در ظاهر دو علت براى ناكاميابى "سكولاريزم" در ايران به چشم مى آيد.
نخست، خود سكولارها بر آنند كه علت ناكامى آن ها تراكم قدرت است در دست يك حكومت ناعادلانه ى مذهبى، وگرنه هرگاه ديانت از سياست جدا شود، سكولاريزم خودبخود در ايران شكوفا مى شود و ميوه هاى نيكو مى دهد و ايران كم كم مى شود به خوبى و زيبايى فرنگستان. جالب آن كه اغلب هم از همين نسخه پيچى كلى "دين از سياست جدا" فراتر نمى روند و ژرف تر نمى شوند و جزئيات و مصاديق اين جدايى را مشخص نمى كنند.
وقتى به بافت جامعه ى ايرانى نگاه مى كنيم، على رغم فراوانى بى مذهبان، باز انتظار اين كه سياست به تمامى در قبضه ى بيدين ها باشد توقع نابجايى است. از سوى ديگر، اگر در يك حكومت سكولار فلان وزير و وكيل متدين باشد بدون شك اعتقادات دينى او در نحوه ى كار و سياست ورزى اش نقش خواهد داشت. پس سكولارها بايد معناى "جدايى دين از سياست" را براى مخاطبين خود روشن تر كنند.
و اما علت ديگر ناكامى سكولارها كه بيشتر از سوى دينداران و ديانت-ورزان مطرح مى شود آن است كه (بنا به ادعاى ايشان) جامعه ى ايران وسيعا" و عميقا" مذهبى است و ايشان "قلت نفرات" بى مذهب ها را رمز شكست آن ها مى شمرند و بر آنند كه حتى در پى فروپاشى رژيم فعلى و سقوط ولايت مطلقه ى جائر هم، چون اغلب ايرانيان به زعم ايشان دوستدار و خواهان مذهب جعفرى هستند، باز بى مذهب ها راى نمى آورند و در حاشيه مى مانند. حال بماند كه شمارى از آنان كه اعتقاد جزمى به حقانيت آيين اسلام دارند، بناچار معتقدند كه در هر صورت، چه قليل و چه كثير، بى مذهب ها بايستى كه در حاشيه باشند، اگرچه زيركانه اين را علنا" بيان نمى كنند و به جايش مدام ادعاى خود مبنى بر فراوانى ايرانيان مذهبى را تكرار مى كنند، و اين كه حتى در دموكراسى ايرانى هم مومنين حائز آرائ بيشترى خواهند بود.
در يادداشتى ديگر در همين وبلاگ نشان داديم كه اگر يوغ سنگين استبداد از جسم و روان خسته ى ايرانيان برداشته شود و ديگر گرفتن ژست مذهبى براى آن ها سودى نداشته باشد اى بسا كه خيل بسيار عظيمى از آنان آداب مذهبى را علانيه به كنارى نهند يا بى اعتقادى خود به مذهب را يكسره آشكار كنند يا حداكثر به روايت رقيق و "عارفانه" اى از اسلام اكتفا كنند كه به دست-و-پاگيرى اسلام عبوس ملايان نباشد. آخر ايرانيان مانند اعراب و بعضى اقوام مسلمان ديگر نيستند كه هويت خود را به تمامى وامدار مسلمانى خود باشند.
ادعاى ما در اينجا آن است كه هر جفت اين علت ها، يعنى هم استبداد مذهبى حاكم بر ايران و هم نسبت تعداد بى مذهب ها به مذهبى ها در جامعه ى ايرانى عللى ظاهرى و فرعى هستند و علل ديگرى در ناكاميابى سكولارها در ايران دخيل اند كه حتى به فرض برافتادن حكومت دينى و غلبه ى عددى بى مذهبان بر مذهبيون باز مانع پاگرفتن سكولاريزم خواهند شد.
به گمان ما، در حال حاضر، مهم ترين اين علل كه كمتر مطرح شده است "تك تك" بودن بى مذهب ها و "پيوسته" بودن مذهبى هاست. در جامعه ى ايرانى، مستحكم ترين نهادها، نهادهاى سنتى متكى به مذهب اند، كه مذهبى ها را گرد مى آورند و سامان مى دهند و اهداف خاص خود را پى مى گيرند. در مقابل، بى مذهب ها به كلى فاقد هر نوع سازماندهى و نهاد باسابقه هستند و بين آن ها حتى علقه اى مدنى هم نيست، حال آنكه مذهبيون آرمان و اخلاق مشترك دارند و به قول خودشان جميعا" معتصم به حبل الله هستند.
بنابراين عجيب نيست كه حتى در ايران بدون شاه و ولى وقيح (كذا فى الاصل) هم مذهبى ها به يمن انسجامشان (و نه فقط تعدادشان) و ريشه دارى نهادهاى چندصدساله برندگى (به ضم اول) بيشترى داشته باشند. پس چاره ى بى مذهبان چيست؟
آيا مى شود در ايرانى آزاد نهادهايى حول آرمان هاى غيرمذهبى و اخلاقيات پيشامذهبى پديد آيند كه در آنها مذهبى و بى مذهب دوشادوش هم (و البته بدون آنكه لازم باشد دوست و رفيق جان جانى هم شوند) متمدنانه تعامل مدنى كنند؟ به گمان ما لازمه ى چنين امكانى زمينه چينى هاى فرهنگى است كه از رابطه ى اين دو خرده-فرهنگ تنش-زدايى كند، تا مذهبى ها و بى مذهب ها بتوانند فارغ از زاويه و فاصله ى متفاوتى كه با مذهب دارند در عرصه ى جامعه ى مدنى با يكديگر كار و گفتگو كرده، مناسبات خود را نه بر اساس تشابه اعتقادات مذهبى، بلكه پيرامون آرمان هاى مدرن و مدنى و با ملحوظ كردن اخلاقيات انسانى تنظيم نمايند.
ما در مقاله اى ديگر به تفصيل به اين مهم پرداخته ايم كه اميدواريم به زودى منتشر شود.
Recently by Amir-Human Orfi | Comments | Date |
---|---|---|
با مذهبى ها چه بايد كرد؟ | 2 | Jun 21, 2010 |
درباره ى مقاله ى اخير مصطفى تاجزاده | 3 | Jun 16, 2010 |
تبليغ و تعميق نفرت از 'ديگري' | 3 | May 29, 2010 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
به ضم اول و دوم!
Amir-Human OrfiSat Jun 19, 2010 05:21 PM PDT
ممنونم از كامنت-گذاريتان و مسرورم از همصحبتى با رفيق باتوفيق. اصحاب ايرانيان دات كام را ندانم كه به كدام مرام اند، فقط آن دانم كه هيچ رطب و يابسى مقدس نشمرند، يا دست كم چنين ادعا كنند.
در ضمن منظورم از به كار بردن "لامذهب" هم اسائه ى ادب به شاعر پر آوازه نبود خداى نكرده، و گمان نكنم كه اگر خودش هم زنده بود از اين توصيف بدش مى آمد. براى جلوگيرى از همين سوئ تفاهم هست كه از كلمه ى "بى مذهب" استفاده مى كنم.
کار من از آفت مافت گذشته، استاد...
comradeSat Jun 19, 2010 09:03 AM PDT
بنده به سهم خود بیصبرانه منتظر مقاله بعدی تان هستم. در خصوص
آن کارمند دون پایه هم، اگر همین دوستان ایرانیان دات کامی، به جای کُلُفت
گویی به یکدیگر، وقت و انرژیشان را صرف تدوین و تبیین حقوق شهروندان
کنند، به سادگی قانون مشخص خواهد کرد که آزادی بیان تا سر حد حریم شخصی
افراد پیش میرود ، و نه بیشتر.
استاد جان، در ایران سکولار، شاملو، و شاملوی نوعی بر اساس اعتقاداتشان
طبقه بندی نخواهند شد. انشاالله تعالئ
كلى گويى آفت ذهن است
Amir-Human OrfiSat Jun 19, 2010 08:31 AM PDT
حضرت رفيق،
عرضم به حضورتان كه بنده در اينجا سكولاريزم را نه تعريف كرده ام، نه تبيين، نه تحقير و نه تبليغ. اخيرا" بحث درازى درگرفته ميان اهل بخيه، و هر كس سكولاريزم را طورى تعريف و تحريف و تحليل مى كند كه ديگر رندان و حريفان قبولش ندارند. من عمدا" وارد اين كارزار نشده ام، زيرا به قول خود شما آنجا كه عقاب پر بريزد، خداوكيلى از جوجه ى لاغرى چه خيزد؟
شما صحيح فرموده ايد كه بناى سكولاريزم بر صف آرايى مذهبى ها و غيرمذهبى ها در برابر يكديگر نيست و تفاوت "ضدمذهبى" با "غيرمذهبى" را هم گمان مى كنم كه متوجه هستم. مشكل اينجانب درك معناى "جدايى سيستم حكومتى از ساختارهاى مذهبى" است.
يعنى من باب مثال اگر در ايران سكولاريزه ى فردا عقيده ى مذهبى كارمند دون پايه ى فلان اداره او را ملزم به امر به معروف و نهى از منكر مى كند، به چه تدبيرى مى خواهيد اين "حق شرعى" را از او سلب كنيد كه در كار همكار بى مذهب بدحجابش فضولى نكند؟ اينجاست كه "غيرمذهبى" بر "ضدمذهبى" منطبق مى شود.
پس در جامعه ى سكولار بايد به نحوى مذهبيون را "مهار" كرد، و مذهبيون هم بايد بپذيرند كه قيد عمل به برخى از احكام شرعى را بزنند. اين به معناى ضديت همه جانبه با مذهب و مذهبى ها نيست، وليكن چگونه مى شود اين منازعه را بى آن كه نه سيخ بسوزد و نه كباب به مصالحه كشاند؟
بنده بر آنم كه اين "نبوييدن دهان يكديگر"، به تعبير جنابعالى و آن شاعر لامذهب، لوازمى دارد كه چنانكه عرض كردم در مقاله ى مفصلى به اين موضوع در حد بضاعت مزجات خود پرداخته و مقاله را هم به هيئت سردبيرى تحويل داده ام تا اگر صلاح بدانند به انتشار آن مبادرت كنند. تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد.
هرچی میکشیم از این بیدینهای بلانسبت پدرسوخته هستش
comradeSat Jun 19, 2010 06:05 AM PDT
مثلی هست که میگوید، آنجا که عقاب پر بریزد، نمیدانم پشه چه
میشود( باید ببخشید، این حافظه دیگر آن حافظه قدیم نیست). منظور اینکه
وقتی استاد قلم فرسایی، چون جناب عرفی در تعریف و تبیین سکولاریزم دور از
جون به خطا میروند، دیگر تکلیف بیسواد چلغوزی مانند من روشن است.
تا آنجا که من کله پوک فهمیدهام بنای سکولاریزم بر جدایی سیستم حکومتی
از ساختارهای مذهبیست و نه بر ستیزِ حکومت با اعتقادات مذهبی. جناب عرفی
عزیزمان، بهتر از بنده میدانند که قرار نیست در فردای ایران دینداران و
بیدینان در مقابل یکدیگر صف آرایی و زورآزمایی کنند. همین قدر که خصلت
دینداری، و بیدینی معیارِ تعامل نباشد، سکولاریزم برقرار شده است.
در ایران فردا دهان یکدیگر را بو نخواهیم کرد، صرفنظر از حسن(به ضم اول!)
و یا قبح خمر. همین.