فروغ فرخزاد را به یاد بیاوریم. تاریخ تولد فروغ را گاه دیدهام که پنج ژانوییه نوشته شده است ولی چند روز قبل، در فیسبوک دیدم که تاریخ تولد اورا همین امروز فردا نوشته بود. مهم نیست. از تولدی مینویسم بیشتر از هفتاد و پنج سال پیش و از مرگی بیشتر از چهل و سه سال پیش.
اما وقتی اشعار فروغ را میخوانم، عطر همان زن جوانی را دارد که در مرگ هم نشان داد که حامی تولدهاست. چراکه نوشته شده که فروغ ماشین خود را منحرف کرد تا به اتوبوس مدرسه نخورد. پس چگونه باید از این شخص که اورا من میخواهم مادر تولدها نام گذارم یادبود کرد. مگر نه اینکه بسیاری از زنان در ایران صدای خود را بعد از خواندن شعرهای فروغ پیدا کردند. مثل این بود که دوباره متولد شدند. پس بهترین راه یادبود فروغ این است که ما مبتکر باشیم. شعری دربارهٔ او بنویسیم، ویدئو پست کنیم، شعری ترجمه کنیم.
میتوانید از یک خاطره که در مورد فروغ و اشعار او دارید بنویسید یا شاید مادر یا پدر شما فروغ را میشناخته و یا از اولین دوستداران فروغ، بوده است. در هر صورت، هدف یادبود فروغ است. در ضمن، آقایان هم حتما شرکت کنید، چرا که میدانم خیلی از دوستداران او ، از مردان هستند.
Recently by Anahid Hojjati | Comments | Date |
---|---|---|
This is how it happened | - | Jul 24, 2012 |
یک نهر در شهر | 1 | Jul 23, 2012 |
Legendary Patience | 2 | Jul 18, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
پرنده مردنیست پرواز را به خاطر سپار
Orang GholikhaniWed Dec 29, 2010 12:49 AM PST
"زندگی"
آه ای زندگی منم که هنوز
با همه پوچی از تو لبریزم
نه به فکرم که رشته پاره کنم
نه بر آنم که از تو بگریزم
همه ذرات جسم خاکی من
از تو ای شعر گرم در سوزند
آسمانهای صاف را مانند
که لبالب ز باده ی روزند
با هزاران جوانه میخواند
بوته نسترن سرود ترا
هر نسیمی که می وزد در باغ
می رساند به او درود ترا
من ترا در تو جستجو کردم
نه در آن خوابهای رویایی
در دو دست تو سخت کاویدم
پر شدم پر شدم ز زیبایی
پر شدم از ترانه های سیاه
پر شدم از ترانه های سپید
از هزاران شراره های نیاز
از هزاران جرقه های امید
حیف از آن روزها که من با خشم
به تو چون دشمنی نظر کردم
پوچ پنداشتم فریب ترا
ز تو ماندم ترا هدر کردم
غافل از آنکه تو به جایی و من
همچو آبی روان که در گذرم
گمشده در غبار شون زوال
ره تاریک مرگ می سپرم
آه ای زندگی من آینه ام
از تو چشمم پر از نگاه شود
ورنه گر مرگ بنگرد در من
روی آینه ام سیاه شود
عاشقم عاشق ستاره صبح
عاشق ابرهای سرگردان
عاشق روزهای بارانی
عاشق هر چه نام توست بر آن
می مکم با وجود تشنه خویش
خون سوزان لحظه های ترا
آنچنان از تو کام میگیرم
زن جوانی که در مرگ هم
Lida HessaamiTue Dec 28, 2010 10:44 PM PST
Dear G.Rahmanian, you are welcome and thanks for هدیه
Anahid HojjatiTue Dec 28, 2010 09:43 PM PST
Mr. Rahmanian aziz, thanks for sharing lines of the Forough's s poem
هدیه
وقتي كه امدي اي مهربان
G. RahmanianTue Dec 28, 2010 09:17 PM PST
Baraayam cheraagh beyaavar •••Va yek panjareh keh az aan be ezdehaameh kucheye khoshbakht bengaram! Thanks for the blog, Ms Hojjati.
Dear Ebi, thanks for sharing first poem you read from Forough
by Anahid Hojjati on Tue Dec 28, 2010 09:01 PM PSTEbi jan, thanks for reading my blog, for your words of encouragement and what a gorgeous Forough poem that you shared. Thanks so much.
اولین شعری که از فروغ خواندم....
ebi amirhosseiniTue Dec 28, 2010 08:00 PM PST
شب و هوس
در انتظار خوابم و صد افسوس
خوابم به چشم باز نميآيد
اندوهگين و غمزده مي گويم
شايد ز روی ناز نمي آيد
چون سايه گشته خواب و نمي افتد
در دامهای روشن چشمانم
می خواند آن نهفته نامعلوم
در ضربه هاي نبض پريشانم
مغروق اين جوانی معصوم
مغروق لحظه های فراموشی
مغروق اين سلام نوازشبار
در بوسه و نگاه و همآغوشی
مي خواهمش در اين شب تنهايی
با ديدگان گمشده در ديدار
با درد ‚ درد ساكت زيبايی
سرشار ‚ از تمامی خود سرشار
مي خواهمش كه بفشردم بر خويش
بر خويش بفشرد من شيدا را
بر هستيم به پيچد ‚ پيچد سخت
آن بازوان گرم و توانا را
در لا بلای گردن و موهايم
گردش كند نسيم نفسهايش
نوشد بنوشد كه بپيوندم
با رود تلخ خويش به دريايش
وحشي و داغ و پر عطش و لرزان
چون شعله هاي سركش بازيگر
در گيردم ‚ به همهمه ی در گيرد
خاكسترم بماند در بستر
در آسمان روشن چشمانش
بينم ستاره های تمنا را
در بوسه های پر شررش جويم
لذات آتشين هوسها را
می خواهمش دريغا ‚ می خواهم
می خواهمش به تيره به تنهايی
می خوانمش به گريه به بی تابی
می خوانمش به صبر ‚ شكيبايی
لب تشنه می دود نگهم هر دم
در حفره های شب ‚ شب بی پايان
او آن پرنده شايد می گريد
بر بام يك ستاره سرگردان
Ebi aka Haaji
Anahid Jaan
by ebi amirhosseini on Tue Dec 28, 2010 07:44 PM PSTPriceless:
از افتادن هراسی نیست
چرا عشق میجوشد
درون یک یک سلولها
Sepaas !
Ebi aka Haaji
Here is a poem I wrote tonight, let it be in memory of Forough
by Anahid Hojjati on Tue Dec 28, 2010 07:10 PM PSTاز افتادن هراسی نیست
و عشق من چه میجوشد
درون یک یک سلولهایم
و از هر حرکت این عشق
برآید بالاتر پرچم آزادی
و عطری دارد این آزادی
بسان نسیم سرد صبحگاهی
به زیبایی گلهای بهاری
و بوی زمین خیس را هم دارد
پس از آن همه باران
پس از آن همه باران
اگر من غمگین باشم
افتاده و زخمی
اگر دستی از دیروز آید
تا گذارد بر این شانه زخمم
فقط یک دارو، یک مرهم
به او گویم؛
ای سرور عشق،ای بانویم
از افتادن هراسی نیست
تو خود بهتر دانی رازم
از افتادن هراسی نیست
چرا عشق میجوشد
درون یک یک سلولها
Khar aziz, you are probably right about Forough's birthday
by Anahid Hojjati on Tue Dec 28, 2010 05:33 PM PSTbeing tomorrow. It was possibly couple nights ago that I read in facebook that there was 3 days left to Forough's birthday. Thanks for sharing memories of reading Forough with your brother. What an amazing experience. The Forough's poem that you have in your comment is really beautiful. Thanks for sharing it. I love all of it but then these lines are extra fantastic:
همه می دانند
که من و تو از آن روزنه سرد عبوس
باغ را دیدیم
و از آن شاخه بازیگر دور از دست
سیب را چیدیم
همه می ترسند
همه می ترسند اما من و تو
به چراغ و آب و آینه پیوستیم
و نترسیدیم
Dear maziar 58, thanks for sharing memories of Forough
by Anahid Hojjati on Tue Dec 28, 2010 05:03 PM PSTAnd also those of Fereidoon. Indeed, this amazing brother and sister will live forever in the memories we have from them and from their works. I have a CD in which Fereidoon sings couple of Forough's poems. My own memory is of being around 14; cannot remember exact age, and walKing and reading aloud Forough's poems. Dear maziar, thanks for reading this blog and commenting.
.
by Khar on Wed Dec 29, 2010 09:48 AM PSTفتح باغ:
آن کلاغی که پرید
از فراز سرما
و فرو رفت در اندیشه آشفته ابری ولگرد
و صدایش همچون نیزه کوتاهی پهنای افق را پیمود
خبر ما را با خود خواهد برد به شهر
همه می دانند
همه می دانند
که من و تو از آن روزنه سرد عبوس
باغ را دیدیم
و از آن شاخه بازیگر دور از دست
سیب را چیدیم
همه می ترسند
همه می ترسند اما من و تو
به چراغ و آب و آینه پیوستیم
و نترسیدیم
سخن از پیوند سست دو نام
و هم آغوشی در اوراق کهنه یک دفتر نیست
سخن از گیسوی خوشبخت منست
با شقایق های سوخته بوسه تو
و صمیمیت تن هامان در طراری
و درخشیدن عریانیمان
مثل فلس ماهی ها در آب
سخن از زندگی نقره ای آوازیست
که سحرگاهان فواره کوچک می خواند
ما در آن جنگل سبز سیال
شبی از خرگوشان وحشی
و در آن دریای مضطرب خونسرد
از صدف های پر از مروارید
و در آن کوه غریب فاتح
از عقابان جوان پرسیدیم
که چه باید کرد ؟
همه می دانند
همه می دانند
ما به خواب سرد و ساکت سیمرغان ره یافته ایم
ما حقیقت را در باغچه پیدا کردیم
در نگاه شرم آگین گلی گمنام
و بقا را در یک لحظه نا محدود
که دو خورشید به هم خیره شدند
سخن از پچ پچ ترسانی در ظلمت نیست
سخن از روزست و پنجره های باز
و هوای تازه
و اجاقی که در آن اشیا بیهده می سوزند
و زمینی که ز کشتی دیگر بارور است
و تولد و تکامل و غرور
سخن از دستان عاشق ماست
که پلی از پیغام عطر و نور و نسیم
بر فراز شبها ساخته اند
به چمنزار بیا
به چمنزار بزرگ
و صدایم کن از پشت نفس های گل ابریشم
همچنان آهو که جفتش را
پرده ها از بغضی پنهانی سرشارند
و کبوترهای معصوم
از بلندی های برج سپید خود
به زمین می نگرند
thanks Ms. Hojjati
by maziar 58 on Tue Dec 28, 2010 03:32 PM PSTher name and the rest of the family has a very special place in my book as I still remember the few lines from " Kash bar sahele roodi khamoosh atre marmooze ghiyahi boodam
chu bar anja goozarat mi oftad.....
And still remember her brothers concert here in my new home town pledging : If we cann't fight to get rid of the mollas at least try for the release of Young Iranian kids from Iraqi prison. (he pledged all his concert benefits for that cause) it was few month before his assassination.
thanks for your kind remark about forough and her role and place for the Iranian womens. Maziar