میخ : در زنجیری از سروده ها


Share/Save/Bookmark

M. Saadat Noury
by M. Saadat Noury
05-Nov-2011
 

 

 

بیامد سوی پارس کاووس کی/جهانی به شادی نوافکند پی
بیاراست تخت وبگسترد داد/به شادی وخوردن دل اندرنهاد
فرستاد هرسو یکی پهلوان/جهاندار و بیدار و روشن روان
جهان پهلوانی به رستم سپرد/همه روزگار بهی زو شمرد
یکی خانه کرد اندرالبرزکوه/که دیواندران رنجها شد ستوه
بفرمود کز سنگ خارا کنند/ دو خانه برو هر یکی ده کمند
بیاراست آخر به سنگ اندرون/ زپولاد میخ و زخارا ستون
فردوسی توسی

به مبارکی و شادی ، بستان ز عشق جامی
که ندا کند شرابش ، که کجاست تلخکامی
چه بود حیات بیاو ، هوسی و چارمیخی
چه بود به پیش او جان ، دغلی ، کمین غلامی : مولوی

چون فرار از دام واجب دیده است
دام تو خود بر پرت ، چسبیده است
بر کنم من میخ این منحوس دام
از پی کامی ، نباشم تلخ کام : مولوی

آفتاب از کوه سر بر میزند/ماه روی انگشت بر در میزند 
آن کمان ابرو که تیر غمزه اش/هر زمانی صید دیگر میزند 
روی وچشمی دارم اندرمهراو/کاین گهرمیریزد آن زرمیزند 
عشق را پیشانیی باید چو میخ/ تا حبیبش سنگ بر سر میزند 
سعدی

گر شاخ بقا ز بیخ بختت رست است
ور بر تن تو عمر لباسی چست است
در خیمه ی تن که سایبانیست ترا
هان تکیه مکن که چارمیخش سست است : خیام نیشابوری
 
در چار میخ دنیا ، مضطر بماندهام من
گر وارهانی از خود ، دانم که میتوانی
عطار بی نشان شد ، از خویشتن به کلی
بویی فرست او را ، از کنه بی نشانی : عطار نیشابوری

دوش در تيرگي_ عزلت_ جان فرسايي
گشت روشن دلم از صحبت روشن رايي
هرچه پرسيدم ازآن دوست مرا داد جواب
چه ، به از لذت_ هم صحبتي_ دانايي
آسمان بود بدان گونه كه از سيم سپيد
ميخ ها ، كوفته باشد ، به سيه ديبايي
يا يكي خيمه ي صد وصله كه ازطول زمان
پاره جايي شده و سوخته باشد ، جايي
گفتم از راز طبيعت خبرت هست ؟ بگو
منتهايي بودش ، يا بودش ، مبدايي؟
گفت از اندازه ي ذرات محيطش چه خبر؟
حيواني ، كه بجنبد ، به تك_ دريايي
گفتم آن مهرمنور چه بود؟ گفت بود
در بر_ دهر ، دل_ سوخته ی  شيدايي
گفتم اين گوي_مدوركه زمين خواني چيست؟
گفت سنگي است كهن ، خورده بر او تيپايي ....: ملک الشعرای بهار

ای کوه پر شکوه اساطیر باستان
ای خانه ی قباد، ای آشیان سنگی سیمرغ سرنوشت
ای سرزمین کودکی زال پهلوان
 ای قله ی شگرف، ای گور بی نشانه ی جمشید تیره روز
ای صخره ی عقوبت ضحاک تیره جان
ای کوه ، ای تهمتن ، ای جنگجوی پیر
ای آنکه خود به چاه برادر فرو شدی
اما کلاه سروری خسروانه را، در لحظه ی سقوط
از تنگنای چاه رساندی به کهکشان
ای کوه نوظهور در اوهام شاعری
چون میخ غول پیکر، بر خیمه ی زمان
من در شبی که زنجره ها نیز خفته اند
تنهاترین صدای جهانم که هیچ گاه
از هیچ سو ، به هیچ صدایی نمی رسم
من در سکوت یخ زده ی این شب سیاه
تنهاترین صدایم و تنهاترین کسم ، تنهاتر از خدا ...: نادر نادرپور

مرد و مرکب هر دو رم کردند
ناگه با شتاب از آن شتاب خویش
 کم کردند ، رم کردند
همچو میخ استاده بر جا خشک
بی تکان ، مرده به دست و پای :  مهدی اخوان ثالث

قاصدک هان، باز هم آمده ای، چه خبر داری تو ؟
در دل من، همه مردند، کور ها را سر بریدند
کر ها دفن شدند، وطنم خشک شده ست
مردم ساده به کمایی رفته ند
قاصدک بر سر من، دو سه تا میخ دو سر کوبانده ند
چشمم از بخیه پر است، دارم اکنون به تو می اندیشم
قاصدک جان در رو ...
از هلفدانی خونبار و سیاه و منفور
تو اگر داری خبر، قاصدک جان جان خود ببر بدر
خبرت را به کسی نشان مده
به کسی هیچ مگو از دل من، خبری از اینجا
تو مبر هیچ کجا
قاصدک جان، تو برو
اشک ندارم در چشم، انتظار خبری نیست مرا : کاوه روحانی

چه بی بهاست زندگی
چه کوچک است نیستی
 دو میخ نازکی که نیش می زنند
 ز تخت_ کفش های کهنه ام ، به پای من ... : سیاوش کسرایی

تا که ظلم ، بر مردمان آمد شدید
میخ_ تیز_ سرنگونی ، شد پدید

همزمان ، خورشید_ آزادی دمید
قلب_ عشق و شادی_ دنیا ، تپید

دکتر منوچهر سعا دت نوری

مجموعه ی گل غنچه های پندار


Share/Save/Bookmark

more from M. Saadat Noury
 
M. Saadat Noury

میخ صلیب

M. Saadat Noury


همه ی ایرانیان گرامی
با سپاس ، و در پاسخ ، سروده ای از زنده یاد احمد شاملو تقدیم می شود

اینک چشمی بی دریغ که فانوس را اشکش
شور بختی مردمی را که تنها بودم وتاریک
لبخند می زند 
آنک منم که سرگردانی هایم را همه
تا بدین قله جل جتا ، پیموده ام
آنک منم
میخ صلیب از کف دستان به دندان برکنده
آنک منم ، پا بر صلیب باژگون نهاده
با قامتی به بلندی فریاد ... : احمد شاملو
//www.avayeazad.com/shamloo/ayda_dar_ayne/9.htm


All-Iranians

میخ ِ خیمه‌ی ِ بیداد

All-Iranians


چیست سرانجام ِ این جنون و جنایت؟
کیست که خیزد؛ کند ز خلق حمایت؟
گشت تَبَه زین بلا مزاج ِ زمانه
کشتی ازین موج، کی رسد به کرانه؟
دل به امید ِ عَبَث، نگرددمان خوش
نیست رهایی ز چنگ ِ "پیر"جوان‌کُش
معجزه کی میشود به عرصه‌ی ِ پیکار؟
جُز که شود عزم ِ توده پدیدار
در کف ِ "نسل ِ جوان" کلید ِ رهایی
تا بگشاید دری به فتح ِ نهایی
برکَنَد از جای، میخ ِ خیمه‌ی ِ بیداد
میهنی آزاد را نهد ز نو بُنیاد
سخت بکوبد بنای ِ جَور و ستم را
خشک کند ریشه‌های ِ حسرت و غم را
نقطه‌ی ِ پایان نهد به دفتر ِ پارین
تا کند آغاز دفتری دگرآیین.

رامتین جهان‌بین


M. Saadat Noury

با قدر تو پاره میخ بر چرخ

M. Saadat Noury


همه ی ایرانیان گرامی
با سپاس ، و در پاسخ ، سروده ای از حکیم سنایی تقدیم می شود

ای چشم و چراغ آن جهانی
وی شاهد و شمع آسمانی
حسن تو چو آفتاب آنگه
فارغ ز اشارت نشانی
بوس تو به صد هزار عالم
و آزاد ز زحمت گرانی
با فتنهٔ زلف تو که بیند
یک لحظه ز عمر شادمانی
بی آتش عشق تو که یابد
آب خضر و حیات جانی
با قدر تو پاره میخ بر چرخ
تهمت زدگان باستانی
با قد تو کژ و کوژ در باغ
چالاک و شان بوستانی
از راستی و کژی برونی
آنی که ورای حرف آنی .... : حکیم سنایی


All-Iranians

طنز میخ و مار

All-Iranians



M. Saadat Noury

Dear Tavana

by M. Saadat Noury on

با سپاس ، و در پاسخ ، سروده ای از ملک الشعراء بهآر تقدیم می شود

 پایداری و استقامت میخ
سزد ار عبرت بشر گردد
بر سرش هرچه بیشتر کوبند
پافشاریش بیشتر گردد

ملک الشعراء بهآر


Tavana

با سپاس

Tavana


آهنی را که موریانه بخورد
نتوان برد از و به صیقل زنگ
با سیه دل چه سود گفتن وعظ
نرود میخ آهنین در سنگ : گلستان سعدی

و هست در این زمانه قلبها همه از سنگ  
زبان ازمیخ و سخن یا جفنگ و یا از جنگ 


M. Saadat Noury

For All-Iranians with thanks

by M. Saadat Noury on

به سر زلف سیه دوش گره برزده بود
خلق را آتش سوزنده به دل در زده بود 
مرد را مردمک دیده به خون تر می‌کرد
عنبرین خال که بر برگ گل تر زده بود 
حسن بالای چو سروش ز خرامیدن و خواب
طعنه بر قامت شمشاد و صنوبر زده بود 
سرو را پای فروشد به زمین همچون میخ
پیش بالاش، ز بس دست که بر سر زده بود 
بر گذشت از من و سر چون به سوی من نگریست
خونم از دل بچکانید، که نشتر زده بود
اوحدی مراغه ای


All-Iranians

میخ در دیوار

All-Iranians



All-Iranians

ماه را ساخته گل میخی و بر در زده ام

All-Iranians


شب وصل تو نهان آمده ام تا دم صبح
ماه را ساخته گل میخی و بر در زده ام
مسیح کاشی
//www.loghatnaameh.com/dehkhodaworddetail-7d01a771a5714d7db4c3589826d8cbdc-fa.html


M. Saadat Noury

نرود میخ آهنین در سنگ

M. Saadat Noury


آهنی را که موریانه بخورد
نتوان برد از و به صیقل زنگ
با سیه دل چه سود گفتن وعظ
نرود میخ آهنین در سنگ : گلستان سعدی
//ganjoor.net/saadi/golestan/gbab2/sh19/


M. Saadat Noury

میخ

M. Saadat Noury


Dear AI  Thank you for your informative link; please accept this in return

//fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%DB%8C%D8%AE


All-Iranians

میخ : لغت نامه دهخدا

All-Iranians



M. Saadat Noury

یابوی ریسمان گسل میخ کن ز من

M. Saadat Noury


همه ی ایرانیان گرامی

با سپاس ، و در پاسخ ، سروده ای ازوحشی بافقی تقدیم می شود


زیباتر آنچه مانده ز بابا از آن تو
بد ای برادر از من و اعلا از آن تو 
این تاس خالی از من و آن کوزه‌ای که بود
پارینه پر ز شهد مصفا از آن تو 
یابوی ریسمان گسل میخ کن ز من
مهمیز کله تیز مطلا از آن تو 
از صحن خانه تا به لب بام از آن من
از بام خانه تا به ثریا از آن تو ؛ وحشی بافقی


All-Iranians

Ravesh MEEKH bar zedd basiji kesafat

by All-Iranians on