ما ه پیش
دا نی که ما ه_ پیش کجا بود یم
پیش_مهی ز اهل_ وفا بودیم
آ ن آشنا به راز_ صفای_ دل
جان بس به راه_او که فدا بودیم
تا اوج_عطر_او به فضا آمیخت
از موج_ بحر_غصه رها بودیم
ا و بود و یک نگا ه به چشما نش
کز برق_ آن فتا ده زپا بودیم
با بوسه ای بر آ ن لب_ گلفا مش
سرمست_طعم_شهد_بقا بودیم
ا و شد به رقص وشیوه ی غما زی
ما شا هد_چه حا ل و هوا بودیم
تا نزد_ما نشست به طنا زی
گویی به بزم_عرش_سما بودیم
جا ن درکنا ر_اوخوش وشا دان شد
حیران عجب زکا ر_خدا بودیم
گر بنگری به حا لت_ ما ا مروز
دا نی که ما ه_پیش کجا بودیم : منوچهر سعا دت نوری
September 2007
شعا رمن
نقش_دل و ما ندگا ر_من شد
آن عشق که سازگار_من شد
آن عشق _ تو بود که سراسر
اند یشه ی روزگار_من شد
چشمان _ تو زان نگاه _اول
چشمان _همیشه یار_من شد
تا رنگ به گونه ات دگرگشت
گفتم که مهی نگار_من شد
آن باغ و د یار_زادگاه ات
گلباغ_من ود یار_من شد
وان کوچه ی عشق _تو شب وروز
راه_من ورهگذار_من شد
یورش به صف _ رقیب _ دیرین
رزم_من وکارزار_من شد
دروصف _تو آن سروده ها یم
سرلوحه ی یادگار_من شد
بشنیدن حرف _"آری" از تو
امید _ من و تبار_من شد
آن گفت _ قشنگ _"آری"_تو
آرام _ دل و قرار_من شد
مدهوش_تو ما ندم عاشقا نه
کاغوش_تو درکنا ر_من شد
آن وصل_ معطر _شبا نه
فصل _ خوش _ نو بها ر_من شد
تحریر _لب _تو بوسه دادن
سر مشق_تما م_کا ر_من شد
جان برسر _عشق _ تو نهادن
سوگند _هزار بار _من شد
سر بر ره _ عشق _ تو سپردن
آیین _من و شعار_من شد
اندیشه ی روز گار _ من شد
نقش _دل و ماندگار_من شد : منوچهر سعا دت نوری
Tehran 1978
دیگری
ازکوی ما ، ندیده گذرکردی
یعنی که سو ، به کوی دگرداری
برسوی ما ، به قهرنظرکردی
یعنی که رو ، به سوی دگرداری : منوچهر سعا دت نوری
August 2007
چلچراغ
چلچراغی ز سقف دل آ ویخت
با د ه ی عشق را به ساغر ریخت
درسرا پرد ه ی حریر وصا ل
جا ن ما را به عطرخویش آ میخت : منوچهر سعادت نوری
New York 1968
د ا ستا ن ما
عشق ، را زین جهان نشان کردیم
کینه ، را ما برون ز جان کردیم
نفی_ فا سد ، به صد زبان گفتیم
نهی_ ظا لم ، به هر زمان کردیم
شاهد_ چرخش_ فلک ، ما ند یم
قامت_ راست را ، خمان کردیم
گشت و وا گشت_ نا گها ن د ید یم
بغض ، را در گلو، نهان کردیم
در فرا ق_ نگار_ مه رخسا ر
اشک ، از دیده بس روان کردیم
سوی_ هرکس ، که ما گذ ر کردیم
راه_ مقصد ، براو عیان کردیم
تا به یا ر و د یا ر ، د ل بستیم
هر د م ، از این و آن ، بیان کردیم
سینه ی ما ز عشق پرجوش است
زین جهان ، عشق را نشان کردیم : منوچهر سعا دت نوری
Montreal 1986
شبنم وا ژه ها
وا ژه ها ، چون شبا نه می رویند
شبنم_ صبح در پگا ه با شند
سخن از عا شقا ن ، ا گر گویند
عطر_ خود را به راه ما پا شند : منوچهر سعا دت نوری
Ottawa 2004
بوسه ها ی زیر با را ن
زیر_ با را ن ، ا گر که ما رفتیم
با د لا را م_ د لربا رفتیم
د ل و جان را به یکد گر د ا د یم
سو ئی آ را م و بی صدا رفتیم
تا گذ ر گا ه_ عشق ، پد ید آ مد
کنج_ آ ن د نج_ آ شنا رفتیم
عا شقا نه ، به هم نظر کرد یم
قعر_ یک چشمه ی صفا رفتیم
لب_ خود را ، ز بو سه ای شستیم
مست_ آ ن بو سه ، تا سما رفتیم
با د لا را م_ د لربا رفتیم
زیر_ با را ن ، ا گر که ما رفتیم : منوچهر سعادت نوری
November 2007
خیمه ی وصل
خوش درآنشب چه بوسه ها کرد یم
خیمه ی وصل را به پا کرد یم
تن ، در آغوش_ هم رها کرد یم
یکد گر را ، ز جا ن صدا کرد یم : منوچهر سعا دت نوری
October 2006
فرآ یند بوسه
بوسه بر گونه ی او چون زد ه ا م شا د ا نم
خوا نم آ وا ز و ستا یش کنم از یزد ا نم
ای خداوند سپا س از همه ا لطا ف تو با د
شهد آن بوسه و ا ین حا ل ، ز تو می د ا نم : منوچهر سعا دت نوری
Montreal 2008
روند عشق
در با رگا ه_ صبح_ پرند_ عشق
در کا رگا ه_ شا د_ کمند_ عشق
در سا یه گا ه_ کوه_ بلند عشق
خـُرم هما نکه یا فت ، روند_ عشق : منوچهرسعا دت نوری
April 1995
راه او
د یگر ا ز ما مپرس کجا رفتیم
یا که همرا ه_ او چرا رفتیم
از نخستين د قا یق_ د ید ا ر
را ه_ او را ، نشا نه ما رفتیم
تا ا سیری به را ه_ او، گشتیم
عشق _او را چه مبتلا رفتیم
ترمه ها گل به رخ وبرلب داشت
بوسه برروی ترمه ها رفتیم
با نگاهی ، به جا ن شررانداخت
همچو ا فتا ده ای زپا رفتیم
هرصدا را، پیا می ازدل ساخت
سوی آن دلنشین صدا رفتیم
خوش نوائی زعشق، تا بنواخت
گوش بر زنگ آن نوا رفتیم
عشق را، آشنا به د ل پرداخت
در کنا ری ، د ل آ شنا رفتیم
ما هرانه ، به قلب دشمن تاخت
تا که جا ن را براو فدا رفتیم
برسر_ره ، ا گر د و تن بودیم
ما هما ن یک شد یم ، تا رفتیم
د ست د رد ست هم روا نه شد یم
با مد ا دی ، پرازصفا رفتیم
د ر هو ا ی لطیف و پا ک_ عشق
ما ند ا نیم ، تا کجا رفتیم....: منوچهر سعا دت نوری
May 2002
گل سوری
برخیز و چما ن ، به باغ گل ، پد را م
بنگر چه نشاط و نکهت و شوری ست
بر بند سفر ، به عرصه ی ا لها م
آ نجا ، که نشا نه ا ز گل سوری ست
دکتر منوچهر سعادت نوری
عا شقا نه
خواهد چوجامه ای به برت باشد/ همسان شانه ای به سرت با شد
تا ب فرا ق نیست ، د گر او را / با ید مد ا م ، همسفرت با شد
همواره در جوار تو بس ا یا م / در شا مگا ه و درسحرت با شد
یا مثل قا ب عکس به یک د یو ا ر/ درد ید گا ه و درنظرت با شد
دربوستا ن عمر و به گلزا را ن / پیوسته ا ی به رهگذ رت با شد
درآ سمان عشق بسا ن کبوترا ن / همبسته ای به با ل وپرت با شد
با یاد خا طرا ت خوش د یرین / خواها ن را ه_ بی خطرت باشد
با بوسه ها ی گرم به لب ها ی ا ت / قربا ن چشم منتظرت با شد
زان آ ب و آ تشي که به لب د ا ری/ شيد ا ی کا ر پرهنرت با شد
تا ب فرا ق نیست ، دگر او را /خواهد چوجا مه ای به برت با شد
دکتر منوچهر سعا دت نوری
نیویورک ۱۹۶۸
کنا ره ی عشق
عشق ، شکیبائی است
گفتی ز سرزنش به شمارش ها / عمرت چه شد عبث، زتمنائی
بو د م کنا ر تو به ستا یش ها / د ر یک جها ن سبز شکیبا ئی
ا ینک توئی شبا نه ی خواهش ها / د ر اوج د لربائی و زیبائی
با شم من آ ن زبا نه ی آ تش ها / برموج کهربا ئی_ شید ا ئی
دکتر منوچهر سعا دت نوری
بر گرفته از مجموعه سرودههای زنجیرها
xxx
Recently by M. Saadat Noury | Comments | Date |
---|---|---|
برای نسرین ستوده : در زنجیری از سرودهها | 11 | Dec 01, 2012 |
ای دوست : در زنجیر اشاره | 1 | Dec 01, 2012 |
آفریدگار | 7 | Nov 04, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
یاد آوری
M. Saadat NouryThu Aug 12, 2010 06:15 PM PDT
بخش پایانی سروده ی "راه او" چنین باید خوانده شود
برسر_ره ، ا گر د و تن بود یم
ما هما ن یک شد یم ، تا رفتیم
د ست د رد ست هم روا نه شد یم
با مد ا دی ، پرازصفا رفتیم
د ر هو ا ی لطیف و پا ک_ عشق
ما ند ا نیم ، تا کجا رفتیم...
Dear Ladan
by M. Saadat Noury on Thu Aug 12, 2010 06:12 PM PDTThank you for your nice comments and also for posting the full text of "Kaash".
اینهم متن کامل سرودهی "کا ش" درمجموعه زنجیرها
Ladan FarhangiThu Aug 12, 2010 01:13 PM PDT
کا ش
کا ش می شد روزگا را ن ، شا د بود
یا که انسان ، همچنان آزاد بود
یا ستمگر ، سنگر قا نون نداشت
وين جها ن ،کا نون عدل و د اد بود
کا ش می شد ، طعم سر خ عشق را
از لبا ن گر م معشو قی چشید
یا د ر آ غوش صبا ، با یک نسیم
سوی گل ها ی شقا یق ، پر کشید
کا ش می شد زور قی سرگشته را
ازتلا طم های توفا ن در رها ند
با سلا مت تا کرا نه ره گشود
وند ر آ نجا بذر شا دی را نشا ند
کا ش می شد نعره ی حلا ج را
کو کشید جا نا نه پای چو ب د ا ر
با ز پس می داد آ خر آ سما ن
آ ن ا ما نت ما ند ه د وش روزگا ر
کا ش می شد ، ا ین کهن ، فر خ د یا ر
ا یمن و آ سود ه ا ز بید ا د بود
وين جها ن ، کا نون عدل و داد بود
کا ش می شد روزگا را ن ، شا د بود: دکتر منوچهر سعادت نوری
Tehran 1981
Thanks
by Ladan Farhangi on Thu Aug 12, 2010 01:08 PM PDTfor sharing.
A collection of
by Ladan Farhangi on Thu Aug 12, 2010 01:07 PM PDTgreat romantic poetry.
در پاسخ شراب سرخ پرمایه
M. Saadat NouryThu Aug 12, 2010 10:49 AM PDT
کا ش می شد روزگا را ن ، شا د بود
یا که انسان ، همچنان آزاد بود
کا ش می شد ، طعم سر خ عشق را
از لبا ن گر م معشو قی چشید
یا د ر آ غوش صبا ، با یک نسیم
سوی گل ها ی شقا یق ، پر کشید
کا ش می شد زور قی سرگشته را
ازتلا طم های توفا ن در رها ند
با سلا مت تا کرا نه ره گشود
وند ر آ نجا بذر شا دی را نشا ند : دکتر منوچهر سعادت نوری
بر گرفته از سرودهی "کا ش" درمجموعه سرودههای زنجیرها
...
by Red Wine on Thu Aug 12, 2010 09:04 AM PDTبَه به... منوچهر جان،اُستادِ عزیز،اشعار زیبایی سرودید،دستِتان طلا،سرِتان بی بَلا ...
خدایی الان هَوس کردیم در خدمتتان باشیم تا همانجور که قبلْ عرض کردیم،خودتان این اشعار را بخوانید و ما در خدمتتان باشیم و با ساز و آوازی،چند قَدح شراب و بلکه ناز و طَنازی چند ساغَر و ساقی..به دور هم گرد آوریم و از مَحضرتانْ استفاده کنیم.
چه کنم؟ که هست اینها گل خیرآشنایی
که رقیب در نیاید به بهانهی گدایی
که میان سنبلستان چرد آهوی ختایی
به امید آنکه شاید تو به چشم من درآیی
که شنیدهام ز گلها همه بوی بیوفایی
که کشند عاشقی را، که توعاشقم چرایی؟
که برون در چه کردی؟ که درون خانه آیی؟
چو به صومعه رسیدم همه زاهدریایی
که : درآ، درآ، عراقی، که توهم از آن مایی
یا حّق.