فروغ فرخزاد را به یاد بیاوریم.

فروغ فرخزاد را به یاد بیاوریم.
by Anahid Hojjati
28-Dec-2010
 

 

فروغ فرخزاد را به یاد بیاوریم. تاریخ تولد فروغ را گاه دیده‌ام که پنج ژانوییه  نوشته شده است ولی‌ چند روز قبل، در فیسبوک دیدم که تاریخ تولد اورا همین امروز فردا نوشته بود. مهم نیست. از تولدی مینویسم بیشتر از هفتاد و پنج سال پیش و از مرگی بیشتر از چهل و سه سال پیش.

اما وقتی اشعار فروغ را میخوانم، عطر همان زن جوانی را دارد که در مرگ هم نشان داد که حامی تولدهاست. چراکه نوشته شده که فروغ ماشین خود را منحرف کرد تا به اتوبوس مدرسه نخورد. پس چگونه باید از این شخص که اورا من میخواهم مادر تولدها نام گذارم یادبود کرد. مگر نه اینکه بسیاری از زنان در ایران صدای  خود را  بعد از خواندن شعرهای فروغ پیدا کردند. مثل این بود که دوباره متولد شدند. پس بهترین راه یادبود فروغ این است که ما مبتکر باشیم. شعری دربارهٔ او بنویسیم، ویدئو پست کنیم، شعری ترجمه کنیم. 

 میتوانید از یک خاطره که در مورد فروغ و اشعار او دارید بنویسید یا شاید مادر یا پدر شما فروغ را میشناخته و یا از اولین دوستداران فروغ، بوده است. در هر صورت، هدف یادبود فروغ است. در ضمن، آقایان هم حتما شرکت کنید، چرا که میدانم خیلی‌ از دوستداران او ، از مردان هستند.

 


Share/Save/Bookmark

Recently by Anahid HojjatiCommentsDate
This is how it happened
-
Jul 24, 2012
یک نهر در شهر
1
Jul 23, 2012
Legendary Patience
2
Jul 18, 2012
more from Anahid Hojjati
 
Anahid Hojjati

Dear Hooshang, thanks for the link and best sentences are

by Anahid Hojjati on

 

 Hooshang jan, thanks for your link. My favorite part of article was where it is noted:"

فروغ فرخزاد را می گویم: زنی که شاعر متولد شده بود، بی آن که در محیط شاعرانه رشد کرده یا به دانشکده ادبیات رفته باشد.'

That is so true. Some of great poets of 20th century in Iran would not be that good if they did not have an advanced degree in Persian literature but Forough was born a poet which ties into what Bijan Baran wrote about Forough in these sentences:" 

فروغ ۳ شاکله شاخص در شخصیت و شعرش داشت: ۱- شاعرانگی لایزال در امتداد
حافظ و مولانا "

Thanks again for the link.


default

بگذارید امروز درباره فروغ بنویسیم / سیمین بهبهانی

Hooshang Tarreh-Gol


مدرسه فمینیستی: فروغ
فرخزاد روز 8 دی 1313 به دنیا آمد و امروز 76 سال از آن روز می گذرد و
همین بهانه ای است برای ما در مدرسه فمینیستی که به همراه پیشکسوتانی چون
سیمین بهبهانی سالروز تولد فروغ را پاس بداریم:


بگذارید امروز را درباره زنی بنویسم که یکی از پیشگامان
تحول در شعر ایران بود و امروز 76 سال از سالگرد تولدش می گذرد ، فروغ
فرخزاد را می گویم: زنی که شاعر متولد شده بود، بی آن که در محیط شاعرانه
رشد کرده یا به دانشکده ادبیات رفته باشد.

 

 

//www.feministschool.org/spip.php?article6517

 


Anahid Hojjati

Dear Hooshang, what a great comment, thanks for all the info

by Anahid Hojjati on

Hooshang jan, I loved your comment which is from Mr. Bijan Baran' s writings.From all three Shakele , I like this one the best

فروغ ۳ شاکله شاخص در شخصیت و شعرش داشت: ۱- شاعرانگی لایزال در امتداد
حافظ و مولانا

since it affirms that she was indeed an excellent poet not just famous because of being outspoken.The fact is that many of Iranian great poets of last 50 years either had advanced degrees in literature or wrote their best poems when they were older than 35. Forough wrote all that great poetry with much less formal education and at a younger age which is a testament to her skills.

Hooshang jan, many thanks for this comment. 


default

یادها- فروغ فرخزاد/دکتر بیژن باران

Hooshang Tarreh-Gol


   


یادها- فروغ فرخزاد

بیژن باران


فروغ ۳ شاکله شاخص در شخصیت و شعرش داشت: ۱- شاعرانگی لایزال در امتداد
حافظ و مولانا. ۲- شهامت شدید در بیان خطوط اجتماعی پیشرو خود در جامعه
پدرسالاری ایران. این شاکله شخصیتی در دهه ۸۰ پس از وقفه ۴۰ ساله بوسیله
شاعران زن تداوم یافت. ۳- راوی اول شخص مفرد مونث که در شعر فارسی بیسابقه
بود.
...

اخبار روز:

www.akhbar-rooz.com


شنبه 
۱۱ دی ۱٣٨۹ - 
۱ ژانويه ۲۰۱۱

بار اول.

جا. کافه فیروز، خ نادری، ضلع جنوبی، نرسیده به چهارراه استانبول

زمان. زمستان 1342

افراد. سیروس طاهباز، فروغ فرخزاد، چند نفر دیگر دور میز مستطیل. میز دیگر نزدیک آنها: ب.ب، ف.ق، ف. م.

یادها. فروغ نشسته بود، سیگار می کشید. چای می خورد. به سیروس می گفت
گوریل. اندام ورزیده، بقول تهرانیها، پوست سبزه با گوشت پیچ، داشت؛ عضلات
صورتش بسیار گویای عواطف لایزال او بودند. در خوانش شعرش لحن، چم و خم،
مکث، تاکید، زیر و بم، کش و کم نفس به لهجه تهرانی یعنی nuance صدایی را با
حالت عاطفی خود درهم می آمیخت. شنونده را در جذبه عرفانی بعالم علیا سیر و
سوق می داد. سیروس با قد بلند تنومند، بارانی بتن داشت. آرش او نُقل
محافل تهرانی دانش آموزان و دانش جویان بود. فروغ شعر آن روزها و تنها
صداست که می ماند را با صدای احساسی خود خواند. در مفاصل زیر صحبت سر طرف
در اینها شد. یکی گفت منظور ی. ر. و ن. ن. ند. فروغ با حرکت سر تایید کرد.

هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد مروارید صید نخواهد کرد.

مرا به زوزه ی دراز توحش

در عضو جنسی حیوان چکار

مرا به حرکت حقیر کرم در خلا گوشتی چکار

مرا تبار خونی گلها به زیستن متعهد کرده است

تبار خونی گلها می دانید؟    -تنها صداست که میماند

یادداشت. در دهه 40 شعرهای نو دستخطی بین جوانان در تهران دست به دست می
گشت. نمونه: احمد رضا احمدی، فروغ فرخزاد، شاملو، م آزرم، کوش آبادی، ح
مصدق. جوانان این اشعار را بشکل طومار نوشته در پیاده روی خلوت، آنهارا از
جیب درآورده، با خود زمزمه می کردند. نمونه: شعری از کتاب وقت خوب مصائب
احمدرضا احمدی دست نوشته ف. ح. بدست گروه ما رسید. خاطرات سفر اروپای فروغ
در مجله فردوسی تا 8 شماره خوانده می شد. گاهی مطالبی در باره رقابت در
شعر و نحوه زندگی مدرن فروغ و سیمین نُقل محافل و برخی مجلات می شد.

در روایات چیزی که خالی مانده بحثها و مطالعات فروغ در روم و مونیخ با
دانشجویان پیشرو است. آنها دانشجویان مترقی پس از کودتا ساکن اروپای غربی
در دهه 50م بودند که کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی ـ اتحادیه
ملی را در آغاز دهه 60م پدید آوردند. اثر این مراوده را در گذار از
سودازدگی زنانه دهه 30 شعر فروغ به پیشبینی پرشور انقلاب عدالتخواهانه در
راه خلق مذهبی فلات در شعر دهه 40 فروغ می توان دید. ستاره سرخ، برنامه
مساوات طلبانه سیاسی "کار، مسکن، سواد، نان، طب برای همه" یا "از هرکس
باندازه توانش و به هرکس باندازه نیازش" که در مفصل پایانبندی شعر بزبان
خلقی مستقیم و نه ادبی فاخرانه آمده - اشارات، تداعیات، تلقینات این شعر
بلندند. رک به: کسی که مثل هیچ کس نیست با سطوری از این دست:

من خواب یک ستاره ی قرمز دیده ام/.. وقتی که خواب نبودم دیده ام../ کسی می
آید../ و اسمش آن چنانکه مادر /در اول نماز و در آخر نماز صدایش میکند /
یا قاضی القضات است / یا حاجت الحاجات است/ و میتواند کاری کند که لامپ
"الله"

که سبز بود مثل صبح سحر سبز بود

دوباره روی آسمان مسجد مفتاحیان روشن شود

کسی از آسمان توپخانه در شب آتش بازی می آید

و سفره را می اندازد

و نان را قسمت میکند

و پپسی را قسمت میکند

و باغ ملی را قسمت میکند

و شربت سیاه سرفه را قسمت میکند

و روز اسم نویسی را قسمت میکند

و نمره مریضخانه را قسمت میکند

فروغ 3 شاکله شاخص در شخصیت و شعرش داشت: 1- شاعرانگی لایزال در امتداد
حافظ و مولانا. 2- شهامت شدید در بیان خطوط اجتماعی پیشرو خود در جامعه
پدرسالاری ایران. این شاکله شخصیتی در دهه 80 پس از وقفه 40 ساله بوسیله
شاعران زن تداوم یافت. 3- راوی اول شخص مفرد مونث که در شعر فارسی بیسابقه
بود. این شاکله شرح حال نویسی زنانه/ آتوبیوگرافی را در ادبیات فارسی
آغازگر شد که امکان بیان فردیت در جامعه مذکر قبیلوی را پدید آورد.

ن. ن. در خیابان نادری عصرها با کت شلوار مخملی کرم پلاس بود؛ برخی از
اشعارش را دختر دبیرستانیها با عواطف مرحله بلوغ می خواندند. ی. ر. تو
رادیوی دولتی با پراکندن شعر حاشیه بیرمق در ژستهای تقابل با شعر تعهد، حد
خاصگرای خود را بیان می کرد.

بار دوم.

جا. انستیتو گوته/ فرهنگی فرانسه، خ کاخ، تهران.

زمان. زمستان 1342

افراد. فروغ، سالن پر بود. ب.ب، ف.ق، ف. م.

یادها. فیلم سفید سیاه هنری فرانسوی را نشان دادند. فروغ روی صندلی جلوی
من نشسته بود، سیگار می کشید. آنرا زیر کفش پاشنه بلندش خاموش کرد. او قد
نسبتن بلند، گوشت پیچ، اندام کشیده عضلانی، صورتی با شاخصه های درشت داشت:
گیسوی بلند مشگی، لبان پر، چشمان بادامی، بینی خاص، گردن بلند و شانه های
ورزیده. پیراهن گلدار زمینه سفید او تا زانو می رسید. ساقهای شکیلی داشت.
در باره فیلم بحث و گفتگو شد. فروغ چیزی نگفت.

فروغ با صمیمیت حاد و عاطفه قوی در زندگی اجتماعی و اشعارش مدل عشق مدرن را
برای نوجوانان تهرانی نشان میداد. به آنها صریح می گفت که گزینش همسر
بوسیله بزرگان خانواده که از دربار تا کوچه های باریک قدیمی ایران مدل
زوجگیری در فرهنگ پیشامدرن ایران بود، بدور انداخته؛ با بیان فردیت خود و
عشق 2 سویه طرفین، خود را برای ازدواجی برابرانه آماده کنند.

بعدها مناظره 1343 فروغ با حمید مصدق، شاعر نستوه و متعهد، در یک دیالوگ
مدرن، با سطوری از آنها بقرار زیر، رو شد. توجه شود به: بار اسطوره ای سیب
در افسانه باغ بهشت، 2 رانده ماقبل تاریخی از آن، باغبان حی و حاضر دولت،
نقش غالب پدر در پاسخ فروغ. حمید: تو به من خندیدی و نمی دانستی/ من به چه
دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم/ باغبان از پی من تند دوید.. پاسخ
فروغ: من به تو خندیدم/ چون که می دانستم/ تو به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیدی/ پدرم از پی تو تند دوید..   

بار سوم.

جا. دانشگاه میزوری، کلمبیا.

زمان. پاییز 1345

افراد. ب.ب،

یادها. در نامه به ف.م. نوشتم که از طریق سیروس به فروغ بگوید در راننده گی
احتیاط کند. چون خواب بدی در باره فروغ دیده بودم. تازه مجله آرش ویژه
دیگرش را برای من از تهران فرستاده بودند. در بهمن همین سال او به ابدیت
پیوست. البته همیشه در ذهن دوستداران امکان ادامه حیات فروغ مطرح بوده. او
اکنون 76 ساله بود؛ با انقلاب، او نیز به خارج پرتاب می شد. در غرب
فیلمسازی، شعر نویسی، کنشگری حقوق بشر و زنان را دنبال می کرد. جوایز جهانی
در هنر، حقوق بشر، شعر می گرفت. اشعارش به زبانهای دیگر ترجمه می شد. در
سفرهایش برای جمع انسان دوستان جهانی سخنرانی می کرد.. من با دوست شیمیدان
ف. ر. شعرهای فروغ بویژه آیه های زمینی را می خواندیم؛ آنرا نقد و بحث می
کردیم. ف. معتقد بود فروغ از ظاهر و صورت خود ناراضی است؛ من به افسردگی و
اضطراب در روان و پیام نوین او برای اجتماع با استناد به سطور شعرش اشاره
می کردم.

بار چهارم.

جا. ساختمان فرستنده رادیو، تهران.

زمان. تابستان 1972/ 1351

افراد. پوران فرخزاد

یادها. در ساختمان فرستنده رادیو تهران، میدان ارگ، از طریق عمو، ر. ف.،
پوران، خواهر بزرگتر فروغ، را ملاقات کردم. ترجمه انگلیسی 10 شعر فروغ با
کتابنامه و کلمات قصار فروغ در باره شعر و زندگی را نشان داده؛ در باره
کتابم راه و رود با ایشان صحبت کردم. اجازه شفاهی درج 10 شعر فروغ را در
کتابم از ایشان گرفتم. پخش کتاب در تهران با مشکل روبرو شد؛ در واقع پخش
نشد؛ معدودی در اروپا و امریکا پخش شد. ترجمه شعر فروغ محتوای شعری اورا به
زبان مقصد خوب ترابری میکند؛ جو شعری او برای متکلمان غربی قابل درک است.

زندگینامه. 8 دی 1313 – 24 بهمن 1345. سال 3م دبیرستان خسرو خاور را تمام
کرد؛ به هنرستان نقاشی رفت. معلمان او بهجت صدر و پتگر بودند. او 16 سالگی
با پرویز شاپور ازدواج کرد؛ با فرزندی از او، در 1334 طلاق گرفت. به
ایتالیا رفت با زبانهای ایتالیایی، فرانسه و آلمانی آشنا شد، 1336. در 1337
با ابراهیم گلستان آشنا شد؛ در 1338 به انگلستان رفت؛ فیلم خواستگاری را
در 1339 ساخت؛ 2 کتاب ژان مقدس از برنارد شاو و ستون سنگی هنری میلر را از
انگلیسی به فارسی ترجمه کرد. در 1340 بخشی از فیلم آب و گرما را تهیه کرد؛
فیلم خانه سیاه است را در 1341 در تبریز تمام کرد. در نمایش 6 شخصیت در
جستجوی نویسنده درخشید، 1342. در تابستان 1343 به آلمان، ایتالیا، فرانسه
رفت؛ برادرش فریدون را دید . برناردو برتولوچی یک فیلم ربع ساعتی از زندگی
فروغ در تهران ساخت. در جشنواره 1344 پزارو، ترجمه آثار شعری او به زبانهای
غربی و ساختن فیلمی با سرمایه سوئدی به فروغ پیشنهاد شد.

آثار: اسیر 1331، دیوار 1335 ، عصیان1336، نامه ها، سفرنامه ی اروپا در
مجله فردوسی 1337، تولدی دیگر 1343، ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد پس از
مرگ او چاپ شد.

منابع. دکتر بیژن باران : تبلور اختلالات روحی در شعر نو فارسی www.iranpoetry.com

دکتر بیژن باران : محرکات و احساسات در شعر فروغ فرخزاد balatarin.com   pendar.forums1.net

اروتیزم در شعر فروغ فرخ زاد ـ دکتر بیژن باران

www.hashtaad.com

بیژن باران: محرکات و احساسات در شعر فروغ فرخزاد

www.armans.info

مونولوگ درونی: بیژن باران

8aaad.com

نامه های فروغ فرخزاد

www.avayeazad.com

مناظره زیبای حمید مصدق و فروغ فرخ زاد 1343

koocheyedeltangiha.blogfa.com

کسی که مثل هیچ کس نیست

www.avayeazad.com

دکتر منصور بیات زاده: مطالبی در باره تاریخچه کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی ـ اتحادیه ملی

www.sedayemardom.net

persianpost1.blogspot.com


Anahid Hojjati

Hooshang jan, I agree. Let 's continue this discussion on

by Anahid Hojjati on

Its own blog next year. Either you or I can write the blog. Meanwhile, thanks for your comment. My friend, criteria given by me is for good poems. Forough and poets like Akhavan Sales and some others were more than just good poets. We will visit this issue next year.


Anahid Hojjati

Thanks No Fear for your contribution

by Anahid Hojjati on

Thanks for reading this blog and also for your excerpt.


default

آناهید جان این یک بحث طولانی و مقداری تاریخی است

Hooshang Tarreh-Gol



که دم سال نو و در  وبلاگ بزرگداشت فروغ (نه زمانش است و نه مکانش، هر چند
مجازی). فقط مختصر اینکه، اتفاقا، در تعیین خاستگاه و ریشه یابی شعر فروغ،
ما میبینیم که  مقدار بسیار زیادی نو آوری (که گونه ای کفر به گوش جامعه
محافظه کار  سنتی  میامد) لازم بود تا کسی مانند فروغ زبان خاص خویش را
بیابد و تکامل پیدا کند به " گنجینه ای از آن دست، که تملک خاک را و دیاران را، این چنین دلپذیر کرده است
. gnere  ژانری که  که تولید شد و موثر به کار آمد: مانند آثار نیما. که
اتفاقا  قابل توجه است که در اوایل کار ، درکل  ایران شاید غیر از خود نیما
و پنج شش نفر دیگر ( کیوان، شاملو، فرهی، طبری،...) هیچ کس دیگری نه این
شاعر را میفهمید و نه قدرش را میدانست, بلکه صدها ......
پس "مقبولیت"  کار هنری  در نزد خوانندگان استدلال نسبتا   ضعیفی میشود ،
که در  زیبا شناسی مدرن  نیز تاریخا  ریشه در مقاله ای "هنرچیست؟" تولستوی و
نوعی " رئالیسم سوسیالیستی" و "ژدانوویزم"  و از این بحث ها،  که شاید در
فرصت دیگری ادامه بدیم و شایدم نه !
فعلا نقدا این ویدئوی سال نو ( همه چی آرومه ) ، برای شما و آرزوی آرامی در ایران. Sal no mobarak. اخطار: ویدئو مقداری  صحنه های بسیار خونین دارد __________________________________________________________________ Hame Chi Daghoone

//www.youtube.com/watch?v=201zpeav0u0&feature...

 

 


No Fear

به یادِ فروغ پرفروغ مان

No Fear


با من بیا
با من به آن ستاره بیا
            به آن ستاره‌ای که هزاران‌هزار سال
                     از انجماد خاک و مقیاس‌های پوچ زمین دورست
و هیچ‌کس در آنجا     
از روشنی نمی‌ترسد.

 


Anahid Hojjati

Hooshang jan, these are not mutually exclusive

by Anahid Hojjati on

Hooshang jan, your comment was very short and it is hard for me to be sure what you mean. I wish you had writtena longer comment. But if you mean to say that a poet has to "aab bereeze dar khaabgaah moorchehaa" not "reaayat molahezaat for average reader",  A poet can do both. The issue I have which I have with myself also is that when we critique a poem, we have to realize that people like you and me are a minority of those who read a poem. A poem may look great to us but most readers miss what it is trying to say. On the other hand, a poem to you might look like very kohne, no noavaree, let's say even cheesy but if many readers can relate to it and can get the poet's feeling and can bond over the poem, then it has accomplished its purpose. Please realize that in this poem, the poet may have tried to "aab bereeze bar khaabgah noorcheha and readers can bond over knowledge of this aab reekhtan.

So in my opinion, there is no conflict between my two criteria and what you write about aab reekhtan.I do not remember neema' s letter to Shamlu so I would have to go and read it.

In any case, the only point I make is that, poems should not be written for poem criticiques. I write this and I am reminded that there is a saying" that poets write for other poets". Any way,we don't have to resolve all these discussions in this one comment.


default

وظیفه شاعر " آب در خوابگاه مورچگان ریختن " است*

Hooshang Tarreh-Gol



نه "رعایت ملاحضات" برای "خواندگان  متوسط "!

* اشاره به نامه نیما به شاملو


Anahid Hojjati

Two criteria for evaluating poems

by Anahid Hojjati on

Two nights ago, when I was responding to comments on this blog, my mind drifted to what is a good poem? I remembered how recently I have become in a way jaded about poems. Even if someone forwards me a poem from one of bozorgan, sometimes I read and think, so what? There was no philosophical point explored in the poem, no noavari. Couple nights ago, it dawned on me that good criteria for evaluating poems are how effective they are in transmitting poet's feelings and idea ; especialy feelings to the reader and secondly, if that poem can be used as a bridge to bring people closer and become a vehicle for bonding. Exmaples of good Persian poems from present day are Hila Sedighi 's poem regarding empty seat in classroom. Reason that it is such a well liked poem is first it transfers the feelings of poet to reader skillfully and then all poeple who were part of green movement in sumer of 2009 and saw students killed, can bond over her poem. Arash kamangir did the same in a different era. Kooche from Moshiri did the same and it bonded the young lovers who shared this poem. Even with my own poems, I can see that those which are stronger in these two criteria are better liked by average reader.So even though I am still going to get back to my newly habit of looking for noavaree and having couple at least semi-deep thoughts in a poem, but I need to keep telling myself about importance of these two criteria.

 


Anahid Hojjati

Dear Roozbeh, thanks for sharing a memory of Forough reading

by Anahid Hojjati on

Roozbeh jan, idea of reading Forough with others sounds very appealing to me, But then reading Forough alone is nice too. I think ecah one has its own merits and it probably depends on the poem.

Thanks for sharng your memory. Also, I appreciate that you read my blogs.


Roozbeh_Gilani

Dear Anahid, Not a poetic guy myself,

by Roozbeh_Gilani on

Apart from Shamlou, because I feel he genuinly wrote for and on behalf of people. As for forough, when I was a young kid, must had been   just before the revolution, I remember that on friday nights, my mother would get together with her small group of friends, mostly ladies in our neighbourhood or close relatives, for "moshaereh". I used to sit there in the room, because there used to be some ajil and shirini available! One of the ladies there who was the mother of my best friend, or should I say partner in crime- also sitting next to me ready to attack the ajil and shirini bowls when the mothers were distracted-was a big forough fan. So whatever she recited, everybody would say "Forough"??? But apart from that and my love of shamlou, i have to say, I have never been very good at poets. But i am learning, by reading and enjoying your blogs :)

"Personal business must yield to collective interest."


Anahid Hojjati

Hooshang jan and dear Roozbeh, thanks

by Anahid Hojjati on

Dear Hooshang, so many thanks for this poem of Forough which has caused her name not to be included in the list of poets. Sometimes not being included in a list is more badge of honor than being in it, depending on who is coming up with the list.

Roozbeh jan, thanks for reading the blog. Please share with us if you have a poem or memory from Forough.


default

اين همان شعری

Hooshang Tarreh-Gol


اين همان شعری از فزوغ فرخزاد است که به خاطر آن نام وی را از ليست کتاب شاعران معاصر حذف کردند

:

بر روی ما نگاه خدا خنده مي زند،
هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ايم

زيرا چو زاهدان سيه كار خرقه پوش،
پنهان ز ديدگان خدا می نخورده ايم
_____ 

پيشاني ار ز داغ گناهي سيه شود،
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ريا
 

نام خدا نبردن از آن به كه زير لب،
بهر فريب خلق بگوئی خدا خدا

___ 

ما را چه غم كه شيخ شبی در ميان جمع،
بر رويمان ببست به شادی در بهشت
_

او می گشايد … او كه به لطف و صفای خويش،
گوئي كه خاك طينت ما را ز غم سرشت

توفان طعنه، خنده ی ما را ز لب نشست،
كوهيم و در ميانه ی دريا نشسته ايم
_______________________ 

چون سينه جای گوهر يكتای راستيست،
زين رو بموج حادثه تنها نشسته ايم

__ 

مائيم … ما كه طعنه زاهد شنيده ايم،
مائيم … ما كه جامه تقوی دريده ايم؛

زيرا درون جامه بجز پيكر فريب،
زين هاديان
راه حقيقت، نديده ايم

 

آن آتشی كه در دل ما شعله می كشيد،
گر در ميان دامن شيخ اوفتاده بود؛

ديگر بما كه سوخته ايم از شرار عشق،
نام گناهكاره رسوا ! نداده بود

بگذار تا به طعنه بگويند مردمان،
در گوش هم حكايت عشق مدام ! ما

_

“هرگز نميرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است در جريده عالم دوام ما"


Roozbeh_Gilani

How did I miss such a nice blog?

by Roozbeh_Gilani on

And good poetry. Thank you Anahid.

Apologies Rafigh Hoshang for "pate" thing, I thought you were making things obvious deliberately as a joke! I am glad you are still with us all the same!

"Personal business must yield to collective interest."


Anahid Hojjati

Hooshang, shab Khoosh.Thanks for another great Forough poem

by Anahid Hojjati on

I love her poetry that is more musical. But then it is all excellent.


default

Va shab shoma khosh!

by Hooshang Tarreh-Gol on

روي خاک __________________________________________________________________‬ ‫هرگز آرزو نکرده ام‬
‫يک ستاره در سراب آسمان شوم‬
‫يا چو روح برگزيدگان‬
‫همنشين خامش فرشتگان شوم‬
‫هرگز از زمين جدا نبود ه ام‬
‫با ستاره آشنا نبوده ام‬
‫روي خاک ايستاده ام‬
‫با تنم که مثل ساقة گياه‬
‫باد و آفتاب و آب را‬
‫مي مکد که زندگي کند‬
‫بارور ز ميل‬
‫بارور ز درد‬
‫روي خاک ايستاده ام‬
‫تا ستاره ها ستايشم کنند‬
‫تا نسيمها نوازشم کنند‬ ............................................................................................................................
‫از دريچه ام نگاه مي کنم‬
‫جز طنين يک ترانه نيستم‬
‫جاودانه نيستم‬
‫جز طنين يک ترانه آرزو نمي کنم‬
‫در فغان لذتي که پاکتر‬
‫از سکوت سادة غميست‬
‫آشيانه جستجو نمي کنم‬
‫در تني که شبنميست‬
‫روي زنبق تنم‬
‫بر جدار کلبه ام که زندگيست‬
‫‫يادگارها کشيده اند‬
‫مردمان رهگذر:‬
‫قلب تيرخورده‬
‫شمع واژگون‬
‫نقطه هاي ساکت پريده رنگ‬
‫بر حروف درهم جنون‬
‫هر لبي که بر لبم رسيد‬
‫يک ستاره نطفه بست‬
‫در شبم که مي نشست‬
‫روي رود يادگارها‬
‫پس چرا ستاره آرزو کنم؟‬
‫اين ترانة منست‬
‫-دلپذير دلنشين‬
‫پيش از اين نبوده بيش از اين‬


Anahid Hojjati

Forough would be considered outspoken even now in Diaspora

by Anahid Hojjati on

 

Hooshang jan, thanks for including parts of

" Let us have faith in the begining of a cold season"

in your comment.  This is such a dark poem, then there are many of these for Forough. Is it this one or another one in which she makes fun of the life of her sister? What a courage. Can you think of one of us writing a poem and making fun of a close relative? Maybe by then , she was famous so the sister felt honored to be mentioned in her poetry. In any case, she was really outspoken. Even if she were to live right now as a thirty something woman in Iranian Diaspora in US or Europe, my guess is that people would consider her outspoken.


default

And I thought we were focusing on Forough?

by Hooshang Tarreh-Gol on

All those avatars are probably more than anyone can handle, we already have one MPD and he's really good too! Lida was only an "expreiment", I'm thinking about a Mash Ghasem avatar,and I'm definitely not Rozbeh, though I probably agree with most of his ideas, not including our assessments of the Georgian Butcher, Amo Yosof! 

I was trying to find a reading of MARSIEH by Shamlou's voice , but haven't found it yet. Needless to say it's a reading like none, highly recommended.

Below  are some parts of " Let us have faith in the begining of a cold season".Here's some of the most original socio-psychological insights ever made about modern Iranian life, enjoy

__________________________________________________________________

‫سلام ای شب معصوم !‬
‫سلام ای شبی آه چشمهاي گرگ هاي بيابان را‬
‫به حفره های استخوانی ايمان و اعتماد بدل مي آنی‬
‫و در آنار جويبارهای تو ارواح بيد ها‬
‫ارواح مهربان تبرها را مي بويند‬
‫من از جهان بی تفاوتی فكرها و حرفها و صدا ها مي آيم‬
‫و اين جهان به لانه ي ماران مانند است‬

و این جهان پر از صدای حرکت  پای های مردمیست

که هم چنان که تو را میبوسند
‫در ذهن خود طناب دار ترا می بافند.‬

..................................................................................................................................

‫انسان پوك‬
‫انسان پوك پر از اعتماد‬
‫نگاه آن آه دندانهايش‬
‫چگونه وقت جويدن سرود ميخواند‬
‫و چشمهايش‬
‫چگونه وقت خيره شدن می درند‬
‫و او چگونه از آنار درختان خيس ميگذرد:‬
‫صبور ،‬
‫سنگين،‬
‫سرگردان،‬
................................................................................................................................

جنازه های خوشبخت‬
‫جنازه های ملول‬
‫جنازه های ساآت متفكر‬
‫جنازه های خوش برخورد، خوش پوش، خوش خوراك‬
‫در ايستگاههای وقت هاي معين‬
‫و در زمينه ی مشكوك نورهای موقت‬
‫و شهوت خريد ميوه های فاسد بيهودگی ...

 


Anahid Hojjati

Hooshang/Lida, are you also Roozbeh?

by Anahid Hojjati on

Hooshang, I saw in Monda's joke blog that Roozbeh writes that Lida's jokes are as good as Hooshang's jokes. Does this mean that you are also Roozbeh?


Anahid Hojjati

Dear Hooshang, I guessed that "Lida Hessami" is just a new id

by Anahid Hojjati on

When I see a person new to the site who starts writing many comments right after regsitering, I guess that the person is a commentator/writer who is using a different name.  By the way, where did Roozbeh "pate ra roye aab andakht?" It must have been on  another blog that I missed? DARHARHAAL, THANKS FOR YOUR COMMENTS.


default

رفیق حجتی، این "لیدا خانوم" مخلص شما هوشنگه!

Hooshang Tarreh-Gol


مثلا قرار بود" مخفی" کار کنیم، که این روزبه پته را ریخت .....حالا شانس آوردیم " مخفی کاری مجازی " بود ! بسیار خوشحال از مورد علاقه گرفتن شعر. بی اغراق این زیباترین شعری  است 
که در وصف فروغ  سروده شده.  پیچدگی شعر فروغ  و درسهای آن برای  زندگی
امروز ما: از نقد مرد-سالاری تا روانکاوی اجتمائی استبداد تا...  البته خود
مبحثی است که واقعا بدان کم توجه شده و میشود.        

فروغ به شاملو اشاره میکرد که گاهی اوقات در شعرش  بیش از حد شیفته موضوع 
میشود ، و این شیفتگی خود نوعی محدودیت. برای من خصوصا در این شعر ، این
شیفتگی بدون هیچ محدودیتی وجود دارد. البته پس از خواندن " هوای تازه " بود
که فروغ به (قول خویش) با ظرفیت های  شعر نو آشنا شد.

 

و ما هم چنان


دوره میکنیم


شب را و روز را



هنوز را

Anahid Hojjati

Dear Lida, what a great poem from Shamlou for Forough

by Anahid Hojjati on

 

 Lida jan, thanks for including beautiful poem from Shamlou for Forough. He was so right in his poem when he wrote the following lines: 

و جاودانگی
رازش را
با تو در میان نهاد.

 پس به هیأتِ گنجی درآمدی:
بایسته و آزانگیز
گنجی از آن‌دست
که تملکِ خاک را و دیاران را
از اینسان
دلپذیر کرده است!  

نامت سپیده‌دمی‌ست که بر پیشانی‌ِ آسمان می‌گذرد
ــ متبرک باد نامِ تو! ــ


Anahid Hojjati

Dear Souri and Orang, thanks for your contributions

by Anahid Hojjati on

Orang jan, thanks for reading my blog and also for the poem,

Souri jan, thanks for including Forough's books and especially dates of their publishing and also thanks for all the other information that you had in your comment such as info on the movies that Forough was associated with. Many thanks for sharing your "Khatereh". It was interesting since it took us to those times and how some people had to hide their interest in Forough's poetry. Souri jan, you wrote:

قلبم میگیره از اینهمه کوتاه فکری مردم جامعه اون زمان.

But my friend, some of the Iranians who are now in their late 60s, 70s, still do not appreciate Forough's works and her "jaygaah" in Persian Literature. 


Anahid Hojjati

Ebi jan and other readers, now I feel an explanation is in order

by Anahid Hojjati on

Whenever I become very dramatic and write an asheghane poem, usually I feel bad since the level of my real feelings are nothing like what I am writing in the poem. For instance,  in real life, I might be feeling;

benazar meeyad mard khoobieh valee baazee vaghthaa cheghadar jerk meeshe, and then I will be writing in the poem:

و عشق من چه میجوشد

درون یک یک سلولهایم

So any way, I thought an explanation is required. Basically, Even though I might not be having thsese intense love feelings presently, I am sure some have them so it is valid for a poet to talk about having these inense feelings. After all, this is poetry not reporting.


Lida Hessaami

مرثیه

Lida Hessaami


مرثیه

در خاموشیِ فروغ فرخ‌زاد

به جُستجوی تو
بر درگاهِ کوه می‌گریم،
در آستانه‌ی دریا و علف.

 

به جُستجوی تو
در معبرِ بادها می‌گریم
در چارراهِ فصول،
در چارچوبِ شکسته‌ی پنجره‌یی
که آسمانِ ابرآلوده را
قابی کهنه می‌گیرد.
. . . . . . . . . .

 

به انتظارِ تصویرِ تو
این دفترِ خالی
تا چند
تا چند
ورق خواهد خورد؟

 

 

جریانِ باد را پذیرفتن
و عشق را
که خواهرِ مرگ است. ــ

 

و جاودانگی
رازش را
با تو در میان نهاد.

 

پس به هیأتِ گنجی درآمدی:
بایسته و آزانگیز
گنجی از آن‌دست
که تملکِ خاک را و دیاران را
از اینسان
دلپذیر کرده است!

 

 

نامت سپیده‌دمی‌ست که بر پیشانی‌ِ آسمان می‌گذرد
ــ متبرک باد نامِ تو! ــ

 

و ما همچنان
دوره می‌کنیم
شب را و روز را
هنوز را...

 

 ۱۳۴۵ ،۲۹ بهمنِ

//www.shamlou.org/index.php?q=node/164


Souri

خاطره ی از مرگ فروغ

Souri


خاطره من از فروغ به زمانی‌ میرسه که ۷/۸ ساله بودم.

یک روز سرد زمستونی بود.

نزدیک غروب، همه توی خونه بودیم، به جز پدرم.

صدای زنگ در اومد، اقوام از شهرستان، سرزَده اومده بودن دیدن ما.

عمهٔ و شوهر عمهٔ و بچه‌ها .......و عمو.

مدتی‌ گذشت، اواسط شب بود که پدر به خونه برگشت.

بعد از کلی‌ حال و احوال پرسی‌، پدر علت تاخیرش رو اینطور توضیح داد که از مراسم دفن فروغ برمیگره.

شوهر عمهٔ من به شوخی به پدرم گفت: خوب، پس مثل اینکه شما هم بله! معلوم
نیست چه رابطه ی با فروغ داشتی که رفته بودی برای تدفینش. راستشو بگو،
جریان چیه؟ انقدر این "زنه" رو دوست داشتی؟

و پدرم با شرمساری در حالی‌ که سرخ میشد گفت: نه بابا، من فقط به احترام
شاملو رفتم اونجا. (نا گفته نماند که دوستی قدیمی‌ بین شاملو و پدر و عموی
من و حتی خود شوهر عمهٔ من از زمان جوانی‌ وجود داشت)

من که بینهایت به پدرم علاقه داشتم، از شنیدن این حرف بسیار ناراحت شدم.
فروغ رو نمیشناختم، ولی‌ از اون کسی‌ که اسمش شاملو بود، به دلیل اینکه
باعث شرمساری پدرم پیش فامیل هاش شده بود، متنفر شدم-راستش هنوز هم از
شاملو خوشم نمیاد، با شعر هاش نمیتونم ارتباط بر قرار کنم ؛-(

بعد‌ها هر وقت که به اون خاطره فکر می‌کنم، قلبم میگیره از اینهمه کوتاه فکری مردم جامعه اون زمان.

یاد فروغ همیشه  گرامی‌ باد.

The good behavior of the people, warms our heart and make us thankful.....  And the bad ones, just make us to recognize and appreciate the good ones!


Souri

شاید حقیقت آن دو دست جوان بود .....

Souri


"شاید حقیقت آن دو دست جوان بود

آن دو دست جوان

که زیر بارش یکریز برف مدفون شد"

 

مجموعه های از کارهای فروغ فرخزاد

مجموعۀ شعر

ـ اسیر ۱۳۳۱

ـ دیوار ۱۳۳٦

ـ عصیان ۱۳۳٨

ـ تولدی دیگر۱۳٤۱

و مجموعۀ نا تمام ( ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد)

 

در حوزۀ سینما

 

ـ
پیوندفیلم(یک آتش)که در سال ۱۳۴۱ در دوازدهمین جشنوارۀ فیلم های کوتاه و
مستند ونیز در ایتالیا شایستۀ دریافت مدال طلا و نشان برنز شد.

 

ـ بازی در فیلمی از مراسم خواستگاری در ایران. سفارش موسسۀ ملی کانادا به گلستان فیلم بود.

ـ همکاری در ساختن بخش سوم فیلم ( آب و گرما)

ـ مدیر تهیۀ فیلم مستند ( موج و مرجان و خارا ) به کارگردانی ابراهیم گلستان

ـ مدیر و تهیه و بازی در فیلم نیمه کارۀ ( دریا ) محصول گلستان فیلم

ـ
ساختن فیلم مستند ( خانه سیاه است ) از زندگی جذامیان که در زمستان سال
۱۳۴۲ برندۀ جایزۀ بهترین فیلم جشنواره ( اوبرهاوزن ) آلمان شد.

ـ بازی در نمایشنامۀ ( شش شخصیت در جستجوی نویسنده ) اثر لوئیچی پیراندلو در سال

۱۳٤۲

ـ و در سال ۱۳٤٤ از طرف یونسکو فیلمی نیم ساعته و از برناردو برتولوچی فیلمی پانزده دقیقه ای . در رابطه با زندگی فروغ ساخته شد.

دهمین جشنوارۀ فیلم ( اوبرهاوزن ) آلمان جایزۀ بزرگ خود را برای فیلم های مستند به یاد فروغ نام گذاری کرد.

فروغ
فرخزاد سرانجام در ۲٤ بهمن سال ۱۳٤٥ به هنگام رانندگی بر اثر تصادف جان
سپرد و روز ۲٦ بهمن در گورستان ظهیرالدوله هنگامی که برف می بارید به خاک
سپرده شد

The good behavior of the people, warms our heart and make us thankful.....  And the bad ones, just make us to recognize and appreciate the good ones!


Anahid Hojjati

Dear Lida, thanks for reading the blog,

by Anahid Hojjati on

And Mamnoon for your comment.