Chain of Poems on Hug
۱ - به مناسبت روز ولنتاین ، روزعشق و بوس و آغوش :
قیامت باشد آن قامت در آغوش/ شراب سلسبیل از چشمه نوش
غلام کیست آن لعبت که ما را/ غلام خویش کرد وحلقه درگوش
پری پیکربتی کزسحر چشمش/ نیامد خواب درچشمان من دوش
نه هر وقتم به یاد خاطر آید/ که خود هرگز نمیگردد فراموش :
سعدی
مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم
طایر قدسم و از دام جهان برخیزم
به ولای تو که گر بنده خویشم خوانی
از سر خواجگی کون و مکان برخیزم
یا رب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زان که چو گردی ز میان برخیزم
بر سر تربت من با می و مطرب بنشین
تا به بویت ز لحد رقص کنان برخیزم
خیز و بالا بنما ای بت شیرین حرکات
کز سر جان و جهان دست فشان برخیزم
گر چه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم کش
تا سحرگه ز کنار تو جوان برخیزم
روز مرگم نفسی مهلت دیدار بده
تا چو حافظ ز سر جان و جهان برخیزم : حافظ
گفتند فرود آی ز اوج مه و پرویز
بر خود زن و با بحر پر آشوب بیامیز
با موج در آویز نقش دگر انگیز تابنده گهر خیز
من عیش هم آغوشی دریا نخریدم
آن باده که از خویش رباید نچشیدم
از خود نرمیدم ز آفاق بریدم بر لاله چکیدم : اقبال لاهوری
مرا که شیشه ی دل در زیارت سنگ است
کجا دماغ می ناب و نغمه ی چنگ است
مرا که شغل هم آغوشی است با زنار
اگر به سبحه دهم دست_ دوستی ننگ است : عرفی شیرازی
نسیمی به دل میخورد روحپرور/ نسیمی دلاویز چون بوی دلبر
نسیمی چو انفاس عیسی مقدس / نسیمی چو دامان مریم مطهر
نسیمی ست شبها به گلشن غنوده/ زگل کرده بالین وازسبزه بستر
بر اندام او سوده ریحان و سنبل/ در آغوش او بوده نسرین وعنبر
غلط کردم از طرف بستان نیاید/ نسیمی چنین جانفزا و معطر
نسیم بهشت است و دارد نشانها/ ز تفریح تسنیم و ترویح کوثر :
هاتف اصفهانی
شبها به کنج خلوتم آواز می دهند
کای خفته گنج خلوتیان باز می دهند
گوئی به ارغنون مناجاتیان صبح
از بارگاه حافظم آواز می دهند
وقتی همای شوق مرا هم فرشتگان
تا آشیان قدس تو پرواز می دهند
ساز سماع زهره در آغوش طبع تست
خوش خاکیان ، که گوش به این ساز می دهند : شهریار
شکسته جلوه ی گلبرگ از بر و دوشت
دمیده پرتو مهتاب از بناگوشت
مگر به دامن گل سر نهاده ای شب دوش؟
که آید از نفس غنچه بوی آغوشت
میان آنهمه ساغر که بوسه می افشاند
بر آتشین لب جان پرور قدح نوشت
شراب بوسه من رنگ و بوی دیگر داشت
مباد گرمی آن بوسه ها فراموشت : رهی معیری
ترا می خواهم و دانم که هرگز
به کام دل در آغوشت نگیرم
توآن جادرهوایی صاف و روشن
من این کنج قفس مرغی اسیرم : فروغ فرخزاد
به شهرخود زمینگیرم توکردی
چو مجنون ، پا به زنجیرم توکردی
جوان بودم که خواهان تو گشتم
خدا پیرت کند، پیرم تو کردی
کجایی؟ درچه حالی؟ باکه هستی؟
به خوابی؟ هوشیاری؟ یا که مستی؟
شنیدم رفته ای سوی رقیبان
فراموشت شده مهر حبیبان
شدی از بوی آغوش که مدهوش؟
که آغوش مــرا کردی فراموش
نعیم پوپل : سراینده ، آهنگساز و خواننده ی کهنسال افغانی
همچو نیلوفر مپیچ ایدل به شاخ نسترن
رهنشین چون لاله شو، فصل هم آغوشی گذشت
در غزل هم «آتشی» نقش مجزا میزند
گرچه عمر ما همه در شیوه «یوشی» گذشت : منوچهر آتشی
من همره تو ، به روی شبنم ها
ا فکنده رها ، تما می تن را
در عطر تو و حریم آ ن آ غوش
برچیده ، شکوفه ا ی ز گلشن را : دکتر منوچهر سعا دت نوری
خوشا ا یا م_ عشق و آ ن شبا نه
که ا و ، هر لحظه در آ غو ش جا د ا شت
و شا د ی آ فر ید ، ا و ،د لبر ا نه
به هنگا می که غم ، بر د و ش جا د ا شت :
دکتر منوچهر سعا د ت نوری
تو جای ات درکنار و نزدما بود/چرا رفتی به کنجی سرد وخا موش
و نام_ تو کلام_ شهد_ ما بود/ نخواهی شد ز دل ، هرگز فراموش
به کوی_ عشق اگر کا ونده بود یم/ نگا ه ات شد دلیل ما به کا وش
بسا اسرار_دل برتو گشودیم/ شد یم در شادی وغم ، با تو همد وش
و می ما ند همیشه جا ود ا نه / تما م_ حرف_ تو آ ویزه ی گوش
و گفتی عشق دارد ا ین نشا نه / که می سا زد به پا ا عجا ز آغوش
تو جا ی ات نزد ما آغوش ما بود/ کنا ر سینه ای ازعشق پرجوش
شراب بوسه ی تونوش ما بود/کزان بودیم بسی سرمست ومدهوش
کجا بیرون رود یا د_تو از دل/ که با یا د تو باشیم شاد و د لخوش
عجب عشق ات به دل افکنده منزل/نخواهی شد زدل،هرگزفراموش:
دکتر منوچهر سعا دت نوری
بیست و هفتم فروردین ١٣٨٤
٢ - به مناسبت ۲۵ بهمن ، روز پشتیبانی از مبارزات آزاد یخواهانه ی مردم مصر:
خشم ایران بربساط جور و کین بنیان کن است
توفش ایرانیان چون پیچ و تاب ِ بهمن است
گرچه کین در راه عشق افکند ، سنگ و خاره سنگ
مُشتِ مردم گـُرز پولادین و پُتکِ آهن است
ما جُز آزادی نمی خواهیم و انسان باوری
نظم استبداد دین با نوع انسان دشمن است
ملت ایران براین دشمن ظفر یابد به جهد
شاهد ِما خون ِ ما بر پرچم ِ پیراهن است
کاروان زین تیرگی ره می بَرَد تا روشنی
منزل آزادگان ، کی ظلمت اهریمن است؟
آنچه در بند است آزادی ست زیر تیغ شرع
وآن که شرح خواری اش در وصف ناید میهن است
گرچه ره دشوار و شب دیجور و دشمن خانگی ست
رنج بر دل ها به جُرأت بَر که فردا روشن است
آنچه می سوزد پس ِ پُشت تو ، زنجیر است و دار
وآنچه بگشاید فراپیش تو آغوش من است
آدمی ابرام اگر ورزد در آزادی ، بسا
قلعه ها را رخنه و دیوارها را روزن است: محمد جلالی (م. سحر)
چهار شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۹
بر بام های روشن بهمن/ بیست و پنج کبوتر خوشرنگ
با گلویی خوشبو/ آوازی از جنس نور می خوانند
و این زمین و آسمان/ به دل دل کبوتران دل سپرده است
آغوش سبز خویش به پرواز کبوتران/ گشوده است
نگاه کن / تمام کودکان جهان برای تماشا
به بام رفته اند : محمود کویر
پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۹
xxx
Recently by M. Saadat Noury | Comments | Date |
---|---|---|
برای نسرین ستوده : در زنجیری از سرودهها | 11 | Dec 01, 2012 |
ای دوست : در زنجیر اشاره | 1 | Dec 01, 2012 |
آفریدگار | 7 | Nov 04, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
لادن گرامی
M. Saadat NouryTue Feb 15, 2011 07:04 PM PST
با سپاس، در پاسخ سروده ای از نظامی گنجوی تقدیم می شود:
خواری ، خلل درونی آرد
بیدادکشی ، زبونی آرد
میباش چو خار ، حربه بر دوش
تا خرمن گل ، کشی در آغوش : نظامی گنجوی
جستجو کن عشق را ، در گرمی آغوش من
Ladan FarhangiTue Feb 15, 2011 04:27 PM PST
بازوان ات را به مستی ، حلقه کن بر گردنم
تـا بـلـرزد زیـر بـازوهـای سیــمـیـن ات ، تـنـم
چهره ی زیبای خود را ، از رخ من وا مگیر
جـز به آغوش چمن ، یا دامن گل ، جا مگیر
راز عشق خویش ، آهسته بخوان در گوش من
جستجو کن عشق را ، در گرمی آغوش من / شاعر : ناشناس
بت شکن گرامی
M. Saadat NouryTue Feb 15, 2011 10:06 AM PST
پیامی زمژگان تر میفرستم/ کتابی به خون جگر میفرستم
سوی آشنایان ملک محبت/ ز شهر غریبی خبر میفرستم
دراینجاجگرخستگانند افزون/ ز هریک درود دگرمیفرستم
شد از نامهات چشم این پیر روشن
تشکر به نور بصر میفرستم
به صبح جبین منیرت سلامی/ به لطف نسیم سحر میفرستم
فرستادم اینک دل خسته سویت/ تن خسته را بر اثر میفرستم
به بام بقای تو پران دعایی
هم آغوش_ بال_ اثر میفرستم : ملکالشعرای بهار
در آغوش بهار!
بت شکنTue Feb 15, 2011 07:41 AM PST
هنگام فرودین که رساند ز ما درود؟
بر مرغزار دیلم و طرف سپیدرود
کز سبزه و بنفشه و گلهای رنگ رنگ
گویی بهشت آمده از آسمان فرود
دریا بنفش و مرز بنفش و هوا بنفش
جنگل کبود و کوه کبود و افق کبود
جای دگر بنفشه یکی دسته بدروند
وین جایگه بنفشه به خرمن توان درود
کوه از درخت گویی مردی مبارز است
پرهای گونهگون زده چون جنگیان به خود
اشجار گونهگون و شکفته میانشان
گلهای سیب و آلو و آبی و آمرود
چون لوح آزمونه که نقاش چربدست
الوان گونهگون را بر وی بیازمود
شمشاد را نگر که همه تن قد است و جعد
قدی است ناخمیده و جعدی است نابسود
از تیغ کوه تا لب دریا کشیدهاند
فرشی کش از بنفشه و سبزه است تار و پود
آن بیشهها که دست طبیعت به خارهسنگ
گلها نشانده بیمدد باغبان و کود
ساری نشید خواند بر شاخهٔ بلند
بلبل به شاخ کوته خواند همی سرود
آن از فراز منبر هر پرسشی کند
این یک ز پای منبر پاسخ دهدش زود
یک جا به شاخسار، خروشان تذرو نر
یک سو تذرو ماده به همراه زاد و رود
آن یک نهاده چشم، غریوان به راه جفت
این یک ببسته گوش و لب از گفت و از شنود
بر طرف رود چون بوزد باد بر درخت
آید به گوش نالهٔ نای و صفیر رود
آن شاخهای نارنج اندر میان میغ
چون پارههای اخگر اندر میان دود
بنگر بدان درخش کز ابر کبود فام
برجست و روی ابر به ناخن همی شخود
چون کودکی صغیر که با خامهٔ طلا
کژ مژ خطی کشد به یکی صفحهٔ کبود
بنگر یکی به رود خروشان به وقت آنک
دریا پی پذیرهاش آغوش برگشود
چون طفل ناشکیب خروشان ز یاد مام
کاینک بیافت مام و در آغوش او غنود
دیدم غریو و صیحهٔ دریای آبسکون
دریافتم که آن دل لرزنده را چه بود
بیچاره مادری است کز آغوشش آفتاب
چندین هزار طفل به یک لحظه در ربود
داند که آفتاب جگر گوشگانش را
همراه باد برد و نثار زمین نمود
زین رو همی خروشد و سیلی زند به خاک
از چرخ برگذاشته فریاد رود رود
باز هم از حافظ
M. Saadat NouryMon Feb 14, 2011 01:43 PM PST
درسرای مغان رفته بود وآب زده/نشسته پیر وصلایی به شیخ وشاب زده
سبوکشان همه در بندگیش بسته کمر/ولی ز ترک کله چتر بر سحاب زده
شعاع جام و قدح نور ماه پوشیده/عذار مغبچگان راه آفتاب زده
عروس بخت در آن حجله با هزاران ناز
شکسته کسمه و بر برگ گل گلاب زده
گرفته ساغرعشرت فرشته رحمت/زجرعه بر رخ حور و پری گلاب زده
ز شور و عربده شاهدان شیرین کار/شکر شکسته سمن ریخته رباب زده
سلام کردم و با من به روی خندان گفت/که ای خمارکش مفلس شراب زده
که این کند که تو کردی به ضعف همت و رای
ز گنج خانه شده خیمه بر خراب زده
وصال دولت بیدار ترسمت ندهند/که خفتهای تو در آغوش بخت خواب زده
بیا به میکده حافظ که بر توعرضه کنم/هزارصف زدعاهای مستجاب زده
Dear AI
by M. Saadat Noury on Mon Feb 14, 2011 01:39 PM PSTThanks. Happy Valentine's Day to you too and more power to the people of Iran.
For these Occasions:
by All-Iranians on Mon Feb 14, 2011 05:45 AM PST1. Happy Valentine's Day to all who respect human rights, justice, & love. 2. Power to the people of Iran on the rally of 25 Bahman today.