اشاره: این نوشتارمی تواند دیباچه یا سر آغازی باشد برای پژوهشی گسترده تر پیرامون پدیده ی قلندر و شیوه ها و روش های گوناگون قلندری در ایران و برخی نقاط جهان مانند هند و ترکیه و آلبانی و غیره.
واژه شناسی قلندر
برای واژه ی قلندر، معانی زیر پیشنهاد شده است اما کدامیک و یا کدامین ها درست و صائب است، بی تردید نیاز به بررسی بیشتری دارد.
۱ - از دنیا گذشته، درویش، بی قید در پوشاک و خوراک و طاعات
۲ - درویش آزاد و دوره گرد
۳ - قلندر بر وزن سمندر عبارت از ذاتی است که از نقوش و اشکال عادتی و آمال بی سعادتی مجرد و باصفا گشته باشد و به مرتبه ی روح ترقی کرده و از قیود تکلفات رسمی و تعریفات اسمی دامن وجود خود را از همه درچیده و از همه دست کشیده به دل و جان از همه بریده و طالب جمال و جلال حق شده و بدان حضرت رسیده و اگر ذره ای به دو عالم یعنی این جهان و جهان آینده و اهل آن
۴ - میلی داشته باشد از اهل غرور است نه قلندر
۵ - قلندر معرب یا مبدل کلندر یا کلندره (چوب گنده و نا تراشیده و کنایه از مردم ناهموار و نا تراشیده) است
۶ - قلندراز کلمه ترکی قال (به معنی پاک و پاک سرشت) گرفته شده است
۷ - شمار اندکی، آن را از ریشهٔ فارسی کلانتر (به معنی بزرگتر و کهتر) دانسته اند
۸ - قلندر نام افرادی از صوفیه ی ملامتی بوده است که ملامت نفس و عدم تظاهر به آداب و رسوم اجتماعی و مذهبی را تا مرز بی قیدی می کشانده اند
۹ - کلمه قلندر در آغاز به معنی مکان تجمع اعضای این فرقه از تصوف بوده است
۱۰ - لغت قلندر، ازقرن ششم به بعد به معنی شخص به کار رفته است
۱۱ - چون قلندرها سر را می تراشیدند بنابراین باید صورت اصلی کلمه قلندر "کل اندر" بوده باشد. حافظ گوید: هزار نکته باریکتر زمو این جاست / نه هر که سر بتراشد قلندری داند
۱۲ - شغل اصلی قلندر، نگهداشتن حسابِ روز و ماه و سال بود. قلندر در حقیقت نقش تقویم و ساعت و حتی رادیوی امروزی را برای مردمانِ دورانِ خود ایفا میکرد و موظف بود که وقت و زمان و موقعیت، امنیت و یا ناامنی، و حتی موضوع رویدادهای جاری را به مردم خبر دهد. به همین جهت، قلندران بیشتر شب ها به نوبت بیدار بودند (ضرب المثل فارسی: شب دراز است و قلندر بیدار).
شیوه های قلندری
تارنمای تبیان در بررسی پیرامون قلندر، به شیوه های گوناگون قلندری نیز اشاره دارد: "قلندر، صوفي اي ست وارسته از قيد رفتار، لباس، سر و ريش، شكل وشمايل و حتي خوراكش خلاف عرف و رفتار عامه است. مردي است با ظاهر مفلوك و لباس جلمبر و شوخگن؛ اما با باطن صيقلي و دل روشن، كه در پي ريا نيست و خود را چنان كه هست بر خلايق عرضه مي دارد، نه چنان كه خلايق مي خواهند اورا ببينند. قلندر ها صوفيه ي ملامتيه اند و آن ها را نبايد با ملنگ اشتباه كرد. ملنگ بازمانده و شكل بومي مرتاضان هندي در كشورماست. ملامتيه رستگاري شان را در ملامت خلق، كه باعث فزوني محبت خالق است، مي جستند. قلندر هميشه آن مي كند كه مورد ملامت عام باشد. تا بدين وسيله پرده ي ريا و غرور را شكسته به ديدار حق نزديك و نايل شود. به قول بايزيد بسطامي هرچه از خلق گسسته تر بود با حق پيوسته تر بود. افراطيون ملامتيه در دوستي حق تا آن جا پيش مي روند كه براي رسيدن به محبوب از كفر و دين هردو بيزاري مي جويند. قلندر عبادت را سري ميان عابد و معبود دانسته، به دور از تظاهر به دين داري و پيروي از شريعت است. آن ها به اين عقيده اند كه خداوند مهربان تر از آن است كه بنده اش را عقوبت كند و كردار هيچ بنده اي رابي پاداش نمي گذارد. جماعتي از قلندران كه آن هارا اباحتيه گويندافراط بيشتر كرده ومدعي اند كه كمال اخلاص به حق تعالي شامل عبادات نيست. آن ها در پي حقيقت و حريت مطلق بوده و مي گفتند سالك به مقامي مي رسد كه هيچ چيز اورا متغير و پليد نمي سازد. از اين رو از هيچ منكر دريغ نمي كردند و مي گفتند در صراط المستقيم هرچه كني، نمي تواني گمراه شوي.”
قلندری در طول تاریخ
در دائرة المعارف لاروس آمده است: اول کس که نام قلندر بر خویش نهاد یوسف نامی از بکتاشیان بود و او را به علت خشونتی که در طبع داشت بکتاشیان از خویش براندند ودر سده ی چهاردهم میلادی، یوسف خود بانی طریقه و سلسله ای گشت باسنن و آدابی بسیار مشکل و سخت (لغت نامه دهخدا).
این یوسف، احتمالا همان قلندر یوسف اندلسی (اندلس ناحیه ای است در جنوب کشور اسپانیا) که بخش انگلیسی دانشنامه ی ویکی پدیا از او در مبحث قلندر نام برده است. در همان جا و به استناد دو پژوهش نسبتا معتبر آمده است که راه و رسم قلندری، نخستین بار در اندلس به نشانه ی اعتراض به شیوه های بنیادگرایانه ی موحدون (خلافت اسلامی حاکم در جنوب اسپانیا) منشاء گرفته و از آنجا ابتدا در شمال آفریقا و خاورمیانه و سپس در ایران و آسیای مرکزی و هند گسترش یافته است.
عبدالله شهبازي ضمن یک نوشتار پزوهشی در زمینه ی بكتاشي ها نوشته است: "فرقه بكتاشيه كه در پي طريقت صوفيانه حاجي بكتاش ولي (عارف قرن هفتم هجري) ظهوركرده بود به تدريج ميان مردم آناتولي (نام تاریخی بخش باختری ترکیه) رواج يافت و برخلاف اين كه در سده دهم ميلادي... سركوب شد؛ به مرور زمان قدرت و اعتبار يافت و نه تنها در سراسر قلمرو عثماني گسترش پيدا كرد بلكه وارد حريم دربار پادشاهان عثماني نيز گرديد و به اركان سياستگذاري آن دولت در قرن دوازدهم و سيزدهم نيز راه يافت... طبق روايات سنتي، حاجي بكتاش اهل نيشابور خراسان بود كه در سن چهل سالگي به آسياي صغير مهاجرت كرد و در ۶۲ سالگي نيز درگذشت. بكتاشي ها، تبار حاجي بكتاش را به شيخ احمد يسوي عارف سده ششم هجري منتسب دانسته اند" و ازاين
طريق هم او را به هفتمین امام شیعیان جهان ميرسانند. امروزه آلباني یکی از مراکز مهم بكتاشي ها ست و گفته می شود که برخی از بکتاشی های آلبانی هنوز به پاره ای از شیوه های قلندری دلبسته و پای بند می باشند.
باید یاد آور شد که در سال ۲۰۰۲ جمعيت آلباني حدود ۳ و نیم میلیون نفر تخمين زده شد (۷۰ درصد مسلمان، ۲۰ درصد مسيحي ارتدوكس و ۱۰ درصد مسيحي كاتوليك). با وجود آنکه بکتاشی ها تنها ۱۰ درصد جمعيت آلبانی را تشکيل می دهند، "سلطان نوروز" به عنوان يک جشن ملی در این کشور اروﭙايی شناخته شده است و همه ساله با شکوه بسیار برگزار می شود.
بر اساس یادداشت دانشنامهٔ آزاد ویکی پدیا شیوه ی قلندری یا قلندریه، حدود قرن هفتم هجری در خراسان، هند، شام و بعضی بلاد دیگر شهرت یافت. البته سابقه ی قلندریه از قرن هفتم فراتر می رود اما اوج شهرت آنان در این زمان بوده است.
قلندران معمولاً دلقی سبزرنگ از جنس پشم می پوشیده اند و موی سر و ریش و سبیل (و حتی بعضی از آنان ابروی) خود را می تراشیده اند. ابن بطوطه سبب مبادرت قلندران به تراشیدن ابرو را به شیخ جمال الدین ساوجی نسبت می دهد که از جمله بزرگان معروف این جماعت در اواخر قرن ششم هجری بود. یکی از مریدان شیخ جمال الدین به نام محمد بلخی، پوشیدن جولق یا جولخ ( نوعی از بافته ی پشمینه ) را به رسوم قلندری افزود. در قرون بعد شیوه ی قلندری به وسیله سید جلال الدین ثانی، معروف به مخدوم جهانیان درهند و نقاط دیگر رواج یافت.
قلندران نامدار
۱ - قلندر یوسف اندلسی: نگاه کنید به بخش قلندری در طول تاریخ در همین نوشتار
۲ - ابوالوفای قلندر: از شاعران و از مردم کرمان و از دراویش شاه نعمت اﷲ ولی بود و به این مطلع خود خیلی عقیده داشت: منم که شهره ٔ شهرم ز ماه تا ماهی
۳ - غازی قلندر: از شاعران عاشق پیشه بود و در سمنان اقامت داشت. این رباعی بسیار رندانه از اوست:
یک چند چو موسی، به مناجات شدم
یک چند به مسجد، پی طاعات شدم
از هیچ طرف، دری برویم نگشود
باز آمدم، و رند_ خرابات شدم
۴ - امیرعلی قلندر: یکی از امرای سلطان طاهربن سلطان احمد
۵ - بابا اسحاق، معروف به بابا رسولالله: قلندري است كه گويا در زمان يورش هلاكوخان مغول از خراسان به آماسيه (یکی از استان های ترکیه) مهاجرت كرد و شورش بزرگی را عليه سلاجقه روم پديد آورد. او در سال ۶۳۸ ق ( ۱۲۴۰ م) در آماسيه به دار آويخته شد.
۶ - قلندر شیخ جمال الدین ساوجی: نگاه کنید به بخش قلندری در طول تاریخ در همین نوشتار.
۷ - قلندر محمد بلخی: نگاه کنید به بخش قلندری در طول تاریخ در همین نوشتار.
۸ - قلندر سید جلال الدین ثانی: نگاه کنید به بخش قلندری در طول تاریخ در همین نوشتار.
۹ - شھباز قلندر: زاده ی شهر مروند افغانستان در سال ۱۱۷۷ میلادی، صوفی، فیلسوف، سراینده و از قلندران نامدار هند بود و در سال ۱۲۷۴ میلادی درگذشت.
۱۰ - شیخ بو علی قلندر: زاده ی شهر گنجه ی آذربایجان در سال ۱۲۰۹ میلادی صوفی و سراینده ای بود که بیشتر عمر را در هندوستان گذراند ودر سال ۱۳۲۴ میلادی درگذشت. از وی رباعیاتی نیز به زبان فارسی درمدح نخستین امام شیعیان جهان موجود است.
۱۱ - خلیل قلندر: مشهور به سید خلیل عالی نژاد در سال ۱۳۳۶ خورشیدی در شهر صحنه كرمانشاه متولد شد. پدرش مرحوم سید شاهمراد عالی نژاد، نوازنده تنبور بود. سید خلیل مشق تنبور را باسید نادر طاهری آغاز کرد و پس از ۲ سال نزد سید امرالّه شاه ابراهیمی رفت. همچنین از درویش امیر حیاتی نیز بهره برد و بعدها به محضر استاد عابدین خادمی راه یافت. در این دوره و به صورت همزمان سرپرستی گروه تنبورنوازان صحنه را نیز بر عهده گرفت. وی در اواخر دهه پنجاه در رشته موسیقی از دانشگاه هنر فارغ التحصیل شد. در اوایل دهه ۶۰ گروه تنبور شمس به سرپرستی کیخسرو پورناظری تشکیل شد و عالی نژاد به جمع این گروه پیوست. حاصل همکاری با گروه تنبور شمس، تکنوازی و جواب آواز ماندگار سید خلیل در کاست صدای سخن عشق بود که با صدای شهرام ناظری انتشار یافت. در اواسط دهه ی ۶۰ سید خلیل خود گروه بابا طاهر را تشکیل داد و اعضای گروه باباطاهر کاستی بیرون دادند به نام زمزمه قلندری. عالی نژاد پس از چند سال ماندگاری در تهران به سوئد مهاجرت کرد. در آبان ۱۳۸۰ در شهر گوتنبرگ سوئد، خلیل قلندر به دست افراد ناشناس به قتل رسید. از وی آثار زیادی مانند زمزمه قلندری و شکرانه به جای مانده است. پایان نامه ی او جهت دریافت درجه کارشناسی از دانشکده موسیقی دانشگاه هنر تهران نیز به شکل کتاب "تنبور از دیرباز تاکنون" چاپ و منتشر شده است.
قلندر و قلندری در برخی سروده های کهن
تا راه قلندری نپویی، نشود
رخساره بخون دل نشویی، نشود
سودا چه پزی، تا که چو دلسوختگان
آزاد به ترک خود نگویی، نشود: حکیم عمر خیام
سیمرغ و کیمیا و مقام قلندری
وصف قلندرست و قلندر از او، بری
گویی قلندرم من و این دلپذیر نیست
زیرا که آفریده نباشد قلندری
دام و دم قلندر، بیچون بود مقیم
خالی ست از کفایت و معنی داوری
از خود به خود چه جویی، چون سر به سر تویی
چون آب در سبویی، کلی ز کل پری
از خود به خود سفر کن، در راه عاشقی
وین قصه مختصر کن، ای دوست یک سری
نی بیم و نی امید، نه طاعت نه معصیت
نی بنده نی خدای، نه وصف مجاوری
عجزست و قدرتست و خدایی و بندگی
بیرون ز جمله آمد، این ره چو بنگری
راه قلندری ز خدایی برون بود
در بندگی نیاید و نه در پیمبری
زینهار تا نه لافد، هر عاشق از گزاف
کس را نشد مسلم این راه و رهبری: مولوی
همه قبیله من، عالمان دین بودند
مرا معلم عشق تو، شاعری آموخت
مرا به شاعری آموخت، روزگار آنگه
که چشم مست تو دیدم، که ساحری آموخت
مگر دهان تو آموخت، تنگی از دل من
وجود من ز میان تو، لاغری آموخت
بلای عشق تو، بنیاد زهد و بیخ ورع
چنان بکند، که صوفی قلندری آموخت...: سعدی
نه هر که چهره برافروخت، دلبری داند
نه هر که آینه سازد، سکندری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
کلاه داری و آیین سروری داند
تو بندگی چو گدایان، به شرط مزد مکن
که دوست، خود روش بنده پروری داند
غلام همت آن رند عافیت سوزم
که در گداصفتی، کیمیاگری داند
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی
وگرنه هر که تو بینی، ستمگری داند
هزار نکته باریکتر ز مو، این جاست
نه هر که سر بتراشد، قلندری داند...: حافظ
تا قلندر نشوی راه نیابی به نجات
در سیاهی شو اگر میطلبی آب حیات
موی بتراش و کفن ساز تنت را از موی
تا در این عرصه نگردی تو به هر مویی مات: اوحدی مراغه ای
ای پسر مذهب قلندر گیر
که در او دین و کفر، یکسان است
خویشتن بر طریق ایشان بند
که طریقت، طریق ایشان است: انوری
عزم آن دارم که امشب نیمه مست
پایکوبان شیشهٔ دُردی به دست
سر به بازار قلندر برنهم
تا به یک ساعت، به بازم هر چه هست: عطار نیشابوری
تو که غافل از می و شاهدی
پی قتل عابد و زاهدی
چه کنم که کافر و جاحدی
(جاحد: انکارکننده ی حق کسی با علم به آن)
به خلوص نیت اصفیا
تو و ملک وجاه سکندری
(در برخی نوشتارها: تو و تخت و تاج سکندری)
من و راه و رسم قلندری
اگرآن خوشست تو درخوری
و گراین بدست، مرا سزا
زرين تاج برغانی قزوينی، معروف به قره العين يا طاهره ی قزوينی
قلندر و قلندری در برخی سروده های این زمانه
پاشو ای مست، که دنیا همه دیوانه ی تست
همه آفاق پر از نعره مستانه ی تست
در دکان همه باده فروشان تخته است
آن که باز است همیشه، در میخانه ی تست
دست مشاطه طبع تو بنازم که هنوز
زیور زلف عروسان، سخن شانه ی تست
ای زیارتگه رندان قلندر، برخیز
توشه ی من همه در گوشه ی انبانه تست
همت ای پیر که کشکول گدائی در کف
رندم و حاجتم آن، همت رندانه ی تست: شهریار
ای بسا شب که بر او می گذرد
غرقه در لذت بی روح بهار
او به مه می نگرد، ماه به او
شب درازست و قلندر بیکار...: مهدی اخوان ثالث
چه روزهایی خوب
که در من و تو گل آفتاب می رویید
به شهر شهره ی شعر و شراب می رفتیم
به کهکشان پر از آفتاب می رفتیم
قلندرانه، گریبان دریده تا دامن
به آستانه ی حافظ خراب می رفتیم...: حمید مصدق
در بامداد رجعت تاتار، دیوارهای پست نشابور
تسلیم نیزه های بلندست
در هر کرانه ای، فواره های خون
دیگر درین دیار، گویا خیل قلندران جوان را
غیر از شرابخانه پناهی نیست
ای تاک های مستی خیام، بر دار بست کهنه ی پاییز
من با زبان مرده ی نسلی، که هر کتیبه اش
زیر هزار خروار خاکستر دروغ مدفون شده ست
با که بگویم: طفلان ما به لهجه ی تاتاری
تاریخ پر شکوه نیاکان را می آموزند؟
اهل کدام ساحل خشکی، ای قاصد محبت باران: شفیعی کدکنی
دربدر همیشگی، کولی صد ساله منم
خاک تمام جاده هاست، جامه ی کهنه ی تنم
هزار راه رفتم، هزار زخم خوردم
تا تو مرا زنده کنی، هزار بار، هزار بار
شب از سرم گذشته بود
در شب من شعله زدی، برای تطهیر تنم
صاعقه وار آمده ای
قلندرم، قلندرم، گمشده ی دربدرم
فروتر از خاک زمین، از آسمان فراترم...: اردلان سرفراز
یادداشت پایانی
بنظر می رسد که بین برخی شیوه های قلندری و آنچه امروزه بنام هیپی گری شهرت دارد تشابهاتی وجود داشته باشد. هیپی گری یکی از جنبش های اجتماعی جوانان بود که در دهه ۱۹۶۰ میلادی در ایالات متحده آمریکا به نشانه ی اعتراض به جنگ ویتنام و پاره ای نا ملایمات اجتماعی آغاز شد و به نقاط دیگر دنیا رسوخ کرد و گسترش یافت. شاید بتوان گفت که هیپی ها، نمونه ای از قلندران عصر ما هستند!
دکتر منوچهر سعادت نوری
منابع
واژه نامه ی نوین تالیف محمد قریب، چاپ چهارم
تارنمای دانشنامهٔ آزاد ویکی پدیا
تارنمای لغت نامه دهخدا
سروده ای از طاهره ی قره العين و دیگر شاعره های نامدار ایران: دکتر منوچهر سعادت نوری (به زبان انگلیسی)
سيري در تاريخ طريقت بكتاشي: عبدالله شهبازي
تارنمای خلافت اسلامی الموحدون (به زبان انگلیسی)
بررسی ریشهٌ واژهٌ قلندر: عامر هاشمی
قلندر و ملنگ و بهلول: تارنمای تبیان
حاج بکتاش ولی و فرقه ی بکتاشیه: نوشتاری در تارنمای نیشابوریان
تارنمای تنبورنوازان: زندگینامه ی سید خلیل عالی نژاد
زندگینامه ی شھباز قلندر: دانشنامهٔ آزاد ویکی پدیا (به زبان انگلیسی)
زندگینامه ی شیخ بوعلی قلندر: دانشنامهٔ آزاد ویکی پدیا (به زبان انگلیسی)
جستجو در خانه شعر معاصر برای قلندر: تارنمای جستجو
جستجو در سروده های کهن برای قلندر: تارنمای گنجور
Recently by M. Saadat Noury | Comments | Date |
---|---|---|
برای نسرین ستوده : در زنجیری از سرودهها | 11 | Dec 01, 2012 |
ای دوست : در زنجیر اشاره | 1 | Dec 01, 2012 |
آفریدگار | 7 | Nov 04, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
باید خوانده شود
M. Saadat NourySun Jan 01, 2012 02:11 PM PST
ذره ای به دو عالم یعنی این جهان و جهان آینده و اهل آن
۴ - میلی داشته باشد از اهل غرور است نه قلندر
۵ - قلندر....
باید خوانده شود:
ذره ای به دو عالم یعنی این جهان و جهان آینده و اهل آن میلی داشته باشد از اهل غرور است نه قلندر
٤ - ای پسر مذهب قلندر گیر/ که در او دین و کفر، یکسان است : انوری
۵ - قلندر....
A Comment from Jenab Ali A Parsa
by All-Iranians on Wed Dec 28, 2011 04:48 AM PSTThis is an interesting comment from Jenab-e Ali A Parsa which seems to be mistakenly posted on a different blog:
Rumi and Ghalandar Shams Tabrizi
Many of us overlook the significance of the event as described by Edward G. Brown and R. A. Nickolson (google) the well known British writers of Rumi's Masnavi during 19th Century. C.E.
When Rumi's father decided to migrate from Balkh in Iran that is in Afghanistan today he did not make an issue of it. Rumi was only five at the time. He left Iran with the intention of making a pilgrimage to Mecca and from there he took his family to Turkey and and settled in Konia.....
//iranian.com/main/blog/m-saadat-noury/chain-selected-quotes-and-poems-christ-english-persian#comment-460738
قلندر در ضرب المثل های فارسی
M. Saadat NouryTue Dec 27, 2011 04:01 PM PST
۱ - از قلندر هویی، از خرس مویی
۲ - شب دراز است و قلندر بیدار
۳ - یک مویز و چهل قلندر
۴ - مثل عروس قلندره : کنایه از فردی بی لباس کافی برای پوشانیدن همه ٔ بدن مثل قلندر
بر گرفته از كتاب قلندريه در تاريخ
M. Saadat NouryTue Dec 27, 2011 03:59 PM PST
Dear AI Thank you for your links; please accept this in return
بر گرفته از كتاب قلندريه در تاريخ
« ... شفيعي كدكني، جنبش قلندريه را چنان كه دركتاب قلندريه در تاريخ آمده است، يك جنبش چند ساحتي معرفي مي كند كه با يك نگاه منشوري درآن مي توان رنگ هاي بي شماري ديد: از مزدك گرايي و آيين هاي ايراني كهن گرفته تا راه و رسم جوانمردي و عياري و فتوت، تا عناصري از آيين خرم دينان تا انديشه هايي از گنو ستيسيسم و عرفان اسلامي در صورت مكتب ملامتيان نيشابور تا گرايش هاي قرمطيانه و شيعي و حروفي و اهل حق - تصويري متناقض از مردمي كه از يك سو با ثروت هاي بسيار و تعدد زوجات و نظام برده داري و تباه كردن طبيعت و آلودن محيط زيست مخالف اند و ازسوي ديگر، و در دوراني ديگر، جز دريوزه گي و گدايي كاري از ايشان ديده نمي شود. قلندريان گاه در مرز الحاد و اباحه سير كرده اند و در لحظه هايي و از چشم اندازهايي، اوج كمال تجربه عرفاني به شمار آمده اند ...»
//www.magiran.com/npview.asp?ID=1461181
دو نمونه لطافت و خشونت قلندري
All-IraniansTue Dec 27, 2011 02:37 PM PST
قلندريه کساني هستند که در زندگي روزمره و اجتماعي با نظم و قانون و عرف جامعه مخالفت مي ورزيدند. نقطه مشترک شعائر قلندريان، ترک هرگونه تعلق دنيوي است. ايشان محرک عبادات ديني را نيز عشق الهي مي دانند. شمس تبريزي و عثمان بابا به ترتیب دو نمونه لطافت و خشونت قلندري هستند.
//www.historylib.com/Site/SViewDocument.aspx?DocID=695&RT=List
ريشه ی پيدا شدن قلندريه
All-IraniansTue Dec 27, 2011 02:30 PM PST
پيدا شدن قلندريه، ريشه در بحران هاي اجتماعي دوره عباسيان دارد و پايگاه اجتماعي آن، طبقه موالي در جامعه آن روزگار بوده است. يکي از ريشه هاي اختلاف بين موالي و اعراب آن است که موالي، اسلام را به رنگ آيين و مذهب گذشته خود انجام مي دادند و اين رفتار مقابله با اسلام مخنص اعراب بود. نمود اين اختلاف پيدا شدن ملامتيه در دوره عباسي است. ريشه پيدا شدن قلندريه نيز همين ملامتيه است.
//www.historylib.com/Site/SViewDocument.aspx?DocID=695&RT=List
قلندريه در تاريخ
M. Saadat NouryTue Dec 27, 2011 12:33 PM PST
Dear AI Thank you for your very intersting link on Ghalandarieh in Turkey. It is a very good read as well as this one which I just found on the Internet through my search on the said subject
قلندريه در تاريخ
مولف : محمد رضا شفيعي کدکني
//history-dept.talif.sch.ir/newbook8.htm
عبادات و تشکيلات قلندريه
All-IraniansTue Dec 27, 2011 07:49 AM PST
قلندريه از آيين هاي بودايي، مانوي، زردشتي، شيعي و حروفي تأثير پذيرفته بودند. فقر و تجرد، ملامت، وحدت وجود و جمال پرستي نظريه قلندري را تشکيل مي داد. ارکان اين سلسله نيز عبارت بود از شيوه لباس، تراشيدن موي سر و صورت، رياضت، سياحت، گدايي و تجرد. آيين و عبادات ايشان نيز شامل سماع آتش، ذکر و سماع و استعمال مواد مخدر بود. زاويه سيد قاضي، زاويه سلطان شجاع الدين، زاويه عريان بابا، زاويه حاجي بکتاش، و زاويه بابا ابدال از مراکز مهم قلندريان بود.
//www.historylib.com/Site/SViewDocument.aspx?DocID=695&RT=List
For All-Iranians
by M. Saadat Noury on Tue Dec 27, 2011 06:22 AM PSTجوق مانند چوخ . چوخ . چوخ بمعنای گروه . دسته (انسان و حیوان ) و یا گروهی از سوار و پیاده . فوج است.
//www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-59cc30a0987d4943a62972e1cb1d795f-fa.html
Question
by All-Iranians on Tue Dec 27, 2011 05:33 AM PSTWhat is the meaning of JOOGH in the first line of the poem by Obaid Zakani that you quoted
جوق قلندرانیم در ما ریا نباشد
تزویر و زرق و سالوس آیین ما نباشد
در مذهب قلندر عارف گدا نباشد
M. Saadat NouryMon Dec 26, 2011 05:29 PM PST
Dear Divaneh-e Farzaneh Thank you for your kind comment and the quotes from Obaid; please accept this in return
جوق قلندرانیم در ما ریا نباشد
تزویر و زرق و سالوس آیین ما نباشد
در هیچ ملک با ما کس دوستی نورزد
در هیچ شهر ما را کس آشنا نباشد
گر نام ما ندانند بگذار تا ندانند
ور هیچمان نباشد بگذار تا نباشد
شوریدگان ما را در بند زر نبینی
دیوانگان ما را باغ و سرا نباشد
در لنگری که مائیم اندوه کس نبیند
در تکیهای که مائیم غیر از صفا نباشد
از محتسب نترسیم وز شحنه غم نداریم
تسلیم گشتگان را بیم از بلا نباشد
با خار خوش برآئیم گر گل به دست ناید
بر خاک ره نشینیم گر بوریا نباشد
هرکس بهر گروهی دارد امید چیزی
ما را امیدگاهی، غیر از خدا نباشد
همچون عبید ما را در یوزه عار ناید
در مذهب قلندر عارف گدا نباشد : عبید زاکانی
مثل تو قلندری ندیدم
M. Saadat NouryMon Dec 26, 2011 05:25 PM PST
Dear AI Thank you for the link; please accept this in return
سعدی غم عشق خوبرویان
چندان که تو میخوری ندیدم
دیدم همه صوفیان آفاق
مثل تو قلندری ندیدم : سعدی
عبید و قلندری
divanehMon Dec 26, 2011 04:24 PM PST
این هم از عبید زاکانی :
قلندری نبض به طبیب داد و پرسید که مرا چی رنجی است؟ گفت تو را رنج گرسنگی است، و او را به هریسه مهمان کرد قلندر چون سیر شد گفت: در لنگر ما ده یار دیگر همین رنج دارند (لطایف عبید)
مجردی و قلندری را مایه شادکامی و اصل زندگانی دانید (رساله صد پند)
Very educational
by divaneh on Mon Dec 26, 2011 04:10 PM PSTThanks Dr Saadat Noury for this informative article. Now I can appreciate the Aki Banaii's song Shabaz Ghalandar even more, especially after hearing it's proper native version in here.
آیین پهلوانی و آداب قلندری
All-IraniansMon Dec 26, 2011 02:44 PM PST
فرهنگ زورخانه همچنان که بسیاری از زوایا و ویژگی های آیین پهلوانی و آداب قلندری و عیاری و فتوت ایرانی را در پهنه تاریخی اش بازتاب می دهد ،حاوی و حافظ بخش مهم دیگری از فرهنگ میرا و شفاهی این سرزمین نیز بوده است ؛ بخشی که با عنوان « موسیقی زورخانه» مجموعه ای از رپرتوار آوازی و نیز گنجینه ای از ریتم های قدیم ایران را در بر دارد
موسیقی و فرهنگ پهلوانی
//anthropology.ir/node/6171
قلندریه های عطار نیشابوری
M. Saadat NouryMon Dec 26, 2011 02:13 PM PST
Dear HTG Thank you for your kind comment and the link; please accept this in return
قلندریه های عطار نیشابوری
//ganjoor.net/index.php?s=%D9%82%D9%84%D9%86%D8%AF%D8%B1&author=9
مستی و قلندری
M. Saadat NouryMon Dec 26, 2011 02:09 PM PST
Dear AI Thank you for the link; please accept this in return
از هر چه بجر می است کوتاهی به
می هم ز کف بتان خرگاهی به
مستی و قلندری و گمراهی به
یک جرعه می ز ماه تا ماهی به : حکیم عمر خیام
عزم آن دارم که امشب نیمه مست
Hooshang Tarreh-GolMon Dec 26, 2011 01:59 PM PST
Thanks for a great collection, and an equally great exchange. Here's a Nazeri's rendition of Attar. All these years I thought that poem was from Molavi.
//www.youtube.com/watch?v=I7-xNXo7kaw
(and for all those who heard this a while ago, it won't be the same without below)
//www.youtube.com/watch?v=Xy26qaVWifs&feature...
چارضرب در آیین قلندری
All-IraniansMon Dec 26, 2011 01:38 PM PST
//www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=5357
قلندران حقیقت به نیم جو نخرند
M. Saadat NouryMon Dec 26, 2011 11:50 AM PST
Dear AI Thank you for the link; please accept this in return
بنال بلبل اگر با منت سر یاریست
که ما دو عاشق زاریم و کار ما زاریست
در آن زمین که نسیمی وزد ز طره دوست
چه جای دم زدن نافههای تاتاریست
بیار باده که رنگین کنیم جامه زرق
که مست جام غروریم و نام هشیاریست
خیال زلف تو پختن نه کار هر خامیست
که زیر سلسله رفتن طریق عیاریست
لطیفهایست نهانی که عشق از او خیزد
که نام آن نه لب لعل و خط زنگاریست
جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض و خال
هزار نکته در این کار و بار دلداریست
قلندران حقیقت به نیم جو نخرند
قبای اطلس آن کس که از هنر عاریست
بر آستان تو مشکل توان رسید آری
عروج بر فلک سروری به دشواریست
سحر کرشمه چشمت به خواب میدیدم
زهی مراتب خوابی که به ز بیداریست
دلش به ناله میازار و ختم کن حافظ
که رستگاری جاوید در کم آزاریست : حافظ
Nusrat Fateh Ali Khan
by M. Saadat Noury on Mon Dec 26, 2011 11:42 AM PSTDear Red Wine Thank you again; please accept this in return
//en.wikipedia.org/wiki/Nusrat_Fateh_Ali_Khan
قلندرآزاد درویش
All-IraniansMon Dec 26, 2011 11:08 AM PST
//www.darvish110.blogfa.com/
...
by Red Wine on Mon Dec 26, 2011 09:56 AM PSTبا شنیدنِ نوایِ این دراویشِ اردو زبان،همیشه بغضی عجیب و سکوتی پر نقش برایم ایجاد میشود.بغض از زندگی و از یاد و خاطره،سکوت از فلسفه اینان و از جان گذشتگیِ تمامِ قلندران.
سالیانِ پیش،یزدان همتی کرد و ما که مشتاقِ دیدارِ نصرت فاتح علی خان بودیم،ایشان را در پاریس زیارت و چه جانانه در کیف و در حالِ تمنا در حقِ عارفانه در جنابِ ایشان بودیم.
یادِ حضرتِ عزیز میان نیز به خیر رحمت بر ایشان نیز بعد که بالحق از حق میخواند و از حق فریاد بر میکرد.
این ویدئو آثاری جاودانه از ایشان است،لطف فرموده با صدایِ بلند این نغمه را گوش فرا دهید که جانانه از دل میخواند و جانانه از دل باید شنید.
//www.youtube.com/watch?v=fKQ--7giN9Y
دم مست قلندر
M. Saadat NouryMon Dec 26, 2011 09:29 AM PST
Dear Red Wine Thank you for your kind comment; please accept this in return
دم مست قلندر //www.youtube.com/watch?v=LOmFc2aUi6c&feature=related
بی نیازی به تن قلندرم تنها لباسه
M. Saadat NouryMon Dec 26, 2011 09:21 AM PST
To All-Iranians Thank you for the poem (from an Afghani poet?); please accept this in return
این روزا که شهر عشق خالی ترین شهر خداس
خنجر نامردمی حتی تو دست سایه هاس
وقتی که عاطفه رو می شه به آسونی خرید
معنی کلام عشق خالی تر از باد هواس
اما من که آخرین عاشق دنیام
ماهی مونده به خاک و اهل دریام
از همه دنیا برام یه چشمه مونده
چشمه ای به قیمت همه نفس هام
از همینه که همه عمرمو مدیون تو ام
تویی که عزیزتر از عمر دوباره ای برام
بی نیازی به تن قلندرم تنها لباسه
اما دستام به ضریح تو دخیل التماسه
خسته و زخمی دست آدمک های بدم
پشت پا به رسم بی بنیاد این دنیا زدم
من برای گم شدن از خود و غرق تو شدن
راه دور عشقمو پیمودم این جا اومدم ... : اردلان سرفراز
...
by Red Wine on Mon Dec 26, 2011 07:59 AM PSTاز مُوحدون همچنان چند دسته و اندک شاخه باقی ماندهاند و اینان در شهرِ کوردوبا Cordoba ،در جنوبِ مملکتِ اسپانیا زندگانی کنند و هر ۶ سال یکبار خرقه و جامه قلندری بر تَن کنند و در یک گردهمایی که در سرزمین مغرب برگزار میشود،شرکت میکنند.
آداب و رسومِ اینان را از نزدیک شاهد بوده و در چند جلسه در راز و نیازِ اینان شرکت جُسته ایم و یادگارِ آن اَیّام که در شمیران،سالهایِ ۴۰ شمسی نیز بودند از دسته صوفیان و شاه نِعمت الهی چند شازده و پدر بزرگِ گرامی .
از استاد کمالِ سپاس را داریم و آمدنِ سالِ جدیدِ میلادی را به شما فَرخنده باشْ میگوئیم .
یا حّق .
فقط قلندران سبو كش طليعه ميبندند
All-IraniansMon Dec 26, 2011 07:38 AM PST
قلندر!
نه ماهيان حقير / محيط اعظم جانت را
نه كودكان به حلوا و شير/ آسمانت را
مجاب خواهد كرد
ترا از عاشقانه شيدايي سراغ بايد جست
كه دست و دامنشان
نمازگاه عزيزان رند و با هنر است
نه درسي خوانده مقلد!
نه شوخ چشم ادب نا رسيده!
نه هم سخن نشنيده!
ترا قلندران شريف قناعت و خاموش
كه هيئتي سر و پا عشق و آشنايي اند
سرود ميخوانند به ويرانهها نيستانها
ترا ترانه سرايان فصلهاي بنفش
شهيدهاي تراژيدي بزرگ «انسان»
به رقص ميخيزند
فقط قلندران سبو كش طليعه ميبندند ...
//www.green-trend.com/newest/3553-%D9%83%D9%87-%D8%A2%D8%AE%D8%B1-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D9%81%D8%BA%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B4%D8%AF-%D8%AA%D9%85%D8%A7%D9%85?start=1