قفس قفس تصفیه می کنم پاک تن ترین احساس
قفل ترین لمس پایان ندارد
کنار واژه
سخت ترین عمق فرض ترین حیوان جنس ترین سوی نور
همین لحظه شلخته و گیج
بندترین باز عمق ترین درخواست می شود زنجیرترین دستبند
فریاد ترین عجله
لحظه لحظه سیلی صورت ترین گردن گرفته ترین خشم آلوده
نقشی معکوس
خواه اطاعت خواه دامنه ترین نفوذ خواه عطش دردترین انتشار
همه استغفار
آخر می ترسم خود ترینم ناپیدا ترینت شود بپوشانم نگاه
لب ترین مزه چه
ارسالت ابتذال تقاضا ترینم گیرد تجربه مضطرب ترین لذت
جانکاه ترین بی جان همین لحظه نگاه ترین مشتاق
خیالی عبث
اشتهایت آسمان ترین عریان رویا ترین تنم
ستایشی بی انتها
پاره تر بنویس بنویس قدا ست ترین مانیفست آلوده ترین مرزم
هنگامه ۲۹ خرداد ۱۳۹۰
Recently by Hengameh Fouladvand | Comments | Date |
---|---|---|
درد پوش تماس ِشب | - | Apr 29, 2012 |
رد پای خودی | 1 | Feb 21, 2012 |
رنگ زنگ درخشش کهکشان | 2 | Nov 26, 2011 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
بسی کیف کردم از این پارسی، که نقد ادبی زنده کردی در این آی.سی.
Mash GhasemThu Jun 30, 2011 12:16 AM PDT
نو ،خصوصا نوشته دوم شما. چنانکه حمل بر جسارت نشود یک نکته کوتاه در مورد "ساخت شکنی" که احتمالا ترجمان فارسی دی کونسترکشن Deconstruction میباشد،
و پیشنهاد " ساخت زدایی". بیشتر از این لحاظ که در حقیقت امر ، چیزی
"شکسته " نمیشود بلکه سعی بر زدودن پایه های فلسفی است. البته ناگفته نماند
که به هر رو "ساخت شکنی" از ترجمه های قبلی مانند " شالوده شکنی " بسیار
بهتر است. فقط کم مانده بود پای پالوده و باقلوا به میان بیاد و روح دریدا
شاد و شیرین بشه!
Thanks Pierr for the explanation
by Anahid Hojjati on Wed Jun 29, 2011 11:37 PM PDTThanks for your comment.
Pierr
by Soosan Khanoom on Wed Jun 29, 2011 09:58 PM PDTAre you related to the poet? .... Or is it a master and student relationship?
It seems that you know a lot about the poet, her intentions, her style and the poem.......
In any case, thank you for the great explanation .....
چند کلمه فشرده , برداشت من است
PierrWed Jun 29, 2011 09:12 PM PDT
آناهید عزیز تشکر از سئوال شما ، از دید من دراین نوع اشعارخانم فولادوند استفاده از صفت تفضیلی، که در نوشته واشعار نویسندگان پست مدرن هم دیده می شود، بیشتر به آن دلیل ست که در این ژانر و سبک بیان ناخودآگاه ِ مولف پراکنده, پوشیده و مملو ازاهمیتی استفهامی می باشد تا توصیفی خودآگاه و نتیجتا نسبی . به این ترتیب جهت فکری دادن به مخاطب به منزله پیشنهادی عمل می کند برای نگاه و خوانشی دوباره از ادراکات شاعر. برای این منظور در فرم و محتوای شعر یا نوشته دگرگونی هایی ایجاد می شود تا در ذهن خواننده اغراق به درجه ای جادویی برسد و از آن راه انتخاب های حسی جدید و نا آشنا معرفی گردند از نظر زبانی این شدت ها هستند که به طوری پر قدرت دوباره سازی می شوند تا ترومای شرایط را القاء کنند و نشان می دهند دومین ها قابل قبول نیستند . در ترکیب واژگان جدید مثلا نگاه ترین مشتاق ، مشتاق به عنوان صفت از موصوف و در خارج از آن وجود ندارد اما در اینجا به خودش ارجاع داده شده تا با حالتی تفضیلی از نگاهی با صفت ِ پر اشتیاق ترین نام ببرد یا "قفل" که اسم معرف ست جانشین صفت می شود وآنهم صفتی تفضیلی: لمسی که ترا مثل قفل می چسباند : قفل ترین لمس . یا فرض ترین حیوان : کسی که چون حیوان فرض می شود احساس عجله ای که با فریادی خود را نشان می دهد :فریادترین عجله، زنجیرترین دستبند دستی که ترا می بندد واز نظر عاطفی به زنجیر می کشد و...به نظر من این شعرسخن از باز کردن بندهایی زمینی دارد که تن ِ زن ایرانی ممکن ست از نظر روحی و عرفی به آن گرفتار باشد و می خواهد لذت بردن در لحظه را انکار نکند بلکه آنرا از طریق حس کردن تن و جسم و بدن خود (زن) جشن بگیرد . ساخت زبانی بی قید به شعر اجازه می دهد که ، با بهم زدن ترکیب ها ی دستوری در آنچه ذهن و فکر از نظر حافظه و سنت شعری منتظر ست ، گسست ایجاد شود و واژه های قدیمی و شناخته شده را بهم بریزد تا بتواند بیشتر از طریق جنبه و درک حسی دغدغه هایش را به مخاطب به شکلی نو برساند وبا او ارتباط برقرارکند . آخرین خط شعر هم باز گویای طنزی تلخ از همین شرایط ست یعنی مانیفست های قدیمی که در زمان حادث شده و بطور سنتی نوشته شده اند مرتب و مثلاپاک و صحیح بودند اما در القاء هیبت و قبول جسمیت زن شکست خورده مانع بودند ، حال آنکه هر چه پاره تر و آلوده تر شفاف تر. در این جا لازم میدانم بگویم چند کلمه فشرده بالا برداشت من است حتما خانم فولادوند نظر خود را خواهند دشت . با سپاس از شما
Dear Pierr, I have read other poems
by Anahid Hojjati on Wed Jun 29, 2011 01:18 PM PDTof Ms. Fouladvand and liked them in the past. I am curious about your comment where you noted:"
این شعری پست مدرن است که در آن کلمات از خود به خود ارجاع داده می شوند در آن چند آوایی و شکل های تازهُ ای از ارائه زبان مطرح می شود بطوریکه ساختار شکنی در فرم های قدیمی شعری صفت ها را به اسم و موصوف ها را چون صفت بیان می نمایند و از طریق نوآوری به بافت کلمات جان تازه ای دمیده شده"
Could you please expand on this? thanks in advance.
آگرچیزیرا نمیدانیدآنرا فرا بگیرید، دانا پذیرای همه چیزاست
PierrWed Jun 29, 2011 01:13 PM PDT
To Disenchanted
نگاهی به فعالیت سه سال اخیر شما نشان می دهد برای نمونه حتی یک شعر یا مقاله به زبان فارسی ندارید پس چگونه بی خردانه به شعر خانم فولادوند می گوئید مهمل ؟ این شعری پست مدرن است که در آن کلمات از خود به خود ارجاع داده می شوند در آن چند آوایی و شکل های تازهُ ای از ارائه زبان مطرح می شود بطوریکه ساختار شکنی در فرم های قدیمی شعری صفت ها را به اسم و موصوف ها را چون صفت بیان می نمایند و از طریق نوآوری به بافت کلمات جان تازه ای دمیده شده . فکر نمی کنید این فرهنگ و رفتارحذف کننده نسبت به آنچه نمی شناسیم باید درما تغییر کند؟
آیا شما به دلیل نفهمیدن نقاشی آبستره و انتزاعی آنراهم مزخرف می شمارید؟زمان بسیار تندتر از آنکه میپندارید حرکت میکند
what سخت ترین عمق فرض ترین حیوان جنس ترین سوی
DisenchantedSun Jun 26, 2011 03:58 PM PDT
I guess poetry title is reserved on this site for all kind of nonsense!
May be this one is really "modern" and we are supposed t read it in reverse order?! I tried reading it upside down may be it make some sense to no avail.
Puhleeeese......