امروزمن و باده و آن یارپری زاده/احسنت زهی خرم شاباش زهی باده
بازیم یکی عشقی درزیرگلیمی به/برحلقه هرجمعی بر رسته هر جاده
این حلقه ی زرین را درگوش درآویزم/ یعنی که ازین خدمت آزادم و آزاده
عشق من وروی توازعهدقدم بودهست/روی من ازاول بدبر روی توبنهاده
مولوی
ساقیا می ده که ما دردی کش میخانه ایم
با خرابات ، آشناییم ، از خرد ، بیگانه ایم
خویشتن سوزیم و جان بر سر نهاده شمع وار
هر کجا در مجلسی شمعیست ما پروانه ایم
اهل دانش را درین گفتار با ما کار نیست
عاقلان را کی زیان دارد که ما دیوانه ایم
گر چه قومی را صلاح و نیکنامی ظاهرست
ما به قلاشی و رندی در جهان افسانه ایم
اندرین راه ار بدانی هر دو بر یک جاده ایم
واندرین کوی ارببینی هر دو از یک خانه ایم
سعدیا گر باده ی صافیت باید باز گو
ساقیا می ده که ما دردی کش میخانه ایم : سعدی
این خط جاده ها که به صحرا نوشته اند
یاران_ رفته ، با قلم_ پا ، نوشته اند
این سنگ قبر ها همه سر بسته نامه ها ست
کز آخرت ، به مردم_ دنیا ، نوشته اند : صائب تبریزی
جاده خاموش است
از هرگوشه ی شب ، هست در جنگل
تیرگی ، صبح از پی اش تازان
رخنه ی بیهوده می جوید
یک نفر ، پوشیده در کنجی
با رفیقش ، قصه ی پوشیده می گوید ... : نیمایوشیج
دشت تف کرده و بر خویش ندیده
نم نم بوسه ی باران بهاران
جاده ای گم شده در دامن ظلمت
خالی از ضربه پاهای سواران
تو به کس مهر نبندی مگر آن دم
که ز خود رفته در آغوش تو باشد
لیک چون حلقه ی بازو بگشایی
نیک دانم که فراموش تو باشد : فروغ فرخ زاد
گوش کن دورترین مرغ جهان می خواند
شب سلیس است و یکدست و باز
شمعدانی ها و صدا دار ترین شاخه ی فصل
ماه را می شنوند
پلکان جلو ی ساختمان ، در فانوس به دست
و در اسراف نسیم
گوش کن جاده صدا می زند از دور
قدم های تو را
چشم تو زینت تاریکی نیست
پلک ها را بتکان ، کفش به پا کن و بیا
و بیا تا جایی که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد
و زمان روی کلوخی بنشیند با تو
و مزامیر شب ، اندام تو را
مثل یک قطعه ی آواز به خود جذب کنند
پارسایی است در آن جا ، که تو را خواهد گفت
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است
که از حادثه ی عشق تراست : سهراب سپهری
امسال امسال ، در سکوت خزانی
نغمه ی هیزم شکن به گوش نیامد
سایه ی تاریک او به بیشه نیفتاد
جاده نلرزید زیر هر قدم او
دست دعا خوان من به سوی بهار است
پایم در گل نشسته تا سر زانو
بر سرم انبوه ابرهای مهاجر
بر جگرم داغ روشنایی خورشید
بر کمرم یادگار کهنه ی چاقو
در قفس سینه ی من است که هر شب
مرغی فریاد می کشد که تبر کو ؟ نادر نادرپور
اگرچه حالیا دیریست کان بی کاروان کولی
ازین دشت غبار آلود کوچیده ست
و طرف دامن از این خاک دامنگیر برچیده ست
هنوز از خویش ، پرسم گاه ، آه
چه می دیده ست آن غمناک ، روی جاده ی نمناک ؟
مهدی اخوان ثالث
در جاده ی صبح، با دامن پر
باز مي گشتم ، سبكبال
سرشار از اميدواري
مي رفتم و ديدمش باز، در صبحگاه آفتابي
نيلوفرستاني، سمن زاري
كه چون عشق، تا چشم مي پيمود، آبي
از لابلاي شاخه ها از پشت نيزار، از دور، از دور
او همچنان تا جاودان سر مست ، مغرور : فريدون مشيري
وقتی حضور خود را دریافتم
دیدم تمام جاده ها از من آغاز می شود
ای حاضران غایب از خود
ای شاهدان حادثه از دور
من عهد کرده ام حتی اگرچه یک شب
"رم" را پس از "نرون" به تماشا روم برون
دیوانه ای که می خواهد
زنجیر را به گردن تندر درافکند : دکتر محمدرضا شفیعی کد کنی
تردیدم آغازگر راهی نرفته است
راهی که می آغازمش تا به پایانش برسانم
تا از احتمال حادثه و کشف، برهنه اش نکرده باشم
در جاده های تکرار، خواندنم نمی گیرد
اندیشه است ، نه تردید، اینکه به بازگشتم وا می دارد
اندیشه ی آواز سر دادن ، در افقی که هوایی دیگر دارد
که هجایی زخمی پژواک های دیگر پس می گیرند
و تحریر دیگری به صدا داده می شود
نا آشنا برای گلوهای پیر
همیشه از میانه هر راه ، باز می گردم
تصویر پایان ، نومیدم می کند
کلاف درهم این جاده ها
جغرافیای سفرهای ناتمام من است : منوچهر آتشی
جاده مانده است و من و این سر باقیمانده
رمقی نیست در این پیكر باقیمانده
نخل ها بی سر و شط از گل و باران خالی
هیچ كس نیست در این سنگر باقیمانده
تویی آن آتش سوزنده ی خاموش شده
منم این سردی خاكستر باقیمانده
گرچه دست و دل و چشمم همه آواره شده
باز شرمنده ام از این سر باقیمانده
روز و شب گرم عزاداری شب بوهاییم
من و این باغچه ی پرپر باقیمانده
پیشكش باد به یكرنگیات ای مردترین
آخرین بیت در این دفتر باقیمانده:
تا ابد مردترین باش و علمدار بمان
با توام ای یل نام آور باقیمانده : سعید بیابانكی
به ذهن ِ جاده می ریزم ، خیال ردﱢ پایم را
طنین ِ شیهه ی ِ رم کرده ی اسب صدایم را
شنیدم نیمه شب از مشرق این جاده می آیی
و من می آورم تا زیر پایت ، چشم هایم را
شبیه گِرد بادی در غرور خویش می پیچم
به دستت می سپارم ، بغضِ درآتش، رهایم را
میان این همه فرعون های ِ خسته از طغیان
به موسای ِ نگاهت می دهم دست عصایم را
جنون ِ آتش شعری مرا درخود نمی سوزد
به دست ِ باد خواهم داد ، دو زلف نعره هایم را
مرا از وحشت ِ چشمان ِ تاتاری ها نترسانید
که من بر دسته ی شمشیر پیچیدم دعایم را
غرور باغتان در شعله های سرخ ور خواهد سوخت
همین امشب اگر فریاد بردارم خداوند و خدایم را
شاعر ناشناس مشهور به "طوفان بی ملاحظه"
این خط_ جا د ه ها که به صحرا خزیده اند
بس مردمان ، به خون دل آن را کشیده اند
آنان ، درعمق_ سرد_ سکوت آرمیده اند
لیکن ، به اوج_ سبز_ حماسه رسیده اند
دکتر منوچهر سعا دت نوری
Recently by M. Saadat Noury | Comments | Date |
---|---|---|
برای نسرین ستوده : در زنجیری از سرودهها | 11 | Dec 01, 2012 |
ای دوست : در زنجیر اشاره | 1 | Dec 01, 2012 |
آفریدگار | 7 | Nov 04, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
جاده ی آزادی
M. Saadat NourySun Oct 16, 2011 02:41 PM PDT
//iranian.com/main/blog/m-saadat-noury-149
جاده ی عشق
M. Saadat NourySun Oct 16, 2011 10:00 AM PDT
Dear AI Thank you for the link; please accept this in return
جاده ی عشق Siavash Shams * Jadeye Eshgh * //www.youtube.com/watch?v=yd_YhYN0ebk
قوانین جاده ی عشق
All-IraniansSat Oct 15, 2011 04:37 PM PDT
//www.facebook.com/note.php?note_id=203151193070866
با تشکر فراوان از استاد سعادت نوری عزیز
MondaSat Oct 15, 2011 02:41 PM PDT
اشعار ضمیمه اهدایی شما هم بوک مارک شدند.
ارادتمند،
ماندا
وزآن جاده کو برخرد بست راه
M. Saadat NourySat Oct 15, 2011 02:17 PM PDT
همه ی ایرانیان گرامی
با سپاس ، و در پاسخ ، سروده ای از حکیم نظامی تقدیم می شود
وزآن جاده کو برخرد بست راه/حکایت مکن زوحکایت مخواه
به آنجا تواند خرد راه برد/ که فرسنگ و منزل تواند شمرد
حکیم نظامی
محکم کن قدم در جادهی معنی
M. Saadat NourySat Oct 15, 2011 02:15 PM PDT
موندای تیزبین و آگاه
با سپاس ، و در پاسخ ، سروده ای ازعطار نیشابوری تقدیم حضورمی شود
چه دانستم که این دریای بی پایان چنین باشد
بخارش آسمان گردد ، کف دریا زمین باشد
لب دریا همه کفر است و دریا ، جمله دینداری
ولیکن گوهر دریا ، ورای کفر و دین باشد
اگر از نقطهی تقوی ، بگردد یک دمت دیده
سزای_ دیدهی گردیده ، میل_ آتشین باشد
تو ای عطار، محکم کن قدم در جادهی معنی
که اندر خاتم معنی ، لقای حق ، نگین باشد : عطار نیشابوری
جاده در زنجیر
All-IraniansSat Oct 15, 2011 12:04 PM PDT
این سرزمین، این جاده در زنجیر پیچید / عکسی شد و جای تو را ای ماه پر کرد / آهی که در این قاب بی تصویر پیچید
//www.aftabir.com/articles/view/art_culture/literature_verse/c5c1259483936_poetry_p1.php/%D8%AF%D9%81%D8%AA%D8%B1-%D8%B4%D8%B9%D8%B1
Compilation for keeps
by Monda on Sat Oct 15, 2011 11:11 AM PDTThank you Ostaad for the most wonderful poems on a favorite topic, and prividing this link.
همه ی ایرانیان گرامی
M. Saadat NourySat Oct 15, 2011 10:45 AM PDT
با سپاس ، و در پاسخ ، متن کامل سروده ی سعدی تقدیم می شود
خرامان از درم بازآ که از جان آرزومندم
به دیدار تو خوشنودم به گفتار تو خرسندم
اگر چه خاطرت با هر کسی پیوندها دارد
مباد آن روز و آن خاطر که من با جز تو پیوندم
کسی مانند من جستی زهی بدعهد سنگین دل
مکن کاندر وفاداری نخواهی یافت مانندم
اگر خود نعمت قارون کسی در پایت اندازد
کجا همتای من باشد که جان در پایت افکندم
به جانت کز میان جان ز جانت دوستتر دارم
به حق دوستی جانا که باور دار سوگندم
مکن رغبت به هر سویی به یاران پراکنده
که من مهر دگر یاران ز هر سویی پراکندم
شراب وصلت اندرده که جام هجر نوشیدم
درخت دوستی بنشان که بیخ صبر برکندم
چو پای از جاده بیرون شد چه نفع از رفتن راهم
چو کار از دست بیرون شد چه سود از دادن پندم
معلم گو ادب کم کن که من ناجنس شاگردم
پدر گو پند کمتر ده که من نااهل فرزندم
به خواری در پی ات سعدی چو گرد افتاده میگوید
پسندی بر دلم گردی که بر دامانت نپسندم : سعدی
چو پای از جاده بیرون شد
All-IraniansSat Oct 15, 2011 09:57 AM PDT
چو کار از دست بیرون شد چه سود از دادن پندم
چو پای از جاده بیرون شد چه منع از رفتن راهم
سعدی
Dear Anahid
by M. Saadat Noury on Sat Oct 15, 2011 06:55 AM PDTبا سپاس ، و در پاسخ ، سروده ای از شهریار تقدیم حضورمی شود
ای چشم خمارین تو و افسانه نازت
وی زلف کمندین من و شبهای درازت
شبها منم و چشمک محزون ثریا
با اشک غم و زمزمه راز و نیازت
بازآمدی ای شمع که با جمع نسازی
بنشین و به پروانه بده سوز و گدازت
گنجینه رازی است به هر مویت و زان موی
هر چنبره ماری است به گنجینه رازت
در خویش زنیم آتش و خلقی به سرآریم
باشد که ببینیم بدین شعبده بازت
صد دشت و دمن صاف و تراز آمد و یک بار
ای جاده ی انصاف ندیدیم ترازت : شهریار
جاده چالوس: یکی از زیباترین جادههای جهان
M. Saadat NourySat Oct 15, 2011 06:36 AM PDT
Dear AI Thank you for the link; please accept this in return //fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D8%A7%D8%AF%D9%87_%DB%B5%DB%B9_(%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86)
Thanks Ostaad Saadat Noury
by Anahid Hojjati on Sat Oct 15, 2011 06:07 AM PDTFor this beautiful collection. They are all great poems.
شفاف سازی رحلت جا نغوز درجاده چالوس
All-IraniansSat Oct 15, 2011 05:55 AM PDT
//www.youtube.com/watch?v=rX3mvHn6698
بر جاده ی خونین ِ شرابم
M. Saadat NourySat Oct 15, 2011 05:25 AM PDT
سروده ای بسیار زیبا و دلنشین از سراینده ی ارجمند عسگر آهنین که در فرصت مناسب به زنجیر جاده ها افزوده خواهد شد
بر جاده ی خونین ِ شرابم
بیدارم وُ هم رفته به خوابم
شب تا به سحر، با تو همآغوش
در عالـم ِ اوهام وُ سـرابـم
من تشنه ام ای دوست، کجایی
ای تشنگی و ُ چشمه ی آبم؟
آن ماهی ی افتاده به خاکم
پرپر زنم و ُ در تب و ُ تابم
خورشید صفت سوزم و ُ دانم
در ذهن ِ تو ردّی ز شهابم
هم صورت وُ هم صورتکم، من
آن گمشـده ی پشت ِ نقابـم
از مرکز ِ هر دایره دورم
وامانـده ِ دنیای ِ حبابـم
در کشف گلی مه زده در شب
ره برده به حزن و غم ِ نابم
از هیچ کسی شکوه ندارم
بی هوده چه نالم، چه خرابم؟
عسگر آهنین
//www.akhbar-rooz.com/printfriendly.jsp?essayId=29077
یا خط جاده ها به تن صحرا
M. Saadat NourySat Oct 15, 2011 05:01 AM PDT
همه ی ایرانیان گرامی
با سپاس ، و در پاسخ ، بخشی از سروده ی زنجیرها تقدیم می شود
دنیا ی ما همه زنجیر ا ست
طرحی ز نقطه ، ز تصویر ا ست
زنجیر شط و نهر به در یاها
تبخیر و ابر و بارش فرداها
زنجیر رود و کوه و بیابان ها
مرزی به قوم و گونه ی انسان ها
یا خط جاده ها به تن صحرا
پیوند کوی و شهر و دهستان ها
در دشت و جلگه دامنه ی مرتع
زنجیر گله ها پی چوپان ها
زنجیر نای و نی چه حکایت ها
دارد زعشق و سلسله پیمان ها ...: دکتر منوچهر سعادت نوری
//saadatnoury.blogspot.com/2011/09/blog-post.html
میگزد همچو مار، جاده مرا
All-IraniansSat Oct 15, 2011 03:44 AM PDT
دل ز هر نقش گشته ساده مرا
دو جهان از نظر فتاده مرا
تا چو مجنون شدم بیابانگرد
میگزد همچو مار، جاده مرا
صائب تبریزی
On the Road
by M. Saadat Noury on Fri Oct 14, 2011 07:41 PM PDTDear Soosan Khanoom Thank you for the poem; please accept this in return
On the Road by John Updike //www.poetryfoundation.org/poetrymagazine/poem/29805
Dear Shazde Asdola Mirza
by M. Saadat Noury on Fri Oct 14, 2011 07:30 PM PDTبا سپاس ، و در پاسخ ، پیوند زیر تقدیم حضور می شود
دکلمه ی شعر از هوشنگ ابتهاج به همراه ترانه ی جاده ی خیال با صدای تورج
//www.youtube.com/watch?v=b0WsFpeA66A
پای در نه به جادهی تحقیق
M. Saadat NouryFri Oct 14, 2011 07:22 PM PDT
Dear AI Thank you for the poems; please accept these verses by Fakhreddin Araghi in return
پای در نه به جادهی تحقیق/از تو آغاز و از خدا توفیق
از عراقی سلام بر عشاق/ از جگر خستگان درد فراق
The Road not Taken
by Soosan Khanoom on Fri Oct 14, 2011 07:10 PM PDTTwo roads diverged in a yellow wood
and sorry I could not travel both
And be one traveller, long I stood
and looked down one as far as I could
to where it bent in the undergrowth;
Then took the other, as just as fair,
and having perhaps the better claim
because it was grassy and wanted wear;
though as for that, the passing there
had worn them really about the same,
And both that morning equally lay
in leaves no feet had trodden black.
Oh, I kept the first for another day!
Yet knowing how way leads on to way,
I doubted if I should ever come back.
I shall be telling this with a sigh
Somewhere ages and ages hence:
Two roads diverged in a wood, and I --
I took the one less travelled by,
and that has made all the difference
Robert Frost
دارم از جادهی ابریشم میام
M. Saadat NouryFri Oct 14, 2011 07:10 PM PDT
پندار نیک گرامی
با سپاس ، و در پاسخ ، ترانه ی جاده ابریشم سروده ی اردلان سرفراز
تقدیم حضور می شود
دارم از جادهی ابریشم میام ، از هزارو یکشب خوف و خطر
جادهای که روزگاری جاده بود، تن به ویرانه شدن نداده بود
نه چنین مغلوب و متروک و غریب، زیرآوار زمان افتاده بود
//www.iran-emrooz.net/index.php?/farhang/print/28157
تو و کوچهی سلامت، من و جادهی ملامت
All-IraniansFri Oct 14, 2011 05:59 PM PDT
استاد : این شعر معروف فروغی بسطا می را هم فراموش نفرمایید
نه به دیر همدمم شد، نه به کعبه هم نشینم
عجبی نباشد از من که بری ز کفر و دینم
تو و کوچهی سلامت، من و جادهی ملامت
که به عالم مشیت تو چنان و من چنینم : فروغی بسطا می
All Iranian jan: Pendar Nik beat you to that same JADDEH
by Shazde Asdola Mirza on Fri Oct 14, 2011 05:48 PM PDTCrazy minds think alike ... I was also going to post the same JADDEH ... pffft ... yaak ... oooffft.
جاده ای دیگر از اردلان سرفراز
All-IraniansFri Oct 14, 2011 05:45 PM PDT
خدا گریه ی مسافر رو ندید
دل نبست به هیچ کس و دل نبرید
آدم رو برای دوری از دیار
جاده رو برای غربت آفرید
جاده اسم منو فریاد می زنه
میگه امروز روز دل بریدنه
کوله باری که پر از خاطره هاس
روی شونه های لرزون منه
از تموم آدمای خوب و بد
از تموم قصه های خوب و بد
چی برام مونده به جز یه خاطره
نقش گنگی تو غبار پنجره
جاده آغوششو وا کرده و رام
منتظر مونده که من باهاش بیام
قصه ی تلخ خداحافظی رو
می خونم با اینکه بسته هست لبام
پشت سر گذاشتن خاطره ها
همه ی عشق ها و دلبستگی ها
خیلی سخته ولی چاره ندارم
جاده فریاد می زنه بیا
پشت سر گذاشتن خاطره ها
همه ی عشق ها و دل بستگی ها
خیلی سخته ولی چاره ندارم
جاده فریاد می زنه بیا
اردلان سرفراز
Without a doubt
by پندارنیک on Fri Oct 14, 2011 04:08 PM PDT...one of the best collections you've ever posted.
this is by: Ardalan Sarfaraz
One memorable song:()()()()()()()()