«منشوری» برای جنبش سبز

موسوی بیش از هر زمان دیگر به ارزش‌های دموکراتیک نزدیک شده


Share/Save/Bookmark

«منشوری» برای جنبش سبز
by Hossein Bagher Zadeh
17-Jun-2010
 

جنبش سبز در یک ساله گذشته راه درازی را پیموده است. این جنبش ابتدا در جریان فعالیت انتخاباتی میرحسین موسوی شکل گرفت، و سپس به یک حرکت اعتراضی به کودتای انتخاباتی ۲۲ خرداد تبدیل شد. با سرکوب خونین تظاهرات ۲۵ و ۳۰ خرداد سال گذشته، جنبش به لحاظ کمی و کیفی تعمیق یافت. از یک سو خواست‌های جنبش از محدوده لغو و تجدید انتخابات فراتر رفت و به خواست‌های دموکراتیک تحول‌خواهانه و ساختارشکنانه ارتقا پیدا کرد، و از سوی دیگر جنبش مورد حمایت بیشترین و متنوع‌ترین اقشار و نیروهای سیاسی و مدنی و اجتماعی در داخل و خارج کشور قرار گرفت. علاوه بر این، جنبش در پویایی خود در طول یک سال گذشته شکاف درون حاکمیت را عمیق‌تر کرد، بسیاری از رهبران و فعالان اصلاح‌طلب را به بازنگری در مواضع خود واداشت و گفتمان دموکراتیک و حقوق بشری را در متن فعالیت‌های سیاسی ایران قرار داد.

جنبش سبز در عین حال از دو نقیصه مرتبط به هم رنج می‌برد. یکی، فقدان یک رهبری منسجم و جامع الاطراف بود که بتواند اعتماد و حمایت اکثریت قاطع فعالان جنبش سبز را جلب کند، و دیگری ابهام در آرمان‌های جنبش سبز بود که از جامعیت لازم برای تأمین خواست‌های مشترک نیروهای فعال آن برخوردار باشد. البته از ابتدا بخش بزرگی از فعالان این جنبش، آقای موسوی (به تنهایی یا مشترکاً با آقایان خاتمی و کروبی) را به عنوان رهبر(ان) جنبش می‌شناختند، ولی نیروهای دیگری به خصوص در بین سکولارها وجود داشتند که با دید انتقادی به مواضع این افراد می‌نگریستند و صلاحیت آنان را زیر سؤال می‌بردند. با گذشت زمان و گسترش گفتمان دموکراتیک در جنبش سبز، این رهبران و به خصوص آقای موسوی به تدریج مواضع صریح‌تری در حمایت از ارزش‌های دموکراتیک و حقوق بشری اتخاذ کردند، و این امر همراه با مقاومت تحسین برانگیزی که آنان در برابر فشارهای حاکمیت از خود نشان داده‌اند بخش وسیع‌تری از جنبش سبز را به حمایت از آنان کشانده است.

بیانیه ۱۸ آقای موسوی که به مناسبت سالگرد تظاهرات عظیم ۲۵ خرداد منتشر شده از تحول بیشتری در مواضع او حکایت می‌کند و صریح‌تر از همیشه بر ارزش‌های دموکراتیک و حقوق بشری تأکید دارد. در این بیانیه، آقای موسوی «منشوری» برای جنبش سبز پیشنهاد کرده و آن را «قدم اول» نامیده است تا سپس در «سیر تکاملی خود ... کاملتر و زیباتر» شود. آقای موسوی هدف از تهیه این منشور را «هماهنگی و همدلی بیشتر و تقویت هویت مشترک جنبش سبز» اعلام کرده و می‌پذیرد که «متن پیشنهادی نتواند پاسخگوی همه سلیقه ها و مطالبات باشد»، و به این ترتیب خواسته است که سایر فعالان جنبش سبز به تدقیق و تنقیح آن کمک برسانند. او از این که تبادل اخبار و اطلاعات و نظر و تحلیل در «شبکه‌های اجتماعی» جنبش سبز به صورت «کاملا دموکراتیک» جریان داشته اظهار خوش‌وقتی می‌کند و معتقد است که «جنبش سبز موجی از گفتگو درباره مسائل مهم و سرنوشت ساز در حوزه عمومی بین مردم ایجاد کرده که در تاریخ معاصر ما بی‌نظیر بوده است».

بیانیه آقای موسوی پس از مقدمه‌ای در باب مقاومت همراه با تحمل زجر و شکنجه جنبش سبز، و رسوایی بیش از پیش حاکمان در برابر مردم، به تشریح منشور پیشنهادی او می‌پردازد و از اهداف و راه‌کارها و ارزش‌های جنبش سبز سخن می‌گوید. سخن آقای موسوی البته هنوز در قالب گفتمان جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن جریان دارد و با یک گفتمان سکولار که لازمه یک حرکت ملی و دموکراتیک است دارای فاصله است. ولی در درون این قالب، او بیش از هر زمان دیگر به ارزش‌های دموکراتیک نزدیک شده و بر آن‌ها تأکید می‌کند. علاوه بر این، آقای موسوی سعی دارد با تأکیدات مکرری از قبیل این که ایران متعلق به همه ایرانیان است بر جامعیت ایرانی جنبش سبز تأکید کند و بر واقعیت تکثر در درون جنبش سبز انگشت بگذارد. در عین حال، تعلق ایدئولوژیک و سیاسی آقای موسوی به نظام جمهوری اسلامی باعث شده است که جابجا ایشان نسبت به اهداف «انقلاب اسلامی» و قانون اساسی این نظام به اظهاراتی بپردازد که با واقعیت یا تأکیدات دیگر او تناسبی ندارد.

برای مثال، معلوم نیست که ایشان به استناد چه سندی مدعی است که برقراری آزادی و «برابری» از اهداف «انکارناپذیر» انقلاب اسلامی است. در جریان انقلاب، «برابری» نه در شعارهای انقلاب شنیده می‌شد و نه در قانون اساسی این نظام اثری از آن وجود دارد. به عکس، مشخصه اصلی جمهوری اسلامی، نابرابری بر اساس عقیده، جنسیت و قومیت است که ساختار آپارتاید مضاعف این نظام را شکل داده است. ایشان به درستی تصریح می‌کند که «جنبش سبز نیز بر ضرورت دستیابی به آن [آزادی و برابری] تاکید دارد»، ولی چه ضرورتی دارد که این خصوصیات به انقلاب اسلامی، آن هم به صورت «انکارناپذیر» تعمیم داده شود؟ هم‌چنین، ایشان «اجرای تمامی اصول قانون اساسی» را «هدف و خواست تجدید ناپذیر و حتمی جنبش سبز» دانسته است. باید پرسید که از دید آقای موسوی، کدامین بخش جنبش سبز خواهان اجرای اصولی از قانون اساسی است که تبعیض عقیدتی یا جنسیتی را به رسمیت شناخته و یا ولی فقیه را بر کلیه شئون کشور مسلط کرده است؟ می‌توان بر اصول ناظر بر حقوق ملت (فصل سوم) که آقای موسوی تحت عنوان «ویژه» از آن یاد می‌کند تأکید کرد، ولی به طور قطع جنبش سبز خواهان اجرای «تمامی» اصول قانون اساسی، آن هم به صورت «تجدید ناپذیر و حتمی» نیست!

دلیل این مدعا را می‌توان از خود آقای موسوی آورد. ایشان به درستی و به تکرار بر برابری شهروندان در حقوق و امکانات «فارغ از ایدئولوژی، مذهب، جنسیت، قومیت و موقعیت اجتماعی» تأکید می‌کند و «استقرار و تضمین موازین حقوق بشر به عنوان یکی از مهمترین دستاوردهای بشری و حاصل خرد جمعی همه انسانها» را «مورد تایید و تاکید جنبش سبز» می‌شناسد. او به خصوص معتقد است که «جنبش سبز بر حمایت از حقوق زنان، نفی هر گونه تبعیض جنسیتی و حمایت از حقوق اقلیتها و اقوام تاکید ویژه دارد». آیا ایشان آگاه نیست که قانون اساسی با تبعیضات عقیدتی و جنسیتی که در آن نهادینه شده و هم‌چنین اعطای قدرت و امتیاز نابرابر به روحانیان و در رأس آنان ولی فقیه امکان هرگونه برابری «فارغ از ایدئولوژی، مذهب، جنسیت، قومیت و موقعیت اجتماعی» را نفی کرده است؟ در این صورت چگونه می‌توان هم‌زمان هم بر این ارزش‌ها و هم بر اجرای «تمامی» (یا «بدون تنازل») قانون اساسی تأکید کرد؟ در عین حال باید یادآور شد که آقای موسوی بر امکان تغییر قانون اساسی «در فرایند مذاکره و گفتگوی اجتماعی و با مشارکت همه اقشار و گروههای اجتماعی و با پرهیز از تصلب و انحصارگرایی و زورگویی» تأکید کرده است.

در هر صورت، تأکیدات آقای موسوی بر جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن تازه نیست، ولی تصریحات ایشان بر ارزش‌های حقوق بشری و دموکراتیک تازه‌تر است و باید از آن استقبال کرد. نامبرده هم‌چنین در یک جا به درستی از «حفظ استقلال نهادهای دینی و روحانی از حکومت» سخن می‌گوید و آن را «یکی از اصول بنیادین جنبش سبز» بر می‌شمارد. این نیمی از روند سکولاریزه کردن حکومت است. ولی در باره نیم دیگر آن، یعنی استقلال حکومت از نهادهای دینی و روحانی، آقای موسوی ساکت است و تنها از «مبارزه با استفاده ابزاری از دین» یاد می‌کند. شاید بتوان استدلال کرد که هر نوع استفاده از دین در حکومت «ابزاری» است، ولی بدون تردید جنبش سبز در کلیت خود خواهان قطع مداخله نهادهای دینی و روحانی (یا هر نهاد انتخاب نشده دیگر) در حکومت است، و به جا است که در هر منشوری که به نام جنبش سبز منتشر می‌شود بر آن صریحاً تأکید گردد.

مهم‌ترین و ارزنده‌ترین بخش این بیانیه از دید این نگارنده نکاتی است که تحت عنوان «ارزش های جنبش سبز» از آن‌ها یاد شده و عام‌ترین مشخصات مشترک این جنبش را تشکیل می‌دهد. آقای موسوی بدون هیچ قید و شرطی «دفاع از کرامت انسانی و حقوق بنیادین بشر فارغ از ایدئولوژی، مذهب، جنسیت، قومیت و موقعیت اجتماعی» را نخستین ارزش اجتماعی جنبش سبز بر می‌شمارد و با یاد کردن از «موازین حقوق بشر به عنوان یکی از مهمترین دستاوردهای بشری و حاصل خرد جمعی همه انسانها» این حقوق را «خدادادی» می‌داند که «هیچ فرمانروا، دولت، مجلس یا قدرتی نمی‌تواند آنها را لغو یا به صورت ناموجه و خودسرانه محدود کند». او سپس از ملزومات این امر که «احترام به اصولی چون برابری، مدارا، گفتگو، حل مسالمت آمیز مناقشات و صلح طلبی است که خود در پرتو ایجاد زمینه های لازم برای فعالیت آزاد رسانه های مستقل، جلوگیری از سانسور، دسترسی آزاد به اطلاعات، گسترش و تعمیق جامعه مدنی، احترام به حریم خصوصی افراد، فعالیت آزادانه شبکه های اجتماعی غیر دولتی و اصلاح قواعد و مقررات در جهت حذف هرگونه تبعیض میان شهروندان امکان پذیر است» سخن می‌راند.

آقای موسوی هم‌چنین در این بخش بر مدنی بودن این جنبش و پرهیز از خشونت تأکید می‌کند و در عین حال می‌افزاید که «جنبش سبز با توجه به شرایط و مقتضیات، از کلیه ظرفیتهای مبارزه مسالمت آمیز استفاده خواهد کرد». این سخن حاکی از آن است که عدم خشونت از دید آقای موسوی با برخورد انفعالی و «مظلوم‌گرایی» مترادف نیست و عند اللزوم می‌توان با انواعی از مقاومت منفی یا نافرمانی مدنی به مقابله با خشونت و سرکوب حاکم پرداخت. تأکیدات آقای موسوی بر عدالت، آزادی و برابری نیز در همین بخش آمده و از جمله بدون قید و شرط گفته شده است که «نفی هرگونه انحصار فکری، رسانه ای و سیاسی و همچنین مبارزه با حذف فیزیکی هر اندیشه و دیدگاه در سرلوحه اهداف جنبش سبز قرار دارد». ایشان اضافه کرده است که «ضروری است در این جهت، برای رهایی مردم از هرگونه سلطه سیاسی (استبداد و انحصار طلبی)، اجتماعی (تبعیض و نابرابری های اجتماعی) و فرهنگی (وابستگی و تقید فکری) تلاش شود».

در مجموع، و صرف نظر از انتقاداتی که به دلیل تعلقات ایدئولوژیک و سیاسی آقای موسوی به نظام جمهوری اسلامی متوجه ایشان است (و احیانا به تناقض‌هایی در متن بیانیه منجر شده) باید گفت که بیانیه ۱۸ بیش از هر بیانیه و اظهارات دیگری که تا کنون از نامبرده منتشر شده به محتوای دموکراتیک جنبش سبز نزدیک شده و عام‌ترین خواست‌های آن را بیان کرده است. جنبش سبز به یک منشور مشترک نیاز دارد و این بیانیه «قدم اول» خوبی برای این کار است. آقای موسوی در یک سال گذشته گام‌های بزرگی در هم‌آهنگ کردن خود با خواست‌های عام جنبش سبز برداشته و بیش از هر کس دیگری در هدایت جنبش مؤثر بوده است. متقابلاً تحول فکری آقای موسوی در یکساله عمر جنبش سبز را باید از برکات این جنبش دانست. دو روز پیشتر نیز یک شخصیت اصلاح‌طلب دیگر، آقای مصطفی تاج زاده، در نوشته مفصلی تحت عنوان «پدر، مادر، ما باز هم متهمیم» به انتقادی صریح و صمیمانه از خود (و همراهان خود) در دهه اول جمهوری اسلامی پرداخت - تحولی که به گفته خود او از برکات جنبش سبز بوده است. جنبش سبز با سرعت هرچه تمام‌تر گفتمان حاکم بر جمهوری اسلامی را دگرگون می‌کند.

Iran Emrooz 


Share/Save/Bookmark

Recently by Hossein Bagher ZadehCommentsDate
فقر فرهنگی نقد در اپوزیسیون
1
Dec 02, 2012
از ادعا تا عمل
5
Nov 21, 2012
انتخاب مجدد اوباما
3
Nov 15, 2012
more from Hossein Bagher Zadeh
 
Dr. Mansur Rastani

You are Either Dumb or a Clever IRI Lobbyist

by Dr. Mansur Rastani on

Dr. Mansur Rastani //iraniandemocracydefenders.blogspot.com/

Your article can easily give the impression that you are either a confused and dumb person who hasn’t made up his mind as yet or he is indeed a very clever IRI lobbyist who plays with the words and end up pages of nonsense that worth only to be thrown into the trash can. To me the latter fits you the best.

I only give you the answer I have used in my prior article in Persian.

تو وقتی‌ از تغییر برای آزادی و دموکراسی به رهبری موسوی را بمیان می‌‌آوری در حقیقت خود را فریب میدهی‌. آیا بیاد نمی‌آوری که موسوی در بیانیّه شماره ۱۷ خود در حالیکه وفاداریش را به نظام اسلامی و ولایت فقیه صریحاً اعلام مینمود به این امر قویأ تاکید داشت که هر گونه اصلاح احتمالی‌ فقط در چهار چوب نظام اسلامی قابل قبول است؟ بنابراین تو چگونه میتوانی‌ انتظار استشمام آزادی و دموکراسی در فضای مسموم رژیم اسلامی را داشته باشی‌؟ آیا نمیدانی که دموکراسی و رژیم اسلامی چون آب و روغن هستند و نمیتوانند مخلوط گردند؟خونریزی و قتل و عام نسل جوان در ایران سراسر کشور را پوشانده است، آنها برای این جانشان را از دست نمیدهند که یک نظام اسلامی اصلاح شده توسط ماله کشان را بدست آورند، آنها خواستار پس گرفتن دموکراسی و حقوق بشر از دست رفته‌شان هستند که نیا آنها کوروش بزرگ ۲۵۰۰ سال پیش به دنیا عرضه کرده است. ۳۰۰۰ نفر از نسل جوان ایرانی که به ناحق خونشان ریخته شده از گور برخاسته اند و از تو سؤال میکنند "آیا قتل و عام ما توسط دژخیمان رژیم اسلامی به رهبری وزارت موسوی را فراموش کرده ای؟"تو از راستی‌ و عدالت برای همه به رهبری موسوی سخن میگوئی، حتی اگر فرض بر این داریم که در فردای سقوط رژیم اسلامی مردم ایران به موسوی فرصت رهبری یک رژیم جمهوری سکولار را بدهند، چگونه میتوان از یک قاتل دین سالار مادرزاد توقع عدالت گستری و تغییر برای دموکراسی را داشت؟ فقط انسانهای سنگدل و بیرحم چون تو میتوانند چنین انتظاری را داشته باشند.

حقیقت امر آنستکه پس از سقوط رژیم اسلامی، موسوی و امثال او بایستی‌ بدست عدالت سپرده شوند، فقط در آنصورت است که راستی‌ پایدار، عدالت برقرار، و آزادی دوباره قابل استشمام میگردد.


David ET

آقای موسوی زیاد دست و پا نزنید جمهوری اسلامی باید برود

David ET


100 years of Iran history in 10 minutes (includes "Golden Years of Khomeini" !) 

 


Anonymouse

بسیار خوب. مختصر و مفید. خودشون هم همینو میگن.

Anonymouse


Everything is sacred


LalehGillani

هم بستر و هم مکتب

LalehGillani


تمامی رهبران اصلاح طلب، بیش از دو دهه، همدستان اصولگریان در غارت جان و مال ملت ایران بودند. آغاز جبهه بندی میان این دو جناح ریشه در کشمکش بر سر قدرت و امتیازهای انتصابی داشته و ربطی به دادخواهی و حق طلبی ملت ظلم کشیده ایران نداشت.

همزمان با کاهش نفوذ طرفداران هاشمی رفسنجانی و خاتمی در نهادهای دولت، عناصر وفادار به خامنه ای جایگزین آنان شدند. در نتیجه، برخورداری از منافع و امتیازات انتصابی عمدتاً از جناح اصلاح طلب مضایقه گردید.

بتدریج جبهه بندی میان دو جناح به افشاگری بر علیه یکدیگر انجامید و فعالین سیاسی از موقعیت استفاده نموده و بعد از انتخابات یک سال گذشته آن را به نهضتی افسارگسیخته مبدل کرده اند. در این میان، نقش و وظیفه امثال میرحسین موسوی کنترل جنبش و حفاظت از نظام بوده و خواهد بود.


Anonymouse

لاله خانم بی‌ زحمت نظرتون رو راجع به اعلامیهٔ تاج بخش هم بگین

Anonymouse


ایشون هم تو اون دوره دست داشته و الان هم داره تو زندان چیکار میکنه نمیدونم.  مسلما زندان رفتن ایشون بی‌ ارزش و بیخودیه، ولی‌ خوب یک حرفهای هم زده.

Everything is sacred


LalehGillani

نه می بخشم و نه فراموش میکنم

LalehGillani


قتل عام زندانیان سیاسی در دهه شصت جنایت بر علیه بشریت بود و نه تنها خانوادۀ زندانیان سیاسی بلکه ملت ایران و تمامی آزادیخواهان دنیا خواستار محاکمه تمامی مسئولان میباشند.

میرحسین موسوی نه تنها مسئولیت اجرائی بلکه مسئولیت سیاسی بر دوش داشته چرا که قتل عام در دوران نخست وزیری ایشان اتفاق افتاد. بهانۀ بی خبر بودن از جریان اعدامها فقط نشانۀ بی لیاقتی ایشان میباشد. وظیفه نخست وزیر وقت این است که از عمل کرد وزیران کابینه خود مطلع بوده و بر آنان نظارت کند.


Darveesh

!?منشور

Darveesh


رشتیا به آفتابه میگن منشور


Demo

منشور???

Demo


لغت «شور»علاوه بر معنی «نمک زیاد» معنی «شستن» را هم میدهد. مثل «سر شور» و یا «مرده شور» و «رو شور» و غیره.
آقای مو سوی اگر تمام عالم را هم بگردد نمی تواند منشوری را بیابد که با شست و شو با آن گذشته سیاه خود راسفید کند. فقط همچنانکه خاتمی بیست میلیون از ما را ٨ سال رنگ کرد ایشان هم بعد از بیست سال دوباره سبز شده و نقش گربه ای زاهد را برای ما ساده لوحان بازی می کند.
 آيا گمان مي‏بري اكثر آنها مي‏شنوند يا مي‏فهمند؟ آنها فقط همچون چهارپايانند بلكه گمراه تر! (آیه ٤٤ از سوره ٢٥ در قرآن)


reader1

Laleh: On personal level, I found your comments quite conscious

by reader1 on

troubling because  I just happen to know Hussain Sadrai's family from your list of great Iranians who were mercilessly executed by this regime. You have certainly succeeded  in making me guilty of favouring Mussavi as the torch bearer in this moment in our troubled history.  I sincerely would like to think that if I were in Sadrai's family position I would have the capacity to forgive,  but not necessarily to forget. 


LalehGillani

خانواده برخی از آنان که نبخشیده اند

LalehGillani


کمال صدر، عليرضا تشيد، حسين صدرايي، کاظم خوشابي، منوچهرسرحدی زاده، سيف الله غياثوند، منصور دلال زاده جهانگيري، کامبيز گل چوبيان، حسين قلم بر، عليرضا درياباري، مصطفی حقيقت، سعيد حدادی مقدم، غلامحسين صباغ پور ...

سهراب یکی از قربانیان قتل عام در دهه شصت نبود.


reader1

Excellent analysis of Musavi's charter

by reader1 on


The pragmatist in me says:  “He is the right  torch bearer at this moment in Iranian history”. Soon or later a new and fitter torch bearer will emerge to light the path to a better future.


Anonymouse

شما اول اسم یکی‌ رو بده که نبخشیده باشه

Anonymouse



مسلما خانواده‌های هستند که نبخشیدند، اکثرا نبخشیدند، ولی‌ شما که اسم می‌خوای اول خودت رو کن بعد از من نسیه طلب بگیر.

مادر سهراب نبود هنوز سال پسرش هم نشده بود حاضر بود ببخشه؟  نگفتم بخشید ولی‌ حاضر بود.

Everything is sacred


LalehGillani

و من قتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطانا

LalehGillani


بر طبق قانون شرع، بخشش با خانواده های قربانیان قتل عام است. لطفا اسم یک خانواده را به ما بدهید که آقای میر حسین موسوی را بخشیده است.


Anonymouse

آقای باقر زده من با شما موافقم

Anonymouse


آقای موسوی (یا حسین میر حسین :-) خیلی‌ پیشرفت کرده اند دور و بریهای ایشان هم بیشتر.  بعضی‌ها البته نخیر، حاضر نیستن تغییر و تحولات مردم و مملکت رو قبول کنند.  همهٔ اینها در نظر اینها کشکه!

مردم میدونند چیکار کرده و بخشیدنش، به قول معروف ما پوستین رو ول کردیم پوستین ما رو ول نمیکنه!

Everything is sacred


LalehGillani

میرحسین موسوی: فتنه مجاهدین را سرکوب کرده و رحم نکردیم

LalehGillani


این هم مظهر ارزشهای دمکراتیک میرحسین موسوی:

جفری رابرتسن وکیل حقوق بشری است که با رسانه بیگانه نیست و سال‌ها علاوه بر مشغله حقوقی، با رسانه‌های استرالیا و انگلستان همکاری کرده است. اما شناخت ویژه او از حقوق بین‌المللی باعث شد که بنیاد عبدالرحمن برومند برای بررسی اعدام‌های سال ۱۳۶۷ به سراغ او برای انجام تحقیقات گسترده‌ای در این باره برود.

رابرتسن دیروز در روزنامه گاردین به اهمیت زنده کردن این پرونده برای جلوگیری از قتل‌عام‌های بعدی پرداخت. امروز گزارش کامل تحقیقات رابرتسن توسط بنیاد برومند در واشنگتن منتشر شد.

به گزارش جفری رابرتسن، وکیل حقوق بشر، میرحسین موسوی در دسامبر سال میلادی 1988 در پاسخ به سئوال روزنامه نگار تلویزیون استرالیا، از قتل عام زندانیان سیاسی دفاع نمود و گفت:

"برنامه مجاهدین خلق قتل عام و کشتار ما بود. ما مجبور شدیم که فتنه آنان را سرکوب کرده و رحم نکردیم."

//www.iranrights.org/english/attachments/doc_...

//www.khodnevis.org/persian/%D9%BE%D8%A7%D8%A...