادث خرداد ماه 1385 دارد، بعنوان دفاع از خلیج فارس جعل شده است. تاسف آور اینکه آقای پیمان پاکمهر معمولاً در میزگردهایی رادیوهای خارجی بعنوان خبرنگار تبریزی شرکت می کند. حالا آقای پاکمهر در قبال این دروغ 200 هزار نفری خود چه توضیحی خواهد داد؟! در اطلاعیه ای که جهت فراخوان به راهپیمایی در سایت رسمی "اداره کل تربیت بدنی استان آذربایجان شرقی" قرار داده شده و در شهر هم تبلیغ شده بود هیچ اشاره ای به خلیج فارس وجود ندارد!»
بدين سان، کسانی که مدت هاست زمزمهء مخالفت با قوم موهوم و مجعول «فارس» را براه انداخته و در زير ردای «فدراليسم» بر آتش ضديت بين ترک زبان ها و فارس زبان ها (و نه ترک ها و فارس ها) دامن می زنند، در عين پذيرفتن اينکه «دويست هزار نفر» از اهالی تبريز در تظاهراتی در روز سيزدهم ارديبهشت شرکت داشته اند، کوشيده بودند تا ارتباط مردم تبريز را با خليجی که نام «فارس» بر آن بود قطع کنند و توضيح دهند که مردم تبريز هرگز برای حفظ نام «فارس» برای آن خليج از خانه هاشان بيرون نيامده اند و در حقيقت به دعوت اداره کل تربيت بدنی استان آذربايجان شرقی برای شرکت در مراسم «پياده روی» و «ورزش صبحگاهی» از خانه هاشان بيرون زده و «با روی گشاده» در آن شرکت کرده اند.
اين آقای پيمان پاکمهر ترک زبان اهل تبريز، رئيس سايت مستقل «تبريز نيوز» است که تا جائی که من می دانم ارتباطی با مقامات دولتی ندارد و نيز ـ باز تا آنجا که شنيده ام ـ آدمی ايراندوست و خواهان حفظ يکپارچگی ايرانی است که در آن از ستم های قومی و زبانی و فرهنگی خبری نباشد. و طبيعی است اگر چنين آدمی مورد خشم و نفرت تجزيه چی هائی که هنوز به ياد حکومت غلام يحيی آه می کشند قرار گرفته و به دروغگوئی و جعل خبر عليه «تبريزی های گشاده رو» متهم شود. خوشبختانه، بزودی، معلوم شد که آقای پاکمهر عکس های منتشر نشده ای هم از پوسترهای چاپ مقامات گرفته است. او توانست با انتشار آن عکس ها نشان دهد که، اولاً، دعوت کنندهء همايش «شهرداری منطقهء 2 تبريز» بوده که، ثانياً، بر پوسترهای مربوط به «اولين همايش بزرگ پياده روی خانوادگی و همگانی» صراحتآً آورده است که تظاهرات همزمان با «روز ملی خليج فارس» اما در «13 ارديبهشت» انجام خواهد گرفت. (برای ديدن عکس ها از اين لينک استفاده کنيد: >>>)
اينگونه است که می پندارم تظاهرات تبريز و معنای شرکت دويست هزار نفری مردم اين شهر (که مورد تصديق تجزيه طلبان نيز هست) نه تنها اعتراض به عمل زشت و غيرقانونی کشورهای عرب حاشيهء جنوبی خليج فارس و سازمان های خريداری شده آنان بوده، بلکه تو دهنی آشکاری به کسانی محسوب می شود که، پنهان شده در زير نقاب خواستاری آزادی های قومی و زبانی و فرهنگی، در واقع قصد ايجاد جنگ ترک و فارس و تجزيهء ايران را دارند و بسياری شان در اين راه تا پای خيانت و گاوبندی با بيگانگان هم رفته اند، و همانطور هم که می بينيم، در اعلاميهء خود خوشحالند از اينکه مردم با «روی گشاده» و بی اعتناء به جريان خليج فارس، که همگان از آن آگاه بوده اند، به دعوت «مقامات مربوطه» لبيک گفته و برای «پياده روی صبحگاهی» در ارک شاه گلی تبريز اجتماع کرده اند.
می خواهم بگويم که هيچ عملی به اندازهء ازدحام مردم ترک زبان تبريز در دفاع از نام خليجی که قرن هاست «فارس» خوانده شده نمی توانست ـ آن هم در وانفسای سرکوب و خفقان ايجاد شده از جانب حکومت اسلامی که همهء دارائی های ملی و طبيعی و فرهنگی کشور را به آتش جهل و طمع کشيده است ـ وحدت مردم آذربايجان را با مردم ديگر نقاط ايران نشان دهد. من فکر می کنم مردم تبريز در آن روز فراموش نشدنی آگاهانه از خانه های خويش بيرون آمده بودند تا سند مالکيت خليجی را که «فارس» نام دارد برای خود ثبت کنند و نشان دهند که کاملاً بر اين نکته آگاهند که چيزی به نام «قوم فارس» وجود ندارد؛ همانگونه که «قوم ماد» ساکن در آدربايجان و کردستان، و قوم «پارت» ساکن در خراسان بزرگ نيز، همگی، طی قرون و اعصار متمادی، با هم متحد شده، در هم خليده و با هم آميزش کرده اند تا موجودی به نام ملت ايران در مرزهای کنونی کشوری به نام «ايران» ـ که اکنون تنها بخشی از آن ملت را در خود جای داده ـ گرد هم آيند.
حقيقت اينکه برای من، سيزدهم ارديبهشت ماه امسال و انجام تظاهرات در مشهد و تبريز برای دفاع از نام خليج فارس، دارای معانی تاريخی وسيعی است. بيش از چهار هزار سال پيش، قوم آريائی «ماد» از سراسر شمال ايران گذشت و در آدربايجان و کردستان کنونی مستقر شد و تيره های آذری و کرد آن نخستين سنگ بناهای حکومت ايران را در خاک آن مناطق نهاده و بر فراز آن دولت مقتدر «ماد» را بوجود آوردند. قوم ديگری از آريائی ها ـ که «پارت ها» ها نام داشتند ـ در خراسان بزرگ (شامل خراسان کنونی و ترکمستان و تاجيکستان و بخشی از افعانستان) مستقر شدند و دولت های محلی خود را برقرار ساختند. يک قوم سوم آريائی هم، که «پارس» نام داشت، افغانستان و بخشی از پاکستان کنونی را در نورديد و از آنجا وارد فلات ايران شدند و آنگاه با عبور بموازات سواحل شمالی خليج فارس به سرزمين ايلام درآمده و در فارس کنونی پادشاهی «انشان» را بوجود آوردند که نهمين پادشاه آن «کورش بزرگ هخامنشی» بود. آنگاه، مادها که از دست شاهان خودکامهء خود رنجور بودند به ارتش او پيوستند و در سال های بعد پارت ها نيز فرمانروائی او را پذيرفتند و بدينسان همهء تيره های آريائی با هم متحد شده و کشور بزرگ و گستردهء ايران را بوجود آوردند. اکنون دو هراز و پانصد سال است که مثلت خراسان (=آنجا که خور يا خورشيد سر می زند) ـ آذربايجان (=آنجا که آتش مقدس و جاودان آريائی در آن فروزان است) ـ و فارس (=که منزلگاه ديوانسالاری ملی، تساهل فرهنگی و حقوق بشر بوده است) تعيين کنندهء حدود ايران اصلی اند. و در اين روزها نيز می بينيم که باز همان مردم خراسان و آذربايجان اند که برای نگاهداری نام «فارس» بر خليجی که از لحاظ جغرافيا از آنان بسی دور است قيام کرده اند.
بر اين اساس، من احساس می کنم که اکنون تاريخ ايران در مسير درست خود حرکت می کند و دشمنان فرهنگ ايرانی و يکپارچگی ايران در هر اقدامی که می کنند اژدهای خفتهء ايرانيت و اتحاد ملی ايرانيان را بيشتر بيدار می سازند تا عاقبت روزی کاملاً از خواب گران ناشی از خونريزی های اعراب و مغول ها برخيزد.
بنظر من، جايگاه «اژدهای خفتهء اتحاد ملی ايرانيان» در دل ها و مغزهای جوانان ما است و عمليات ناجوانمردانه و نابخردانه ای همچون ساختن سد سيوند، به آب بستن دشت بلاغی، غرق کردن محوطه های باستانی پيش از اسلام، صرفنظر کردن از منافع ايران در دريای مازندران و شل و سفت کاری ظاهراً سياسی با اعراب تشنه به نام خليج فارس و جزاير آن، همگی، موجب آن شده است که مفهوم «بيداری ملی ايرانيان» بصورتی دم افزون بعنوان مهمترين وسيلهء نجات بخشی کشورمان از ادبار و سقوطی که گرفتار آن شده مطرح شود.
از آنجا که شک ندارم ايران، با تنوع شگرف قومی و زبانی و فرهنگی و مذهبی خود، و وحدت اعجاب برانگيزی که دل های مردمان گوناگونش را بهم می دوزد، روزی در جايگاه شايستهء خود خواهد نشست، بر اين باورم که اکنون، در حساس ترين لحظات تاريخ کشورمان، اعتقاد به ايران متحد و هماهنگی فرهنگ چند هزار سالهء رنگارنگش همچون «سنجه» ی مطرح شده است تا بتوان به مدد آن دوستی و دشمنی خودی ها و بيگانه ها را سنجيد و نشان داد که در کدام دل عشق به حفظ اين تشکل بزرگ انسانی و فرهنگی وجود دارد و کدام دل وابسته به عشق بيگانگانی است که در سراسر تاريخ سروری خود را در ويرانی ايران دانسته اند.
براستی هم که وقتی چهارتا و نصفی اميرنشين «انگليس ساخته» گرد هم می آيند و بر جمع خود نام «امارات متحدهء عربی» می گذارند آيا شرم آور نيست اگر کسی بخواهد «ايالات متحدهء ايران» را از هم تکه و پاره کند و مردم بالقوه ثروتمند اما گرفتار راهزنان آن را برای هميشه دچار فقر و بدبختی و ديکتاتوری های نوع استالينی بسازد؟
برگرفته از سايت «سکولاريسم نو» به سردبيری اسماعيل نوری علا:
NewSecularism.com
Recently by Esmail Nooriala | Comments | Date |
---|---|---|
«شورای ملی» در ترازوی سنجش | 7 | Sep 25, 2012 |
ماه مرگ و بی مرگی | - | Aug 12, 2012 |
رهبر کاریزماتیک یا انتخابی؟ | 2 | Aug 06, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
"Hamzamân" and not "bemonâsebate"
by Amin287 on Mon May 19, 2008 04:44 AM PDTBy the way, it says "Hamzamân" and not "bemonâsebate"
It was just a simple hike
by Amin287 on Fri May 16, 2008 03:56 PM PDTDear Nooriala,
I don't know why we sometimes create big fusses for unimportant issues. The day was for sport and people of Tabriz came. It was not for "Persian Gulf". "hamzamân bâ ruze xalije Fârs" is written very small on top in the corner. It was just a simple hike. Even if you declare such a thing in a Persian-speaking region, people mostly come for sport, not for "Persian Gulf". On top of that, if you try to bring the same people in the streets just for the name of "Persian Gulf", most people won't come and won't care so much, specially because they think that it is a governmental demonstration as usual. The people of Azerbaijan (of Iran) also don't care when some panturks try to use their picnic as a national procession around Babak castle.
Arabs are our human counterparts and more than that our brothers, we should improve our relation with them along with much stress on keeping the "Persian Gulf" name intact. Iranian officials cannot and should not leave a place with the pretext that somewhere in the room "Persian Gulf" is not mentioned.
In ideal conditions even the "Persian" name is not important. Let it be "Xalij", or "xalije eslâmi" as Binladan said. In that ideal condition, Arabs would stop pursuing the forged name of "A* Gulf", they would stop caring more for themselves than us (every time days say "Arabs and Moslems", "Moslems" is always the latter). They would stop pan-Arabism. At the same time we also would stop taking pride of our fathers and contemplate more on what we are really "NOW". Iranians need to "work" and "work" more than anything else.
You are right about the name of "Fars" for us. We are not "Fars" or "Persian". If you call yourself "Pars" in a Persian-speaking gathering, most people laugh at you, and if you say "I am a Fars", they will surely look at you like a crazy guy. In our gatherings we never call ourselves "Persian" in Iran, and our mothers never learned us that we are "Persian/Fars".
Pâydâr bâšid,
Re aryanium
by Ben Madadi on Thu May 15, 2008 03:25 AM PDTI would like to mention that the Turkic names (Azeri names) for Miandab and Naqade WERE Qoshachay and Sulduz. I am not sure about those cities' non-Turkic population, but an Azeri can call them in Azeri names, right? Why does bother you?
Why do you sau "I invite you to take a look at Mr Tabrizli's Weblog to see if you can recognize him as a true Iranian when he clearly populate fabricated names for our cities and like some Arabs reflects the term "Gulf" to identify the Persian Gulf intentionally... all his webpage is almost nothing but a hate portrait toward Iran and Iranian Identity which is to me an unfortunate."
My friend, if you dislike the Arabs, who are doing their job of International PR for THEIR BENEIFT, why do you do the same thing like the same Arabs and condone the name-changes that the post-Pahlavi Iranian regimes have brought to non-Persian areas of Iran? I do think that the Persian Gulf is the Persian Gulf and Iranians MUST act to prevent it from becoming the Arabian Gulf (any more than it is already anyway). But at the same time let's not by hypocritical.
Aboce you are condemning Tabrizli for having used Azeri names for two cities, while you mind him not being that much concerned about the Persian Gulf? Hypocrisy there? No? Just an error?
Some Iranians may say that Qoshachay and Sulduz were Miandab and Naqade before their names were Turkified, so it is absolutely okay to change their names to what they were before. I am not so sure about this (it may be true though), but isn't democracy all about freedom of expression? If an Azeri uses an Azeri name for an Azeri city of Iran, does that bother you?
In case of the Persian Gulf though it is a different matter, because it is a matter of IRANIAN national interest there. And that national interest includes Iranian Turks/Azeris too. Arabs have all the right to call it the Arabian Gulf if they want to, but Iranians have the right to defend the name for their NATIONAL interest.
Do not get me wrong!
by aryanium on Thu May 15, 2008 03:07 AM PDTI just seen a very disturbing article in response to Dr Nouriala's
above article called "šovinizme Fârs hayâ nadarad" which to me implied
his irresponsible author on distorting the fact and populating hate
among Iranians diving them to tribes by claiming how Mr Nouriala was
lying to ruin people of Azarbayejan's face!!!
//iranian.com/main/blog/aryanium/you-judg...
I invite you to take a look at Mr Tabrizli's Weblog to see if you
can recognize him as a true Iranian when he clearly populate
fabricated names for our cities and like some Arabs reflects the term
"Gulf" to identify the Persian Gulf intentionally... all his webpage is
almost nothing but a hate portrait toward Iran and Iranian Identity
which is to me an unfortunate.
As far as I
find the author( Mr Tabrizli - with all respects) so disturbing in his article, I
personally liked to post his response here to let other Iranian judge
his analysis.
We are all Iranians... We all belong to one land , one old history and a culture belong to all of us...why do you want less than it?!!!
Why some one might like to stress that much about Tork and Fars?!!!Wthat is the different between them? Can you define me what so called FARS?!!! Can you explain the criteria defining a nation and or a state nation? are we living in the era of tribal territories?!!! I just can not understand that! they do it as if they are not Iranians but aliens belong to other nations! See how this gentleman(Tabrizli) is so clearly mad because Nourala -based on the news report- was praising people of Azarbayejan Providence for supporting our common national heritage!
Based on Mr Tabrizli's analysis, I can conclude, I should never dare
to think people of Azarbayejan would ever support or give a damn on what might be considered as Iranian heritage - something they assume it as so-called Shovinisme Fars!!!
Let's even assume Mr Nouriala was lying, Could that lie be such an insult to the people of our Azarbayejan in accuse of supporting their
fatherland?!!! If so I also condemn Mr Nouriala's praise toward the
people of Azarbayejan however I find it more insulting toward
Azarbayejan with its magnificent individuals such as Sattâr Xan as one
of our national heros at time of constitutional revolution... it seems
poeple of 100 years ago had been much more open-minded than us!
I personally never heard of that fascist term been used or applied
in Iran but some irresponsible authors are labeling other
citizens of Iran as such race fascist! I ask you name reliable occasions some one was oppressing specifically people of Azarbayejan under that racial profile... It is totally baseless and just a dirty vehicle to divide us but why? This land belongs to all of us.
You know like all of us that if there is an oppression in Iran, it
is equally for all of us in all Providences and there is no double
standards at least based on tribal or regional belongings... they do
not discriminate when they oppress us and you know it is true. I do
support all of us fightinf for democracy as Iranians united and together... this makes us strong.
The diversity we have is the second one after the USA which grants us a huge potential to make progress - something the EU try to gain by wiping of the borders and merging the countries; now the same time considering that, we have some individuals( with all respect as our homeboys) trying to separate us gradually by defining so-called
Federalism! or the right for education in their mother tongue!
I personally understand that feeling and I think every one should have the absolute right to pursue the advanced education in related regional language but honestly do you think it is applicable to make the regional language in Iran as the main language of instruction? Imagine in Mazandaran based on the same reason it should be Tabari, then in Kordestan, Kordi and in Guilan, Guilaki and perhaps in some part of Khuzestan Arabic... if those should be the primary languages what would be the national language? do we need to have translators among us? isn't it better to agree in one common language and also consider the absolute right for same time
education of the regional languages based on the way every one love to pursue? I am not prescribing a final solution for us but just bringing up my own idea...
After over a century fighting for democracy, why do we have to waste
our time and energy for such pointless issues? wouldn't a secular
democracy -granting us even opportunity based on technocratic
eligibility, fulfill our ever dreams? if so, why do we ever need to
talk on us in tribal level?!!!
Do you honestly find any sincere and pure intention behind his (to me insulting) respond to Nouriala?! Just take a look again at the title! as if Nourala was insulting people of Azarbayejan as
Iranians! Take look at his weblog which is nothing but a distorted
picture of Iran and Iranians reflecting all hate through the eyes some one who even doesn't seem to consider himself Iranian!
I would personally rather die in the dark era of a monarch brutal regime oppressing me rather than see a day such hate mongers split my fatherland.
Iran is a common property for all of us and you have a proportional
share in every other providences as well as its A to Z treasure... Do
not want less than that... I love to see you one day in a free Iran
competing with all other elite Iranians to qualify solely based on your
scientific eligibility and electibility to run our nation so do not
want less than that and lets our children see that beautiful picture,
soemthign our fathers over a cenutry ago dreamed by their
Constitutional Revolution...
We are IRANIANS the only nation waiting for its thriving renaissance.
Let's not look we are eachother's enemy. We are IRANIANS
A blog comment
by Ben Madadi on Thu May 15, 2008 12:39 AM PDTI found this blog comment, though I am not aware of what has happened. Maybe others can bring more info:
//iranian.com/main/blog/aryanium-1