معرکه : ازنگاه برخی سرایندگان این زمانه


Share/Save/Bookmark

M. Saadat Noury
by M. Saadat Noury
26-Feb-2012
 

 

 


 
من به تن دردم نیست
یک تب سرکش، تنها پکرم ساخته و دانم این را که چرا
و چرا هر رگ من از تن من سفت و سقط شلاقی ست
که فرود آمده سوزان دم به دم در تن من.
تن من یا تن مردم، همه را با تن من ساخته اند
و به یک جور و صفت می دانم که در این معرکه انداخته اند
نبض می خواندمان با هم و می ریزد خون، لیک کنون
به دلم نیست که دریابم انگشت گذار
کز کدامین رگ من خونم می ریزد بیرون ... : نیما یوشیج
 
ما، از غزل به مرثیه پیوستیم
اما ، صفیر تیر از ناله های شعر ، رساتر بود
ما در میان معرکه دانستیم
کز واژه ، کار ویژه نمی آید
وین حربه را توان تهاجم نیست
تیر گلو شکاف که برهان قاطع است
هرگز نیازمند تکلم نیست ... : نادر نادرپور

عمر من افسوس درازی گرفت
روح مرا ، سخت به بازی گرفت
جان من از وصل حقیقت گریخت
وقت مرا ، عشق مجازی گرفت
اشک من از خون دلم رنگ یافت
خامه ی من ، نامه طرازی گرفت
با که بگویم که چه شبها به خشم
پاچه ی ما را سگ تازی گرفت
دزد عزاقی ، هوس فتح کرد
زوزه کشان خوی گرازی گرفت
از دل بغداد ، یکی گرگ خوی
بار دگر ، شیوه ی نازی گرفت
خواب خوش از چشم اراکی ربود
خاطر آسوده ، ز رازی گرفت
باز عرب در هوس پارس شد
معرکه ی غائله سازی گرفت
مرغک آتش نفس آهنین
رسم و ره روح گدازی گرفت
خواب مرا ، رذل عراقی گسست
نفت تو را ، دزد حجازی گرفت
شکوه ز ملحد نکنم ای شگفت
دل ز خدا ، مرد نمازی گرفت
با همه عصیان که مرا رخ نمود
دوست ، ره_ بنده نوازی گرفت : مهدی سهیلی
 
نیمه شب آنگه که دست کودک شبگرد
آتشی از برگ و بوته ها بفروزد
منتظر رقص شعله ها بنشیند
دیده به بازیگران معرکه دوزد ...
آه چه شب ها که چشم شوق و امیدم
دوخته می شد به روشنایی آفاق
فال نکو می زد از سپیدی گردون
دیده ی شب زنده دار وخاطر مشتاق ...
آه چه شب ها که رفت در غم و حسرت
تا من از آن نکته ای به حوصله جستم
سایه ی برگم که چون ز جا کندم باد
در پی بازآمدن به جای_ نخستم : نادر نادرپور
 
من رود پاک را در لحظه های خشم
در ذهن خود به دامن مرداب برده ام
بیچاره من ، که خرمن عمرم را با دست خویشتن
در شعله های آتش خشمم نشانده ام
بر کام ما نگشت و نکردیم کاری که چرخ نگردد
این گرد گرد چرخ کهن گشت و کشت و گشت
ما ، روزهای معرکه در خواب بوده ایم ... : حمید مصدق
 
دردا و دریغا که لبی باز نکردی
بانگی نزدی ، معرکه آغاز نکردی
ای وای از آن مشت که آزرد دهانت
مشتی نزدی ، درب قفس باز نکردی
اي قمري ماتم زده ، اي همسفر درد
ماتمكده ي عشق ، سرافراز نکردي
تدبير نكردي خطر دامن صحرا
مرغان چمن را ، خبر از باز نكردي
آهو بره ها ، گوش بــه آواز تو بودند
اي قامت سبز غزل ، آواز نكردي ....
راحله یار (شاعره افغانی)
 
آفت زده این باغ ، ببینید کجایید
یکبار دگر لشگر این شعبده هایید

دستی بده ای هموطن غرق تماشا
وقت دگری نیست که از خواب درآیید

هر بار که بازیگر این معرکه گشتید
گفتند و نوشتند ، براین شیوه رضایید

این معرکه ، توهین به شعور همگان است
ظلم و خفقان است اگر نوش نمایید

بی رأی شما مهره همانست که باید
بازیگر تصویر حماسیش چرایید ؟

تحریم چنین است که در خانه بمانید
بهتر که نباشید و به تصویر نیایید

خلوت چو شود کوچه و بازار و خیابان
دیگر نتوان گفت ، هوادار شمایید : داریوش لعل ریاحی
 

ای نشسته به کنج آن خا نه
مشو ، از این زما نه ، بیگا نه
 
روزگاری ، ‌تو در جهان بودی
صاحب_ ارج و قدر جا نا نه
 
یاد کن ، روزها ی تابان را
لحظه ها ، شاد بود و فر زا نه
 
بنگر آنجا که داشت هرسوی اش
شمع و بلبل ، گلی و پروا نه
 
معرکه خیمه بسته کاشانه
عاطفه گشته کذب و افسانه
 
ای بسا بت ، که معرکه پرداز
شده ، کاشانه همچو بتخانه
 
این خرا به دگر، نه خا نه ی تست
باید ت ، نو شود ترا ، خا نه
 
مشو ، از ا ین زما نه ، بیگا نه
بر كن از بن ، بساط بتخا نه
 
دکتر منوچهر سعادت نوری
 
همچنین نگاه کنید به متن کامل "معرکه : ازنگاه برخی سرایندگان این زمانه" در بخش فرهگ و ادب تارنمای وزین عصر نو: 
//asre-nou.net/php/view.php?objnr=19669

xxxxxxxxxxxxx

مجموعه ی گٔل غنچه های پندار
 


Share/Save/Bookmark

more from M. Saadat Noury
 
M. Saadat Noury

سر پیری معرکه گیری

M. Saadat Noury


Dear AI Thank you for your musical link; please accept this in return

سر پیری معرکه گیری

//www.youtube.com/watch?v=ynCiYUuu0cc


All-Iranians

شجریان: تصنیف عشق پیری و معرکه گیری

All-Iranians



M. Saadat Noury

مفهوم معرکه

M. Saadat Noury


 

لغت نامه دهخدا:
١ - بسیاربسیار قابل توجه در بدی یا نیکی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنکه کار بسیار مهم و قابل توجه انجام دهد: فلانی معرکه است .
٢ - جای تماشا و جای هنگامه و غوغا. (ناظم الاطباء). جایی از شارع عام یا میدانها که مشعبدان و حقه بازان و مارگیران و دیگر شیادان بساط خویش گسترند و عوام مردم را بر خود گرد کنند تا کیسه ٔ آنان تهی و جیب و آستین خود پر کنند. جایی از میدانها یا گذرگاهها که سخنوری یا مدیحه خوانی یا قصه سرایی یا مسئله گویی یا مارگیری و یا شعبده بازی بساط خویش گسترد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
٣ - معرکه برپا شدن ؛سر و صدا راه افتادن . جنجال راه افتادن . جنجال برپاشدن . دعوا و مرافعه :
من جواب تو به آیین ادب خواهم داد
تا میان من و تو معرکه برپا نشود.
//www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-928c33d67ee8443a8569b8bf52240699-fa.html


M. Saadat Noury

می در اندازی چنین در معرکه

M. Saadat Noury


Dear AI Thank you for your poetical links; please accept this in return

پس چرا تو خویش را در مهلکه
می در اندازی چنین در معرکه
چون جوان بودی و زفت و سخت‌زه
تو نمی‌رفتی سوی صف بی زره ...:  مولوی


All-Iranians

شعرمعرکه ی نیما یوشیج

All-Iranians



M. Saadat Noury

از معرکه‌ ها جراحت آید

M. Saadat Noury


 

با خصم نبرد خون توان کرد
با یار نبرد چون توان کرد
از معرکه‌ ها جراحت آید
اینجا همه بوی راحت آید... : نظامی


All-Iranians

رها شو تا به معرکه ی جدال درآیی

All-Iranians


 

درپیچیده به خویش جنین وار
که پیرامن ات انکار ِ تو می کند،
در چنبره ی خوف ِ سیاهی به زهدان ماننده
در ظلماتی از غلظت ِ سُرخ ِ کینه یا تحقیر
«رها شو تا به معرکه ی جدال درآیی
حتا به هیاءت ِ شکل نایافته جنینی!» : شاملو


M. Saadat Noury

در معرکهٔ ریب و ریا عمر به سر شد

M. Saadat Noury


Dear AI   Thank you for your informative links; please accept this in return

ما لذت فقریم، سخا را نشناسیم
ناسوری زخمیم، شفا را نشناسیم
ما طایر قدسیم، سراسیمه در این دهر
کیفیت این آب و هوا را نشناسیم
مهر لب ما بشکند آشوب بهاران
ما باغ ملولیم نوا را نشناسیم
مستیم و نداریم دل عافیت اندیش
ما کشمکش روز جزا را نشناسیم
در معرکهٔ ریب و ریا عمر به سر شد
زان چهره شناسیم وفا را نشناسیم
در راه وفا کوشش و نازان سوی مستی
تا سر نرود جنبش پا را نشناسیم
یک نالهٔ آشفته فروشیم به صد کام
آرایش بازار دعا را نشناسیم :‌ عرفی شیرازی


M. Saadat Noury

The Correct Link

by M. Saadat Noury on

To the poem by Dariush L. Riyahi :

//www.akhbar-rooz.com/printfriendly.jsp?essayId=43901


All-Iranians

سیری در شعرمعرکه ی داریوش لعل ریاحی

All-Iranians