در آموزه های دینی، بندگی همیشه بوده است و همیشه هم باید بماند؛ چه، اگر بردگی فکری و رابطه ی «مرید و مرادی» و «مقلد و مرجع تقلید» برچیده شود، بساط نظام جهل پروری و خرسواری به هم میریزد.
بر اساس قانون طبیعت، اما، نخست آزادی بوده است، بعدها کسانی پیدا شده اند که با فریبکاری و بنده سازی، برده داری فکری را آغاز کرده اند که این بند ِ بندگی همچنان حلقوم بسیاری را میفشارد. اما چند سده ای است که در بخشی از جهان، تلاش برای گسستن ِ گونه های گوناگون بند ِ بندگی آغاز شده و نسیمش به ما نیز رسیده است. این همه کشتار و این همه زندان، نشان از همین تلاش دارد.
شوربختانه «بزرگان» تاریخ ایران، پس از یورش اعراب مسلمان به ما چندان زیاد نیستند؛ کسانی که با تلاشهایی هرچند ناموفق، کوشیدند بند ِ بندگی دین و جهل را از دست و پای فهم ایرانیان باز کنند و ایشان را به دنیایی عاری از بندگی و تقلید نوید دهند. نادر شاه افشار یکی از این نامداران تاریخ گسسته و در هم ریخته و آلوده ی ماست.
نادر قلی [ندر قلی] از ایل افشار بود که به پادشاهی ایران رسید. نادر شاه بنیانگزار دودمان افشاریه شد و دوازده سال از سال 1114 تا 1126 خورشیدی [امسال سال 1390 است] پادشاه ایران بود. پایتخت نادر شهر مشهد بود. او از مشهورترین پادشاهان ایران پس از هجوم اعراب به ایران است که سرکوب افغانها، بیرون راندن ترکهای عثمانی و روسیه را در کارنامه اش دارد. نادر شاه ترکستان و هندوستان را نیز فتح کرد. نادرشاه را آخرین جهانگشای شرق و ناپلئون ایران نامیده اند. جالب این که «پانترکها» دوست دارند از نادرشاه افشار «پادشاه ترکی» بپردازند؛ اما شوربختانه فراموش میکنند که بیش از نیمی از زندگی جنگی نادرشاه افشار در ستیز با ترکان عثمانی و برای بیرون راندن ایشان از کشور ایران سپری شده است.[1]
اینجا میخواهم تنها به بخش خاصی از زندگی نادر بپردازم که در تاریخ 1400 ساله ی ما نمونه اش ناچیز است.
حكومت مذهبی/خرافاتی صفویان شیعه نخست توسط محمود افغان و سپس توسط نادر شاه افشار پس از 240 سال حكومت ِ توام با جنایت و تفرقه افكنی مذهبی منقرض شد.
در كتاب انقراض سلسله ی صفویه نوشته ی لارنس لاكهارت ترجمه ی اسماعیل دولتشاهی آمده است: ولی شاه در منجلاب اندیشه های كودكانه و خرافی خود غوطه ور بود... پس از آنكه ازبكان به خراسان حمله بردند، این خبر را به گوش شاه سلطان حسین رسانیدند. شاه در آن لحظه با بچه گربه ای به بازی مشغول بود و پری را به ریسمانی بسته و به دست گرفته و در برابر حیوان میكشید... وزیر منتظر بود شاه چه دستوری در آن خصوص صادر میكند. ناگهان شاه سلطان حسین به وی گفت: پس از پایان بازی با او مشورت خواهد كرد، ولی قول خود را از یاد برد... در شب 12 ژانویه 1706 [میلادی] یكی از ستونهای بلند چوبی قصر آتش گرفت و در مدت كوتاهی حریق به سایر ستونها و قسمتی از سقف سرایت كرد... شاه سلطان حسین به كسی اجازه نداد آتش را خاموش كند و... گفت: اگر اراده ی خداوندی بر این قرار گرفته است كه این تالار سوخته شود، با آن مخالفتی نخواهم كرد.
در باره ی علل شكست شاه سلطان حسین از افغانها نوشته اند: شاه به جای این كه [كاری بكند]... به مشاوره با منجمان میپرداخت و برآن شد كه طبق اندرز یكی از فرماندهانش به سربازانش «آبگوشت سحرآمیز» بدهد، تا سربازان پس از خوردن آن آبگوشت «نامرئی» شوند و به آسانی بر دشمن فایق آیند.[2]
سلسله ی صفویان منقرض میشود، اما تخم نفرت و کینه ی بین باورمندان به مذاهب و ادیان گوناگون [كه آخوندهای شیعه زیر برق سرنیزه ی صفویان كاشته اند] تا همین امروز هم دامان ایرانیان را رها نکرده است.
علیرغم تلاشهای بسیار گسترده ی نادرشاه افشار برای خاموش كردن آتش جنگهای مذهبی بین مسلمانان به دلیل نفوذ ارتجاع، تفرقه و نفاق تا عمق ریشه های فاسد بستر جامعه، نادر نه تنها موفق نمیشود ایران را از نكبت حكومت دینی رها كند كه تلاشهای مستمرش هم مرتبا با كارشكنی آخوندها مواجه میشود.
شادروان احمد كسروی در دیباچه ی كتاب نادر شاه مینویسد:
«بی گفت و گوست كه رفتار نادر ستمگرانه بوده، ولی هیچ دانسته شده كه مردم نافهم ایران با آن پادشاه رفتاری بسیار ستمگرانه تر میكرده اند؟!
«تاكنون كسی این را ننوشته است. همه میدانند كه نادرشاه هنگامی به كار برخاست كه ایران یكباره استقلال خود را از دست داده و از آرامش و ایمنی هم بیبهره بود... سه دولت بیگانه در این كشور حكمروا بودند. گذشته از اینها در گوشه و كنارها بیش از ده تن از خود ایرانیان كوس خودسری میكوفتند... درچنین هنگام بدبختی كشور نادر سر برآورد و با یك شرق ِ دست ِ شگفت، بیگانگان را از كشور بیرون راند... پس از انجام اینكارها با آنكه بی گفت و گو بود كه خود او پادشاه خواهد بود، به توده ی مردم احترام گزارده، بزرگان كشور را به دشت مغان خواست و با دست آنها بود كه تاج شاهی را به سر گذاشت. پس از پادشاه شدن به خوشگذرانی و تن آسانی نپرداخته، به یك رشته كارهای دوراندیشانه ی بزرگی پرداخت و ایران را بزرگترین دولت آسیا گردانید... ببینیم مردم چكار كرده اند؟
«افسوس آور است كه مردم... به آن نام و آبرویی كه دولت ایران در جهان پیدا كرده بود، ارج نمیگذاردند. چون نادر میخواست شیوه ی زشت ِ دشنام و نفرین را كه كالای بسیار پست ِ دستگاهِ شیعیگری است، از میان بردارد، اینان رنجیدگی از او مینمودند، به خاندان بیكاره ی صفوی دلبستگی نشان داده، بسیار میخواستند كه پادشاهی با آن خاندان باشد... بیگمان نادر در این باره به ناپلئون و دیگر سردارهای تاریخ برتری داشته است.»
نادر در همان كنگره ی دشت مغان به این دلیل حاضر شد مسئولیت زمامداری كشور را برعهده گیرد كه: «نخست آنكه پادشاهی را در خانواده ی من موروثی كنید. دوم آنكه هیچ یك از افراد خاندان صفوی را تقویت نكنید و موجبات شورش و ناامنی را فراهم نسازید. سوم آنكه از سب عمر، عثمان و ابوبكر و تشكیل مجالس سوگواری به مناسبت مرگ امام حسین خودداری كنید، چون در اثر اختلاف شیعه و سنی خون بسیاری از مردم ریخته شده است و علمای دین باید مجمعی تشكیل دهند و به این اختلاف پایان بخشند.»
پیداست که چه كسانی از همان اول تاجگزاری نادرشاه با او به مخالفت برمیخیزند، او را هجو میكنند و... برایش توطئه های مكرر در مكرر تدارك میبینند!
«نادر... تصمیم گرفت وضع اوقاف را نیز روشن كند... به محض ورود به قزوین تمام علمای شهر و نقاط مجاور را گرد آورد و از آنها پرسید كه عواید اوقاف به چه مصرف میرسد؟ آنان در پاسخ گفتند كه خرج علماء و مدارس و مساجد میشود و در مسجدها برای پیروزی ارتش پادشاه دعا میكنند. نادر گفت: مسلم است كه شما در وظایف خود قصور ورزیده اید و خداوند از كار اشخاصی مانند شما ناراضی است. نزدیك [به] پنجاه سال بود كه مملكت رو به انحطاط میرفت و عاقبت گرفتار شدیدترین فقر و فاقه شد تا آنكه...»[3]
مرتضی راوندی در کتاب تاریخ اجتماعی ایران، جلد دوم مینویسد: «نادر در راه جلوگیری از اختلافات مذهبی ایران و عثمانی تلاش بسیار كرد و سفرا و نمایندگانی برای انجام این مقصود بین دو كشور مبادله شد، ولی سلطان عثمانی هر بار به صورتی از قبول پیشنهادهای نادر سر باز میزد.»
نادر هم چنین بارها از سلطان عثمانی تقاضا كرد كه مذهب جعفری را به عنوان پنجمین مذهب تسنن بپذیرد. در یكی از فرامینش هم گفته بود كه تمام نزاعها و خونریزیها محصول تفسیرهای غلطی است كه از قوانین مذهبی كرده اند. در زمان پیغمبر جز مذهب تسنن مذهب دیگری نبوده و همه باید از مذهب تسنن پیروی كنند.
كالوشكین مامور ثابت روسیه در ایران در ماه مه 1741 گزارش میدهد كه نادر ضمن گفت و گو با پیشوایان مذاهب مختلف میگوید: «خدا در قلب ما بینش به وجود آورد كه اختلاف بین این همه آئینها را ببینیم و از میان آنها انتخاب كنیم. و ایمان نوی بسازیم كه هم خدا از آن خشنود شود و هم برای ما وسیله ی نجاتی باشد. برای همین است كه این قدر در جهان آئینهای مختلف وجود دارد؛ آئینهایی كه یكی دیگری را لغو میكند، و هر یكی فقط خودش را ارزشمند میداند. این آئینها یكی نیستند، در صورتی كه خدا یكی است و آئین هم باید یكی باشد.»
برای فهمیدن ارزش تلاش ناموفق نادر برای برداشتن اخلافات فرقه ای از میان ایرانیان، بد نیست نگاهی هم به بخشی از کارنامه ی صفویان در کشتار دگراندیشان مذهبی در ایران بیاندازیم. این کشتار و تحقیر، همچنان در ایران تحت سلطه ی حکومت کهریزکی اسلامی ادامه دارد.
آرامگاه نادر شاه افشار در مشهد، با همت رضا شاه بزرگ ساخته شده است.
چند گفته ی نغز نادر شاه افشار را در ادامه میآورم:
- میدان جنگ میتواند میدان دوستی نیز باشد، اگر نیروهای دو طرف به حقوق خویش اکتفا کنند.
- سکوت شمشیری بوده است که من همیشه از آن بهره جسته ام.
- تمام وجودم را برای سرافرازی میهن بخشیدم، به این امید که افتخاری ابدی برای کشورم کسب کنم.
- باید راهی جست. در تاریکی شبهای عصیان زده ی سرزمینم همیشه به دنبال نوری بودم؛ نوری برای رهایی سرزمینم از چنگال اجنبیان؛ چه بلای دهشتناکی است که ببینی همه ی جان و مال و ناموست در اختیار اجنبی قرار گرفته و دستانت بسته است و نمیتوانی کاری بکنی؛ اما وجودت برای رهایی در تکاپوست. تو میتوانی. این تنها نیرویی است که از اعماق وجودت فریاد میزند: تو میتوانی جراحتها را التیام بخشی و اینگونه بود که پا بر رکاب اسب نهادم؛ به امید سرافرازی ملتی بزرگ.
- از دشمن نباید ترسید، اما باید از صوفی منشی جوانان واهمه داشت؛ جوانی که از آرمانهای بزرگ فاصله گرفت، نه تنها کمک جامعه نیست، بلکه باری به دوش هموطنانش است.
- اگر جانبازی جوانان ایران نباشد، نیروی دهها «نادر» هم به جایی نخواهد رسید.
- خردمندان و دانشمندان سرزمینم، آزادی اراضی کشور با سپاه من و تربیت نسلهای آینده با شما؛ اگر سخن شما مردم را آگاهی بخشد، دیگر نیازی به شمشیر نادرها نخواهد بود.
- وقتی پا در رکاب اسب مینهی، بر بال تاریخ سوار شده ای؛ شمشیر و عمل تو ماندگار میشوند؛ چون هزاران فرزند به دنیا نیامده ی این سرزمین، آزادیشان را از بازوان و اندیشه ی ما میخواهند. پس با عمل خود میآموزانیم که پدرانشان نسبت به آینده ی آنان بی تفاوت نبوده اند و آنان خواهند آموخت که آزادیشان را به هیچ قیمت و بهایی نفروشند.
- هر سربازی که بر زمین میافتد، روحش به آسمان پر میکشد. نادر میمیرد و به گور سیاه میرود. نادر به آسمان نمیرود. نادر آسمان را برای سربازانش میخواهد و خود بدبختی و سیاهی را. او همه ی این فشارها را برای ظهور ایران بزرگ به جان میخرد. پیشرفت و اقتدار ایران تنها عاملی است که فریاد حمله را از گلوی غمگینم به درد میاورد و مرا بی مهابا به قلب سپاه دشمن میراند.
- شاهنامه ی فردوسی خردمند، راهنمای من در طول زندگی بوده است.
- فتح هند افتخاری نبود برای من؛ دستگیری متجاوزین و سرسپردگانی مهم بود که بیست سال کشورم را ویران ساخته و جنایت و غارت را در حد کمال بر مردم سرزمینم روا داشتند. اگر به دنبال افتخار بودم، سلاطین اروپا را به بردگی میگرفتم که آن هم از جوانمردی و خوی ایرانی من به دور بود.
- کمربند سلطنت، نشان نوکری برای سرزمینم است. نادرهای بسیاری آمده اند و باز هم خواهند آمد؛ اما ایران و ایرانی باید همیشه در بزرگی و سروری باشد؛ این آرزوی همه ی عمرم بوده است.
- هنگامی که برخاستم، از ایران، ویرانه ای ساخته بودند و از مردم کشورم، بردگانی زبون؛ سپاه من نشان بزرگی و رشادت ایرانیان در طول تاریخ بوده است؛ سپاهی که تنها به دنبال حفظ کشور و امنیت آن است.
- لحظه ی پیروزی برای من از آن جهت شیرین است که پیران، زنان و کودکان کشورم را در آرامش و شادان ببینم.
- برای اراضی کشورم هیچ وقت گفتگو نمیکنم، بلکه آن را با قدرت فرزندانم کشورم به دست میآورم.
- گاهی سکوتم، دشمن را فرسنگها از مرزهای خودش نیز عقب مینشاند.[4]
16 تیرماه 1390
7 ژوئیه 2011 میلادی
نادره افشاری
www.nadereh-afshari.org
پانویسها
1 - همایش بین المللی گرامیداشت یاد مختومقلی فراغی شاعر بلند آوازه ی ترکمن در آنکارا/نادر شاه افشار٬ دولت لائيك٬ روحانيت فارس و مذهب توركي جعفري/مصاحبه ی دویچه وله با یوسف آزمون، مترجم انگلیسی مختومقلی
2 - انقراض سلسله ی صفویه ـ لارنس لاكهارت ـ اسماعیل دولتشاهی
3 - تاریخ ایران ـ از دوران باستان تا پایان سدهی هجدهم ـ پیگولوسكایا و دیگران
4 - برگرفته از بخشهای گوناگون «زندگی نادرشاه» تالیف جونس هنوی، ترجمه ی اسماعیل دولتشاهی
Recently by Nadereh Afshari | Comments | Date |
---|---|---|
نادره افشاری درگذشت | 10 | Nov 10, 2012 |
پیش از حکومت کهریزکی اسلامی | - | Jun 29, 2012 |
جادو | - | Apr 01, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
پیش و پس از نادر شاه
rashidWed Jul 13, 2011 09:00 AM PDT
علاقه مندان به حفظ ایران این پیوند //fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%A7%D8%AF%D8... را هم مطالعه فرمایند . ببینید پیش از او وضعیت ایران چگونه بوده و بعد او چه شد . خوب یا بد مطلق تنها در خیال ما هست ، در واقعیت به نسبت سنجیده میشود.
از این گذشته نادرشاه سمبل و نماینده ملتی بود که وحشت از دست دادن همه چیز وادارش کرده بود به خود آید .
واقداماتش ناپایدار ماند زیرا ملت ایران که پشتیبانش و به وجود آورنده نادر شاه بود از قرن ها پیش در مسیر تباهی حرکت میکرد . و با وجود اینکه تا به امروز هم ملت ایران عمتآ همان روند پسرفت را طی میکند ، هرگاه خطر را مهلک ببیند به جنبش در میآید و مانند نادرشاه ها را در دامان خود میپروراند .
Where is the true glory?
by Dariush Gilani on Tue Jul 12, 2011 11:27 AM PDTشیعه کردن کشور ایران در قرن 16 توسط شاه اسماعیل یکی از مهمترین وقایع تاریخ کشور ماست که ایرانیان کمتر به تحقیق در آن اهمیت میدهند. کمتر فردی در تاریخ معاصر ایران ( بجز آیت الله خمینی ) اینقدر در چرخش تاریخی ایران اثر گزار بوده است . شاه اسماعیل که نژادش نیمی یونانی و دیگر کردی و آذری و بزرگ شده در گیلان بود درسال 1501 میلادی در سن 12 سالگی از شهر لاهیجان به تبریز حمله کرد و دو سال بعد خود را شاه ایران نامیده و مذهب شیعه را بعنوان مذهب رسمی ایران اعلام کرده و قزلباشان وی شروع به کشتار مردمی شدند که 3 خلیفه اول اسلام را لعنت نمیکردند . تا اینجا درست ولی نویسنده مقاله ای فرستاده شده ( نادره افشاری ) با اصل موضوع شیعه کردن ایران و دلایل تاریخی آن زمان برخوردی نکرده است . بزرگترین عامل عقب ماندگی(خارجی ) کشور ایران در عرض چند صد سال گذشته وجود امپراطوری عثمانی بوده است و بس . استقرار این امپراطوری در نیمه قرن 15 تمام دنیا را بهم ریخت چه برسد به کشور ایران . با فتح قسطنطنیه ( استامبول فعلی ) و کنترل تنگه داردانل، سیستم تجارتی دنیا دگرگون شد. جاده قدیمی ابریشم که شاهراه حیاتی امور تجارت بین شرق و غرب بود کاملا زیر کنترل امپراطوری عثمانی افتاد. پس از فتح کشورهای عربی و شمال آفریقا ترک های عثمانی با اروپاییان هم درگیر شدند و تا دروازه های وین در اتریش پیش رفتند. عاصی از مداخله و مزاحمت امپراطوری عثمانی سرمایه داران غرب اروپایی اقدام به کشف راه های آلترناتیواقیانوسی به کشورهای چین و هندوستان کردند. دریانوردان اروپایی مانند ماژلان و وسکو د گاما قاره آفریقارا دور زدند و به هندوستان رسیدند و بالاخره کریستف کلمبوس گنج اصلی یعنی آمریکا را کشف کرد . تمام این اکتشافات به خاطر وجود امپراطوری عثمانی بود و اگر این مزاحمت تجارتی راه های خشکی توسط ترکها نبود این اکتشافات اقیانوسی احتمالا چند قرن بعد به وقوع می پیوست . پیدایش این راه های آلترناتیو دریایی انرژی مالی کشور های در مسیر " جاده ابریشم " را رو به تحلیل برد . ایران و امپراطوری عثمانی بیشتر از همه قدرت مالی اشان را از دست دادند. این دو کشور ، بخصوص کشور ایران ، در طول تاریخ تنها درآمد مستمری که داشتند از راه تجارت بین اروپا و هند و چین بود و تنها کاری که میکردند از کاروانهای غرب و شرق برای گذشتن از سرزمینشان حق عبور میگرفتند. تحلیل قدرت مالی امپراطوری عثمانی بخاطر توجه اروپا به را ه های دریایی ، این کشور را به حمله به کشورهای مجاورش واداشت . ولیکن کشورهای اروپایی توانستند که امپراطوری عثمانی را به سمت مرزهای خودش پس بزنند . اینجا بود که امپراطوری عثمانی رو به سمت شرق کرد و گنج تجارت غنی هندوستان را در مد نظر گرفت . در اینجا باید تذکر داد که در آن زمان کلیه حاکمان از چین تا اروپا همه ترک نژاد بودند (در حقیقت از سلسله سامانیان تا پهلوی تقریبا همه فرمانروایان ایران یا ترک یا مغول بوده اند ) . یعنی هم حاکمان هندوستان هم ایران و هم امپراطوری عثمانی همه ترک بودند . خاندان شیخ صفی درشمال ایران میدانستند که دیر یا زود باید با هجوم امپراطوری عثمانی به ایران جهت فتح هندوستان روبرو خواهند شد. با تجهیزات مدرن اروپایی لشکر امپراطوری عثمانی مانند توپ و تفنگ مقاومت در مقابل حمله همسایه غربی ایران را مشکل میساخت ( همانطور که مزه این برتریت نظامی را شاه اسماعیل در جنگ چالدران چشید ) .به این دلیل خاندان صفوی اقدام به دادن هویت متمایز به ترک های حاکم بر ایران کرد و با پیاده کردن مذهب شیعه 12 امامی در ایران تمامیت ارضی ایران را ( حتی تا بحال ) تضمین کرد . با این کار شاه اسماعیل هویت جدیدی به ترک های ایرانی داد و سهم نژادی خودش را از ترک های هند وعثمانی جدا کرد. نامبرده کلمه " سلطان" را ملعون دانسته و واژه " شاه" را جایگزین آن کرد . یاد آور میشویم که این انتخاب هویت متمایز توسط ترک های ساکن کرانه های دریای مازندران هم انجام گرفت. یعنی ترک های قبیله خزر جهت ایجاد هویت نوین بین ترک های مسلمان در شرق و ترک های مسیحی در شرق به دین یهودیت گرویدند. ما هیچ وقت منکر کشتار وسیع مردم ایران و همسایگانش توسط زمامداران این مذهب ، چه در گذشته چه زمان حال ، نمیتوانیم باشیم . ولی این را هم نمیتوانیم فراموش کنیم که این یک واقعیت و جبر تاریخی هم بوده است . در طول زمان پادشاهی شاه اسماعیل وسعت قلمرو ایران تقریبا به محدوده زمان ساسانیان تبدیل شد. به غیر از یک جنگ با امپراطوری عثمانی شاه اسماعیل بعد از آن دیگر به جنگ نرفت. اما نادرشاه افشار- هیچ صحبتی در آن نیست که این پادشاه دشمنان خارجی ایران را بیرون کرد و استقلال ایران را پس گرفت – موضوعی که من نتوانستم به همدوره های خودم که تاریخ ایران را زمان شاه آموخته اند تفهیم کنم اینست . فرض کنیم که ایران قدیم خیلی پهناور و بزرگ بوده و الان کوچک تر شده . خیلی خوب. به من بگویید کجای این افتخار آفرین برای ملت ماست . وقتیکه پادشاهان ما به کشور های دیگر حمله میکردند و با کشتار ملتهای همسایه قلمروی امپراطوری ایران را وسعت میدادند کجای این عمل باعث افتخار ماست ؟ مثلا نادر شاه به هندوستان حمله کرد و جواهر ها و ذخایر زیادی از هند دزدید و به ایران آورد و این وسط هزاران هزار سر های هندیان را برید و روی هم بصورت هرم گذاشت . کجای این اعمال باعث افتخار ماست . شما هیچ وقت از یک هندی در باره نادر شاه سوال کرده اید ؟ همان احساسی که ما به چنگیز مغول داریم همانطور هند یان نسبت به نادر شاه قهرمان ملی ما دارند. اگر به او افتخار میکنیم باید برای بیرون راندن بیگانگان باشد و نه بخاطر آوردن غنائم جنگی به ایران- اگر هندیان به ما حمله کرده بودند آوردن این غنائم قابل توجیه بود ولی غارت این کشور مظلوم چه جور قابل توجیه است .؟ نویسنده نقل قولی از نادر شاه آورده بدین مضمون "فتح هند افتخاری نبود برای من؛ دستگیری متجاوزین و سرسپردگانی مهم بود که بیست سال کشورم را ویران ساخته و جنایت و غارت را در حد کمال بر مردم سرزمینم روا داشتند. اگر به دنبال افتخار بودم " کدام متجاوزین؟ افغان ها ؟ آنان که در دهلی زندگی نمیکردند. مردم بدبخت شهر دهلی چه سر سپردگی داشتند؟ چرا در این مقاله اشاره ای به آخر زندگی نادرشاه نشده است که بدست نزدیکانش و چرا کشته شد ؟قصد من از نوشتن این نامه اهانت نیست . من معتقد هستم که تاریخ ایران را باید دوباره خواند نه آنطوری که در زمان پهلوی درس میدادند نه مانند زمان حال . از نویسنده دعوت میکنم که خلاصه کتاب دکتر کاظم علمداری را که در همین سایت نوشته ام مطالعه کنند- با تشکر
واقع بینی نه خیال پردازی
rashidTue Jul 12, 2011 11:03 AM PDT
کدام کشور توانسته بازبان خوش یا به تعبیری با روشهای دموکراتیک مانع تسلط دشمنان داخلی و خارجیش شود که ایران دومیش باشد ؟ آیا در نهایت این قدرت نیست که که تکلیف پیروز یا شکست خورده را معلوم میکند ؟ کدام پیشرفت یا پس رفت اساسی بدون اعمال زور یا به گفته روشنفکران خرده بین ،استبداد ، به سرانجام رسیده ؟ آیا در تاریخ ده هزار ساله ایران هیچ پادشاهی یا رهبری را میشناسید که دشمنان داخلی و خارجی را از دم تیغ خود نگذرانده باشد ؟ اصلآ اعمال زور چه در جهت سازنده و چه تخریب بدون پیشگامی و آمادگی اکثریت مردم شدنی است ؟ مطابق الگوی مثلا دموکراسی امروزی تاریخ را داوری کردن نه هنر بلکه بازی با کلمات است .
واقع بینی نه خیال پردازی
rashidTue Jul 12, 2011 10:48 AM PDT
کدام کشور توانسته بازبان خوش یا به تعبیری با روشهای دموکراتیک مانع تسلط دشمنان داخلی و خارجیش شود که ایران دومیش باشد ؟ آیا در نهایت این قدرت نیست که که تکلیف پیروز یا شکست خورده را معلوم میکند ؟ کدام پیشرفت یا پس رفت اساسی بدون اعمال زور یا به گفته روشنفکران خرده بین ،استبداد ، به سرانجام رسیده ؟ آیا در تاریخ ده هزار ساله ایران هیچ پادشاهی یا رهبری را میشناسید که دشمنان داخلی و خارجی را از دم تیغ خود نگذرانده باشد ؟ اصلآ اعمال زور چه در جهت سازنده و چه تخریب بدون پیشگامی و آمادگی اکثریت مردم شدنی است ؟ مطابق الگوی مثلا دموکراسی امروزی تاریخ را داوری کردن نه هنر بلکه بازی با کلمات است .
Roger Rabbit: he did all that without "balls" just imagine ...
by Shazde Asdola Mirza on Mon Jul 11, 2011 05:49 PM PDT... if he had two or even one.
You are right, that SOB should not be forgotten. He was one of the worst mass murderers in Iran's history. Good thing that neither I nor anyone else is his descendant ;-)
Bad Stories for Bad Kids
انحلال وزارت مذهب
Mahvash ShaheghMon Jul 11, 2011 06:58 AM PDT
مقالۀ بسیار بجا و مفیدی بود. در همین زمینه مطلبی به خاطرم رسید که آن را مناسب ذکر در این جا دیدم. مطلب از این قرار است:
در کتاب " پیدایش و نقش دینکاران امامی در ایران " ، دکتر نوری علاء می گویند که نادر شاه پس از بر انداختن پادشاهی صفوی و رسیدن به قدرت ، وزارت مذهب را هم که در زمان صفویّه بوجود آمده بود، منحلّ کرد و در جلسه ای که برای معارفۀ نادر شاه با طبقات مختلف حکومتی ترتیب داده شده بود به هر صفی که می رسید ، سوال های مختلفی از آنها می کرد تا هنگامی که به صف دینکاران (مذهبیان) رسید و از سردستۀ آنها پرسید که آنها برای مملکت چه می کنند. در جواب، سخنگوی آنها گفت که " دعا به جان پادشاه". نادر خنده ای کرد و گفت "به نظر می رسد که دیگردعاهایتان مستجاب نمی شود" و صف آنها را ترک کرد. دکتر نوری علاء ادامه می دهند که به دنبال این اقدام نادر ، علماء تصمیم به ترک ایران و رفتن به عتبات گرفتند و بقیّۀ قضایا که بسیار خواندنی و آموزنده است.
اوا اسدالله؟!!
Roger_RabbitMon Jul 11, 2011 07:01 AM PDT
You dropped the name of ghajaris forefather (!!) who made mounds out of people of Kerman's eyes that were gauged out on his orders. At least Nader and Reza had a pair of balls that your forefather (!!!) didn't :))
هنگامی که برخاستم - هنگامی که نشستم
Shazde Asdola MirzaSat Jul 09, 2011 03:31 PM PDT
"هنگامی که برخاستم، از ایران، ویرانه ای ساخته بودند و از مردم کشورم، بردگانی زبون؛ سپاه من نشان بزرگی و رشادت ایرانیان در طول تاریخ بوده است؛ سپاهی که تنها به دنبال حفظ کشور و امنیت آن است."
- هنگامی که نشستم، از ایران ویرانهای ساخته بودم، و از مردم آن بردگانی زبون.
- سپاه من نشان خونخواری و تجاوز در تاریخ ایران شد.
- سپاهی که بعد از مرگم تنها به مسابقه برای پاره پاره کردن و چپاول ایران پرداخت.
بدبخت ملتی که قهرمانانش دیو صفتانی خونخوار چون نادر، رضا و خمینی هستند.
Dear Nadereh Afshari
by omeedvar on Sat Jul 09, 2011 02:19 PM PDTThank you for your interesting and informative article.
thanks, but we dont need another Nader
by mahmoudg on Sat Jul 09, 2011 12:51 PM PDTwe need ourselves, hence why I harp on surgical attacks. Because at this juncture we are weak, and the US can cleanse the few hundred thousand filth that has monopolized Iran for tiself, The same group Nader was fighting. clean them and Iran will march toward a true and complete democracy.
History's story!
by majidmajid on Sat Jul 09, 2011 11:25 AM PDTReferences from here and there and put some spices to that,
dosen't mean the knowledge of history!
Nadereh better follow her short erotic stories!
"Where are thou Nader Shah?"
by WeAreBlessed on Sun Jul 10, 2011 04:39 PM PDT"Where are thou Nader Shah?" is the real slogan of monarchists. Pro-monachirsts really yearn for a Nader Shah-type of saviour who would fix the current problem and would simply "take care of business." Unfortunately this world view of a lone hero who would "save Iran" is a bit simplistic (and antiquated).
Reza is certainly no self-made Nader Shah... although I wish Reza was. :)
Dear Nadereh, thanks for an interesting article.
by Anahid Hojjati on Sat Jul 09, 2011 07:03 AM PDTI enjoyed reading your article and it made me want to read more about history of Iran during those times and quoting from "Morteza Ravandi", now that is one good writer.
Thank you Nadereh Afshari
by esmal3kaleh on Sat Jul 09, 2011 06:20 AM PDTThanks for the informative article, and the book references.
Thank you, Nadereh Afshari
by Maryam Hojjat on Sat Jul 09, 2011 03:32 AM PDTWe need another Nader Shah at this critical time to save IRAN & its culture. I think most Iranians know after 33 years of IRR/IRI what is Islam & ready to get rid of it for ever.