آقای میرحسین موسوی ظاهرا قصد بازگشت به قدرت را ندارد! این نکته را میتوان از اظهارات اخیر او در مصاحبه با تارنمای «کلمه» دریافت. او که بنا به ارزیابی هواداران خود برنده واقعی در بین چهار نامزد شرکت کننده در انتخابات ریاست جمهوری سال 88 بود، اکنون طوری با حاکمیت سخن میگوید که گویی از حق خود گذشته است. او صریحا میگوید «شما امثال بنده را نديده بگيريد و خودتان بیاعتنا به ما زندانیها را آزاد، و اعلام کنيد که پایبند به همه اصول قانون اساسی هستيد و رسانهها را آزاد کنيد، انتخابات آزاد غير گزينشی داشته باشيد.» این خواستهها را او نه به عنوان «شرایطی» برای شرکت در انتخابات مطرح میکند و بلکه به عنوان مصلحت خواهی حکومت پیش میکشد، چرا که به دنبال آنها اضافه میکند که «اگر نه، سرکوب، سطح مطالبات را بالا خواهد برد». یعنی که مسئله پیش رو، نه «حکومت ما» که «بقای شما» است.
البته این که آقای موسوی از حق خود به عنوان فرد پیروز در انتخابات ریاست جمهوری گذشته باشد از دید هواداران و رأی دهندگان به او پذیرفتنی نیست. شرکت موسوی در انتخابات و مواضع و برنامههایی که او اعلام کرد بخش وسیعی از جامعه را به حمایت از او کشاند و این انتخابات را به یکی از پرشورترین رقابتهای انتخاباتی دوره حیات جمهوری اسلامی تبدیل کرد. سر برآوردن ناگهانی محمود احمدینژاد، که با حمایت صریح ولی فقیه و کنترل صندوقهای رأی صورت گرفت، میلیونها نفر را به خیابانها کشاند و به یک جنبش اعتراضی بیسابقه در جمهوری اسلامی به نام جنبش سبز دامن زد. شعار اصلی معترضان «رأی من کجا است؟» بود، و موسوی که خود را وظیفهدار پاسداری رأی هواداران خود میشناخت به پیگیری خواست آنان همت ورزید. پاسخ حاکمیت به این اعتراض، اما، سرکوب و خشونت و قتل و زندان و شکنجه و اعدام بود، و سیاست سرکوب عریان رژیم، مردم را در فاصله چند ماه بعد به تدریج از خیابانها راند.
موسوی در آغاز بر حق خود به عنوان نامزد پیروز در انتخابات تأکید میکرد و به حل و فصل «اختلافات» از راههای گفتگو، وساطت و حکمیت امیدوار بود. این تلاشها البته به جایی نرسید، و بلکه با تشدید سیاست سرکوب از سوی حاکمیت که طرفداران و نزدیکان او را نیز در بر میگرفت، و موج تبلیغاتی سازمانیافته بر علیه او و رقیب نزدیکش مهدی کروبی و حامی انتخاباتی او محمد خاتمی، راههای حل و فصل بحران از طریق مذاکره بسته شد. اکنون دیگر مسلم شده بود که احمدینژاد رییس جمهور منتخب علی خامنهای است، و او به هیچ بهایی حاضر نیست از حمایت از احمدینژاد دست بکشد. بهای این حمایت را البته باید مردم ایران و به خصوص میلیونها نفری که به امید پیروزی موسوی (یا کروبی) به پای صندوقهای رأی رفته بودند و هزاران نفری که در سرکوبهای پس از انتخابات کشته و مجروح یا زندانی و شکنجه و اعدام و یا داغدار شدند میپرداختند. موسوی و کروبی نیز به سهم خود به وضع موجود تن دادند، به امید این که بتوانند در نوبت دیگری در آینده در میدان انتخابات نقش ایفا کنند.
در این مرحله، موسوی (همانند کروبی) موجودیت احمدینژاد را به عنوان رییس جمهور دوفاکتوی ایران به رسمیت شناخت و از پیگیری حق خود به عنوان «رییس جمهور منتخب» دست برداشت. جنبش سبز، اما، ریشه دوانده بود و برای اولین بار در جمهوری اسلامی طیف وسیعی از مردم را از گرایشهای مختلف سیاسی و عقیدتی به هم پیوند میداد. حضور این جنبش قوی در صحنه، و سستی پایههای حکومت خامنهای-احمدینژاد، به شدت حاکمیت را نگران کرده بود و او را واداشت که علاوه بر سرکوب خشن به شدیدترین حملات تبلیغاتی علیه جنبش و رهبران آن و به خصوص آقایان خاتمی، کروبی و موسوی دست بزند. این شخصیتها که سعی داشتند در نقش اپوزیسیون وفادار به جمهوری اسلامی به نقد حاکمیت بپردازند، اکنون خود را در معرض سنگینترین و وقیحترین برچسبها و اهانتها یافتند. القاب جاسوس و مزدور و خائن و وطنفروش و جنایتکار و مانند اینها، نه فقط در تظاهرات حکومتی و بلکه از سوی سخنگویان تبلیغاتی حاکمیت نیز، مرتبا نثار این افراد میشد. حاکمیت سعی داشت که رهبران اصلاحطلب جنبش سبز را بالکل از دایره خودیها براند و بین خود و آنان مرزی عبورناپذیر بکشد.
از این مرحله به بعد، موسوی دیگر جایی برای ایفای نقش اپوزیسیون وفادار در جمهوری اسلامی نمیدید و از این رو تنها به نقد حاکمیت و اخطار به او ادامه داد. او به تدریج به این جا رسید که مشکل کار تنها دستکاری در انتخابات ریاست جمهوری نبوده است و بلکه این امر ریشههایی عمیقتر و ساختاری دارد. یعنی از دید او اکنون روشن شده بود که کودتای انتخاباتی اخیر یک پدیده استثنایی نبوده و بلکه مسبوق به سابقه است. علاوه بر این، و بر خلاف نظر قاطبه اصلاحطلبان، او حتا سابقه امر را تنها به سال ۱۳۸۴ که پایان حکومت خاتمی و آغاز حکومت احمدینژاد را رقم زد محدود نمیکند، و بلکه از یک حرکت «بیست ساله» سخن میگوید که «جریان حاکم ... برای یکدست کردن کشور» و «تصفیه حساب کامل با همه نیروهای رقیب ... طراحی و تلاش کرده بود» و «اقتدارگرایان به دنبال حذف کردن همه فضای ملی از منتقدین و معترضین بودند؛ فضایی شبیه کره شمالی با کمی بزک مردمسالاری». موسوی به این ترتیب، عملا تجربه دوران اصلاحات و یا «دستاوردهای» آن را زیر سؤال میبرد و آن را بخشی از همان طرح و تلاش بیست ساله میداند.
تحلیل و ارزیابی آقای موسوی از دوران اصلاحات هر چه که باشد (که قطعا مناقشه پذیر است)، در این تردید نمیتوان کرد که از دید او ما با حاکمیتی روبرو هستیم که از پایه توطئهگر است و برای ایجاد جامعهای شبیه کره شمالی (با کمی بزک مردمسالاری) بیست سال تلاش کرده است. به روشنی، چنین حاکمیتی کمترین علاقهای به رأی مردم و صندوق رأی جز به عنوان وسیلهای تبلیغاتی برای نمایش «مشروعیت نظام» نخواهد داشت. به عبارت دیگر، موسوی به این جا رسیده است که در نظام جمهوری اسلامی فعلی، دیگر نمیتوان به صندوق رأی به عنوان وسیلهای برای اعمال حق انتخاب مردم امیدی بست، و یا به قول آقای ابوالفضل قدیانی عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و رییس کمیته تشکیلات این سازمان «تا زمانی که سکان رهبری به دست آقای خامنهای است برگزاری انتخابات آزاد در ایران دور از دسترس است». گفتگو و مذاکره و توافق با این حاکمیت بر سر شرکت یا عدم شرکت در رأیگیریهای احتمالی آینده معنا ندارد، و تنها میتوان به او نصیحت و انذار داد تا شاید از ادامه این سیاست حکومت بر باد ده خود دست بکشد.
به این ترتیب، زبان موسوی در یک ساله اخیر از یک مخالف وفادار به نظام به یک منتقد ناامید از نظام تغییر کرده است. او و همسرش زهرا رهنورد دیگر فقط عملکرد یکی دوساله اخیر و یا حتا دولتهای نهم و دهم را به نقد نمیکشند و بلکه دوران طولانیتری از حیات نظام را زیر سؤال بردهاند. موسوی بیست سال اخیر را به چالش کشیده است، و رهنورد ده سال اولیه پس از انقلاب را نیز از جهاتی تخطئه میکند. این ادبیات مخالفان وفادار و امیدوار به بازگشت به قدرت نیست و بلکه معمولا از کسانی شنیده میشود که از اصلاح نظام قطع امید کردهاند. از این رو، موسوی در مصاحبه اخیر خود از آزادی زندانیان سیاسی، یا آزادی انتخابات به عنوان شروط برای شرکت در انتخابات سخن نمیگوید و حتا تصریح دارد که «شما امثال بنده را نديده بگيريد» و به ما «بیاعتنا» باشید. و دقیقا به دلیل این که او این خواستها را به عنوان شرط مطرح نمیکند میتواند به سادگی صفت «غیر گزینشی» را بر انتخابات آزاد اضافه کند - آن هم برای این که به حاکمیت بفهماند که اگر به این کار تن ندهند و سرکوب را جای آن بنشانند «سطح مطالبات ... بالا خواهد» رفت و در محدوده ساختار یا قانون اساسی موجود باقی نخواهد ماند.
Iran EmroozRecently by Hossein Bagher Zadeh | Comments | Date |
---|---|---|
فقر فرهنگی نقد در اپوزیسیون | 1 | Dec 02, 2012 |
از ادعا تا عمل | 5 | Nov 21, 2012 |
انتخاب مجدد اوباما | 3 | Nov 15, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
Dear Esfand, it is not only the ones who got killed
by Anahid Hojjati on Sun Jan 16, 2011 07:15 AM PSTThousands were killed and many were put to jail but freed after few years. Many of those who were jailed practically became apolitical because of being so afraid. Besides many such as myself left the country. Of those who stayed, many have been leaving Iran after university studies and some years of working. Among my own high school classmates, many who are graduates of Sharif, Amir kabir or doctors and were in Iran in 1980s and some even in 1990s and were not politically active, have been leaving Iran for various reasons.
When I look back at my classmates, friends and relatives,yes, there are some who are thriving, I do not deny that. I have friends and family members who have excellent jobs even women. I know of university professors, surgeons, doctors, engineers including women engineers but some were Islamic and the ones who were not, some of those are leaving Iran, as we talk. Some of my friends have been going between Iran and Canada for many years and finally now that their kids are university age, they are more inclined to leave Iran for the sake of their kids and these are people who were thriving. So I am not denying that some people are thriving but even many who were thriving in Iran in 1980s and 1990s and early 2000s have left Iran or are leaving. Dear Esfand, I don't have to tell you that if someone was thinking to stay or leave Iran, events of summer of 2009 just made them more determined to leave.
Dear esfand, you wrote:"Besides the crimes committed during Mousavi were front and center during
the presidential campaign. It wasn't brushed aside and people were
talking about it, yet they voted for him. I was there and heard about
it all the time and in the streets actually. " Since I have not even travelled to Iran for more than 25 year, I will not dicuss this in more detail and I agree to certain extent, Moussavi's role in 1980s were discussed during 2009 elections.
Anahid jaan people of ur generation r well and thriving in Ira
by Esfand Aashena on Sun Jan 16, 2011 06:37 AM PSTHow many people were executed during Mousavi's rein? 20,000? 30,000? Not a small number by any means but not in the millions which is the number of that generation.
Besides the crimes committed during Mousavi were front and center during the presidential campaign. It wasn't brushed aside and people were talking about it, yet they voted for him. I was there and heard about it all the time and in the streets actually.
Anyway, Mousavi and the reform movement as a whole is evolving as we speak. When we get to the next presidential election we'll witness what the events since the post election events of 2009 has accomplished.
Everything is sacred
To those who say that Moussavi enjoys popular support, I say
by Anahid Hojjati on Sun Jan 16, 2011 12:31 AM PSTOne reason that Moussavi enjoys popular support is that many of people who would have been against him were eliminated one way or other through actions of IRI at the time that Moussavi was prime minister. Most of those executed and forced to leave the country or forced to stay quiet for the fear of jail would be againt Moussavi if they were in Iran and politically active. Not only those were eliminated but their children don't have a say either. People like me if we were in Iran, not only we would not support Moussavi but our teenagers would not support him. And people who were executed; sadly, they did not live to have a say or have any kids. That is one reason why young generation of Iran is skewed towards Moussavi and other reformist leaders.
not so fast
by David ET on Sun Jan 16, 2011 03:48 PM PSTI believe Mousavi has given up on IR only when he removes that photo of his Imam Khomeini from behind him. Until then he prefers IR as it is to a secular democracy.
Afraid of collapse of Islamic Republic, he neutralized the People movement .
قطع امید (با کمی بزک مردسالاری)
TavanaThu Jan 13, 2011 05:39 PM PST
Mousavi has always been a “hopeless” man as his only “hope” had been cut off @ his birth time & in the hospital; while being circumcised that is! No wonder he is so gently “green” & so softly "feminine!"
Even though the comparison
by Bavafa on Thu Jan 13, 2011 02:26 PM PSTEven though the comparison of the Gestapo and Iranian security services vise a vie Iranian people is a right and correct comparison, Mousavi (IMHO) is only after power for himself. The issue for Iranian people is not AN as he will be gone in a couple of years or so, the issue (again IMHO) is the system and Velayat Faghih. Mousavi and his camp are fundamentally in the same camp as VF and that is incompatible with the aspiration of Iranians for a free and democratic & secular Iran
Mehrdad
اگر این موسوی و کروبی نبودند که قهر مردم رو کانالیزه کنند
Mardom MazloomThu Jan 13, 2011 09:23 AM PST
بساط خ.ر. و ا.ن. و بقیه نکبتهای جمهوری اسلامی اینطور چیده نمیشد!
حالا این ملت، بیکار غرب نشین، که نه روشون زوریه، نه فلاکت، برا ما کر-کری میخونند!!
ولی اگر موسوی و یا کروبی رو بگیرند بکشند، ملت ای.سی میان برا ما شب شمع به پا میکنند ,بلاگ مشاعره فیلسوفی راه میاندازند و غیره ...
به ما میگبن ملت "لنگش کن, مرده پرست".
بیخود نیست، ملاها با مرگ ۷۲ تا تازی هنوز که هنوزه برا خودشون دکون دارند. شما ها، با چوسان فسان های ده من يه غازتون هیچ بهتراز اون مفلوک های ملا به دوش نیستید
از کیسهٔ خلیفه بخشیدن خاصیت بعضی از ما ایرانیهاست!
Esfand AashenaThu Jan 13, 2011 06:09 AM PST
Yes the focus of Iranians should be to dismiss Mousavi! No matter what he says or does or even dies for it!
Everything is sacred
True
by Jeesh Daram on Wed Jan 12, 2011 10:35 PM PSTWell said. The uprising is legitimate, but the leadership is yet to be determined.
You are very right.
by Roozbeh_Gilani on Wed Jan 12, 2011 08:50 PM PSTThis "Minority" would be the determined, focused ready to risk everything leadership of the movement we are so dearly lacking , and was so missing during the post election uprising. The regime, very much like Pahlavi's has been very good at depleting the ranks of and destroying any form of secular organisation capable of mobilising the "majority" behind itself. Prime oppurtunity for (foreign, oil hungry) counter revolution to introduce it's own pawn as the "leader of Revolution/Reform"
"Personal business must yield to collective interest."
Majority !
by Jeesh Daram on Wed Jan 12, 2011 08:38 PM PSTBut how many times in our history has it been proven that our majorities were the ones that did most of the damages to us? Was it not the majority that went after Khomeini or cast the vote of YES to an Islamic Republic as in oppose to Republic of Iran? Our history and nation has repeatedly been saved by brave minorities (I mean numbers and not ethnicities) that eventually channeled the majority to right direction. Thought?
As much as I agree with the comments here...
by Roozbeh_Gilani on Wed Jan 12, 2011 08:22 PM PSTThe fact remains that he still enjoys sizeable support amongst the Iranian masses, and no alternative secular leader/organisation has yet managed to take ownership of the movement and take it to the next stage. So with worsening economical situation, the bitter fact is that we will be looking at explosions of uprising and riots in Iran in months and years to come. The outcome and size of these riots and uprisings could be anyone's guess, because they'll be spontaneous and not planned or organised. sounds somehow similar to Iran 1977, before we know who jumped on the bandwagon and became the "Father of revolution", killing it's child in the process....
"Personal business must yield to collective interest."
Joke
by MRX1 on Wed Jan 12, 2011 06:02 PM PSTMousavi should go and smoke his opium with his gol bghali wife. Keshvar ghahto lrejal be hamin migan, you got this joker as a leader of oposition.
Souri
by Jeesh Daram on Wed Jan 12, 2011 05:31 PM PSTThank you. We have seen so many Bani Sadr(s) since the dawn of theocracy in Iran that we no longer believe anyone that easily. Good to see you.
Aay gofti.....!
by Souri on Wed Jan 12, 2011 05:06 PM PSTBravo Jeesh Daram jon! Right on the subject ;-)
The good behavior of the people, warms our heart and make us thankful..... And the bad ones, just make us to recognize and appreciate the good ones!
سگ زرد
Jeesh DaramWed Jan 12, 2011 05:00 PM PST
سگ زرد برادر شغال است. زمان آن رسیده است که او هم بفرانسه هجرت کند. مارا بخیر تو امید نیست، شر مرسان