ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است
کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم
رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنیم
سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم
شاه اگر جرعه رندان نه به حرمت نوشد
التفاتش به می صاف مروق نکنیم
خوش برانیم جهان در نظر راهروان
فکر اسب سیه و زین مغرق نکنیم
آسمان کشتی ارباب هنر میشکند
تکیه آن به که بر این بحر معلق نکنیم
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید
گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او
ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم : حافظ
فریب دشمن مخور و غرور مداح مخر که این دام زرق نهاده است و آن دامن طمع گشاده ، احمق را ستایش خوش آید: گلستان ، باب هشتم در آداب صحبت : سعدی
جان جانی و جان صد جانی/ میزنی نعرههای پنهانی
هر که کر نیست بشنود وصفت/ نعل معکوس و خفیه میرانی
غیر احمق به فهم این نرسد/ عارت آید از این لت انبانی: مولوی
ای غرقه شده به آب طوفان/ بنگر که به پیش توست زورق
غرقه شده ای به پیش کشتی/ گر نیستیی بهغایت احمق؟
جز بیخردی کجا گزیند/ فرسوده گلیم بر ستبرق: ناصرخسرو
هر که او دارد شمار خانه با بازار راست/چون به بازار اندر آید خویشتن رسوا کند
ابله آن گرگی که او نخجیر با شیران کند/ احمق آن صعوه که او پرواز با عنقا کند:
منوچهری
گهی ز آب دو دیده مدام در بحرم/ گهی ز آتش سینه مقیم در نارم
گهی به اجرت خانه گرو بود کفشم/ گهی به نان شبانه به رهن دستارم
گهی نهند گرانجان و ژاژخا نامم/ گهی دهند لقب احمق و سبکبارم
به حد و وصف نیاید که من ز غم چونم/ به وهم خلق نگنجد که من چهسان زارم
خدای داند زینگونه زندگی که مراست/ به جان و دیده و دل مرگ را خریدارم:
انوری
سه علامت دان که در احمق بود/ اولا غافل زِ یاد حق بود
گفتن بسیار عادت باشدش/ کاهلی اندر عبادت باشدش
ای پسر چون احمق و جاهل مباش/ یک دم از یاد خدا غافل مباش
هر که او از یاد حق غافل بود/ از حماقت در ره باطل بود: عطار
فریاد زدست این زیان ها / جان را از عذابشان امان نیست
من طاقت احمقان ندارم / جز مرگ ، سزای احمقان نیست : فیض کاشانی
ما را برای مشورت، اینجا نخواندهاند/ از ما و فکر ما، فلک پیر را غناست
احمق، کتاب دید و گمان کرد عالم است/خودبین، بکشتی آمد و پنداشت ناخداست:
پروین اعتصامی
دنیا شود بهشت ، اگر احمقی نبود
گیتی ز کار یک احمق، نبرده سود
هر فاجعه که گشت پدیدار در جهان
ریشه ، ز حرف یک احمق ربوده بود
دکتر منوچهر سعادت نوری
xxx
Recently by M. Saadat Noury | Comments | Date |
---|---|---|
برای نسرین ستوده : در زنجیری از سرودهها | 11 | Dec 01, 2012 |
ای دوست : در زنجیر اشاره | 1 | Dec 01, 2012 |
آفریدگار | 7 | Nov 04, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
Dear Mr Ebi Amirhosseini
by M. Saadat Noury on Thu Dec 23, 2010 07:54 PM PSTThank you for your visit and for your great contribution on the Chain of Poems about Fools, Idiots, etc.
Dear SAM
by M. Saadat Noury on Thu Dec 23, 2010 07:49 PM PSTThank you for your beautiful poem; please accept this in return:
Wordsworth's The Idiot Boy
Dear DR FARHANGI,if you need more let me know...!!
by ebi amirhosseini on Thu Dec 23, 2010 04:31 PM PSTمولوی
----
لیلی و مجنون به فاقه آه حسرت میخورند
خسرو و شیرین به عشرت جام راوق میزند
شمس تبریز ایستاده مست در دستش کمان
تیر زهرآلود را بر جان احمق میزند
====================================
همیشه کشتی احمق غریق طوفانست
که زشت صنعت و مبغوض گوهر و رسواست
اگر چه بحر کرم موج میزند هر سو
به حکم عدل خبیثات مر خبیثین راست
====================
در این حیرت بسی بینی در این راه
ز کشتی و ز دریابار فارغ
به یاد بحر مست از وهم کشتی
نشسته احمقی بسیار فارغ
=======================صنما چو من کم آید به کمی و جان سپاری
که ز رشک دل کبابم و به اشک چون سحابم
به سحر تویی صبوحم به سفر تویی فتوحم
به بدل تویی بهشتم به عمل تویی ثوابم
تو چو بوبک ربابی به ستیزه تن زدستی
من خسته از ستیزت به نفیر چون ربابم
تو نه آن شکرجوابی که جواب من نیایی
مگر احمقم گرفتی که سکوت شد جوابم
==================================
انوری
ای پسر بردهٔ قلندر گیر
پرده از روی کارها برگیر
کفر و اسلام کار کس نکند
آشیان زین دو شاخ برتر گیر
این دو معشوقهٔ دو قوم شدست
تو برو مذهب سه دیگر گیر
پای دربند آن و این چه کنی
خودسری باش و کار از سر گیر
رهبران تو رهزنان تواند
کم این مشتی احمق خر گیر
پیش کین رهبران رهت بزنند
راه بتخانهای آزر گیر
===================
وگر تو گویی نطقست مر مرا گویم
که این حدیث هم از احمقی و کمدانیست
اگر به نطق همی حرف و صوت را خواهی
زنخ مزن نه قیاسیست این نه برهانیست
=======================
حکیم ابوالمجدود بن آدم سنایی
یک دم خوش باش تا چه خواهی کرد
این زهد مزور مزیق را
یک ره به دو باده دست کوته کن
این عقل دراز قد احمق را
==============
شیخ محمود شبستری
هر آن کس را که مذهب غیر جبر است
نبی فرمود کو مانند گبر است
چنان کان گبر یزدان و اهرمن گفت
مر آن نادان احمق او و من گفت
=============================
عطار
ازو عیسی عجب ماند و چنین گفت
که من بیزار گشتم از چنین جفت
ببین این احمقان بیخبر را
که میخواهند دنیا یکدگر را
===========
احمقی نژاد هم قبوله؟
Shazde Asdola MirzaThu Dec 23, 2010 03:56 PM PST
در بیابان خیابانها بودم
که یکی آمد ، گفت:
فصل سنگین خطرناکی است
...
شب که از پله ی میخانه به پایین رفتم
و در آن سردابه
در اسارت های
مه و دود و عرق تلخ، برادرهایم را
دیدم
که ز دریا و ماهی ها
جنگل و عشق و مسیح و نور
و نسیمی ساده، به اندوه سخن می گفتند
زن وحشت زده ای جیغ کشید:
فصل سنگین خطرناکی ست
...
من ز عشاق بی پاسخ
که نسلشان سوی فنا می رفت
من ز شاعرهای افیونی
من ز روشنفکران مأبون،
جانیان بی خواب
جیب برهای خیابان اسلامبول
طول و عرض همه ی تاریخ
وز نشیب و ز فراز جغرافی
و جهت های موافق
و مخالف پرسیدم
...
قلب را روی زمین سیه انداخته بودیم که شخصی گفت:
فصل سنگین خطرناکی ست
گربه ها حتی می گفتند
موش ها حتی می گفتند
و سگان زوزه کشان می گفتند
....
خلق! ای خلق شهید!
اسکلتهای طلا رقصیدند
در تمام میدان ها
جشن احمق ها بود
و تمام قوادان
از شما دعوت می کردند
که بیایید و بنوشید و بخوابید و ببینید براه
چوبه دار و دیار تابوت
رضا براهنی
Dear Ladan
by M. Saadat Noury on Wed Dec 22, 2010 06:14 PM PSTThank you for your nice comment; please accept this in return:
The Fool: By Lord Buddha
Long is the night to one who is awake.
Long is ten miles to one who is tired.
Long is the cycle of birth and death
to the fool who does not know the true path.
If a traveller does not meet with one who is better or equal,
let one firmly travel alone;
there is no companionship with a fool.
Please read more on the Fool
Dear Dr Nouri
by Ladan Farhangi on Wed Dec 22, 2010 05:32 PM PSTThough it is not a complete list of poems on idiots, fools, etc., your selection is great. Thank you for the post.