ابتذال تخيلات

نامه حميد دباشی، احمد صدری و محمود صدری به يورگن هابرماس


Share/Save/Bookmark

ابتذال تخيلات
by Ahamd Sadri, Mahmoud Sadri, Hamid Dabashi
27-Oct-2010
 

نامه حميد دباشی، احمد صدری و محمود صدری به يورگن هابرماس

استاد محترم آقای هابرماس:

اخيراً آقای آرامش دوستدار طی نامه مفصلی برخی از مواضع اخير شما در باره دگرگونی های فکری در ايران، حقوق مسلمانان در غرب، و شرايط همزيستی دين و مدرنيته در جهان معاصر را مورد انتقاد شديد قرارداده اند.

ديدن انسانی چنين تهی از اميد و خوشبينی، نه تنها نسبت به ايران و ايرانيان بلکه نسبت به همه انسانيت، جداً تاسف آور است. اميدواريم که نامه ايشان را بعنوان نشانه و نمونه ای از شرايط اخلاقی و فکری سرزمين ما تلقی نفرمائيد. آشکار است که چنين حمله های شخصی ، چنين داوری های مغشوش و اصالت انگارنه درباره اسلام و ايران، و چنين تخيلات ساده انگارانه و اغلب مضحکی در باره مسلمانان، ايرانيان، دين، و مدرنيته می بايست از ذهنی تلخ و کين ورز بر خاسته باشد.

آقای دوستدار شما را سرزنش می کنند که چرا در باره تعديات جاری در جمهوری اسلامی ايران سکوت اختيار کرده ايد در حاليکه نامه های امضا دار شما در حمايت از حقوق مدنی در ايران بر عموم آشکار و در همه جا ثبت است. ايشان ادعا می کنند که شما فريب "شعبده بازی ايرانی - شيعی" گروهی فيلسوف نمای حرفه ای را خورده ايد و می پرسند چرا می بايست شخصيتی چون شما مجذوب چنين نمايشی شده باشد. آنگاه به پاسخ سوال خويش شتافته می گويند: "ما ايرانيان استعداد اين را داريم که مخاطب را به گونه‌ای جذب کنيم. بی‌تفاوت است که وسيله‌اش تفاهم چاپلوسانه باشد يا جا زدن خود همچون حريفی بی‌هراس." حتی در بدنام ترين نوشته های شرق شناسنانه قرون اخيرنيز به ندرت به چنين ادعای نژاد پرستانه و خصمانه ای بر می خوريم که تماميت فرهنگ و تاريخ ملتی را به تزوير و سالوس مزمن متهم کند. اين جمله و ساير جملات شبيه به آن در اين نامه نشانگر ذهنی مملو از احساس حقارت و نفرت از خويش است.

آقای دوستدار در اين نامه و در ساير آثار خود از يکسو برای پيشرفتهای دوران پهلوی، که به گمان ايشان ايران را به آستانه تمدن طلائی رساند اظهار دلتنگی می کنند و از سوی ديگر اسلام را خطری بی بديل برای سلامت جامعه بشری می شمارند. شاهد مثالشان هم عکسی است که بر جلد يکی از مجلات آلمانی (اشترن) ملاحظه کرده اند. از سوی ديگر با نديده گرفتن انواع بنياد گرائی و خشونت زاده از مسيحيت، اين دين را نمونه بی خطری از اديان توحيدی قلمداد می کنند. شگفت آور است که کسی سه دهه از عمرش را در قلب اروپا زيسته باشد و به اين اندازه از تاريخ و تمدن آن نا آگاه باشد. در اينجا نيز مانند موارد ديگر، آقای دوستدار شعر و عرفان ايرانی- اسلامی را که ريشه در سنت های مزدائی، بودائی، هندو، و مسيحی دارد توطئه ای برای "منحرف کردن اذهان" و "کشتن علم و فلسفه" تصور می کنند.

در جهانی که مورخين علم فراخنای جهان ايده ها را در نورديده، تاريخ کنش ها و واکنش های محلی و جهانی در بين جوامع انسانی را باز سازی کرده، و با ارائه نظريات کار سازی در باره انواع مدرنيته سکه "اروپا مداری" را از دور تفکر خارج کرده اند، آقای دوستدار همچنان متعصبانه بر نظريه پيشرفت خطی و همگون تمدن اروپائی پافشاری ميکنند و با تعميم آن جهان غير اروپائی را به برهوتی از جهل و بلاهت تبعيد می کنند.

يکی از مکرر ترين ادعاهای آقای دوستدار اينست که زبان فارسی موجد امتلاء و ابتلای ذهنی است و توانائی پديد آوردن علم و فلسفه را ندارد. با اينحال خود ايشان بجز به فارسی چيزی ننگاشته اند. جای سوال است که اگر به زعم ايشان اين زبان محدود و سترون است، چرا حضرتشان چنين به آن معتاد و گرفتارند؟ و نيز جای سوال است که چرا اين فيلسوف (که ظاهراً از زندان قيد زبان فارسی و دين اسلام آزادست) از امتياز اين رهائی وسکونت سی ساله خود در غرب بهره نگرفته تا حتی يک اثر قابل ذکر در فلسفه منتشرکند!

سرانجام، آقای هابرماس، ما بر اين باوريم که ماهيت اخلاقی و فکری نهضت دموکراسی و عدالت اجتماعی در ايران با نامه نگاری به شما يا هيچ فيلسوف غربی ديگری حلاجی نخواهد شد. خيزش خود جوش مردم ما و خلاقيت و شجاعت اخلاقی مبارزات آنان در خيابان های روشن و زندانهای تاريک ايران و در آمال ايرانيانی که در سرتاسر جهان نگران سرنوشت سرزمينشان هستند به محک تجربه خواهد خورد. تنها هدف ما در نگاشتن اين نامه اين بود که شهادت دهيم آرامش دوستدار نه از سوی ايرانيان بلکه تنها از سوی خويش سخن می گويد و آنچه ميگويد تنها نمايانگر ابتذال تخيلات شخص اوست.

با احترام

حميد دباشی، استاد مطالعات ايرانی، دانشگاه کلمبيا، نيويورک

احمد صدری، استاد جامعه شناسی و صاحب کرسی جيمز گوردن در مطالعات جهان اسلام، کالج ليک فورست، شيکاگو

محمود صدری، استاد جامعه شناسی در دانشگاه تگزاس وومن، و در فدراسيون دانشگاههای شمال تگزاس

اصل نامه به زبان انگلیسی در سایت تهران بیورو چاپ شده است. لینک نامه به انگليسی:


Share/Save/Bookmark

 
divaneh

Some substance would help

by divaneh on

Dear Atefeh, I hope you would have explained those points and had a little more substance in your comment. Most other comments have discussed the specific points in both letters. If you disagree then please challenge any point that you wish.

I didn't know that Salman Rushdie had praised our intellectuals. Could you please tell us know which of them he liked? And also, now that Rushdie is viewed as an enlightened person, could you please ask Dabashi and Sadri brothers to rate the Satanic Verses. What is your opinion about it?


Farah Rusta

"to digh harf nazan"!! - look who is talking?!

by Farah Rusta on

These are your words not mine Atefeh joon! the DSS trio must have picked it from you as in their "chogholi"  letter to Habermas as this is precisely what they are saying to Dustdar. As they cannot come up with any intellectual argument against Dustar's letter the DSS resorted to abusive remarks and approach saying precisely the same thin that you say, "to degeh harf nazan"!! - khoob gofti!

Of course as Islam and democracy are incompatible one cannot expect the DSS to resort to a civil democratic debate and you sweetie as one of their supporters are evidence to this claim. Just look at the examples you bring as your credible witnesses: Foucault!! He completely retracted on his initial utopic vision of the Islamic regime and it "intellectual" work j=horses after he visited Iran under the IRI. So why do you have to  lie so blatantly and carelessly. And since when Salman Rushdi is a reference for intellectual discourse?? Perhaps only by your standards LOL.   

 

 

 

FR


Atefeh

"replies letters" !!!

by Atefeh on

I read Dabshi-Sadris letter to Habbermas, and "replies" to this letter.

To tell you the truth I feel in these "replies",   the points   brought up in the D-S 's letter  have not been  at all   taken in consideration and the essence of the " replies " can be summarized into:  "to digh harf nazan" ! Is this a democratic approach?

One must remember that it was not only Habbermas who spoke with enthusiasm about  Iranian intellectual dynamic life ; so did Foucault and Salman Rushdi , may times. Of course for Doostdar fan club, this is irreverent.    


divaneh

Good luck Hoshang Khan

by divaneh on

Good luck but you will not see a reply from Sadri brothers or Dabashi. They are the champions of the empty rings. I have in the past asked A Sadri to respond to the critics of his articles and had my comment deleted. They run away from anyone challenging their ideas and are in love with monologue. perhaps because its impossible to defend the indefensible.

Dear Vildemose,

Thanks for your encouraging comment.


آشنا

معرفی نامه ی "هفت تن فرنگی کار"

آشنا


 

 

یاد صادق هدایت افتادم و "ادبای سبعه"اش یعنی یک گروه هفت نفری از
"اوستادان" واپس گرایی که او به این نام می خواندشان.

این عنوان در زمان ما به "هفت تن" دیگری تعلق می گیردکه بهتر است آنها را "هفت تن فرنگی کار" نامید. اگرچه که این "هفت تن"قطعا سواد و منزلت آن "ادبای سبعه" را ندارند و این عنوان می تواند قیاسی ناهمگون باشد.

 

 

اما چرا "فرنگی کار"؟ این اصطلاح در اصل به دونوع ورزش کشتی گفته می شود.

"کشتی آزاد" و "کشتی فرنگی" که گویا قواعدی مختلف دارند.  اما بعد از انقلاب

"فرنگی کار" به آن دسته از عوامل جمهوری اسلامی گفته می شود که چرخ نبوت

محمدی را در فرنگ می گردانند، می خواهد شللیک و انفجار باشد یا آنطور که این

گروه دست اندرکارش هستند، تفاضلات دانشگاهی.

ناگفته نماند که ایراندخت دل آگاه در پاسخی که به نامه آنها داده بود همین اصطلاح "فرنگی کار" را به کار گرفته است.

 

 

هفت تن فرنگی کار:

1- عبدالکریم سروش ( با نام واقعی حسین حاج فرج دباغ):دینباره ای که اگرچه هیستری علی شریعتی را ندارد ولی در کار آنست که بنیانهای فلسه غرب را  با شریعت اثنی عشری و چاشنی مثنوی مولانا در کپسول کند. این همانست که در آغازانقلاب، "انقلاب فرهنگی" کرد و سه سال دانشگاه ها را بست و  در امتحانات بازگشت مجدد از دانشجویان پرسید که کفن چند قطعه است و آداب حیض و قاعدگی کدام است. او بیشتر از بیست و چند سال است که از پاسخ به پرسش های مربوط به این جنایت و  ندانمکاری های دیگرش طفره می رود  .

 

 

2- اکبر گنجی: پاسدار و روزنامه نگاری که در بلبشوی انقلاب پست هایی به او داده شد از جمله پستی فرهنگی در ترکیه. (شایعاتی در باره کرده های دیگرش شنیده شده که او تا کنون پاسخی به آنها نداده.) بعدها او با بعضی گروه های درون قدرت رو در رو شد، در باره قتل های زنجیره ای مطلب نوشت، به زندان افتاد،اعتصاب غذا کرد و سپس آزاد شد تا با حیثیتی که فراهم آورده بود به "فرنگی کاران" دیگر بپیوندد. ایراندخت دل آگاه در نامه اش نوشته بود:" [گنجی] «نزده می‌رقصد» ! يعنی آنکه در هر موضوع و زمينه‌ای که نه به او مربوط است و نه دانش و تخصص و معرفت‌اش رادارد، هيجان‌زده می‌پرد به ميانه ميدان و سر قلم را چاک می‌دهد که ثابت کند فقط اوست که دود چراغ خورده و سره از ناسره باز می‌شناسد."

و آرامشدوستدار گفته بود اگر گنجی آمده اینجا و با من عکس انداخته معنی اش این نیست که من با او دیدی همسان دارم. و اضافه کرده بودکه گنجی از غربیانی حرف می زند و به گفته هایشان استناد می کند که من اصلا نمی شناسم.

 

 

3- عطاالله مهاجرانی: وزیر "فرهنگ و ارشاد اسلامی" در دوره خاتمی. این هم در باشگاه ژیمناستیک اسلامی تمرین هایی کرده و  نرم اندامی آموخته که از هر طرف بچرخد یا بچرخانندش در نهایت روی خرک اسلام می بپرد وبالانش بزند. دردش مقام از دست رفته اش است و وحشتش مانند بقیه این گروه این که: "وای اگر از پس امروز بود فردایی"

 

 

4- محسن کدیور:(حجت الاسلام و کم کم آیت الله) در دانشگاه (پهلوی) شیراز مدتی الکترونیک خوانده اما نشئه های لاهوتی او را به قم کشانده و شاگرد منتظری شده. چندی در هاروارد ودیگر جاها با کت و شلوار برای گروه هایی ده بیست نفره (کنجکاو یا همفکر) بیانات صادر کرده. اگرچه گاهی انتقادهای اصولی از نظام اسلامی می کند تاجایی که آرامش دوستدار در یکی از دو کتابش کمی با نرمش از او حرف زده است اما بالاخره او هم از خیمه بیرون آمد و به دروغ گفت که مردم در اتفاقات پس ازانتخابات شعار داده بودند "هم غزه هم لبنان، جانم فدای ایران" در صورتی که شعار "نه غزه و نه لبنان" بود.

 

 

5- حمیددباشی: از جرگه اسلام پناهان چپ. اوستاد در دانشگاه کلمبا و در زد و خورد دائم باجناح اسراییلی این دانشگاه. عقده "خود ادوارد سعید بینی" دارد و همه جا در افاضاتش از ادوارد سعید تغذیه می کند. جایی نیست که به کتاب "اوریانتالیسم"سعید اشاره نکند. او نیز مانند گنجی نخود هر آش است. از مسائل خاورمیانه گرفته تاسینما و موسیقی و ... آرامش دوستدار در باره او گفته بود این مردک در جایی از "اوورچور" یک سمفونی حرف زده است و نمی داند "اوورچور"  مربوط به اپرا است. لابد بقیه پایه "دانشش" به همین قدر در مقدمات گیج است. البته دباشی نمی تواند جلو خودش رابگیرد تا به این گاف ها دچار نشود چون ادوارد سعید یک پیانیست تمام عیار بود او جو فروش گندم نما شده است. یاد آن عبارت معروف افتادم که : " من ادواردسعید را "میشناختم"،  ادوارد سعید"دوست" من بود، اوستاد دباشی تو ادوارد سعید نیستی."

 

 

6- 7- احمد ومحمود صدری: دوقلوهای همسان، دستیاران و پاممبری خوانهای دباشی. بیش از این طرف اعتنا نیستند.


vildemose

Divaneh jan: Bravo...

by vildemose on

Divaneh jan: Bravo...


Farah Rusta

My pleasure Hoshang jaan

by Farah Rusta on

And you are absolutely right in suggesting to have Dabashi and Co challenged. By the way, I am not familiar with Dabashi's line of thinking but  I always assumd he is a man of the left, hence opposed to the concept of organized religion. Obviously not so. 

 

FR


Hoshang Targol

Thank you Ms. Rusta

by Hoshang Targol on

Unfortuantely in our land of "Gol O Bolbol" we have so much poetry,  art, oil,... and practically no systematic coherent philosophy to mention.

Dostar's work will be studied years from now for his trenchant critique of religion in Iran. This type of systematic cultural criticism is what has been missing from Iranian political culture for the past 100 years.

All of us might not agree with everything Dostar says, but he remains the only contemporary Iranian philosopher who has successfully deconstructed religiousd culture of Iran.

I don't mean to sound repetitive, ( and if I do advance apologies) but we really should challenge Dabashi & Co. to a cyber deabte on this. Thanks again.


Farah Rusta

Aramesh Dustdar's own site

by Farah Rusta on

Here it is Hooshang jaan 

//www.aramesh-dustdar.com/

Fascinating to see how people who may be otherwise opposed in political views are coherently in agreement over Aramesh Dustdar's criticque of religion and its incompatibility with democratic principles.

There is still hope for a united future.

FR


Hoshang Targol

Dostar's works are THE ONLY philosphically coherent

by Hoshang Targol on

immanent critique of religion, religious mode of thought [ DIN PENDARY], and generally religious culture of Iran [ DIN KHOEIY]  written in Persian language.

His series of essays in this critique which began more than some 30 years ago in Gholam Hosain Saedis's ALEFBA has evolved into more than four books, ( امتناع تفکر در فرهنگ مذهبی ، ملاحضات فلسفی در دین,...  ) each of which an unparalleled study of exactly how this cancer of religious mode of thinking has maintained its deadly grip on Iranian thought.

It should be obvious that Dabashi and Co. would never dare to even mention the bulk of Dostar's works because what Dostar critiques is exactly Dabashi & Co.'s  modes operandi. That's how they think, "analyze" and publish.

What's really strange on Dabashi is how he has a critique for almost anything under the sun, but when his buddy: x-Pasdar and high ranking agent of Intelligence Ministry of Islamic Republic received $500,000 from Kayto Institute, there was not a single word from him.

After this outragous letter the least we could do is to invite Dabashi & Co. to a cyber deabate, on the content of Dostar's works.

Dostar also has a site, unfortuantely I couldn't locate it. Does anyone know it's address?
 


آشنا

پاسخ به دباشی و دستیاران

آشنا


 وبلاگ دیگری در باره این نامه ها دیروز در هین سایت بود.  //iranian.com/main/node/124747                       هرکس نوشته های دوستدار را خوانده باشد می داند که نامه این اوستاد و دستیارانش نشانگر عدم آشنایی با منطق دوستدار است. به عبارت دیگر این اوستادان به مباحثی پرداخته اندکه به کلی و از بنیاد نسبت به محورهای اصلی نوشته های دوستدار پرت است. آنها یا دوستدار را نخوانده اند یا پندارهای خود خواسته ای دارند که همه چیز باید در آن محدوده معنی و مفهوم داشته باشد.   اینها تماشاچیانی هستند که همواره یک "نمایش" را دنبال می کنند.                           ضمنا گفته باشم که نظرات بعضی کسان شاید در این موضوع و در این نوشته با من موازی یا نزدیک باشد ولی در موارد دیگری در نقطه مقابل گفته هایشان در نوشته های دیگر آنها هستم لطفا آب گل آلود نشود... 

divaneh

سه نفر و سه تا کرسی روی هم دیگه این رو نوشتند؟

divaneh


وقتی که کار از خود فریبی می گذرد و به مردم فریبی می رسد، دین پناهان دستپاچه شروع میکنند به وصله چسباندن به آزاد اندیشان و وارونه جلوه دادن حقیقت و دیگری را متهم به کوته فکری های پندار محدود خویش نمودن. آن وقت است که متحجرین مذهبی مانند برادران صدری و جناب دباشی فریاد وا اسلاما سر می دهند و بر حسب شریعتی که به گفتۀ پیامبرش خدایش از همه مکارتر است، به خدعه می پردازند تا مگر گرگی را به رنگ سگ گله در آورند و چند گوسفند را بفریبند.

اگر نه چه دلیلی بود که بگویند دوستدار بدبین است و "چنين تخيلات ساده انگارانه و اغلب مضحکی در باره مسلمانان، ايرانيان، دين، و مدرنيته می بايست از ذهنی تلخ و کين ورز بر خاسته باشد". کدام قسمت از انتقاد دوستدار از جنایاتی که دین در سی سال گذشته در ایران مرتکب شده بدبینی محسوب می شود؟ چگونه می توان درخواست جدایی دین از دولت را حاصل ذهنی تلخ و کین ورز دانست؟ در این نامه دوستدار به شماتت از فیلسوف دین دوستی پرداخته که بدون آگاهی از شرایط ایران و بدون برخورد با دگر اندیشان در ایران، معرف آن به جامعۀ آلمان و بسیاری دیگر در جهان می شود. کدام زایایی اندیشه فیلسوفان جمهوری اسلامی است که صدری ها و دباشی ها به آن افتخار می کنند؟

به نظر این آقایان زمانی که دوستدار می گوید "ما ايرانيان استعداد اين را داريم که مخاطب را به گونه‌ای جذب کنيم. بی‌تفاوت است که وسيله‌اش تفاهم چاپلوسانه باشد يا جا زدن خود همچون حريفی بی‌هراس." با بیان چنین جمله ای قصد داشته که " تماميت فرهنگ و تاريخ ملتی را به تزوير و سالوس مزمن متهم کند".  کدام عاقلی از چنان جمله ای چنین نتیجه ای می گیرد؟ تمامیت فرهنگ و تاریخ ملت؟ وانگهی این جمله چندان هم بی اساس نیست و تظاهر که نوعی از همان خدعه است در فرهنگ ما رواج بسیار دارد. هر کس هم که دوست ندارد چنین انتقاداتی را بشنود سرش را بکند زیر برف.

برخی از نیرنگهای این آقایان فرهیخته آدم را به یاد همان کمونیست یعنی خدا نیست می اندازد. با سعی بلیغ و جهد عظیم چندین مطلب را از جای جای این نامه کنار یکدیگر قرار داده اند تا با چنین مغلطه در خور کودکان دبستانی خواننده را گمراه نمایند که به فرمودۀ دوستدار مسیحیت کم آزار است و اسلام خطری برای جامعۀ بشری است. حال آن که دوستدار در نامه خویش دین تشکیلاتی (و نه عرفان درونی) را که به نظر او مسیحیت و اسلام نمایندگان بارز آن هستند خطری برای جامعۀ انسانی می داند و صریحاَ ذکر می نماید که " اما دین، هر آینه اگر بتواند، حق حیات را از روشنگری می‌گیرد. دلیلی آشکارتر از این نمی‌توان آورد که تا هم امروز تدریس تئوری تحول (چارلز داروین) در برخی از استان‌های امریکا ممنوع است". ای کاش چیزی هم به نام آزرم در میان دین جویان وجود داشت.

شاید مضحک ترین انتقاد این سه مدعی علم و معرفت از دوستدار راجع به استفاده و انتقاد همزمان او از زبان فارسی  باشد. مگر نمی توان از چیزی که از آن استفاده می کنیم در جهت بهبود آن انتقاد کرد؟ مگر بسیاری از ما انتقادات خویش را از زبان فارسی و اصطلاحات و امثالش نداریم؟ یا شاید این آقایان می اندیشند که زبان فارسی به حد اعلای تکامل رسیده است؟ این گونه انتقادات بچه گانه نشانگر چیست مگر دردی که موضعش جای دیگر است؟ دردی که درد دین است و با شیر اندرون شد و با جان بدر شود.

در پایان هم شهادت می دهند که سخنان دوستدار نه از سوی مردم ایران بل که نمایانگر ابتذال افکار خود اوست. این شهادت دیگر روی شاهدان مزد بگیر را هم سفید نمود. استنتاج منطقی البته آن می شود که نماینده راستین مردم ایران نیست مگر کوته فکری های مذهبی این معتقدین به عالم غیب و وحی و جهل هزار و چهار صد سال پیش.

  در پایان سخنی هم دارم با جناب دوستدار. شما فرمودید که "قهرمان‌هایی چون سروش، شبستری، داوری و همانندهاشان فقط در میدان خالی از حریف عرض اندام می‌کنند". درست فرمودید اما فقط آن چند تن نیستند، این سه تن و بقیه دین پناهانی که چنته شان از استدلال منطقی خالی است نیز پهلوان پنبه های میدان خالی جهالت هستند.    


comrade

بالاخره یه روزی میگم...

comrade


 

 

من میدانم که نمی‌توانم بگویم مرده شور اون قیافه‌های عوضی‌ بچه
آخوندی تان را ببرد، چون میدانم سانسور و چه بسا از سایت اخراج خواهم شد.
برای همین هیچ نمیگویم.

 

Never increase, beyond what is necessary, the number of entities required to explain anything.

 


Farah Rusta

Doostdar and Ajoudani

by Farah Rusta on

This comment was originally posted on this blog:

//iranian.com/main/blog/darius-kadivar/co...

 

Mashallah Ajoudani and Aramesh Doostdar outrank Dabashi+Sadrix2 by at
least a hundreds degrees. Both of these secular thinkers have
contributed to the secular intellectual movement of Iran in depth and
breadth to an extent that can not be even nearly matched by any of their
contemporaries. The  only other contender who was (repeat was) in their
league was Seyyed Javad Tabatabaee before he sold himself to the Islamic
regime. Both Ajoudani and Doostar are innovative thinkers who have
initiated a firm and established line of thinking in  re- viewing our
history and its associated intellectual developments. Such feats have
never been achieved by the likes of Dabashi or Sadris. With the
so-called leftist Dabashi  joining forces with reformist Islamist like
the Sadri twins and Ganji (not matter how insignificant they truly are)
to oppose Doostdar the real face of the Iranian-American leftist
movement is exposed. These pseudo-leftists who oppose the American
capitalist/imperialist system while at the same time pay taxes to and 
enjoys the dividends of the same system, give the concept of hypocrisy
a new name: double-dealing.

And now these double-dealers are desperately in need
of being trusted!!  Their recent rush to rescue their badly listing
ship by sending the hastily composed letter to Habermas  is in fact a
poorly transmitted sos message to the wrong captain.

 

 

FR


Fred

سه تفنگدار "اصلاح طلب "

Fred


در انتهای شهادتشان، اساتید فرموده اند:

"تنها هدف ما در نگاشتن اين نامه اين بود که شهادت دهيم آرامش دوستدار نه از سوی ايرانيان بلکه تنها از سوی خويش سخن می گويد و آنچه ميگويد تنها نمايانگر ابتذال تخيلات شخص اوست."

سه تفنگدار "اصلاح طلب " باید بدانند که آنها هم شامل فتوای خودشان میشوند و منطقاً نمیتوانند از سوی ایرانیان به هیچ چیز" شهادت " دهند الا علائق خود و سایه خودشان.