ما دو نفر بی آنکه ملالی از رفت و آمد موش های باهوش داشته باشیم، روی مبل می نشستیم، تا نان و شراب و پنیرمان را بخوریم. ما دو نفر اصلن و ابدان از حرکات موذی موش های چاق و چله ی اطراف مان اذیت نمی شدیم. ما هر وقت که مست می شدیم، روی کاناپه خوابمان می برد. ما دنیا را نمی فهمیدیم وقتی خواب پس از مستی را می دیدیم.
پرنده ی همسایه مان از لای شکاف دیوار اتاق خواب خودش را به بالای سرمان می رساند. درخت وسط آشپزخانه برگ های مرده اش را به پایین کف چوبی می انداخت. لانه ی پرنده ی همسایه همیشه گرم و نرم بود. ما صدای جیک جیک پرنده را در خواب نیمه سنگین مان می شنیدیم ولی بدن کرخ ما توان بلند شدن نداشت. خیلی حیف می شد ولی کاری از ما بر نمی آمد.
صبح ها که در ساعت بی خبری، بیدار می شدیم، اول از هر چیزی به خواب خودمان فکر می کردیم. به خواب های عمل نشده که در زمین سنگلاخی ما دو نفر را گیر انداخته بود. ما دو نفر هر روز که از خواب بیدار می شویم اول از هر چیزی به چراغ سفید سر کوچه نگاه می کنیم که از داخل اتاق خواب مان به خوبی مشخص است. ما قبل از هر چیزی به نور بی غرور چراغ خیابان چشم می دوزیم که شب را کمی روشن می کند. تا طلوع خورشید همیشه دو ساعتی وقت باقی مانده. ما دو نفر حتی به موش های خانه و حتی همسایه هم توجه نمی کنیم چون از انگلیسی ها یاد گرفته ایم برای زودن خاطره و یا نشانه ی کسی یا چیزی فقط باید نادیده اش بگیریم تا خود به خود از زندگی مان بیرون برود (این را بارها عمل کرده ایم و نتیجه هم گرفته ایم)
ما دو نفر کاری به دنیا نداریم. ما فقط نظاره گر صادقی شده ایم که قضاوت نمی کنیم که چه شده و چه خواهد شد. ما این جوری بزرگ شده ایم. اوه، راستی ما دو نفر عشق بازی هم را خوب یاد گرفته ایم. ما به آدم ها به شکل حفره ای برای خالی شدن عظش مان نگاه نمی کنیم (اگر چند سال پیش این را می دانستیم بهتر بود ولی ماهی را هر وقت از آب بگیریم حتمن تازه خواهد بود.)
ببخشید صدای در می آید، بروم ببینم کی هستش؟... اوه شیر فروش بوده. امروز چهارشنبه است و من سفارش کلی وسایل را داده بودم. (شیر فروش محله ی ما برای خانه خرید هم می کند. بگذارید ببینم چی آورده. شیر بی چربی، نان محلی، کاهو و سبزی خوراکی) شکلات های مخصوص کریسمس و کلی وسایل دیگر.
شیر فروش محله ی ما تا آخر اوریل با دوست دخترش ازدواج خواهد کرد. خیلی از زن آینده اش راضی است. حرف های عاشقانه ی واقعی به هم می زنند و موقع عشق بازی فقط عشق بازی می کنند. مثل خیلی ها برای هم ناز و غمزه نمی کنند. مثل بچه ی آدم با هم سکس می کنند و خیلی هم به هم احترام می گذارند. این ها را همیشه با کمال سادگی و مهربانی به ما دو نفر می گوید. او می داند با بعضی از ایرانی ها به راحتی می شود رابطه ی انسانی برقرار کرد و از حرف و حدیث ها نترسید.
بگذریم. امروز ما دو نفر خیلی کار داریم. باید کلی مشق بنویسم ...
Recently by hadi khojinian | Comments | Date |
---|---|---|
ابرهای حامله از باران | 4 | Jul 28, 2012 |
مادام بوواری | - | Jul 07, 2012 |
دیوارهای روبرو | 6 | Jun 26, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |