بهار امسال یک سده از آغاز سفر چند ماهه عبدالبهاء به امریکا می گذرد. عبدالبهاء در طول این سفر سخنرانی هایی در برخی از شهرهای امریکا و کانادا از جمله نیویورک، واشنتگن، شیکاگو، سانفرانسیسکو، ساکرامنتو و برکلی ایراد نمود و نه تنها توجه جامعه مذهبی را به خود جلب نمود بلکه مورد استقبال روشنفکران، هنرمندان، کنشگران و چهره های برجسته اجتماعی آن دوران قرار گرفت. روزنامه نگاران با او مصاحبه کردند و عکس و خبرهای مربوط به سخنرانی های عبدالبهاء در روزنامه های امریکایی بازتاب یافت. بسیاری از افراد برجسته جامعه امریکا، از تئودور روزولت، رئیس جمهور پیشین امریکا، گرفته تا الکساندر گراهام بل، مخترع تلفن، و اندرو کارنگی، ثروتمند نیکوکار، به دیدار وی شتافتند. سفارتخانه های ایران و ترکیه از وی بطور رسمی پذیرایی کردند.
اما کمتر کسی در میان ما ایرانیان غیربهائی عبدالبهاء را می شناسیم و یا از سفر او به عنوان یک ایرانی و سخنرانی های او به عنوان یک مدافع صلح و حقوق زنان و برابری نژادی آگاهی داریم.
ما عبدالبهاء را تنها به عنوان یکی از افراد پایه گذار آئین بهائی می شناسیم و کمتر وی را به عنوان یک روشنفکر می بینیم که صاحب نظر بوده و حرفی برای گفتن داشته است. نقش عبدالبهاء در پایه گذاری آیین بهائی قابل انکار نیست، اما نکته قابل توجه درباره سفر وی به امریکا، پیام هایی بوده که برای مردم امریکا داشته و بینش روشنگرانه او را نشان می دهد. جالب آنکه عبدالبهاء مردم امریکا را مستعد ترین مردم برای اشاعه صلح در جهان می دیده است.
عبدالبهاء به عنوان یک روشنفکر شرقی عظمت پیشرفت دانش و فناوری در غرب را درک می کند و بدان احترام می گذرد، و در همان حال کمبودهای فرهنگی و نابرابری ها را درمی یابد و این همه را در سخنرانی های خود به خوبی تصویر می کند. او مخاطبان خود را به صلح، درک متقابل، مدارا، و برابری انسانها بدون توجه به جنسیت و نژادشان فرا می خواند.
شاید یکصدمین سالگرد سفر عبدالبهاء به امریکا مناسبتی باشد برای اینکه نگاهی بدون پیشداوری و تعصب مذهبی به شخصیت و نظرات وی داشته باشیم و گفته های او را در چارچوب سخنان یک روشنفکر ایرانی در صدسال پیش بررسی کنیم.
شایسته است که عبدالبهاء عباس را نه به عنوان یک شخصیت مذهبی، بلکه به عنوان یک ایرانی ببینیم که فکری باز و اندیشه ای روشن و جلوتر از زمان خود داشته که برای جامعه روشنفکری و جریانهای پیشروی اجتماعی امریکا در 1912 نیز جذاب بوده است. سخنان عبدالبهاء در صد سال پیش نکته هایی را در بر دارد که هنوز در جامعه ما مورد بحث است. تاریخچه سفر عبدالبهاء و همراهان او بویژه برای ما ایرانی-امریکایی ها از نظر تاریخ سفر و مهاجرت ما ایرانیان به امریکا جالب توجه است. اما آنچه که برای خود ما ایرانیان دارای اهمیت است اینست که عبدالبهاء را به عنوان یک ایرانی بشناسیم و تاریخ سفر او را به عنوان بخشی از تاریخ خودمان بپذیریم.
با سپاس از منصورتایید، فرهاد ثابتان، فارس هدایتی، رابرت استاکمن (Robert Stockman)، کارن روتان(Karen Rutan)، ان پری (Anne Perry)، فیروز کاظم زاده، دوین تراکسل (Duane Troxel)، شارلین مغزی ادر (Charleen Maghzi Ader) ، بیژن معصومیان و همه دوستان دیگر که در دستیابی ام به منابع و اطلاعات برای این مطلب کمک کرده اند، از شما دعوت می کنم که با من در مسیر آشنایی با جریان سفر عبدالبهاء به امریکا که با یک کنجکاوی ساده آغاز شد، همراه شوید.
تا به کجا نمی دانیم!
با کارن (Karen) در یک مهمانی شام آشنا شدم. زنی آرام و مهربان، هم سن و سال من با پوست سفید روشن و موهای شرابی رنگ که پروانه وار مراقب بچه هایش بود. شوهرش را به عنوان یک بهائی مومن می شناختم و حدس زده بودم خودش هم با ازدواج بهائی شده باشد. از این رو هنگامی که توضیح داد که در یک دوره آموزشی دروس بهائی با شوهرش آشنا شده تعجب کردم. کنجکاو شدم که از چه زمانی و چگونه بهائی شده است. پاسخ او مرا بیشتر متعجب ساخت. کارن گفت که در یک خانواده بهائی بدنیا آمده، و در حقیقت این مادربزرگ او بوده که در آغاز جوانی تغییر کیش داده و به دین بهائی گرویده بود.
با یک حساب سرانگشتی تخمین زدم که پیش از حدود هشتاد سال پیش ایرانیان بهائی به امریکا مهاجرت کرده و به ترویج و تبلیغ این دین پرداخته اند. تجربه پژوهش درباره تاریخ سرکوب بهائیان برایم دشواری جستجو و یافتن منابع در این زمینه را روشن ساخته بود و با سانسور سیستماتیک مذهبی و حکومتی در این زمینه بخوبی آشنا شده بودم. از این رو، می دانستم که بسیاری از جنبه های تاریخ کشورمان را که با تاریخ دین بهائی گره خورده، نمی دانیم. اما هنوز برایم روشن نشده بود که در این زمینه تا به کجا نمی دانیم!
منابع موجود در زمینه تاریخ بابی و بیانی و بهائی یا زیر پرده ای ضخیم از دشمنی و تعصب مخالفان آن پنهان شده و یا چنان آمیخته به زبان ستایش گزاف پیروان آن است که یافتن حقیقت تاریخی بسیار دشوار است. افزون بر آن، کتابهایی که بدست نهادهای بهائی انتشار می یابد کمتر در دسترس غیربهائیان قرار می گیرد و بسیاری از ما حتی از وجود چنین کتابهایی نیز آگاه نیستیم. سرنخ آشنایی من با بسیاری از این منابع از طریق دوستان بابی و بهائی بوده است.
در ادامه صحبت ها با دوستان بهائی متوجه شدم که تاریخ کیش بهائی در امریکا کهن تر از آن است که تخمین زده ام. حدود صدسال پیش عبدالبهاء به امریکا سفر کرده و با بهائیان امریکا ملاقات کرده است. پس ایرانیان بهائی از پیش از یک سده پیش به امریکا آمده و به ترویج دین بهائی پرداخته اند. به عنوان یک ایرانی-امریکایی، تاریخچه مهاجرت ایرانیان به امریکا برایم جالب بوده است. از این رو برآن شدم که در این باره کنکاش کنم و آنچه که در این تحقیق دریافتم، برایم شگفت انگیز بود: صدسال پیشتر از این، یک ایرانی در امریکا به عنوان یک سخنران مشهور در دفاع از صلح، برابری نژادها، و حقوق زنان در کلیساها و سالن های سخنرانی و دانشگاه های این کشور سخنرانی کرده و مورد استقبال شدید بسیاری از دولتمردان، روشنفکران، و مبارزان رفع تبعیض نژادی و مدافعان حقوق زنان قرار گرفته است. دردناک است که چون او یک بهائی بوده، ما ایرانیان چیزی درباره او نمی دانیم. اما نکته جالب دیگری که در این کنکاش دریافتم این بود که اولین بهائیان که حدود 120 سال پیش به امریکا سفر کرده و این آئین را در قاره جدید گسترش دادند، ایرانی نبوده اند.
اولین بهائی در امریکا
آنتون حداد اولین بهائی بود که در اوایل تابستان سال 1892 پا به خاک امریکا نهاد(2) آنتون حداد اهل سوریه بود و به عنوان مترجم در وزارتخانه ای در مصر که توسط انگلیس ها اداره می شد کار می کرد. او از طریق دوست صمیمی خویش، جورج خیرالله، با آئین بهائی آشنا شده بود و به تشویق او برای کسب در آمد به امریکا آمده بود. (3)
ترویج دین بهائی در امریکا
ابراهیم جورج خیرالله اولین کسی بود که دین بهائی را به مردم امریکا معرفی نمود و نقش بسیار مهمی در ترویج دین بهائی در قاره امریکا داشت. ابراهیم خیرالله یک مسیحی تحصیلکرده بود که در سوریه بدنیا آمده بود.(3) با توجه به آنچه که توسط دوست صمیمی او، آنتون حداد (3)، و شاگردان کلاسهای درس آئین بهائی او در امریکا درباره وی گفته شده (4)، می توان چنین گفت که خیرالله فردی خوش بیان و دارای قدرت کلام و نیز جاه طلب بود که در سال 1890 با یکی از رهبران بهائی در مصر به نام عبدالکریم تهرانی آشنا شده و به آئین بهائی گرویده بود.(3)
خیرالله در پی نوآوری و همواره در تلاش برای اختراع ابزارهای جدید بود. اولین اختراع وی یک بلیط بود که روی آن جای خالی برای تبلیغات وجود داشت. ایده خیرالله این بود که این بلیط را برای نمایشگاه جهانی کلمبوس (World’s Columbian Exposition) که اولین نمایشگاه مهم جهانی در امریکا بود که قرار بود در سال 1893 در شهر شیکاگو برگزار شود، به فروش برساند. وی به کمک حداد از طریق سفارت امریکا در قاهره این اختراع را به ثبت رسانید و حداد را برای فروش آن روانه امریکا نمود. اختراع دیگر وی دستگاهی بود که به راه رفتن کمک می نمود. خیرالله خود برای فروش اختراع دوم به سمت روسیه حرکت کرد تا آن را برای کمک به حرکت ارتش پیاده روسیه به تزار بفروشد که موفقیتی کسب نکرد.(3)(6)
عبدالکریم تهرانی که ساکن قاهره بود اجازه سفر او به امریکا را از عبدالبها گرفته بود و نیزسرپرستی مالی خانواده خیرالله را در طول سفر وی به امریکا به عهده داشت.(4)
آرشیو ملی اسناد ورود مسافران به امریکا نشان می دهد که خیرالله در روز 20 دسامبر 1892 وارد نیویورک شد.(2)
شیکاگو: مرکز بهائیان امریکا
از آنجایئکه نمایشگاه جهانی کلمبوس قرار بود که در شیکاگو برگزار شود، آنتون حداد به شیکاگو رفته بود و خیرالله نیز پس از آنکه از فروش اختراع خود به روسیه ناامید شد، به او پیوست. خیرالله با آنکه می دانست حداد موفقیت تجاری کسب نکرده، تصمیم گرفت که به کمک او برود. حداد پس از مدتی به مصر بازگشت. اما خیرالله با آنکه همسر و فرزندان خود را در مصر جا گذاشته بود، در شیکاگو ماندگار شد و راه های دیگری برای کسب در آمد یافت. وی ابتدا شریکی یافته و به فروش اجناس شرقی پرداخت و در این راه به شهرهای دیگر سفر کرده و برای آشنایی مشتریان خود با شرق، درباره سوریه و مصرو مشرق زمین سخنرانی می کرد. اما سرانجام با پرداخت پول برای خود مدرک تقلبی دکترا دست وپا کرده و به کار درمان بیماران با استفاده از شیوه هایی مانند انرژی درمانی پرداخت و به نظر می رسد که تا مدتی این راه عمده کسب در آمد وی بود و باعث آشنایی او با مردم و ترویج آئین بهائی شد.(2)(3)(4)
خیرالله همانطور که تسلط خود به زبان انگلیسی را افزایش می داد و با فرهنگ امریکا آشنایی می یافت، آموزش آئین بهائی به مردم امریکا را نیز آغاز نمود. وی خود آشنائی زیادی با آئین بهائی نداشت و هر آنچه که به نظرش جالب می آمد با شورو علاقه فراوانی که به آئین بهائی داشت به عنوان حقایق و آموزه های بهائی به مردم ارائه می کرد. از جمله خیرالله به شاگردان خود می گفت که تعداد پیروان بهائی 55 میلیون نفر است در حالیکه شاید حداکثر یک میلیون نفر بود. باورهای مذهبی خیرالله در حقیقت آمیزه ای از آئین مسیحی و بهائی بود و او در دوره های آموزشی منظم و رایگان به تبلیغ بهائیت می پرداخت و بازگشت مسیح را مژده می داد.(4)
شیکاگو شاید مناسب ترین مکان برای آموزش این آئین جدید با آموزه های مدارا و صلح و برابری بود چرا که همزمان با نمایشگاه جهانی کلمبوس، گردهمایی جهانی ادیان (World Parliament of Religions) نیز در سال 1893 در شیکاگو برگزار شد.(5) از سال 1891 رهبران ادیان گوناگون از سراسر جهان به این گردهمایی دعوت شده بودند و برای اولین بار از آئین بهائی در این نشست نام برده شد. جالب اینکه اما هیچ فرد بهائی در این نشست شرکت نداشت.
خیرالله که همه اختراع هایش شکست خورده بود در تبلیغ آئین بهائی موفقیت بسیار زیادی بدست آورد. وی در مدت کوتاهی پیروان زیادی در اطراف خویش جمع کرد. او با یک زن امریکایی نیز ازدواج نمود و در شیکاگو ساکن شد. تعداد پیروان آئین بهائی با کلاس های آموزشی خیرالله در شیکاگو بسرعت افزایش یافت و شیکاگو به مرکز بهائیان در امریکا تبدیل شد.
خیرالله و پنج تن از شاگردان او که پیرو آئین بهائی شده بودند اولین مجمع (First Assembly) بهائی ها را در سال 1895 در شیکاگو تشکیل دادند. در بهار 1896 تعداد پیروان آئین بهائی به 16 نفر و تا زمستان آن سال به سی نفر افزایش یافت. در سال 1897 جامعه بهائی شیکاگو حدود 60 نفر را در برمی گرفت. در این زمان اعضای جامعه ماهانه مبلغی به فراخور وضعیت خویش می پرداختند. خیرالله رئیس جامعه بهائی امریکا بود و تنها کسی بود که درباره آئین بهائی اطلاعات دست اول داشت و با عبدالبهاء در عکا از طریق نامه نگاری در تماس بود زیرا او تنها کسی بود که به زبانهای عربی و انگلیسی تسلط داشت.
جامعه بهائی جلسه های هفتگی تشکیل می دادند اما این جلسه ها مانند جلسه های هفتگی کلیسا برنامه دعا و سخنرانی و خوش و بش اجتماعی را دربرمی گرفت. در برخی جلسه ها حتی به خاطر کمبود منابع بهائی، انجیل خوانده می شد.(2)(4)
برخی از کسانی که جذب آئین بهائی شدند، از جمله برخی زنان، پزشک بودند و این باعث آشنائی بیشتر مردمی که به دنبال شفا ودرمان بودند با آئین بهائی شد. در میان کسانی که در شیکاگو جذب آئین بهائی شدند زنان و مردانی از قشرهای گوناگون اجتماعی و دارای شغل های گوناگون قشر متوسط، از معلم و وکیل و کتابدار و مهندس گرفته تا تلفنچی و نجار و قصاب و نانوا به چشم می خورد که هیچکدام از قشر مرفه یا فقیر نبودند. بیشتر آنها مسیحی بودند گرچه تعداد بسیار اندکی از آنها پیشینه باور دینی نداشتند.
خیرالله با تقاضای شدید برای کلاس هایش مجبور شد که دو سری کلاس آئین بهائی داشته باشد و بیشتر وقت او صرف پاسخ دادن به پرسش های مردم کنجکاو درباره آئین بهائی و آموزش شاگردانش می شد تا اینکه با رشد جامعه بهائی در شیکاگو، خیرالله اداره کلاس ها را به شاگردان پیشین خود سپرد و خود آغاز به سفر به مناطق اطراف نمود و به دعوت کسانی که مایل به شنیدن سخنان او درباره آئین بهائی بودند پاسخ گفت. خیرالله همانند دیگر افراد مبلغ دین بهائی در ایران که به سفر می پرداختند و مردم را دعوت به آئین جدید می کردند، به شهرها و دهات سفر می کرد و مردم را به آئین بهائی دعوت می نمود.
بدین ترتیب دین بهائی در منطقه شمال شرقی امریکا و کانادا بیشتر گسترش یافت. در کنوشا (Kenosh, Wisconsin) بیشتر پیروان جدید از قشر کارگر ولی در نیویورک از قشر متوسط بالا بودند که با حمایت مالی خود به گسترش کلاسها و جلب پیروان بیشتر کمک کردند (7) در میان زنانی که پیرو آئین بهائی شده بودند هواداران برتری زنان به چشم می خوردند. (2)
نکته جالب در حاشیه اینکه هنگامی که خیرالله با همسرجدید خود درسال 1895 به انگلستان سفر کرد، برخی از خویشان این زن به آئین بهائی گرویدند و بدین ترتیب دین بهائی به اروپا نیز راه یافت.(2)
بدین ترتیب بود که برگزاری نمایشگاه جهانی کلمبوس در سال 1893 در شهر شیکاگو آنتون حداد و سپس خیرالله را بدان شهر کشاند و سالها بعد، هنگامی که عبدالبهاء به امریکا سفر نمود، کلنگ آغاز بنای نیایشگاه بهائیان یا مشرق الاذکار امریکا را در حاشیه همان شهر شیکاگو به زمین زد که ساختمان آن در سال 1953 به پایان رسید و تا به امروز نیایشگاه اصلی و مرکز اداری بهائیان امریکاست.
جو فرهنگی و مذهبی امریکا در دهه 1890 و نخستین پیروان آئین بهائی
خیرالله هنگامی وارد امریکا شد که این کشور دستخوش دگرگونی های عظیم اجتماعی و فرهنگی بود. در آغاز دهه 1890، مهاجران سفیدپوست در سرتاسر امریکا مستقر شده و آخرین قبیله های سرخپوست را در زانوی مجروح (Wounded Knee) در داکوتای جنوبی قتل عام نموده و شکست دادند. امریکا به تدریج به یک جامعه شهرنشین تبدیل می شد و با مشکلات شهرنشینی و صنعتی شدن روبرو بود. اعتصاب های کارگری توسط حکومت سرکوب می شد. نژادپرستی هنجار پذیرفته شده اجتماعی بود. در سال 1892 که خیرالله پا به امریکا گذاشت، 155 نفر سیاهپوست در امریکا بدون برگزاری دادگاه بدست یک مشت مردم عادی بدارآویخته (lynch) شدند. فرهنگ غربی انگلوساکسون به عنوان فرهنگ برتر جهانی شناخته می شد و امریکا می رفت که نیروی دریایی پیشرفته برای خود فراهم سازد و تبدیل به یک قدرت جهانی شود.(2)
رشد سریع صنعتی شدن جامعه در تشدید بحران های اجتماعی و افزایش فقر بازتاب می یافت. همچنین رشد علوم و دانش پایه های باور محکم به دین مسیحیت را تهدید می نمود. گرچه اکثریت جامعه همچنان به آئین پروتستان انجیلی باور داشتند، اما در حاشیه برخی دانش و علوم را کنار گذارده و محکم تر به پایه های ایمان دینی چسبیدند، و برخی خرد را بر دین برتر دانسته و منکر وجود خدا شدند. محاکمه کشیشی به نام چارلز بریگز(Charles A. Briggs) توسط کلیسای نیویورک به جرم کفرگویی در این زمان نمونه گویای دگرگونی اندیشه مذهبی در امریکای آن زمان است.(2)
چارلز بریگز در دانشگاه کلمبیا در 1891 سخنرانی عمده ای ایراد نمود درباره اینکه بخشی از انجیل توسط افرادی نوشته شده که خود هرگز عیسی میسح را ندیده بودند و بنابراین در متن انجیل خطاهایی وجود دارد. وی با اینکه به پیامبری مسیح اعتقاد داشت و تنها به متن انجیل ایراد گرفته بود، به جرم ارتداد توسط کلیسا محاکمه شد. اگرچه وی درپایان دادگاه بیگناه شناخته شد، اما از شغل خود برکنار شد. جالب اینکه خیرالله با اینکه تازه پا به امریکا گذارده بود اما به عنوان یک مبلغ فعال به سراغ بریگز رفت و با وی درباره آئین بهایی سخن گفت اما بریگز بر آئین مسیحی باقی ماند.(2)
افکار مذهبی گوناگونی از اروپا به امریکا راه یافته بود. پیروان فرقه مسیحی کواکر (Quakers) که به دستگاه روحانیت باور نداشته و مخالفت با جنگ را یک فریضه مذهبی می دانند، شباهت های زیادی بین باورهای خویش و آئین بهائی می یافتند. برگزاری گردهمایی جهانی ادیان در شیکاگو در سال 1893 نیز نشانگر آن است که فضای فکری برای پذیرش آئین جدید از سوی برخی مردم مسیحی باز شده بود.
بگذریم از اینکه چنین گردهمایی مورد انتقاد شدید برخی مسیحیان قرار گرفت زیرا که ادیان دیگر را همرده ی دین مسیحی قرار می داد و همه را در یکجا جمع می کرد گرچه 100 تن از 170 سخنران مسیحی و بیشتر آنها کشیش بودند.(2)
یکی از نمونه های تاثیرگذاری این گردهمایی جهانی ادیان، تاسیس "مدرسه تطبیقی ادیان عکای سبز" به عنوان محلی برای کنفرانس های تابستانی در جنوب ایالت مین (Maine) است که توسط سارا فارمر (Sarah Farmer) در سال 1894 پس از تماس با شرکت کنندگان در این گردهمایی صورت گرفت. پس از آن که سارا فارمر که پیرو آئین کواکر بود، در سال 1900 به آئین بهائی گروید، عکای سبز (Green Acre) به یک مدرسه بهائی تبدیل شد که تا به امروز نیز در این زمینه فعال است.(2)
در پایان هزاره دوم میلادی بسیاری از مسیحیان انتظار بازگشت مسیح را می کشیدند و برخی به دنبال ظهور پدیده جدیدی بودند. از این رو برخی در گردهمایی جهانی ادیان در شیکاگو شرکت کردند و برخی خبرها و سخنرانی ها را در روزنامه ها دنبال می کردند.(2)
خیرالله بیان کرده بود که خدا "برروی زمین راه رفته است" و این برای کسانی که به دنبال پژوهش در واقعیت دین بودند و یا به بازگشت عیسی در پایان هزاره دوم باور داشتند بسیار جالب بود. برخی مانند چیس (Chase) به دنبال خیرالله گشته و او را یافتند تا به آنها آموزش دینی بدهد.(2)
خیرالله به شاگردانی که در کلاسهای درس او شرکت کرده و به آئین بهائی می گرویدند، در آخرین جلسه کلاس درس، "اسم اعظم" یا "الله الابهی" می داد و به این ترتیب تنها کسی بود که امریکائیان از طریق او می توانستند بطور رسمی بهائی شوند.(2)
به گفته اولین رهبر امریکایی جامعه بهائی، تورنتون چیس (Thornton Chase) "تقریبا همه کسانی که این آموزه ها را در این کشور پذیرفتند ... مسیحی نبودند، بلکه از فرقه ها و باورهای گوناگون، باورمندان به روحانیت، بودائی ها، اهل عرفان، باورمندان به ذهنیت یا دانش مسیحی یا علوم فرای طبیعی بودند." و در جای دیگر بیان می دارد که "این امر مردم بسیاری را به خود جلب کرده که پیشتر با همه گونه فلسفه و نظریه آشنا شده بودند، آرزوها و علایق زودگذر داشتند، از "برتری زنان" گرفته تا "تناسخ ارواح"، از آنارشی و شکل های ابتدایی تر سوسیالیسم گرفته تا ارتباطات الهی و کانالهای ویژه با خدا."(2)
با این وجود، به نظر می رسد که بیشتر کسانی که به آئین بهائی گرویدند کسانی بودند که آموزه های انجیل و مسیحیت را در عمق ضمیر خود باور داشتند و بیشتر آنان از خانواده کشیش های پروتستان می آمدند. از جمله باور داشتند که مسیح بزودی ظهور خواهد کرد.(2)
وحشت مسیحیان امریکا از گسترش آئین بهائی
گسترش سریع آئین بهائی در امریکا کشیش های مسیحی را به وحشت انداخته بود. شاید یک دلیل عمده گسترش سریع آئین بهائی در امریکا این بود که خیرالله فردی مسیحی بود و آموزه های بهائی را به گونه ای که انگار ادامه آموزه های مسیحی هستند، تبلیغ می کرد. یکی از برجسته ترین نمودهای وحشت کشیش های امریکایی سخنرانی استویان واترالسکی (Stoyan Krstoff Vatralsky) است. وی که دانش آموخته هاروارد بود، توسط کشیش های مسیحی اجیر شده بود که به مخالفت آشکار با آئین بهائی بپردازد و مردم را از آن دور سازد.(9) وی افزون بر سخنرانی هایی که از سال 1899 در این زمینه آغاز کرده بود، مقاله ای در سال 1902 در نشریه الهیات امریکا (American Journal of Theology) منتشر ساخت و در آن به بهائیان که "حقیقت شناسان" (Truth Knowers) خوانده می شدند حمله کرد: "خیرالله ... ادعا می کند که هزاران نفر را در ظرف دو سال بهائی کرده است. اینکه این گزافه به چه میزان درست است من نمی توانم تشخیص دهم اما جای شک باقی نیست که این مرد موفقیت باورنکردنی ای داشته است. من خودم گردهمایی های سازمان یافته و خیلی بزرگی از پیروان او هم در کنوشا و هم در شیکاگو دیده ام. من همچنین دلایلی دارم که ادعاهای آنان را درباره جمع های مشابه رو به رشد که جلسه های مخفیانه در همه شهرهای بزرگ امریکا دارند باور کنم. اهمیت این امر هنگامی روشن تر می شود که این حقیقت را بیاد آوریم که هرگز در تاریخ گذشته جهان یک آئین محمدی چنین در میان مسیحیان بدون ضرب شمشیر ریشه ندوانده است."(4)
روزنامه نیویورک هرالد (New York Herald)در اگوست 1900، روزنامه شمال امریکا (The North American) در فوریه 1902، و نیویورک تایمز (New York Times) در دسامبر 1904 مقاله هایی درباره گسترش آئین بهائی منتشر کردند که نشانگر آن است که گسترش آئین بهائی توجه مردم امریکا را جلب کرده است. (4)
گسترش آئین بهائی در امریکا
سفرهای خیرالله تاثیرگذار بود و آئین بهائی در نیویورک، ویسکانسن، کانزاس و کالیفرنیا پیروانی یافت.
جالب اینکه دربیشتر ایالت ها نسبت زنانی که به آئین بهائی می گرویدند دو برابر مردان بود.(8) روشن نیست که آیا تمایل زنان امریکایی در آن زمان به کسب حقوق برابر با مردان در این امر موثر بوده و آموزه های بهائی در برابری حقوقی زن و مرد را جذاب می یافته اند یا اینکه این ترکیب آماری تصادفی بوده است.
سفر اولین زائرین بهائی از امریکا به عکا
اولین بهائی امریکایی که برای زیارت عبدالبهاء به عکا رفت، فیبی هرست (Phoebe Apperson Hearst) بیوه پولدار سناتور هرست و از شخصیت های بسیار فعال و بانفوذ اجتماعی بویژه در کالیفرنیا بود. وی در سال 1898 به همراه برخی از خویشان و نوکر سیاهپوست خویش از طریق اروپا راهی زیارت عکا شد و در این سفر خیرالله و برخی از دوستان امریکایی خویش را که باعث آشنایی وی با آئین بهائی شده بودند نیز دعوت کرده بود که با وی همراه شوند. نوکر وی اولین فرد سیاهپوست امریکایی بود که به آئین بهائی گروید.
نیکوکاری در ایران
یکی از پیامدهای گسترش آئین بهائی در امریکا این بود که برخی از بهائیان امریکا برای خدمت نیکوکاری به ایرانیان عازم ایران شدند. از آن جمله، پزشکی به نام سوزان مودی (Susan Moody) و آموزگاری به نام لیلیان کپس (Lillian Kapps) که در مدرسه تربیت تدریس می کرد.
کمک به گسترش آئین بهائی در کشورهای دیگر
یکی دیگر از پیامدهای گسترش آئین بهائی در امریکا این بود که بهائیان امریکایی همانند بهائیان ایرانی فعالیت خود را برای تبلیغ آئین بهائی در کشورهای دیگر آغاز کردند.
جدائی در میان بهائیان امریکا
در طول سفر خیرالله به عکا اختلاف هایی میان وی و عبدالبهاء بروز کرد. هر دو فرد، شخصیت هایی کاریزماتیک و برجسته در جامعه بهائی بودند و پیروانی داشتند که بشدت به آنها ارادت می ورزیدند. خیرالله برای خود جایگاه والایی قائل بود و انتظار داشت که به عنوان رهبر بهائیان امریکا از سوی عبدالبهاء جایگاه رسمی پیدا کند. اما عبدالبهاء با ارائه این دلیل که بهائیان مقام روحانی ندارند از پذیرش او به عنوان رهبر بهائیان امریکا سرباز زد. خیرالله همچنین اصرار داشت که کتاب آموزشی او در زمینه آئین بهائی که در امریکا بسیاری را به دین بهائی جلب کرده بود به زبان عربی و فارسی نیز چاپ شود. اما عبدالبهاء فقط با انتشار بخشی از کتاب او موافقت کرد و انتشار کامل آن را نپذیرفت زیرا که آموزه هایی متفاوت با باورهای بهائی در آن وجود داشت از جمله اینکه خدا در قالب انسان ظهور می کند.(10)
همچنین یک سری اختلاف های شخصی دیگر در میان آنها بروز کرد که گفته می شود به این دلیل بوده که خیرالله از ترویج دین بهائی استفاده مالی برده و هزاران دلار بدست آورده است(4). عبدالبهاء در مخالفت با اینکار بیان داشته که کسی دین بهائی را بخاطر پول تبلیغ نمی کند. خیرالله که نمی خواست موقعیت والای خویش را در میان جامعه بهائی در امریکا از دست دهد، بالاخره بیان کرد که "اگر یک رهبر بهائی در امریکا نمی تواند وجود داشته باشد، پس یک رهبر بهائی در عکا هم نمی تواند وجود داشته باشد، و من به عباس افندی نشان خواهم داد که چیزی را که بگویم عمل خواهم کرد و می توانم این را ثابت کنم."(3)
به این ترتیب، خیرالله پس از بازگشت به امریکا به مخالفت با عبدالبهاء پرداخت و راه خود را از او جدا کرد. هنگامی که این خبر به قاهره رسید، عبدالکریم تهرانی که آموزگار آئین بهائی به خیرالله بود، از عبدالبهاء اجازه خواست که به امریکا سفر کند و خیرالله را تشویق به بازگشت به پیروی از عبدالبهاء نماید.(3) عبدالکریم در سفر به امریکا موفق به بازگردان خیرالله به جمع پیروان عبدالبهاء نشد، اما موفق شد که پول هنگفتی به بهانه حمایت از عبدالبهاء جمع آوری نماید و پس از بازگشت به مصر خود پشت پا به آئین بهائی زد و به اسلام روی آورد و راه خود را از عبدالبهاء جدا کرد و با آنکه خود از سران نهضت بابی بود به دشمنی شدید با آن پرداخت. جدائی خیرالله و در پی او عبدالکریم تهرانی از عبدالبهاء ضربه بزرگی برای بهائیان بود.(4)
عبدالبهاء برای آنکه بتواند پیوند محکمی با جامعه بهائیان امریکا نگاه دارد، ابتدا حاجی میرزا حسن خراسانی، یکی از سران بابی در مصر را به همراه حسین روحی، پسر حاجی ملاعلی تبریزی، به عنوان مترجم وی به امریکا فرستاد. اما او موفقیت چندانی کسب نکرد. در پی او، میرزا اسدالله، علیقلی خان، و میرزا ابوالفضل گپایگانی که یکی از نویسندگان مهم بهائی ملقب به ابوالفضائل و نویسنده کتابهای الدرالبهیه و الفراید بود را در سال 1904 به شیکاگو فرستاد. (4) این افراد در بهائی کردن افرادی مانند سارا فارمر و تبدیل عکای سبز به آموزشگاه بهائی نقش داشته اند. علیقلی خان که پیشتر نقش منشی عبدالبهاء در حیفا در نگارش نامه به بهائیان امریکا را به عهده داشت، در امریکا ماندگار شد و با یک زن امریکایی ازدواج کرد که شاید اولین ازدواج امریکایی و ایرانی باشد. دخترآنها، مرضیه (Marzieh Gail) بعدها رساله مدنیه عبدالبهاء را به انگلیسی ترجمه نمود و شاید اولین زن روزنامه نگار در تهران بوده باشد.(11)
افرادی مانند علیقلی خان و دیگرایرانیان ساکن امریکا در چیدن مقدمات سفر عبدالبهاء به امریکا نقش داشتند.
خیرالله همچنان به زندگی در امریکا و فعالیت های خویش در همکاری با میرزا محمدعلی ، برادر کوچکتر عبدالبهاء که هوادار صبح ازل بود، ادامه داد. وی فرزندان خود را نیز به امریکا آورد. پسر او مترجم آثار خلیل جبران به زبان انگلیسی است. خیرالله هنوز پیروانی در امریکا دارد که خود را بهائیان یکتاپرست (Unitarian Bahai’s) می خوانند.(12)
(پایان بخش یک)
*توضیح: بیشتر عکس های این مجموعه نوشتار برگرفته از //centenary.bahai.us/ و //communitybaha.blogspot.com/
است. همه منابع اینترنتی که در تهیه این مطلب مورد استفاده قرار گرفته در فاصله سپتامبر 2011 تا فوریه 2012 بازدید شده است.
1 – برگرفته از کتاب "عبدالبهاء در نیویورک"
Hussein Ahdieh and Hillary Chapman, Abdu’l-Baha in New York, Centenary of His Visit to America, 2012
2- دین بهائی: آغاز در امریکای شمالی
Robert Stockman, The Baha’I Faith: Beginnings in North America, World Order, Volume 18, Number 4, 1985, pp 7-27
3- نامه آنتون حداد به بهائیان امریکا
An Outline of the Bahai Movement in the United States, A sketch of its promulgator and why afterwards denied his Master, Abbas Effendi, by Anton Haddad, New York City, 1902 [unpublished paper]
//bahai-library.com/haddad_outline_bahai_move...
4- منابع برای مطالعه دین بابی، گردآوری شده توسط ادوارد براون
Edward G Browne, Materials for the Study of the Babi Religion, Cambridge: at the University Press, 1918, II- Ibrahim George Khayrullah and the Bahai Propaganda in America
//bahai-library.com/books/msbr/
5 – تارنمای دانشنامه دین شناسی غربی همیاری بوستون
//people.bu.edu/wwildman/bce/worldparliamento...
6 – کتاب دیانت بهائی در امریکا، ص 78
William Garlington, The Bahai Faith in America, Praeger Publishers, 2005
7- همانجا، ص 80-81
8- همانجا، ص 80
9- همانجا، ص 83
10- همانجا، ص 82
11- کتابخانه بهائی
//bahai-library.com/biography/chen.gail.html
12- تارنمای بهائیان یکتاپرست
Recently by Soheila Vahdati | Comments | Date |
---|---|---|
Dealing with Past Political Crimes | 5 | Oct 18, 2012 |
A Role in International Courts | 4 | Oct 10, 2012 |
حجاب و آفتاب | 2 | Jul 23, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
اغلاط در ذكر مطلب
Shahab FerdowsiSun Apr 01, 2012 06:39 AM PDT
فرمودید
=
خیرالله همچنان به زندگی در امریکا و فعالیت های خویش در همکاری با میرزا محمدعلی، برادر کوچکتر عبدالبهاء که هوادار صبح ازل بود، ادامه داد.
=
لطفا بفرمایید در کدام نصوص یا سندی یا روایت مثبوت تاریخی خواندهاید که میرزا محمد علی ابن البهأ الله پیرو یا هوادار صبح ازل بوده؟ این حرف کاملا بی اساس و مطلقاً اشتباه است
Covenant Breaker Alert !
by nadeem khan on Thu Mar 01, 2012 12:41 AM PSTDear Soheila,
How is it that thou art spreading the CB material? You have given a link of Khayr'u'llah's blog who was declared a CB by Abd'u'l Baha.
and Dear Iamfine,
It is very difficult to understand who Baha'u'llah actually is? I read somewhere Shoghi Effendi was asked about the position / station of Abd'u'l Baha, Shoghi Effendi said that his position is a 'Big Mystry'. So when the son's position is a big mystry, then how can one understand the position of father? Some times Baha'u'llah calls himself a Slave of God, sometimes the wronged one, sometimes God, sometimes God of Gods!
So you cannot understand this stuff. leave it.
and Dear Faryar,
Please give links to these websites also
//bahaicultfaq.blogspot.com
//bahaism.blogspot.com
//bahaiculture.blogspot.com
//www.sectsofbahais.com
But he claimed
by iamfine on Wed Feb 29, 2012 08:36 AM PSTBahaullah claimed he was the last Immam. It is a continuation of Shias faith of Islam not Christianity or Jewish religions.
Dear imagine, Re: your question.
by faryarm on Tue Feb 28, 2012 11:09 PM PSTTha Bahai Faith is as much a continuation of Shia (Islam) as Christianity is a continuation of the Jewish religion.
Bahai's believe that all religion are in essence
Please see this with regard to your question and the station of Baha'u'llah
//bahai-library.org/books/announcement.quran/... also
//info.bahai.org/article-1-4-0-10.html
//www.bahaullah.org/
I am all confused
by iamfine on Tue Feb 28, 2012 07:50 PM PSTCan someone please tell help me on this one: Is Bahia religion a continuation of Shi'a religion. That is, Imam Mehdi is the same as Bahaullah?
بخشی از تاریخ خودمان
Jahanshah JavidMon Feb 27, 2012 08:31 PM PST
با شما کاملا موافقم: "آنچه که برای خود ما ایرانیان دارای اهمیت است اینست که عبدالبهاء را به عنوان یک ایرانی بشناسیم و تاریخ سفر او را به عنوان بخشی از تاریخ خودمان بپذیریم."
مشتاق خواندن بقیه تحقیقات شما.
If you haven't seen this...
by faryarm on Mon Feb 27, 2012 06:01 PM PSTAbdul Baha's (Servant of Baha) arrives in New York 1912
//www.youtube.com/watch?v=kN0MJXc0H4U
ممنون خانم وحدتی
Mahvash ShaheghMon Feb 27, 2012 03:25 PM PST
من با خانم سهیلا وحدتی صد در صد هم عقیده ام که ما ایرانیان غیر بهائی هیچگونه اطّلاع دقیق و درستی از اهمیّت افکار و عقاید پیشرو ، روشنفکرانۀ بهاءاللّه و عبدالبهاء نداریم. من شخصاَ بعنوان یک ایرانی غیر بهائی به آنها به عنوان مصلحین اجتماعی و روشنفکران - نه تنها زمان خود بلکه هنوز نیز- می نگرم و به وجود چنین شخصیّتهائی ایرانی افتخار کرده با مباهات از آنها یاد می کنم.
از بابت عقیدتی هم لازم به یادآوریست که هرکسی می تواند ادّعای پیامبری کند ، ولی همه مدّعیان پیامبری از طرف مردم پذیرفته نمی شوند و هزاران معتقد جان و مال و تمام زندگی خود را در راه آنها از دست نمی دهند. بقول ماکس وبر، جامعه شناس اقتصادی و مذهبی، مدّعی پیامبری برای مقبول واقع شدن باید از خاصیّتی که آن را وِبر "کریسما " می نامد و می توان در زبان فارسی آن را به "کرامت" تعبیر کرد، بهره مند باشد. بنابر این از لحاظ اعتقادات مذهبی نیز باید به معتقدان آنها که در سراسر دنیا در حدود هفت ملیون هستند با احترام بنگریم و از این که چنین روشنفکرانی و پیامبرانی ایرانی هستند بخود ببالیم.
lممنون از خانم وحدتی برای مقالۀ آموزنده و به هنگام شان.
Very Informative article for Ignorant IRANIANS of This Faith
by Azarbanoo on Mon Feb 27, 2012 12:58 PM PSTI always thought Iranians who are interested in having a religion must choose either Bahai or Zorastrianism. These two religions are based on our Persian culture and parsians' traits.
Thanks for a very informative article
by Anahid Hojjati on Mon Feb 27, 2012 10:15 AM PSTIt was interesting to read about all the developments that took place more than 100 years ago.
نوشته ای بی سر و بی تَه!
DemoMon Feb 27, 2012 09:20 AM PST
گاهی اوقات خواندن ٢ کلمه آموزنده بیش از خواندن ٢٠٠ کتاب می ارزد! این نوشته ولی نه سری داشت و نه تَهی! آخر هم معلوم نشد که آیا بهائی دین است و یا کیش و یا آیین؟
Educational read for me too.
by Roozbeh_Gilani on Sun Feb 26, 2012 05:14 PM PSTwhen I first moved to states, I became rather surprised when I learned that my team lead at work, a somehow prominent american researcher, a very "anglo" person, was a bahai. He was a friendly individual , originating somewhere in mid west and told me that there was a sizable bahai community where he was born, which was being augmented by refugees from Iran since the revolution. I knew about early syrian migrations to US as well through some TV documentaries I saw recently. I had not connected the two together till reading your article
Thank you very much for sharing and Looking forward to reading more of your writings
"Personal business must yield to collective interest."
Very Educational
by divaneh on Sun Feb 26, 2012 04:46 PM PSTThanks for sharing this educational research. Abdulbaha was indeed a great ambassador of Iranian people who reflected the positive side of the Iranian culture. I think his father, Bahaullah was one of the greatest social thinkers that Iranian society has produced and our very own Rousseau. The day that Iranians stop believing in baseless super naturals such as God, they will realise the real value and sacrifice of this social reformer. I was also not aware of the long history of the Unitarian Bahais and used to think that it was a more recent development.
I fully agree with you that exaggeration by Bahais has as much blurred the truth that the enmity by Akhonds.