رژیم در هر حرکتی بخشی از نیروهای هوادار خود را هدف قرار میدهد و آنان را از خود میراند. این سیاست، بخشی از پروژه دشمنتراشی است که اکنون به بزرگترین عنصر هویتبخش و چسبندگی رژیم تبدیل شده است. اکنون بیش از هر زمان دیگر، حاکمیت جمهوری اسلامی میتواند خود را بر اساس دشمنانش تعریف کند. هرچه قدر که رژیم عناصر مثبت تعیین کننده هویت خود را از دست میدهد، نیاز آن برای توسل به عناصر منفی بیشتر میشود - و در بین این عناصر، دشمن نقش تعیین کنندهای ایفا میکند. دشمنسازی، از این رو، یک نیاز رژیم است. این دشمن البته میتواند خارجی باشد - کاری که رژیم ایران در آن تبحر زیادی دارد. ولی این مقدار ظاهرا برای جمهوری اسلامی فعلی کفایت نمیکند. نیاز به دشمن - آن هم دشمن داخلی - با هر بحران رژیم شدت گرفته و آن را همانند گویی به دَوَران انداخته است. در این دَوَران، رژیم بخشی از هواداران خود را به بیرون پرت میکند و به صف مخالفان خود میراند.
حکومتهای ایدئولوژیک و تمامخواه اصولا دشمنتراشند. این حکومتها برای توجیه موجودیت خود و سیاست انحصارطلبانهای که در پیش میگیرند بهترین راه را در این میبینند که دشمنهای واقعی یا فرضی را ردیف کنند و از آن به عنوان وسیلهای برای سرکوب مخالفان سیاسی خود از یک سو، و بسیج نیروهای هوادار خویش از سوی دیگر، کمک بگیرند. هیچ وسیلهای بهتر از یک جنگ خارجی برای سرپوش گذاشتن به اختلافات درونی، سرکوب مخالفان داخلی، و جلب حمایت مردم از حکومت، به کار نمیآید. گزافه نبود که آیت الله خمینی جنگ با عراق را نعمت الاهی توصیف کرد، و در سایه این جنگ بود که جمهوری اسلامی توانست به بزرگترین و گستردهترین سرکوبهای خونین خود و کشتن هزاران تن از مخالفان خویش دست زند و این جنایات را بدون عواقب سیاسی ملموسی پشت سر بگذراند.
جمهوری اسلامی از آغاز حیات خود دشمنتراشی را محور اصلی سیاست داخلی و خارجی خویش قرار داده است. در سطح خارجی، در دهه اول انقلاب، این سیاست در گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی و سپس جنگ با عراق تبلور پیدا کرد. ولی در همان سالها این سیاست در سطح داخلی نیز به شدت دنبال میشد. سیاست انحصارطلبانه رژیم نه فقط بسیاری از نیروهای اسلامی را که از انقلاب و جمهوری اسلامی حمایت کرده بودند (مانند مجاهدین خلق و ملی-مذهبیها) در یکی دو سال اول به صف مخالفان یا دشمنان خود راند، و بلکه نیروهای دیگری را که با افزایش موج سرکوب همچنان به جمهوری اسلامی وفادار مانده بودند (مانند فداییان اکثریت و تودهایها) نیز نتوانست تاب بیاورد. سیاست دشمنتراشی و راندن نیروهای هوادار به صف مخالفان در دهه اول انقلاب بیوقفه ادامه داشت و هر از چندگاه ماشین سرکوب امنیتی و تبلیغاتی رژیم بر روی گروه تازهای متمرکز میشد.
این سیاست، اما پس از مرگ خمینی در دوران ریاست جمهوری رفسنجانی متوقف شد و با روی کار آمدن خاتمی جهت عکس به خود گرفت. این شعار معروف خاتمی مبنی بر، تبدیل نیروهای معاند به مخالف و نیروهای مخالف به موافق، گویای اتخاذ سیاستی کاملا متفاوت با گذشته این رژیم بود. این شعار و سیاست خاتمی ظاهر فریبندهای داشت و توانست بر بخشی از نیروهای مخالف یا معاند تأثیر بگذارد. ولی برای بسیاری روشن بود که این شعار در چهارچوب نظام جمهوری اسلامی یک شعار به تمام معنا رادیکال است و با ماهیت جمهوری اسلامی تعارض پیدا میکند. جمهوری اسلامی با زمین گذاشتن سیاست دشمنتراشی خود عملا به سوی نفی ماهیت خویش گام بر میداشت، و از این رو، این سیاست قابل دوام نبود.
طولی نکشید که دوران اصلاحات به پایان رسید و ضد حمله مدافعان واقعی جمهوری اسلامی شروع شد. با این ضد حمله، که آغاز رسمی آن را میتوان به نامه معروف خامنهای به مجلس ششم (مجلس اصلاحات) برای مسکوت گذاشتن لایحه اصلاح قانون مطبوعات نسبت داد، چرخ از خط در رفته جمهوری اسلامی مجددا به خط بازگشت و روند گذشته خود را از سر گرفت. آقای خامنهای طیف وسیع «دشمنانی» را که در داخل و خارج کشور برای از بین بردن جمهوری اسلامی مشغول «توطئه» هستند به یاد هواداران و وابستگان رژیم آورد تا آنان را برای مقابله با این دشمنان بسیج کند. او به تلویح و تصریح بارها اظهار داشت که بسیاری از خواستههای اصلاحطلبان در واقع خواستههای دشمن است و باید با آنها مقابله کرد. و به این ترتیب او توانست با توسل به خصوصیت ماهوی جمهوری اسلامی چرخ اصلاحات را متوقف کند و روند دشمنسازی را از سر بگیرد.
این سیاست از آن هنگام بیوقفه ادامه پیدا کرده است، و با هر بحران سیاسی، بخشی از هواداران و وابستگان به رژیم به خارج از حلقه خودیها رانده شدهاند. در این جریان، نه فقط اصلاحطلبان از حکومت رانده شدهاند و بلکه حاکمیت به تدریج آنان را از صف خودیها نیز بیرون کرده است. روزنامهنگاران و فعالان مدنی زیادی که در دوران اصلاحات فضای تنفسی پیدا کرده بودند به تدریج خاموش شدند. بسیاری از اینان کشور را ترک کردند و به صف منتقدان و مخالفان رژیم در خارج کشور پیوستند. سیل مهاجران جدید به خارج از کشور که از نیمه دوم دوره خاتمی شروع شده و در سالهای اخیر شدت یافته چهره جامعه ایرانی خارج کشور را تغییر داده است. جمع عظیمی از کسانی که با سیاست خاتمی در صف «موافقان» رژیم جا گرفته بودند اکنون به «مخالفان» رژیم تبدیل شدهاند.
البته سیاست دشمنسازی و دفع نیروهای پیرامونی در جمهوری اسلامی پدیده تازهای نیست و با ماهیت این نظام عجین شده است. قبلا دیدیم که در دهه اول انقلاب نیز این سیاست جاری بوده است. ولی یک تفاوت اساسی بین سیاست فعلی رژیم با دهه اول انقلاب وجود دارد. در آن هنگام، رژیم از پایگاه وسیعی شروع کرده بود، و با از دست دادن این یا آن نیرو قدرت زیادی را از دست نمیداد. به عبارت دیگر، رژیم از سرمایه هنگفتی از حمایت مردمی برخوردار بود و میتوانست از این سرمایه مقداری را هزینه کند بدون این که با کمبود محسوسی مواجه شود. اکنون و پس از دوره اصلاحات، اما، این سرمایه به شدت به تحلیل رفته است، و هر هزینهای زیان سنگینی را متوجه نظام میکند. در این شرایط، سیاست دشمنتراشی رژیم به انزوا و تضعیف بیشتر آن منجر میشود - و رژیم برای مقابله و سرپوش گذاشتن روی آن به دشمنتراشی بیشتری رو میآورد. .
پروژه راندن اصلاحطلبان به صف مخالفان در چند سال گذشته به شدت ادامه داشت و در سال گذشته به اوج خود رسید. رژیم برای مقابله با جنبش سبز تا آنجا که توانست اصلاحطلبان را تضعیف کرد و حتا سعی کرد با دستگیری و اعترافات تلویزیونی شخصیتهای برجسته آنان اعتبار سیاسی آنان را نیز نابود کند. این حرکت هنوز ادامه دارد. علاوه بر اصلاحطلبان، بلندگوهای رژیم برخی از کسانی را که در بین دو جناح اصولگرا و اصلاحطلب در نوسان بودند نیز از ضربات تبلیغاتی خود در امان نگاه نداشتند. مهمتر از همه این که این بلندگوها، افرادی مانند خاتمی و کروبی و موسوی را، که خون و پوستشان با جمهوری اسلامی عجین شده، و در ساختار این رژیم سهم زیادی داشتهاند، تحت عناوین خائن و مزدور و دست نشانده خارجی و مانند آنها عملا دشمن میشناسند.
با راندن اصلاحطلبان به صف دشمن، البته پروژه دشمنسازی رژیم به پایان نمیرسد. جمهوری اسلامی هرچه که محدودتر میشود و در لاک خود فرو میرود برای این که بتواند هواداران خود را در حال بسیج نگاه دارد به دشمنان تازهای نیاز پیدا میکند. باید صبر کرد و دید که بلندگوهای حکومتی (به اشاره «آقا») کدام گروه و جریان خودی دیگری را هدف قرار خواهند داد. نشریات و پایگاههای اینترنتی وابسته به خامنهای و جناح حاکم این روزها به دنبال نشان کردن این گروه یا گروهها هستند. یکی از «فتنه»ای جدید نام میبرد ومیپرسد که «پرچمدار احتمالی این فتنه چه کسی خواهد بود؟» و تلویحاً مشایی معاون احمدینژاد را پاسخ این سؤال میداند. دیگری، نقش میانهبازان را (به شمول رییس مجلس) زیر سؤال میبرد و انگیزه رفسنجانی را به عنوان کسی که به دنبال «کسب نوعی جایگاه پدری» است «رذیلانهتر» میشناسد. هر یک از جناحهای مختلف حاکمیت البته رد پای دشمن را در اردوگاه حریف خود دنبال میکنند، ولی هر دو در جستجوی دشمنی جدید برای حاکمیت و ولی فقیه هستند.
روند دشمن سازی که با ماهیت جمهوری اسلامی عجین شده در سالهای اخیر شدت یافته است. این سیاست مستقیما به ریزش نیروهای رژیم منجر شده است و پایگاه اجتماعی آن را به سرعت رو به تحلیل میبرد. متقابلاً رژیم برای حفظ نیروهای خود چارهای جز تراشیدن دشمن جدید و بزرگنمایی خطر آنها ندارد. این دشمن را نمیتوان همیشه از خارج پیدا کرد، و یا باید همیشه «ستون پنجم» دشمن در داخل را نیز تشخیص داد و به مقابله با آن برخاست. مهمتر از همه این که مرتبا باید نظام را از عوامل دشمن تصفیه کرد و آنان را به بیرون راند - و به این ترتیب، پایگاه اجتماعی نظام را ضعیفتر کرد. روندی که در هر حرکت، رژیم نیروهایی را از دست میدهد و نیرویی به دست نمیآورد. روندی رو به زوال. روندی که سرنوشت همه نظامهای ایدئولوژیک و تمامخواه و از جمله جمهوری اسلامی است.
From: Iran Emrooz
Recently by Hossein Bagher Zadeh | Comments | Date |
---|---|---|
فقر فرهنگی نقد در اپوزیسیون | 1 | Dec 02, 2012 |
از ادعا تا عمل | 5 | Nov 21, 2012 |
انتخاب مجدد اوباما | 3 | Nov 15, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
IRI's real enemies are the people of Iran !!!
by Shazde Asdola Mirza on Fri Apr 09, 2010 09:16 PM PDTEvery voice counts! Every action counts!
Give Over Mr. Bagher-Zadeh!!
by Landan-Neshin on Thu Apr 08, 2010 06:20 PM PDTWhatever the editorial stance of 'Iran Emrooz', which I know nothing about, and whatever the position of the author of the above article in that outfit, there is only on way to describe it: a pure and unadultrated example of 'political onanism'.
They remind me of writings by the White Russians who had fled their country to save their skin against the incoming Bolsheviks. Writings full of frustration and angst, because, on one hand, they had to slave away to scrape a living in Paris or London, and on the other, feeling totally abandoned by their own country folk.
I don't know if the author is old enough, or was in London in the aftermath of the 1979 revolution, to remember the Sunday morning rituals in Hyde Park: clusters of former Iranian military generals flanked by former high civil servants and some businessmen walking in groups and very seriously planning to be back in power at the next Norouz! That's 30 years ago and yet some surviving members of the original group are still counting on the next Norouz!
Sweet and touching as it might be, realistic, it certainly is not.
With due respect to the author whom I only know through reading three of his articles on this site, I'd like to ask: for whom do you write these articles? or, put it the other way, whom do you wish to read them?!
You must know that the majority of the Iranians born abroad in the last 30 years can not read the Persian alphabet, and if you are trying to remind the over 50 year old Iranians-within or without Iran, that the IRI is about to collaps, then, that's what I'd call 'political onanism'. But, of course, you could always say what would life be without a pleasing fantasy?
If there is anything to change in Iran, it would surley happen by the youth inside Iran. One of the most hopeful signs when visiting Iran is seeing the children of the post revolution not paying any attention to what the Iranians in diaspora think.
بله جمهوری اسلامی افتخارش به پر رویی و نفس کش طلبیدن است.
AnonymouseThu Apr 08, 2010 05:07 PM PDT
Everything is sacred.