آن خانه قدیمی

از احساس زنی که دارد تدریجا خود را به نوعی از قفس رها می‌‌کند


Share/Save/Bookmark

آن خانه قدیمی
by فریدون کریمی بوشهری
12-Nov-2012
 

ناشر: H&S Mediaلندن (amazon.com)

آن خانه قدیمی، رمانی است آمیخته از واقعیت و اسطوره. یک متخصص زلزله‌شناس ایرانی الاصل، که از طرف سازمان ملل برای بررسی عواقب احتمالی یک زلزله عظیم در تهران برای ماموریتی یک ساله به ایران فرستاده شده است، تصمیم به خرید خانه‌ای میگیرد. خانه انتخابی او خانه‌ای بسیار قدیمی است که صاحب اصلی آن و زنش به یک باره در آن ناپدید گشته اند:

"حد اقل پنج سال بود که خانه قدیمی سازی که در یکی از خیابان های باریک و پر درخت شمال تهران قرار داشت خالی بود. این را از کسبه و همسایه های دور و بر خانه شنیده بودم. پیرمردی که حداقل هشتاد سال عمر داشت و دکه ای در نبش خیابان که هم در آن زندگی می کرد و هم در آمدی از آن داشت بیشتر مرا در جریان شایعات قرار داد. توصیه کرد که دنبال خانه دیگری بگردم و در مقابل اصرار من که به دنبال دلیلی برای آن می گشتم و قیمت بسیار ارزان خـانه و محل آرام و دنج آن را مثال می زدم نهایتا به حــرف افتاد و به کوتاهی و در حالی که مشغول پیچیدن سیگار بود گفت کــه این خانه پر از ارواح خبیثــه است و در معرض سحر و افسون جادوگران.

بیش از سی سال بود که از این محیط دور بودم. آن غــروب در راه برگشت به هتل محل اقامتم در مرکز شهر خیالم راحت بود. برای من پشیزی نمی ارزید اگر کــه دلیل خالی بودن خانه در این بلبوشه کمبود مسکن و هزاران گرگ پولداری که منتظر چاپیدن و مفت خریدن زمین و خانه ی آدم های محتاج هستند فقط ارواح خبیثــه ساکن خانه باشد. در دلم حتی از این همه ساده لوحی پیرمرد و آدم های محله متاسف شدم. برای من ارواح خبیثه و سحر و افسون همیشه سمبل عقب افتادگی فرهنگی بود. تصمیمم جزم شد که اگر این دلیل خالی بودن خانه است پس باید آن را بلا فاصله خرید."

کارشناسی ایرانی سازمان مل که چهل سالی از کشور به دور بوده کاملا خود را غریبه حس می‌‌کند. شب از هتل به چند شماره ای که از چند قوم و خویش دور و دوستان قدیمی در اختیار داشته زنگ می زند. هیچ کس را پیدا نمی کند. یا مرده بودند، یا در سفر، یا در بی خبری. هر چند تمام وقت خود را صرف بررسی عواقب زلزله‌ای عظیم که ممکن است تمام روبنا و زیر بنای کشور را به خاک بکشاند می کند اما تدریجا آن چنان شیفته آن خانه قدیمی می‌‌شود که به نوعی آن را وطن دوم خود می‌‌بیند، وطنی فراموش شده، سرشار از زیباییهای فراوان، با ساکنانی گم شده.

"آقای مهندس من قبلا هم خدمت شریفتون عرض کرده بودم که اگر واقعا خیال سرمایه گذاری دارین من چند آپارتمان دست اول برای شما که هر دیقه ارادتم خدمتتون بیشتر میشه دارم. رَهن و اجاره اش هم مثل آب خوردنه. اجازه بدین یه مثال کوچیک خدمتتون بزنم. یه واحد ۷۵ متری دو خوابه با پارکینگ و انباری و تلفون و گاز و کابینت و کف سرامیک در حال اخذ سند تفکیکی که فقط نُه ساله ساخته شده و فقط هم یک هفته اس اومده تو بازار. دست به نقد همین حالا هم اگر بخواین ۱۷ تومن براتون مشتری رهنی دارم. گفته متری یه ملیون و دویس و پنجاه. من پنجاه تاشو می‌‌تونم براتون بزنم، شاید هم صد تا. قول نمی دم. محله ش هم حرف نداره؛ تو اتوبان آهنگ نزدیک میدون شهید ارغوان داد خواه. چشم اندازش تمام غرب تهرونه. هیچ آسمون خراشی جلوش نیست. حتی اگر هوا خوب باشه میدون آزادی رو هم میشه دید.

پرسیدم: کدام میدان؟

"آزادی!" میدان آزادی را می‌‌گم!

از من زرنگ تر بود و پرسید تعجب می‌‌کنین که هنوز اسم میدونی آزادی باشه؟

و زد زیر خنده. هر دو حرف هم دیگر را می‌‌ فهمیدیم. آزادی زیر آن همه د‌و‌د و آلودگی پیدا نبود، گم شده بود. حتی شک داشتم که راننده های کهنه کار تهران هم بتونن به سادگی آنجا ‌‌را پیدا کنن."

رمان تدریجا پس از گذر از مسائل اولیه از قبیل خرید خانه و پژوهش‌های مرتبط با زلزله خود را کامل وقف ساکنین خانه، به ویژه زنی که ظاهرا به نوعی در آن خانه قدیمی بوده می‌‌پردازد. شخصیت زن داستان به گونه‌ای به تراژدی اسطوره‌ای می‌‌کشد و تراژدی نقشی مرکزی در کتاب پیدا می‌‌کند:

"چیز دیگری که مرا می‌‌آزرد چند صفحه آخر آن خاطرات بود. صفحاتی که در آن به راحتی می‌‌شد نطفه‌های یک فاجعه را دید، با خطوطی شکسته. صفحات آخر یاد داشت‌های او ظاهرا از اتفاقی هولناک در آن خانه قدیمی خبر می‌‌داد. از احساس زنی که دارد تدریجا خود را به نوعی از قفس رها می‌‌کند و بی‌ هیچ واهمه با ساده ‌ترین وسایل به جستجوی آزادی و فرار از بردگی است. دفتر چه خاطرات او …….".


Share/Save/Bookmark