دروغ به تکرار، به واقعیت تبدیل می شود! این اصل را بسیاری می دانند و بکار می برند، بی آن که در جایی خوانده یا شنیده باشند. اما برای حاکمان و امیران و شاهان و قدرتمداران تاریخ، "تکرار دروغ" و تبدیل آن به باور مردم، بصورت اصلی از اصول حرفه شان در آمده است. در همین تاریخ معاصر جهان نام های بسیاری هستند مانند "چرچیل"، "کندی"، "اولاف پالمه"، "لنین"، "کی سینجر"، و... که روشن نیست واقعیت وجودی شان تا کجا با روایت تاریخ همخوانی دارد. چهره هایی که به ویژه در هفتاد سال دوران جنگ سرد، میان غرب سرمایه دار و شرق کمونیست، تصویری گاه قهرمانانه از آنها ارائه شده و با وجودی که اینجا و آنجا اسناد و مدارک زنده ای از جنایات و خلاف کاری های آنها منتشر شده، ماهیت اصلی شان اما زیر لایه هایی از مه و غبار پنهان مانده است. اگرچه پنهان کردن مدارک و دگرگونه جلوه دادن وقایع، در جهان به اصطلاح "دموکرات" کار چندان ساده ای نیست، با این همه بسیار اتفاق افتاده که وجود آشکار مدارک، با جسارت تکذیب و رد شده و واقعیت، به نوعی دگرگونه جلوه داده شده است. در جوامع پشت دیوار آهنین، به دلیل حضور زنده ی اختناق و سانسور، این عمل آسان تر صورت گرفته و دگرگونه جلوه دادن وقایع، جزو ذات رژیم های کمونیست بوده است. احزاب کمونیست کشورهای "دموکرات" هم در زمینه ی تبلیغ دروغ، چندان بهتر از رژیم های کمونیست جهان شرق، عمل نکرده اند.
واژه ی ترکیبی "آجیت – پروپ" که غربی ها برای ادبیات و هنر تبلیغی دنیای شرق بکار برده اند، ترکیبی ست از دو واژه ی "آجیتاسیون" (هیجان، تحریک، آشفتگی، سراسیمگی) و "پروپاگاندا" (تبلیغات). اگرچه "آجیت – پروپ" در دنیای غرب هم بسیار بکار رفته اما متن ها و سخن رانی ها و کتب تاریخی و نمایش نامه ها و ادبیات و هنر دنیای پشت پرده ی آهنین، به ویژه دوران استالین اکثرن از نوع "آجیت – پروپ" است؛ دروغ هایی در مورد رهبرانی نظیر لنین و استالین، یا درباره ی پیشرفت های طبقه ی کارگر، خباثت دنیای سرمایه داری، آزادی و دموکراسی در سوسیالیزم و... دروغ هایی که بعلت تکرار، در ذهن مردم به واقعیت تبدیل شده اند. هنوز هم پس از گذشت بیست سال از فروپاشی دیوار برلین و بر ملا شدن بسیاری از جنایت های پنهان پشت پرده ی آهنین، تنها بخش ناچیزی از آن دروغ ها و تنها برای عده ای معدود که این کتاب ها و اسناد تحقیقی را مطالعه می کنند، آشکار شده است. در گوشه و کنار جهان، حتی در روسیه ی امروز هم، هستند بسیاری که شخصیت هایی نظیر استالین را چون بت می پرستند و تنها به همان دروغ های تکراری باور دارند که زمانی به مثابه واقعیت به خوردشان داده می شد. جالب این که با گذشت زمان، این گونه شخصیت های سیاسی که در لایه هایی از دروغ های بزرگ پیچیده شده بودند، کم کم بصورت "مقدسین" درآمدند. کافی ست سری به آرشیو یکی از احزاب نیمه مخفی "نئو نازیسم" بزنید تا مشاهده کنید چه قصه ها در مورد آقای هیتلر و "شرافت" و "تقدس" او تقریر کرده اند، کسی که برای اولین بار در تاریخ سیاست، "وزیر تبلیغات" داشت؛ "گوبلز" که در جهان از همه ی همکاران "رنگرز اتریشی" مشهورتر است و نظریه هایش هنوز هم در مدرسه های "سیاست" و "تبلیغات"، تدریس می شود!
اما حاکمان و سیاستمداران تنها گروهی نبوده اند که دروغ ها را با تکرار، بجای واقعیت به مردم قالب کرده اند. گروه دیگری هم بوده و هست، که در همه جای تاریخ، در دروغ گویی و دگرگون نشان دادن واقعیت ها، دست حاکمان و سیاستمداران را از پشت بسته است؛ کشیشان و آخوندها، یا به عبارتی "عمله ی مذهب"! اگرچه تشخیص واقعیت ها در تاریخ قدرت و سیاست، بی اندازه مشکل و گاه ناممکن بنظر می رسد، تاریخ مذاهب و شرح احوال پیامبران و قدیسین اما از آن هم مبهم تر و تاریک تر است به گونه ای که گاه معلوم شده که در پس پشت نامی "مقدس" هیچ واقعیت تاریخی وجود ندارد و زیر خاک برخی از آرامگاه ها و زیارتگاه ها، هیچ مرده ای خاک نشده است. در کار مذهب، قلب واقعیت بنا بر مصلحت، یک اصل مقدس محسوب می شود. حتی حاکمان و پادشاهان و امیران و سیاستمداران نیز، بسیاری از مواقع از دروغ های "تقدیس شده" با احترام یاد کرده اند و از آنها برای پیشبرد مقاصدشان، بمثابه یک واقعیت محرز استفاده برده اند. نکته ی مهم اینجاست که این دو گروه بزرگ دروغگویان در همه ی ادوار تاریخ، پنهان و آشکار دست در دست هم داشته اند. به عبارتی در دنیای سیاست، مذهب بازیچه ای برای تثبیت قدرت بوده و در دنیای مذهب، سیاست تنها وسیله ی رشد و گسترش دروغ های مقدس بوده است. مذاهب زنده ی امروزی تنها به مدد حاکمان و امیران و پادشاهان وقت، تثبیت و تکثیر شده اند. شهباز اقبالی که بر سر مسیحیت نشسته، می توانست بر سر هر مذهب دیگری بنشیند. تمام پیامبران مذاهب مرده، به این دلیل، پس از دوره ای کوتاه از ذهن تاریخی بشر پاک شده اند که از یاری حاکمان وقت محروم مانده اند و گرنه امروز می توانستند همچون موسی، عیسی و محمد و ... پیامبرانی بزرگ، مبدع مذاهبی زنده با پیروانی بی شمار باشند. اگر پاپ و کلیسا از یاری پادشاهان و امیران جنوب اروپا محروم مانده بود، اگر نه همه ی اروپا و غرب، دست کم فرانسه و اسپانیا و پرتقال و تمامی شرق اروپای امروز، مسلمان می بود. چه به دلیل نفوذ "مور"ها در اسپانیا و جنوب فرانسه، و چه به واسطه ی حضور بلند تاریخی امپراطوری عثمانی در شرق اروپا. اسلام نیز در دوره های متفاوت از یاری مغول ها، تیموریان، سلجوقیان، امپراطوران عثمانی، پادشاهان صفوی و قاجار، امیران قبایل و پادشاهان ترک و عرب و... بهره برده است، و در دوره هایی از تاریخ، توسط حاکمانی تقویت شده که قصد داشته اند با اسلام، گسترش مسیحیت و استعمار اروپا و غرب را متوقف کنند. به زبان دیگر این گونه حاکمان اغلب کوچک ترین علاقه ای به اسلام نداشته اند بلکه اسلام، تنها ابزاری تضمینی برای حفظ قدرت آنها بوده است! محمدعلی جناح و تاریخ تاسیس کشوری به نام "پاکستان" شاهد زنده ای بر این مدعاست، همین طور رابطه ی خانواده ی "سعودی" با بسیاری از کشورهای عربی منطقه که پس از جنگ جهانی اول و از هم پاشیدن امپراطوری عثمانی خلق شدند...
باری، دروغ هایی که بصورت یک واقعیت در اذهان بشر جا افتاده اند، آنقدر بسیار اند که تشخیص سره از ناسره ناممکن و گاه محال بنظر می رسد. اگرچه برای گستردگی "دروغ"، دلایل بسیاری می توان یافت، در اینجا به دو دلیل عمده که سبب شده بسیاری از دروغ های بزرگ تاریخی، امروز بصورت واقعیت مطرح شوند، اشاره می کنم. اولین دلیل گسترش وسیع دروغ، "باور مردم" است. زندگی نه امروز، که همیشه ی تاریخ برای مردمان عادی سخت و طاقت فرسا بوده. اما زنده بودن با همه ی مصیبتی که دارد، شیرین تر از مرگ است. به همین دلیل هم برای بی شماری از مردمان عادی، تنها دلیل ادامه ی این زندگی طاقت فرسا، "امید" به فردا و آینده ای بهتر است. با واقع گرایی مطلق، زندگی از این هم که هست، تلخ تر می شود. از همین رو بسیاری از انسان ها، با وجود علم به واهی بودن امیدی که در دل دارند، سخت مایل اند آن را باور کنند. در بسیاری مواقع برای آن که بخواهی امیدی واهی را دلسوزانه در کسی ویران کنی، ناچاری امیدی تازه در جایش بنشانی، که چه بسا بیشتر از اولی واهی و بی پایه است. تخریب دستگاه "امیدواری" انسان ها بی آن که جای خالی آن را پر کرده باشی، گاه به یک جنایت می ماند. یاس ناشی از نبود امید، گاه می تواند بسیار خطرناک هم باشد. درست مثل این که از کودکی بخواهی دست از آرزو کردن و رویا بافتن بردارد.
گفته اند که باور به دروغ، بیشتر در میان مردم فقیر و کم سواد رواج دارد. شاید این بخش بزرگی از حقیقت باشد. من اما به تجربه و کنجکاوانه دریافته ام که چنین باوری در میان مردمان با سواد و ثروتمند هم کم نیست. شاید ندانید که غیر از مردمان فقیر و باورمند قاره های آسیا، آفریقا و آمریکای جنوبی که مشتریان پر و پا قرص بلیت های بخت آزمایی اند، در سرزمین های به اصطلاح رشد یافته و ثروتمند نیز، پولی که هر ساله بابت خرید بلیت های بخت آزمایی صرف می شود، رقمی نجومی ست. در میان ملت های اروپایی، اسپانیایی ها در این زمینه بالاترین مقام را دارند. گفته می شود هر اسپانیایی بطور متوسط تا یک پنجم درآمد خود را صرف قمار می کند. در یک روز آفتابی در قهوه خانه ای در شهر بارسلونا از پنج اسپانیایی که گرد میزی نشسته بودند و در مورد ماشین های "جک پات" صحبت می کردند، پرسیدم آیا هرگز بیش از چند دلار از یک ماشین جک پات برده اند؟ پاسخ همه شان منفی بود. پرسیدم آیا باور دارند که هیچ ماشین جک پاتی هرگز بیش از مشتی دلار پس داده باشد؟ ابتدا به یکدیگر نگاه کردند و با اصرار من بر سر پاسخی صریح، بالاخره بطور ضمنی اذعان کردند که چنین چیزی تقریبن ناممکن است. اما در مقابل پرسش سوم، هیچ کدامشان پاسخ صریحی نداشتند؛ با وجود این آیا باز هم پولی در ماشین جک پات خواهید انداخت؟
در همه ی کشورهایی که قرعه کشی هفتگی بلیت های بخت آزمایی رایج است، گاه نام هایی هم اعلام می شود که مبلغ گزافی برنده شده اند. شاید در مقابل میلیاردها که صرف خرید بلیت های بخت آزمایی می شود، باشند کسانی که چند میلیونی برنده شوند. با این همه چند نفر از این برندگان را، بجز در تله ویزیون یا آگهی های تبلیغاتی دیده اید؟ اصولن تبلیغاتی که برای اجناس می شود، تا چه اندازه حقیقت دارند؟ در یک برنامه ی تبلیغاتی تله ویزیونی برای یک تکه اسفنج پاک کننده، دو مجری برنامه و نزدیک به سی نفر تماشاگر به مدت ده دقیقه در وصف قدرت معجزه گر آن تکه اسفنج در پاک کردن قابلمه و ماهی تابه های سیاه شده، کاشی های کدر حمام، پنجره های کثیف اتاق و اتومبیل هایی که در لایه ای از چربی و کثافت پوشیده شده بودند، و... با اغراق گویی احساساتی ویژه ی آمریکایی، داد سخن می دادند. آشنایی که همراه من این برنامه را تماشا می کرد، با تعجب پرسید مگر فروش این تکه اسفنج چقدر است که هزینه ی سنگین تهیه ی این برنامه و پخش هر روزه ی آن را جوابگو باشد؟ من که خود در دوره ای کوتاه در بخش تبلیغاتی یک سازمان عریض و طویل در تهران کار می کردم، گفتم که برای تهیه ی یک فیلم کوتاه تبلیغاتی برای یک صابون دستشویی، در ابتدای دهه ی پنجاه خورشیدی، مبلغی حدود 170 هزار تومان خرج کردیم (چیزی معادل 250 میلیون تومان امروز!) این فیلم یک دقیقه ای در بخش تبلیغ پیش از اخبار ساعت هشت شب تله ویزیون ملی ایران که گران ترین بخش تبلیغ تله ویزیونی در آن زمان بود (بطور متوسط دقیقه ای 8 هزار تومان) پخش می شد. به عبارتی پخش هر شبه ی این تبلیغ در طول یک ماه، معادل 240 هزار تومان برای صاحب کار هزینه می برد. با این همه هزینه ی یک ماه تبلیغ این صابون(مبلغی معادل 420 هزار تومان) را، درآمد خالص (خرج در رفته) سه روز فروش این صابون در سراسر کشور، تامین می کرد!؟
اما دومین دلیل عملکرد دروغ هایی که به واقعیت تبدیل می شوند، سیل باوری ست که به دلیل اول، به راه می افتد و کمتر کسی را به این تعمق وامی دارد که جایی در میانه ی این سراشیبی، لحظه ای بایستد و در اصل این دروغ، تردید و تامل کند. چرا که هر کس فکر می کند؛ "این همه آدم که نمی توانند اشتباه کرده باشند"؟ به همین دلیل هم وقتی باور و ایمان این افراد را با پرسشی تردید آمیز، زیر سوال می بری، برای پاسخ دچار تامل می شوند. چرا که هرگز به این مساله فکر نکرده اند، یا فرصتش را نداشته اند تا پیش از باور به یک دروغ، آن را تجزیه و تحلیل و بررسی کنند. در آبان و آذر سال 1357 که دیدن صورت "آقا" در ماه، کم کم به مشغولیات روزمره ی همه تبدیل شده بود، شبی در جمع دوستانی که از درآمدهای متوسط خوبی برخوردار بودند، صاحب شغل و ماشین و آپارتمان و... بودند و تحصیلات هیچ کدامشان کمتر از لیسانس نبود، پرسیدم به راستی چنین تصویری را در ماه دیده اند؟ هیچ کس جواب صریح و مستقیمی نداشت. همه برای این عمل توجیهی داشتند و چند نفری هم به روانشناسی و جامعه شناسی و غیره متوسل شدند که؛ البته اگر دلت بخواهد و باور داشته باشی، می توانی هر چیزی را در ماه یا در خواب یا در آب ببینی، و از این قبیل... جالب این که همه در مقابل پرسش من، ابتدا با پرسشی متقابل، عکس العمل نشان می دادند؛ "خود تو تا به حال، حتی برای کنجکاوی هم شده، به ماه نگاه نکرده ای"؟! با وجودی که سه نفرشان به گروه های چپ تعلق فکری داشتند، چند نفری طرفدار بختیار از آب درآمدند و یکی دو نفری هم از طرفداران پر و پا قرص سلطنت بودند، تمامی شان جزو کسانی بودند که در تاریکی شب به پشت بام می رفتند و "الله اکبر" می گفتند! و البته یکی شان که در نزدیکی های خانه ی ما ساکن بود، در اولین فرصت و به جزای سوالی که آنشب کرده بودم، تلفن کرد که؛ دیشب روی پشت بام دیدمت که الله اکبر می گفتی! خوب، چه داشتم بگویم؟ برای آن که در مقابل پرسش من، پاسخی نداشت، می خواست به این وسیله بگوید که تو هم عضو همین باشگاهی، که البته بودم! اما مگر وقتی من مرتکب قتلی بشوم، از بار گناه قاتلان دیگر کاسته می شود؟
بهررو، سازمان "تولید دروغ هایی که به تکرار، به واقعیت تاریخی تبدیل می شوند" وقتی به اوج شدت می رسد که دو گروه "حاکم سیاستمدار" و "عمله ی مذهب"، در یک گروه ادغام شوند. بسیاری از رژیم های مذهبی – ناسیونالیست مانند رژیم "فرانکو" در اسپانیا، یا ایدئولوژیست های متعصب نظیر فاشیست ها و نازیست ها و یا مذهبیون حاکم نظیر پاپ ها و اسقف ها و کلیسا در انتهای قرون وسطا، و البته "جمهوری اسلامی" امروز هم، از این نمونه اند. اغلب دروغ هایی که یا از اصل دارای ریشه ی تاریخی نیستند و یا با تحریف وقایع تاریخی بصورت واقعیتی بی ریشه تبلیغ شده اند، نتیجه ی عمل این گونه "حاکمیت"هاست. برای روشن تر شدن این امر، نیازی به مثال نیست چرا که اکثریت نوید و امیدی که این رژیم ها تبلیغ می کنند، در واقع همان دروغ هایی ست که به زور تکرار، به واقعیت تبدیل شده اند. تنها خود خدا می داند که از سخن رانی و تجمع و چاپ و انتشار کتاب و جزوه و غیره، چه هزینه ی هنگفتی صرف تحریف تاریخ و به کرسی نشاندن دروغ های تاریخی می شود. دروغ هایی که گاه با یک تعمق ساده، مثل برف آب می شوند و باورمندان به آنها در کمال ناباوری، به دنبال دلایلی می گردند تا فریب تاریخی خود را به شکلی توجیه کنند. کار ساده ای نیست که ده یا سی سال، یا همه ی عمر به چیزی ایمان داشته باشی و در لحظه ای که دریابی دروغی بیش نبوده، اعتراف کنی که این همه وقت فریب خورده ای و عمر تلف کرده ای!
کار من نیست که بخواهم به بررسی تمام دروغ هایی که رژیم جمهوری اسلامی در این سی ساله، به تکرار به خورد مردم داده، بپردازم. و تصور نکنم یک گروه تحقیقی مجهز به تمام اسناد و مدارک موجود هم، بتواند به سادگی از عهده ی این پروژه ی عظیم پژوهشی برآید. اما شاید در توان هر کس باشد که به وارسی و بررسی یک "دروغ" تاریخی بپردازد، شاید به این وسیله "یک" گره از هزاران گره ی دروغی که در اطراف باور مردم تنیده شده، باز شود. شاید!
سالیان درازی گفته شده، و بر سر این گفته و این ایده تبلیغ کرده اند که "صدر اسلام" چنین و چنان بوده و هر جامعه ای که بتواند مانند جامعه ی حجاز در "صدر اسلام" اداره شود، جامعه ای ایده آل خواهد بود. در واقع جامعه ی حجاز در "صدر اسلام" به شکل یک "مدینه ی فاضله" تصویر شده است؛ آرمان شهری سرشار از برابری و عدالت و... این ادعا تا چه اندازه به حقیقت نزدیک است؟
ادامه دارد
Recently by Ali Ohadi | Comments | Date |
---|---|---|
بینی مش کاظم | - | Nov 07, 2012 |
"آرزو"ی گمگشته | - | Jul 29, 2012 |
سالگرد مشروطیت | 2 | Jul 22, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
Mr. Ohadi
by Maryam Hojjat on Fri Nov 26, 2010 12:49 AM PSTThank you for writing about this subject. It is very important in todays' Iran situation. I hope Iranians who believe the Lies of IRR/IRI wake up some days soon.
تا احمق بسیارست مفلس در نمی ماند؟
Amir Sahameddin GhiassiWed Nov 24, 2010 06:40 AM PST
از قدیم هم ګفته اند تا انسانهای ساده لوح زیاد هستند شیادان وکار آنان رونق دارد مګرجز این است؟ قدرتهای بزرګ انسانهای ساده لوح میخواهند تا بتوانند برآنان حکومت کنند. تفرقه هم از شګردهای آنان است.