نوشتار عشق: از مرداد تا آبان


Share/Save/Bookmark

نوشتار عشق: از مرداد تا آبان
by Javad Yassari
28-Aug-2009
 

برای مجموعهء نوشتار عشق.

 من يك روز گرم تابستان، دقيقاً يك سيزده مرداد، حدود ساعت سه و ربع كم بعدازظهر عاشق شدم. وقتی توی فرودگاه دیدمش و برش داشتم، از دیدنش قلبم یک طوری شد.  فقط عکسش را دیده بودم، اما پیدا کردنش کار مشکلی نبود.  پرستو از تمام مسافرانی که داشتند میامدند بیرون خوشگل تر و شیک پوش تر بود.  خیلی رسمی سلام و علیک کردیم و منتظر چندین چمدانش شدیم.  بردمش منزل دختر خاله ام که قبول کرده بود برای چند ماه در اتاق اضافه اش پذیرای او باشد.  هر روز می دیدمش و با هم می رفتیم دنبال کارهایش.  کم کم هر روز احساس می کردم در انتظار دیدنش دارم لحظه شماری می کنم.  وقتی می دیدمش پر از شوق و خنده و شعر می شدم، بانمک و شاعر می شدم.  کم کم می دانستم که به بد راهی دارم کشیده می شوم، به راه عشق و به راه عشق محال.  با خودم کلنجار می رفتم و سر و کله می زدم، با خودم دعوا می کردم، به خودم فحش می دادم.  اما روز بعد باز هم لحظه شماری می کردم تا برم بهش سر بزنم و ببرمش دنبال کارهایش، ببرمش قدم زنی، یا بعضی وقتها سینما.   

سینا زنگ زد و گفت ماه دیگه میاد.  نصف وجودم از دیدن بهترین دوستم در جهان خوشحال بود و در پوست نمیگنجید.  نصف وجودم در آتش احساسات مختلف میسوخت.  حسودیم می شد.  عصبانی می شدم.  از خودم متنفر می شدم.  خیلی با خودم جنگیدم.  دست آخر گذاشتم رفتم سفر، اونجا که عرب نی می انداخت.  وقتی بالاخره برگشتم حالم خوب شده بود.  تلفن زدم به پرستو.  گفتم پرستو خانم من برگشتم و در خدمتم.  اگر کاری، فرمایشی دارید بفرمایید.  پرسید اینجا نمیای به ما سر بزنی؟  گفتم خیلی گرفتارم.  انشاءالله وقتی سینا جان آمد خدمت می رسم که بریم دنبال پیدا کردن آپارتمان برای شما.


Share/Save/Bookmark

more from Javad Yassari
 
Anahid Hojjati

Mr. Yassari Aziz,

by Anahid Hojjati on

Dear Mr. Yassari, I liked your story and also your comment about why your story was short.  Many years ago, I felt an attraction that I had was more trouble than anything.  In an Iranian store in greater Seattle area, I found a frame.  Inside the frame with beautiful Persian hand writing, it read:

که عشق آسان نمود اول

ولی افتاد مشکلها

That frame has been hanging in my family room for years now and it is "shahed" to all my attractions.  Come to think of it, maybe this frame is a "telesm" that now in every attractiom, there are "moshkelha".  Gives me the idea to take the frame down and see what happens to my love life.  After I finish this comment, I am  going to do just this, take this farme down with apologies to Hafez.


Ari Siletz

زحمتت دادم نویسنده گرامی

Ari Siletz


جواد,  بسیار از لطفت در پیگیری این مطلب ادبی  سپاسگذارم.  توضیحات بسیار آموزنده و شیرینی عرضه کردی.چه عرض کنم,  نوشته دقیق‌ارزش توجه به نکات دارد.

Souri

dear Mr yassari

by Souri on

Love triangle, is always a difficult topic to expose to other people.

This shows you are a very honest person, who comes here and talk about that sentiment which bothered you so much.

But worry not, this too shall pass :)


Javad Yassari

سوری خانم بسیار عزیز:

Javad Yassari


با تشکر از لطف همیشگی جنابعالی نسبت به بنده و دستنوشته هایم، باید بگویم که کششی هرچند کوتاه مدت نسبت به همسر بهترین دوست راوی مقولهء افتخارآفرینی نبوده که در باب آن قلمفرسایی طویل شود.  همین هم گفتنش سخت بود.  پایدار و سرزنده باشید.


Javad Yassari

آقای آری بسیار عزیز

Javad Yassari


ممنون از نظر لطف جنابعالی نسبت به حقیر.

در باب  اصطلاح آنجا که عرب نی می اندازد یا آنجا که عرب نی می انداخت چند چیز شنیده ام.  عمدتا کاربرد اصطلاح برای بیان رفتن به جایی بسیار دور است و حالتی که تحت آن این اصطلاح به کار می رود، حالت عصبانیت و قهر است.  در این نوشتهء مختصر، راوی از دست خود عصبانی است و سفر طولانی اش را به قصد تبعید و تنبیه خود تجویز کرده است.  در خصوص اصالت اصطلاح، متاسفانه در این لحظه دسترسی به کتاب کوچهء زنده یاد احمد شاملو ندارم که از آن برای شما نقل کنم.  اما این یکی دو لینک را روی اینترنت پیدا کردم که هر یک تعریف متفاوتی از اصالت اصطلاح می کنند.

رفت آنجا كه عرب ني‌ انداخت

اين مثل در مقام تهديد به كار مي‌رود، فلاني را فرستادند آنجا كه عرب ني‌انداخت و ...

وجه تسمية اين مثل بر‌مي‏گردد به وضعيت جغرافيايي عربستان.

در سرزمين عربستان «‌ني‌انداز»‏اني بودند كه براي تشخيص زمان و «‌سمت‌الرأس» تير مي‌انداختند اگر نيزه، اصطلاحاً به نور آفتاب برخورد مي‌كرد آن ساعت را ساعتي از «روز» مي‌دانستند و درغير اين صورت آن را «شب» به حساب‌ مي‌آوردند.

مشكل تشخيص روز از شب كه بيشتر در غروب اتفاق مي‌افتاد از اهميت بسيار زيادي براي فرايض مذهبي و مناسك حج برخوردار بود.

چون تيرانداز آنچه در توان داشت در كمان مي‌كشيد و تير را تا آنجا كه ممكن بود به دورترين نقاط پرتاب مي‌كرد، از اين رو «آنجا كه عرب ني‌ انداخت» ظاهراًَ به معني مكاني بسيار دور و دراز و ناشناخته است؛ در امتداد بيابانهاي بي‌آب و علف و صحاري گرمِ كوير.

از اینجا:  //www.iran-goftogoo.com/forums/index.php?showtopic=12380

و این یکی

برو آنجا که عرب ني انداخت:

عبارت مثلي بالا را هنگام عصبانيت بکار مي برند. گاهي اتفاق مي افتد که خادمي مخدومش را تهديد ميکند که به جاي ديگر خواهد رفت؛ يا فرزندي به علامت قهر از خانه خارج مي شود که ديگر مراجعت نکند؛ و يا بانويي به منظور اخافه و ارعاب شوهرش او را به جدايي و بازگشت به خانه پدر و مادر تهديد مي کند. در هر يک از اين احوال اگر مخاطب را از تحکمات و تهديدات متکلم خوش نيايد با تندي و خشونت جواب ميدهد: «برو آنجا که عرب ني انداخت» که با عبارت مثلي برو گمشو و برو هرگز برنگردي و جز اينها مرادف است.

اکنون ببينيم اين عرب کيست و ني انداختن عرب چگونه بوده است که به صورت ضرب المثل در آمده است.

کساني که به وضع جغرافيايي شبه جزيره عربستان آشنايي دارند بهتر مي دانند که در اين شبه جزيره در قرون گذشته ساعت و حساب نجومي دقيقي وجود نداشته است. وسعت و همواري بيابان، عدم وجود قلل و اتلال رفيع و بلند مانع از آن بود که ساعت و زمان دقيق روز و شب را معلوم کنند. مردم با هم معاملاتي داشته اند که سر رسيد آن في المثل غروب فلان روز بوده است.

عبادات و سنتهايي وجود داشته که به ساعت و دقيقه معيني از روز ختم مي شده است، يا اعمال و مناسک حج که هر يک در مقام خود شامل ساعت و زمان دقيق و مشخصي بوده که تشخيص زمان صحيح در آن بيابان صاف و هموار به هيچ وجه امکان نداشته است؛ زيرا بعضي قايل بوده اند که غروب نشده و زمان جزء شب نيست، و برخي ميگفتند که روز به پايان رسيده و اين ساعت و زمان جزء شب محسوب است. چون بيابان صاف و وسيع بود و کوهي که آخرين شعاع خورشيد را در قله آن ببينند در آن حوالي مطلقاً وجود نداشت، لذا به قول دکتر احساني طباطبايي: «اشخاص مخصوصي بودند که کارشان نيزه پراني بود و براي آنکه معلوم شود در سمت الرأس هنوز آفتاب موجود است و در سايه افق به کلي غروب ننموده، نيزه را تا آنجا که مي توانستند به هوا پرتاب ميکردند و اگر نيزه به نور آفتاب برخورد ميکرد آن ساعت را روز، وگرنه شب به حساب مي آوردند.»

اين بود آنجايي که عرب ني مي انداخت. از آنجايي که نيزه پراني و ني اندازي در صحاري و بيابانهاي دو از آبادي انجام ميگرفت، لذا مثل و عبارت برو آنجا که عرب ني انداخت، کنايه از منطقه و جايي است که فاقد آب و آبادي باشد. پس مراد از عبارت مزبور اين است که: به جايي برو که بر نگردي.

از اینجا:  //www.farhangsara.com/fzarbolmasal_neyandakht.htm


Ari Siletz

Thanks Souri

by Ari Siletz on

And yes, the story earned more attention span than it spent.

Souri

dear Ari

by Souri on

This is a proverb in Persian. Very common language.

I don't know the exact origin of it, but in a simple language it means : an isolated desert.

Means somewhere so desert that even an Arab (who is used to know the desert) throw his "ney" and never come back to take it...something of this kind.

Dear Mr Yassari: Thanks for sharing.... but it was too short.


Ari Siletz

Expert storytelling

by Ari Siletz on

Builds the connundrum out of what is left unsaid.

Javad, what is the origin of the expression

 اونجا که عرب نی می انداخت?