استقلال، آزادی، جمهوری ایران

بسوی اتحاد گسترده ایرانیان دمکرات برای بزیر کشیدن نظام ولایت فقیه


Share/Save/Bookmark

 استقلال، آزادی، جمهوری ایران
by freenet
09-Feb-2010
 

امروز شاهد شکل گیری جنبشی گسترده در برابر نظام “جمهوری” اسلامی هستیم. ایران کشوری پهناور با اقوام و گرایشات فکری متفاوت و ادیان مختلف است. دلایل شرکت بخش های مختلف جامعه در جنبش اعتراضی اخیر نیز متفاوتند. در پشت این حرکت فراگیر دستیابی به آزادی های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی متعددی نهفته است. از جمله: آزادی های فردی، برابری طلبی زنان وآزادی پوشش، آزادی خواهی جوانان و دانشجویان ، احقاق حقوق قومهای ایرانی (کرد وآذری و بلوچ و…) و اقلیت های دینی، رعایت حقوق زندانیان و منع شکنجه و مجازات اعدام، دفاع از کودکان، حفظ محیط زیست (کنترل آلودگی آب وهوا، نابودی جنگلها و تالاب ها و گونه های گیاهی جانوری…)، تغییرات اساسی در سیستم آموزشی، خواسته های صنفی و اقتصادی کارگران و کارمندان و معلمان و خیل عظیم جوانان بیکار. عقاید فکری که در این جنبش نقش دارند نیز متنوعند. از اصلاح طلبان دینی گرفته تا سوسیالیست های انقلابی. از سوسیال دمکرات ها گرفته تا مشروطه خواهان، از دمکرات های لیبرال گرفته تا افرادی که ضرورتا گرایش به عقیده سیاسی خاصی ندارند.

از نظر عقاید دینی و فکری نیز دیندار و بی دین، شیعه و سنی، مسیحی و بهایی و زرتشتی و یهودی و دراویش شکل دهنده تنوع افکار و عقاید در کشورمان هستند.

بر این اساس شعار های ما نیز انعکاسی از مطالبات و خواسته های متنوع هموطنان مان است. این که عده ای ممکن است بعضی شعار ها را “نپسندند” مشکل آنهاست. شاید بهتر باشد این افراد ظرفیت خود را برای شنیدن صدا های متنوع و گاه متفاوت افزایش دهند. چرا که خواست مهم جنبش ما احترام به آزادی بیان و نهادینه کردن فرهنگ دمکراتیک و چند صدایی است.

اگر به انقلاب 57 نظر بیاندازیم، آنچه که از آنروز تا به امروز قابل مشاهده است: عدم تحمل نظر مخالف بوسیله کسانی است که در موقعیت قدرت قرار میگیرند. تمامیت خواهان نه تنها تحمل مخالفان خود را ندارند بلکه درنهایت و در روندی قابل پیش بینی به جان یاران و همفکران خود نیز میافتند. واقعیتی که در اخراج کردن بخشی از حاکمیت نظام ولایت فقیه بوسیله بخشی دیگر و همچنین در رفتار برخی نیروهای سیاسی بوضوح دیده می شود. در مورد همفکران خمینی که تبلور حاد ترین شکل تفکر استبدادی هستند. شاهد آنیم که از ابتدای انقلاب با اتکا به قدرت بدست آمده، اول آزادی های سیاسی بدست آمده حاصل انقلاب ضد سلطنتی را قدم به قدم از بین بردند. با شعار یا روسری یا توسری نیمی از هموطنانمان را از حق ابتدایی آزادی پوشش با زور محروم کردند. بعد سراغ مطبوعات مستقل رفتند. سپس نوبت “انقلاب فرهنگی” و “پاکسازی” دانشگاهها شد. در این انهدام فرهنگی، هزاران استاد و دانشجو را بخاطر دگر اندیشی از کار و دانشگاه محروم کردند. در این میان پروژه سرکوب و حذف مخالفان سیاسی از نهصت آزادی و جبهه ملی گرفته تا نیروهای چپ و رادیکال ادامه داشت. در نهایت بدستور خمینی و بقول رفسنجانی “مشکل زندانیان سیاسی” را در سال 67 “حل” کردند. هزاران زندانی سیاسی حتی کسانی که بنحوی از سیاست های رژیم دفاع می کردند را بخاطر دگر اندیشی در زندان ها قتل عام کردند. در این سی سال گاه به خودی ها نیز رحم نکردند و عده ای از سران نظام و سپاه را در “تصادفات” و … به قتل رساندند. در روندی همسو با تفکرات بنیان گذار نظام ولایت فقیه، امروز به جایی رسیده اند که نخست وزیر هشت ساله همان نظام و ریس جمهور هشت ساله آن عوامل بیگانه و مزدور امریکا معرفی میشوند!

این تمامیت خواهی در نامگداری ها هم به چشم میخورد. انجمن های صنفی دانشجویی؛ کارگری و شوراهای محله ای که حتما باید یدک اسلامی بدوش بکشند تا اجازه فعالیت صنفی داشته باشند! حتی اسم انقلاب 57 را که اساسا انقلابی ضد استبداد سلطنتی بود و ریشه در مبارزات 150 ساله مردم ایران برای آزادی و نفی استبداد داشت، به انقلاب اسلامی تغییر دادند. سپس هر کسی را که مخالف خود دیدند بعنوان “ضد انقلاب” سرکوب کردند.

با رفراندام ضد دمکراتیک” “جمهوری” اسلامی آری یا خیر” امکان طرح خواسته نظام جمهوری غیر دینی را نفی کردند ، باعوام فریبی بر ارا دروغین 98 درصدی خود بالیدند. سپس اصل ولایت فقیه را که عقب گردی به دوران قبل از انقلاب مشروطیت بود به قانون اساسی شان اضافه کردند. قانون اساسی که با هدف برقراری استبداد دینی تدوین و تثبیت گردیده. قانون اساسی نظام “جمهوری” اسلامی با مجلس خبرگاتش؛ با شورای نگهبانش و با تصمین قدرت سیاسی روحانیت و اسلام گرایان در برابر حقوق برابر برای همه ایرانیان. قانون اساسی که با دادن اختیار مطلق به سمت انتصابی ولایت مطلقه فقیه حق تعیین سرنوشت را از ایرانیان سلب نموده. کشورمان را شرایط کنونی کشانده .

جنبش نوین ما با تحول در پندار، کردار و رفتار نه تنها میتواند خود را از شعار های ورشکسته حکومت اسلامی جدا نماید. بلکه با دور ریختن، شعار های “مرگ بر این” و “مرگ بر آن ” میتواند شعور سیاسی خود را اشکار نموده و مرزبندی با فرهنگ خشونت و مرگ پرستی را با صدای بلند در شهرهای کشورمان فریاد کند. براستی اگر آیا اگر یک چینی یا فرانسوی شعار مرگ بر چین یا مرگ بر فرانسه را در ضدیت با دولت کشور متبوعش بشنود آزرده نحواهد شد؟ آیا اگر یک ایرانی شعار مرگ بر ایران را در اعتراض مردم کشور های دیگر به عملکرد جمهوری اسلامی بشنود به درستی از معادل کردن سیاست دولت با مردم ما ازرده نخواهد شد؟ سی سال تضاد منافع “نظام” با منافع ملت ایران این موضوع را مشخص نموده که نظام های استبدادی نماینده ملت نیستند. دولت طالبانی جمهوری اسلامی برای منافع منطقه ای و باج گیری از قدرت های دیگر خود را بدروغ حامی مردم فلسطین جا میزند. آیا برای رو کردن این دروغ و ابراز تنفر از سرکوب و کشتار مردم بیگناه ، بهتر نیست بگوییم. نه سرکوب نه کشتار چه غزه چه ایران جه هر کجای دنیا. با چنین شعاری نه تنها رژیم ولایت سفیه را محکوم کرده ایم. بلکه مخالفت خود را با سرکوب در تمام دنیا به زیبایی ابراز داشته ایم. دقت در انتخاب شعارها، تنوع و همسویی آن شعارها با خواست باز گرفتن حقوق انسانی ما از دیکتاتوری نظامی حکومت اسلامی نشان دهنده رشد فکری جنبش آزادی خواهی است.

شعار های مناسب با اهداف جنبش:

شعار محوری: آزادی اسقلال جمهوری ایران.

در اعتراض به دیکتاتوری و برای مبارزه:

خامنه ای حیا کن؛ سلطنتو رها کن.

ننگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر.

ننگ بر اصل ولایت فقیه

ننگ بر این دولت مردم فریب.

ننگ بر دیکتاتور ، ننگ بر استبداد.

ملت ما بیدار است / از استبداد بیزار است
دیکتاتور، دیکتاتور / این آخرین پیام است / جنبش سبز ایران / آمادۀ قیام است

ایرانی می میرد ذلت نمی پذیرد.

حقوق بشر و آزادی:

زندانی سیاسی آزاد باید گردد.

آزادی عقیده حق مسلم ماست.
آزادی مطبوعات حق مسلم ماست.

آزادی عقیده با توپ و تانگ نمیشه

آزادی تجمع / حق مسلم ماست.
آزادی آزادی آزادی. دوباره آزادی آزادی آزادی

آزادی اندیشه، همیشه همیشه.

در اعتراض به سرکوب:

نه سرکوب نه کشتار چه غزه چه ایران جه هر کجای دنیا.

نه سرکوب نه اعدام چه ایران چه هر کجای دنیا.
زندانی سیاسی آزاد باید گردد.

ایران شده بازداشتگاه / اوین شده دانشگاه

تبعیضات جنسیتی ، قومی و مذهبی و اتحاد ملی:

شیر زن ایرانی حقتو پس میگیرم.
هموطن بهایی حقتو پی میگیرم
ایرانی آزاده حقتو پس میگیرم.

آزادی پوشش حق مسلم ماست.
معلم، کارگر دانشجو اتحاد

ایرانی آزاده اتحاد اتحاد.
عدالت:

نان، مسکن آزادی

آزادی، عدالت جمهوری ایرانی، آزادی عدالت جمهوری ایرانی.

***

دو رکن اصلی فرهنگ استبدادی در ایران برای قرن ها کنترل وسلطه سلطنت و روحانیت بر دولت بوده. یکی رفت، حالا هم وقت تسویه حساب با استبداد دینی است. وقت تصفیه حساب با حکومتی است بیشترین تعداد آزادی خواهان را در 150 سال اخیر به قتل رسانیده. و اکنون شرایط ما را به اینجا رسانیده. حق تعیین سرنوشت که یکی از اصول اساسی اعلامیه جهانی حقوق بشر است، در تضاد با غیرانتخابی بودن بالاترین قدرت حکومتی است. حالا این مقام میخواهد ولایت فقیه باشد یا شاه. هیج جای تعجبی نیست که علیرغم برخی تفاوت های ایدئولوژیک، شیوه های تبلیغ و سرکوب در هر دو نظام مشابهت های زیادی داشته باشه. چرا که آبشخور مشترک فکری فرهنگ استبدادی بسیار عمیق تر از تفاوت های بنیادگرایی دینی با جزمیت ناشی از استبداد و شونیزم سلطنتی است.

انتصابی بودن بالاترین مقام حکومتی و پاسخگو نبودن قدرت، زمینه را برای فساد و استبداد ایجاد میکند. استبداد سیاسی به نوبه خود با قربانی نمودن آزادی بیان و اندیشه و ممانعت از بوحود آمدن نهادهای مستقل و گسترده مدنی گشته و موجب باز تولید و تقویت فرهنگ استبدادی میگردد. در نتیجه ریشه کن کردن فرهنگ استبدادی در چهارچوب نظامهای توتالیتر(تمامیت خواه) و استبدادی امکان پذیر نیست. برای اینکار احتیاج به رشد آگاهی گسترده نسبت به مولفه های متنوع فرهنگ استبدادی هست. لازمه اینکار وجود آزادی مطبوعات، آزادی بیان، آزادی احزاب و شکل گیری تشکلهای مدنی قدرتمند و مستقل از حکومت هست. بنابراین حتی با سرنگونی نظام کنونی احتیاج به دوران گذار برای نهادینه شدن فرهنگ دمکراتیک خواهیم داشت. نظام های تمامیت خواه “اصلاح پذیر” نیستند. پیش شرط تحول دمکراتیک در اینگونه نظام ها بزیر کشیدن ساختار قدرت سرکوبگر است. بهترین و کم هزینه ترین روش برای انجام اینکار گسترش ارگانهای مدنی گسترده اما غیر متمرکز است. از انجایی که نظام های استبدادی اجازه فعالیت علنی ارگانهای مدنی را نمیدهند، بخش عمده این سازماندهی ناجارا باید بصورت مخفی صورت گیرد. پیشنهاد هسته های مقاومت مدنی در محله ها؛ کارخانجات؛ دانشگاهها و مدارس در راستای این احتیاج ضروری برای بزیر کشیدن قدرت سرکوبگر و آمادگی برای دوران گذار است با گسترش قدرت سازماندهی شده جنبش میتوان باعث تحمیل فضای باز به نظام سرکوبگر شده و از این طریق اقشار بیشتری را با ایده های آزادی خواهانه آشنا کرد. توجه داشته باشیم که قدرت داشتن برابر با اعمال خشونت نیست. اما این رژیم جنایت کار فقط زبان قدرت را میفهمد. هر چه جنبش از نظر سازماندهی مدنی ما قدرتمند تر باشد؛ امکان گذار به نظام جمهوری ایران و نهادینه شدن دمکراسی معنا دار قوی تر میگردد.

راه برای آزادی و اسقرار دمکراسی در کشورمان طولانی است. هر روز دامنه اعتراضات و اعتصابات را برای فلج کردن رژیم را گسترش دهیم. دیکتاتوری نظامی مذهبی کنونی را نباید دست کم گرفت. اگر چه مردم آزادی خواه در برابر این نظام مبارزه میکنند. اما محدود کردن اعتراضات به راه پیمایی های خیابانی و عدم تاکید بر اعتصابات سراسری میتواند به نفع نظام و در جهت تثبیت آن با حداقل رفرمها و حفظ ساختار ارگانهای سرکوب قرار گیرد. هشیار باشیم و اجازه ندهیم که دشمنان تحول دمکراتیک و آزادی با وقت کشی جنبش ما را تضعیف نمایند. تلاش برای کسب و حقظ آزادی نه یک فعالیت مقطعی بلکه مستلزم تلاشی همیشگی است. حوادث، منافع گروههای با تفکر استبدادی و تمامیت خواه، منافع دولت های خارجی و غیر قابل پیش بینی بودن بعضی ترفند های سران رژیم ولایت سفیه همه و همه چالش هایی جدی در برابر حرکت آزادی خواهی قرار خواهند داد. با توجه به این نکات: مهمترین ضامن پیروزی جنبش آزادی خواهی در مرحله اول درجه آگاهی و در مرحله دوم قدرت سازمان یافته آن است. هر چه سازماندهی ما قدرتمند تر باشد، سختی ها و هزینه ها برای این دوران گذار کمترخواهد بود.

یک هدف مهم در این مرحله اتحاد گسترده ایرانیان دمکرات و آزادی خواه است.

بیژن پوینده
//poyandeh.wordpress.com/


Share/Save/Bookmark

more from freenet
 
Maryam Hojjat

Mr. Poyandeh,

by Maryam Hojjat on

Thanks for your insightful article at such a critical time.  I enjoyed it.

Payandeh IRAN & TRue IRANIANS