همیشه فکر می کردم که آدمهای زمان قدیم بسیار خوشبخت تر از ما بودند. حسد می بردم به زندگی ساده در آن زمانها که مردم هوای پاک را استنشاق می نمودند و از طریق کشت زمین و چراندن بزوگوسفندان گذران می کردند. نه مثل ما گرفتار رژیمی خون آشام بودند و نه مجبور بودند به اراجیف آخوندها گوش کنند. چه زندگی خوبی که انسان با سرزدن خورشید و آواز خروس سرود خوانان به سر کشت برود و با غروب آن با بدنی خسته اما ورزیده به خانه باز گردد و با اشتهای تمام از غذاهای طبیعی و استراحت پس از آن لذت ببرد. این قبطه خوردن به مردم روزگار باستان ادامه یافت تا چند روز پیش که وندیداد اوستا را مطالعه می کردم و متوجه شدم که زندگی در دوران باستان هم خالی از دردسر نبوده و آن هم به مرحمت آخوندهای زرتشتی مشکلات خودش را داشته. قابل تذکر است که وندیداد هیچ ربطی با زرتشت بزرگ ، فلسفه خردمند و سروده های زیبای او ندارد و سالها پس از او به وسیله روحانیون زرتشتی نوشته شده و قسمتی از اوستا را تشکیل داده است.
آنچه در اینجا آمده بخش دهم از فرگرد هشتم وندیداد است که از کتاب اوستا به تصحیح جلیل دوستخواه نقل شده است و در مورد ناپاکی حاصل از برخورد با مردار در جایی دور ( جایی که آخوندی برای پاک نمودن شخص در دست نیست) و راه پاک نمودن شخص است. حال تصور کنید حال آدم بیچاره ای را که در بیابان پایش به لاشه ای برخورد کرده و ناپاک شده و در آن دستپاچگی و این طرف و آن طرف دویدن احتمالاَ هم پایش در جوی آب خواهد رفت و هم به شاخ و برگ درختان برخورد خواهد کرد.
------------------------------------------
ای دادار جهان استومند! ای اهوره مزدای اشون!
آیا کسی که در جایی دور، در بیابانی با مرداری برخورد یابد، می تواند پاک شود؟
* - * - * - *
اهوره مزدا پاسخ داد:
ای سپیتمان زرتشت!
آری او می تواند پاک شود.
چگونه چنین تواند شد؟
هر گاه سگان یا پرندگا ن مردار خوار "نسو" را پیش از آن زده باشند، او باید تن خویش را سی بار با گمیز بشوید و سی بار با دست خشک بمالد و هر بار از سر خویش آغاز کند.
... اما اگر سگان یا پرندگان مردار خوار هنوز "نسو" را نزده باشند، او باید تن خود را پانزده بار با گمیز بشوید و پانزده بار با دست خشک بمالد.
... آنگاه باید هزار گام بدود تا در راه خویش به کسی برخورد و به بانگ بلند بدو بگوید:
"این منم در اینجا؛ کسی که بی هیچ گونه آهنگ گناه در اندیشه و گفتار و کردار، به مردار برخورده است و می خواهد پاک شود."
اگر آن مرد به پاک کردن وی نکوشد، یک سوم از گناه وی بخشوده می شود.
... پس باید هزار گام دیگر بدود تا به مردی برخورد.
اگر آن مرد به پاک کردن وی نکوشد، نیمی از گناه وی بخشوده می شود.
... سپس باید هزار گام دیگر بدود تا به مردی برخورد.
اگر آن مرد به پاک کردن وی نکوشد، همۀ گناه وی بخشوده می شود.
پس آنگاه باید چنان بدود تا به جایی آباد – خانه ای یا روستایی یا شهری – برسد و به بانگ بلند بگوید:
"این منم در اینجا؛ کسی که بی هیچ گونه آهنگ گناه در اندیشه و گفتار و کردار، به مردار برخورده است و می خواهد پاک شود."
اگر مردمان آنجا به پاک کردن وی نکوشند، او باید تن خویش را با گمیز و آب پاک کند و از آن پس پاک می شود.
* - * - * - *
ای دادار جهان استومند! ای اشون!
اگر او بر سر راه خویش به آبی برخورد و تاوان گناه آلودن آب بر او روا گردد، پادافرۀ گناهش چیست؟
اهوره مزدا پاسخ داد:
چهار صد تازیانه با اسپهه-اشترا ، چهار صد تازیانه با سروشو-چرن.
* - * - * - *
ای دادار جهان استومند! ای اشون!
اگر او بر سر راه خویش به درختانی برخورد و تاوان گناه آلودن آتش بر او روا گردد، پادافرۀ گناهش چیست؟
اهوره مزدا پاسخ داد:
چهار صد تازیانه با اسپهه-اشترا ، چهار صد تازیانه با سروشو-چرن.
* - * - * - *
این است پادافره و تاوان گناه کسی که بدین فرمان تن در دهد؛ اما کسی که از آن سرباز زند، بی گمان جای او کنام دروج باشد.
---------------------------------------
اسپهه-اشترا: گونه ای تسمه یا تازیانه. احتمالاَ تازیانه ای که بدان اسب را به تند تاختن بر می انگیخته اند.
پادافره: پاداش / مجازات
سروشو-چرن: چوبدستی که پیشوایان دین برای تنبیه گناهکاران در دست می گرفته اند.
گمیز: شاش گاو. قابل توجه است که از ادرار در بسیاری نقاط دیگر نیز برای ضد عفونی کردن استفاده می شده است.
نسو: دیوی که بر پیکر مردگان فرمان می راند. در اینجا احتمالاَ مترادف با جسد است.
دروج: دوزخ
Recently by divaneh | Comments | Date |
---|---|---|
زنده باد عربهای ایران | 42 | Oct 18, 2012 |
Iran’s new search engine Askali | 10 | Oct 13, 2012 |
ما را چه به ورزش و المپیک | 24 | Jul 28, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
Divaneh jon
by Souri on Tue Mar 23, 2010 05:39 PM PDTThanks for the nice input.
The problem with the ancient Iranians (or ancient people in general) is that they had too much time in hand and didn't really know what to do with.
Running 1000 feet to encounter 1 person? and again running anew?
LOL, this take the whole day!!!
PS- It might be the Farsi font's fault, but "Ghebteh" is with "Ghein" dear.
I always love reading your works. Happy New Year.
Dear Red Wine
by divaneh on Tue Mar 23, 2010 05:27 PM PDTAmen. Thanks for reading.
حضرت اقبال
Red WineTue Mar 23, 2010 05:16 PM PDT
خداوند مملکت ما ایرانیان را از وجود نابکاران مذهبی، بی خدایان اجنبی پاک سازد.
حضرت اقبال،بزرگ منزلت...دیوانه جان، مطلب شما را خواندیم و طبق معمول لذت بردیم و درس گرفتیم.
پاینده باشید.