فضای پس از ۲۴ اسفند: تداعی سالهای پیش از انقلاب قرینه سازی در سیاست كار بیخطری نیست، ولی شرایط ایران امروز سخت به شرایط پیش از انقلاب ۵۷ نزدیك میشود، و رأیگیری ۲۴ اسفند مشابهت بیشتری در این مورد ایجاد كرده است. كافی است به سیر حوادث كشور در فاصله سالهای ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۷ كه افزایش ناگهانی درآمد نفت اقتصاد كشور را دچار تحولی بیمارگونه كرد نظری بیندازیم و تحولات سیاسی پس از آن را با آنچه كه امروز در جامعه ما میگذرد بسنجیم تا تشابهات آن را بهتر درك كنیم. وجود این تشابهات البته به معنای آن نیست كه ما امروز در شرایط به اصطلاح «پیشاانقلابی» به سر میبریم و باید فردا شاهد انقلاب جدیدی در ایران باشیم. جامعه ایران اكنون نسبت به ۳۰ سال پیش تفاوتهای فرهنگی و اجتماعی محسوسی كرده است، و كیفیت تغییرات آینده آن را نمیتوان با قرینه سازیهای تاریخی پیشبینی كرد.
افزایش ناگهانی درآمد نفت در سال ۱۹۷۳ (بر اثر جنگ اعراب و اسراییل) به یكباره سرمایه هنگفتی را وارد اقتصاد ایران كرد. شاه كه در آن زمان خیالات رسیدن به «دروازه تمدن بزرگ» را در سر میپروراند و نقش خود را در بالابردن قیمت نفت نیز عمده میدانست این فرصت را مغتنم شمرد و درآمد نفت را به صورت بیرویه در جهت تحقق آرزوهای دور و دراز خود به كار گرفت. او از یك سو به تقویت قوای نظامی خود پرداخت تا پنجمین قدرت مسلح جهانی آن روز را ایجاد كند و ژاندارم منطقه شود، و از سوی دیگر با تزریق بیرویه نفت در اقتصاد كشور به فساد گسترده اقتصادی دامن زد. در واقع، دو نهاد یا گروه از درآمد نفت بیش از هر نهاد و گروه دیگری سود بردند. یكی ارتش بود كه میرفت تا به مدرنترین و مجهزترین سلاحهای نظامی مجهز شود، و دیگری كسانی كه در ساختار قدرت جای پایی داشتند و میتوانستند با شركت در معاملات دولتی و مقاطعههای بزرگ از درآمد نفت سهمی به جیب بزنند.
در سطح جامعه، تزریق درآمد نفت به اقتصاد به فربهی آن كمك كرد و ثمرات آن به صورت ناموزونی در سطح جامعه پخش شد. طبقه متوسط از مزایای اقتصادی آن تا حدی بهره گرفت، ولی طبقات پایین جامعه و روستانشینان سود چندانی نبردند. علاوه بر این، فشار تورم ناشی از اقتصاد فربه شده از درآمد نفت، به خصوص در زمینه مسكن، بیش از همه بر طبقات پایین جامعه وارد میشد. و شاه كه از دور سیل اتومبیلهای جدید در خیابانهای تهران و برجهای ساختمانی شمال شهر را میدید غره از قدرت هرچه بیشتری كه به هم زده و نقش ژاندارمی منطقه را به عهده گرفته به «پیشرفت»های خود میبالید و بلهقربانگویان و چاپلوسان دستبوس نیز با ارائه گزارشهایی كه او دوست داشت بشنود به توهمات او دامن میزدند.
افزایش فوقالعاده درآمد نفت در سالهای اخیر نیز در نظام ولایت فقیه سیری مشابه، ولی به مراتب فسادبارتر، را در پیش گرفته است. آرزوهای جاهطلبانه ولیفقیه برای سلطه منطقهای (اگر نه جهانی) او را واداشته است تا سهم بزرگی از درآمد نفت را به مصرف هزینههای نظامی (یا بالقوه نظامی، فعالیت اتمی) اختصاص دهد و بازوی نظامی رژیم یعنی سپاه پاسداران را در حد بزرگترین، اگر نه قدرتمندترین، نیروی نظامی منطقه مسلح كند. هزینههای سرسامآور تبلیغاتی یا ماجراجوییهای خارجی به كنار، اقتصاد كشور نیز به صورت بیمارگونهای در اثر تزریق بیرویه درآمد نفت فربه شده است. از یك سو، عوامل و وابستگان رژیم با بند و بستهای تجاری و مقاطعهكاری تا آنجا كه میتوانند از این خوان یغما به جیب میزنند، و از سوی دیگر تورم مهارگسیخته این اقتصاد بیمار بخشهای وسیعی از جامعه و از جمله بخش اعظم طبقه متوسط را زیر فشار قرار داده است. ارقام رسمی تورم 20 درسدی را كنار بگذارید. مردم با تورمهای ۱۰۰ درسدی یا بیشتر در مورد زمین و مسكن و برخی از مواد خوراكی روبرو هستند. اقلیتی از خوان یغمای نفت به سرمایههای افسانهای دست یافتهاند و نقدینگی بسیار زیاد آنان ظاهرا نظام قیمتها را به هم ریخته است. افزایش درآمد نفت برای رژیم ولایت فقیه دارد همان كاری را میكند كه افزایش درآمد نفت در سال ۱۳۵۳ برای رژیم شاه كرد.
شاه در سالهای ۵۳ تا ۵۶ پایههای قدرت خود را هرچه بیشتر تحكیم میكرد و با اقتدار بیشتری كنترل كارها را به دست گرفت. او كه ایران را بیشتر از دید چاپلوسانی میدید كه از خوان نعمت نفت برخوردار شده بودند چنین میپنداشت كه مردم نیز از سیاستهای او خوشنودند و دعاگو، و نمیتوانست تصور كند كه در پس پرده تزویر و ریایی كه خود برای خود ساخته است در عمق جامعه چه میگذرد. اگر اعتراض و مخالفتی میشد آن را به تحریك بیگانگان میدانست و مالیخولیای دشمنتراشی كه ذهن او را پر كرده بود نمیگذاشت كه حتا به اخطار نزدیكان خود توجه كند. سرانجام نیز تصمیم گرفت كار را یكسره كند و با ایجاد یك حزب واحد همه مردم را عضو خانوادهای كند كه خود به عنوان یك پدر، سالاری آن را بر عهده داشت. آنانی را هم كه پدرسالاری او را نمیپذیرفتند، و به دید او از خارج دستور یا الهام میگرفتند، «مخیر» كرد كه گذرنامه بگیرند و از ایران «او» خارج شوند.
غرور پدرسالارانه ولی فقیه نیز در سالهای اخیر سیاست مشابهی را در پیش گرفته است. او اكنون میپندارد كه قاطبه مردم خواهان مهر پدرانه او هستند و تنها اقلیتی هستند كه تحت تأثیر بیگانگان و دشمنان نظام با ولایت فقیه سر سازگاری ندارند. مالیخولیای دشمنتراش او نیز در هر مخالفتی دشمن را میبیند و هر نظری را كه با اندیشههای داهیانه و آسمانی او همآهنگ نباشد بیگانه میداند. او نیز اكنون به بسیاری از نزدیكان خود اعتماد نمیكند و تنها مصاحبت چاپلوسانی را میپسندد كه در ولایت او ذوب شده باشند و گوش به فرمان او باشند. او البته به تحزب اعتقادی ندارد كه كار حزب واحد شاه را سرمشق خود كند، ولی در رأیگیری اخیر تقریبا همان كار را بدون حزب كرد. از یك سو، به اشاره او، مأموران گوش به فرمانش تقریبا همه كسانی را كه به «حزب» او اعتقادی ندارند از شركت در انتخابات منع كرد و از سوی دیگر به صراحت از مردم خواست كه به این حزب كه احمدینژاد مظهر آن است رأی دهند. او عملا از همه خواسته است كه به حزب واحد او بپیوندند. 24 اسفند را برای رژیم ولایت فقیه میتوان معادل لحظهای دانست كه شاه به تأسیس حزب واحد رستاخیز دست زد.
شاه با تأسیس حزب واحد رستاخیز طبقه متوسط جامعه را كه از سیاستهای اقتصادی او تا حدی سود برده بود و یك پایگاه نسبتا مطمئنی برای نظام بشمار میرفت و در عین حال خواهان آزادیهای نسبی سیاسی بود از خود راند. همراه شدن این قشر با قشرهای پایینتر جامعه كه نارضایان اقتصادی بشمار میرفتند كار رژیم را یكسره كرد. امروز نیز آقای خامنهای با سیاست 24 اسفندی خود درست قشری را از خود رانده است كه یك پایگاه نسبتا مطمئنی برای نظام بشمار میرفت، ولی خواهان آزادیهای نسبی سیاسی نیز بود. او اكنون آنان را به صف مخالفان خود و نارضایان اقتصادی و سیاسی رژیم رانده است. این سیاست میتواند همان قدر مهلك باشد كه سیاست حزب واحد شاه. در فضای پس از ۲۴ اسفند، ولیفقیه بیش از هر زمان تنهاتر شده است و فقط میتواند به نیروی نظامی و چاپلوسان بلهقربانگوی خود متكی باشد. از این نیروها در حفظ رژیم شاه كار چندانی بر نیامد. آیا میتوان تصور كرد كه این نیروها بتوانند در حفظ رژیم ولایت فقیه نقش بهتری اجرا كنند؟
اینها تشابهات عمدهای بود كه بین شرایط فعلی ایران و سالهای پیش از انقلاب دیده میشود. البته تفاوتهای زیادی هم هست. شاه با یك حركت خودسرانه (و احمقانه) تغییر تاریخ نیز حربه بزرگی به دست اسلامگرایان داد. حركت مشابهی در این حد هنوز از ولی فقیه دیده نشده است (اقدامات ضد آثار باستانی تأثیر قابل مقایسهای در بسیج تودهای ندارد). رژیم ولایت فقیه تحت فشار بینالمللی است (كه رژیم شاه نبود) و این امر به صورت یك تیغ دو لبه میتواند به سود یا زیان رژیم تمام شود. رژیم ولایت فقیه از یك نفوذ معنوی نیز برخوردار است كه رژیم شاه نبود. از سوی دیگر، مقایسه این شرایط هیچ به معنای آن نیست كه این دو رژیم از یك جنسند: شاه یك دیكتاتور زمینی بود و خامنهای به نام خدا فرمان میراند. مبارزه با شاه البته سادهتر بود، ولی خامنهای نیز روئینتن نیست. او بیش از هر كس دیگر دارد ریشههای معنوی و مردمی نظامی را میزند كه خود بر آن فرمان میراند. خامنهای را باید مؤثرترین رهبر اپوزیسیون خواند.
شرایط سیاسی و اقتصادی ایران بر خیل عظیم ناراضیان از رژیم جمهوری اسلامی افزوده است. اكنون بیش از هر زمان دیگر، پایگاههای سیاسی و اجتماعی رژیم تضعیف شده است. این نارضایی عمومی البته به خودی خود به یك حركت سیاسی تبدیل نمیشود و نمیتواند منشأ تغییری در ساختار یا سیاست رژیم ایران بشود. از سوی دیگر، اگر این نارضایی عمومی بیان سیاسی پیدا نكند ممكن است به بروز تنشهای اجتماعی بینجامد و یا به شورشهای كور منجر شود. چنین حركتهایی میتواند از یك سو خطر فروپاشی جزیی یا كلی جامعه را به دنبال داشته باشد، و از سوی دیگر به تقویت خواست امنیت در برابر دموكراسی در جامعه بینجامد، و به این صورت راه برای به قدرت رسیدن یك دیكتاتور جدید باز شود. علاوه بر این، و در شرایطی كه ایران تحت فشار جامعه جهانی است، هرگونه به هم ریختگی سیاسی یا اجتماعی میتواند راه را برای دخالت خارجی باز كند. تنها در صورتی كه نارضایی عمومی مردم ایران یك بیان سیاسی پیدا كند میتوان از بروز این خطرات فاجعهبار جلو گرفت و به آینده دموكراتیك ایران دل بست. و این یعنی كه مشكل اصلی جامعه ما و اپوزیسیون مشكل رهبری است.
در صددم كه در نوشته هفته آینده به مقوله رهبری بپردازم. ولی ضمن سپاس از دوستانی كه در مورد بخش اول این مقاله زیر نوشته من یا مستقیما از طریق ایمیل نظر داده بودند پیش از ادامه مطلب مایلم نظر خوانندگان را در مورد مسئله رهبری بدانم. لطفا به صورت عمومی نظر بدهید یا از طریق ایمیل نظرتان را برای من بفرستید، سپاسگزارم.
Recently by Hossein Bagher Zadeh | Comments | Date |
---|---|---|
فقر فرهنگی نقد در اپوزیسیون | 1 | Dec 02, 2012 |
از ادعا تا عمل | 5 | Nov 21, 2012 |
انتخاب مجدد اوباما | 3 | Nov 15, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
The Spring Board..
by A. Danesh, Author (not verified) on Wed Apr 09, 2008 02:08 PM PDTThis is a very well written article with an interesting theme and has the potential to become an introduction orientation address to a very well funded seminar where each participant gets the opportunity to present his or her paper formally Towards one's professional development on the theme of: The Impending Revolution-- The coming of post Ayatollah Iranian society...
Enough anlayzing and enough Talk: Action needed
by BeTaroof (not verified) on Wed Apr 09, 2008 11:07 AM PDTI am sick to my bone from hearing past event analyzing scenarios. Believe me, 90% of Iranians are for change from this hell.
We need action. We need simple platform and a democratic organization for it.
KISS: Keep It Simple and I am going to be nice here, so I say and Sweet.
About Unity
by Jahanshah Rashidian on Wed Apr 09, 2008 08:54 AM PDTاقای دکتر باقرزاده
همانطور که در کامنت مقاله قبلی شما مطرح کردم, مشکل ملی ما غیبت یک جبهه دوموکراتیک و سکولار در صحنه سیاسی کشور است تا اکثریت جامعه را رهبری و هدایت کند. ما اینک نیاز به عمل مشترک داریم و نه امتدادجدال عقیدتی. نشست سال پیش شما در پاریس که به ابتکار شما شخص تشکیل شد,مثل همیشه, نتوانست بدور از ثقل ایدئولوژی و برخی محفلگرائیهای کهنه به نتیجه برسد تا افقی برای همانگی و یا وحدت کل اپوزیسیون سکولار و دمکراتیک باز شود. من چند سئوال گذشته را تکرار و امیدوارم در مطلب بعدی جواب دهید: انتقاد شما,مثل همه ما, به ناتوانی اپوزیسین کلی است و دلائل مادی و ذهنی ضعف ان مطرح نیستند. مثلاٌ ایا یک پلاتفرم حد اقل برای دولت بعد از ج.ا. تنظیم شد تا مردم ایران از خواسته های شما مطلع شوند؟ ایا وقت ان نرسیده که یک دولت موقت در خارج با شرکت فعالان حقوق بشر تشکیل شود؟ نکته دیگر بخشی از اعضا فعا ل نیروهای درون شورای ملی مقاومت هستند که نه مذهبی هستند و نه وابسته به تشکیلات مجاهدین. چه اقدامی برای جلب و همکاری با انان بعمل ا مده؟ ایا انان حاظر به تشکیل چنین جببه خارج از رهبری مجاهدین هستند؟ خواست اکثریت ایرانیان تشکیل یک جبهه سکولار و دموکراتیک با حداکثر اعضائ و حد اقل اختلاف است. وقتی تشکیل چنین جبه میسر است که خواستهای انان تا تشکیل یک مجلس موئسسان برای انتخاب همگانی نوع حکومت, اعاده ملی, تضمین بدون قید و شرط دموکراسی و حقوق بشر بر اساس استانداردهای جهانی و جدائی کامل مذهب از سیاست, اموزش و پرورش, قضائیه محدود شود. من خوستار یک جمهوری پارلمانتریسم, نوع فرانسه, هستم ولی الویت تاریخی ما نجات کشور و مردم در بند ایران از یوغ ج.ا ست. و تنها براین اساس ما باید با هم وحدت کنیم. بنابرین, هدف فوری و اول سقوط ج.ا وهدف دوم تدوین قانون جدید اساسسی توسط مجلس موئسسان و بلافاصله انتخابات ازاد زیر نظر سازمان ملل برای تعین نوع حکومت است. بنظرمن هر الترناتیو دیگر اب به اسیاب ج.ا و و تداوم حکومت جهل و جنایت است. تشنج در اپوزیسیون دموکراتیک و سکولار همچنین بخشی از توطئهای رژیم در داخل و خارج است. اگر به رسانهای ایرانی جارج از کشور توجه کنیم اثار توطئه محسوس است. طرفداران امتداد رژیم ج.ا, و یا نوعی از ان با ریش و بی ریش, با حجاب یا بی حجاب, مسلمان یا غیر مسلمان با حمایت وسیع رژیم اسلامی ستون پنجم رژیم درخارجند. تشکیل یک جببه دمکوکراتیک و سکولار باید از سد این مانع نیز بگذرد. با سپاس و امید شکستن یوغ ج.ا.