LETTER
نامه ای سرگشاده به بهروز وثوقی
نوشتم "آقای وثوقی" چون شما را هیچ نمی شناسم و نوشتم "بهروز عزیز" چون از وقتی یادم می آید ترا می شناسم. درست یک وجب بودم و رفته بودم سینما و تو بزرگترین و قوی ترین آدم دنیا بودی. تمام عرض و طول پرده را فتح کرده بودی و گسترده بودی خود را بر پهنه ی بیکران سینما. همه ی عضلات سر و صورت و دست و شانه هایت را می شناسم. نگاهت را می شناسم پرش ریز زیر چشمهایت را می شناسم. دستهایت! نحوه ی کبریت کشیدنت! صدایت؟ صدا؟ صدا صدای خودت بود و در ذهنم حک شده است. چشم بسته ترا از صدایت هم می شناسم. ترا بهتر از پدرم و بیشتر از هر مردی در زندگیم، از همان اول می شناسم و بارها و بارها دیده ام.
>>>
I have been asked about this quite a few times. "What are your thoughts about the Iranian American student at UCLA being tasered for not having his I.D. on November of 2006?"
Someone recently brought this issue back to my attention and asked me
to address my individual thoughts on the situation. I watched the video
a few times, as well to kind of understand the incident and in case I
missed something relevant; I, then, realized the horrible distinction
and example it gave. I always praised cops and still do, but now I know that "dirty" cops do exist and the UCLA police are some fine examples of what "dirty" are portrayed to be. I think the cops are incompetent and truly an insult to the uniform.
>>>
The highlight of Saturday was the Atlanta Braves game with my family. They lost to the NY Mets and worse of all the stadium was full of their obnoxious fans. Have some respect. You're guests here so don't be too rude to the Atlantans. The only good NY "thing" at the game was the big and tasty NY-style hotdog that I ate while watching the game. Of course, it was followed by eating about a pound of boiled peanuts that I had especially prepared for the game using my own secret recipe of spices. You could say that I have developed a liking for peanuts after living in GA for a long time. I didn't have dinner!
>>>
AIRBORNE
The take off was so smooth that I did not even realize we were already in the air
Sunday afternoon, an aviation guru friend of mine and I took a drive to Bealeton, VA, located 60 miles South West of Washington, DC to check out a 1930s air show called The Flying Circus and what a delightful circus it was! Melodies of the 20s blasting in the background, a re-enacted 20s radio personality reporting the latest and the greatest in the style of the time, old retired air force pilots relaxing under their straw hats, reminiscing about the old war years, and kids with balloons in one hand, melting ice cream in the other, fully mesmerized by the site of the planes, helped recapturing the sights and sounds of bygone days.
>>>
AIRBORNE
Photo essay: The take off was so smooth
by
Jasjoon >>>
FREE SPEECH
آزادی بیان حق همه است حتی آنانی که به نظر ما اشتباه ترین حرفها را به زبان میاورند
صحبت درخشان و خلجی یا هر شخص دیگر در میان نیست. بحث
اینکه آیا من موافق خط فکری این یک یا خط مشی سیاسی آن یک هستم نیز نیست.
مسئله بسیار اساسی تر از این حرفهاست که در بین نظرات شخصی ما نسبت به این
یا آن گم شده است.
اکثر ما ایرانیها - و خیلیهای دیگر - خط قرمزها و حد نصابهایی برای آزادی
قائل هستیم. این حتی شامل حال به اصطلاح لیبرالهایمان نیز میشود. تا
اینجای قضیه هرچند جای بحث دارد اما حرفی نیست. مشکل از آنجایی شروع میشود
که حد نصاب آزادی افراد را مطابق با افکار بسته و زنگ زده خود محک میزنیم
>>>
Remember those silly things we used to read on the back of trucks on the way to shomal to keep from boredom? Somebody just sent me a load of them
>>>
VISUAL
Interview with author/collector Tony Nourmand
I was doing some personal research on how Hollywood film fashion and the
American Way of Life had influenced Persian Society particularly in the 50's and 60's. It was for an article on American Soprano Monika Jalili and her Noorsaaz Band who have revived ( and translated from Persian) some of the great music score's of Iran's Pre-Revolution classic movies. I thus came across a book precisely on one of Hollywood's quintessential icon's of the swinging sixties:
Audrey Hepburn the Paramount Years by Tony Nourmand.
>>>
I have been asked frequently to give talks about my life. I have never done that before. Having read this and a few other articles, I have finally decided to write something on Internet for the first time.
A bit about me (this part may sound boastful, but please be patient): 44, practising Muslim, never drinks, always prays and fasts, read Quran regularly, anything from good to very good looking, 178 cm, 81 KG, Stanford PhD (Eng), Stanford MBA, classically trained pianist, full hair, no glasses, co-founder and CEO of a privately-held technology firm with a staff of over 500, and 150+ Million/Year revenue. Married to my dear German wife for last seven years. She is a 34 year-old school teacher, a 177 cm stunner for whom I happily turn away from the whole world. We have "never" been apart for more than a day. It will remain that way.
>>>
CRIME
ديگر آسمان و دريا آبي نبودند و چشم هاي خورشيدي مردادماه 67 در مه فرو مي رفت
مشكل جنازه ها را از پيش حل كرده بودند . گورهاي دسته جمعي
كه از مدت ها پيش آماده شده بود ، پيكر نحيف هر ستاره را در خود حل مي
كرد. خاوران ، گلزاري كه بعدها فاش شد در آن روزها زميني بود كه تنها
شاهد بي زبان اين كشتار بود. شاهدي كه نه كسي مي توانست صدايش را بشنود و
نه خود مي توانست به حركت در آيد كه اگر مي توانست تا سالهاي سال اگر از
اين جنايت مي سرود باز هم كم بود. گورهاي دسته جمعي پذيراي هزاران تن از بهترين فرزندان
ايران شد . اينجا ديگر از آنان نمي پرسيدند كه به خدا معتقدي يا نه ؟ ديگر
بدون هيچ تفاوتي در برتري عقايد در جنسيت در زبان و در نژاد در كنار هم مي
آسودند. ديگر از صداي پاي جلادان خبري نبود ، ديگر از فرياد و شكنجه از
نماز و دعاي اجباري از ترس و اضطراب خبري نبود ، آرامگاه ابدي بود ...
>>>
IDEAS
نسل جوان ايرانی می تواند بر سکوی سابقهء بومی و خودی بايستد و خواهان آزادی و عزت شود
ما می توانيم اعتقاد به سکولاريسم و کوشش برای اعمال آن را از حوزهء زندگی
مدرن بيرون کشيده و آن را در سراسر تاريخ انسان جستجو کنيم تا بدانيم که
اگرچه اين آرزو نمی تواند «نو» باشد اما چرا کمتر اتفاق افتاده است که يک
چنين آرمانی، که در سايهء آن مردمان می توانند، در عين داشتن عقايد و
مذاهب گوناگون، زندگی آسوده و صلح آميزی داشته باشند، نمی توانسته براحتی
صورت تحقق بخود بگيرد و تاريخ آدمی، در فضای گمشدگی تساهل و صلح، در
سيطرهء تحميل زورگويانهء عقايد، و در کوشش برای اينکه حاکمان همگان را به
رنگ خود درآورند، پر از جراحت و چرک و خون است.
>>>