ای خلیق سپاس و حمد و سجود
ای عدم از تو موجد و موجود
ای همه با تو فرد و بی تو کثیر
شرح وحدت چسان کنم تفسیر ؟؟؟
همچو روحی به اندرون بدن
یا چو تن در میان پیراهن
ای تو نزدیکتر ز جان به بدن
ای تو جان و بدن چو پیراهن
همجواری به جسم ما ای دوست
مثل پیوند خون و گوشت به پوست
گر چه خود گفته ای بلفظ فرید
همچو خونی در اندرون ورید
[ نحن اقرب الیک من حبل الورید ]
از دل مویرگ دو صد دنیا
می شود تغذیه ز سر تا پا
من تو ام یا تو من نمیدانم
یا چو یک جان و تن نمیدانم
***************
رنگ گل بوی گل لطافت گل
آیتی باشد ازظرافت گل
لیکن این سمبل است وظاهر حسن
در حقیقت تویی مظاهر حسن
این تویی روح و جان و هستی گل
در بهاران نشاط و مستی گل
تو گلی گل تو جلوه گل تو
چهچه دلنواز بلبل تو
رنگ و بوی گل ار خود گل نیست
گل بی رنگ وبوی نامش چیست ؟؟؟
صوت بلبل نباشد ار بلبل
بلبل لال را چه نامد گل ؟؟؟
گر تو از گل برون شوی یک دم
گل همان لحظه میرود به عدم
من و گل هر دو مونس عدمیم
با عدم همجوار و یک قدمیم
گل بیچاره هم چو من به عدم
یک نفس بند هست و نیم قدم
***************
حسن روی تو " آن "یوسف بود
کز دل مصریان بر آمد دود
ور نه زاین بردگان خوش سیما
می فروشند شان به نصف بها
یوسفی کاو دل زلیخا برد
دست پخت تو بود و یوسف خورد
یک نظر کرده ای به جانب یار
تا زلیخا بیاورد به ویار
زد دل واله زلیخا غنج
دستها پاره شد بجای ترنج
این تو بودی چو گنج پنهانی
متجلی بشکل کنعانی
اگر عذرا بوصل شایق بود
جسم تو در لباس وامق بود
دل لیلی ز هجر تو خون شد
نقل مجلس حدیث مجنون شد
ویس و رامین و لیلی و مجنون
واینهمه قصه های عشق و جنون
شمع و پروانه و گل و بلبل
شعله شمع و دلربایی گل
در حقیقت تویی به پرده راز
گاه در نازی و گهی به نیاز
گاه فرهاد و گاه شیرینی
موجد قصه های دیرینی
گاه یوسف گهی زلیخاتی
گاه صنعان و گاه ترسایی
گاه شیری به سینه مادر
گاه طفلی به نوش این گوهر
در نگنجد به حکمت این منطوق
که یکی باشد عاشق و معشوق
درد و درمان من تویی ای دوست
جمع اضداد در یکی نیکوست
***************
من حبابی بروی دریایم
بیشتر از کفی نمی پایم
قطره ای در کنار عمانم
لیکن آتش فتاده بر جانم
چیست این آتشی که من دارم
مستی غم به جان و تن دارم
آتشی کاو بجانم افتاده
مستی عشق تو بمن داده
آتش عشق را تو افروزی
پس چرا جان عاشقان سوزی؟؟؟
پرتو حسن تو حبیب تو شد
احسن الخالقین نصیب تو شد
حسن رویت چو پرتو افکن شد
آتشی در میان خرمن شد
عاشق خود شدی و گل چیدی
سوخت عالم ز عشق توحیدی
تا فاحببت بر زبان راندی
خود مزامیر عشق را خوا ندی
وحدت آمد به کثرت از این عشق
عالم آمد به وحشت از این عشق
**************
خلق کردی مرا و در سفتی
فتبارک بنام خود گفتی
من کجا و چنین خراب آباد
داد از این عشق و عاشقی فریاد
منم آن زاده عصاره عشق
عکسی ازپرتو دوباره عشق
در تجسم مثال آ یاتم
همچو نقشی میان مرآتم
هر چه این عشق را کنی مهجور
به دو چشمم نشسته ای چون نور
عشق ورزی اگر گناه خطاست
عاشق ار مستحق جور و جفاست
اولین عشق در نگاه تو بود
گر گنه بود این گنا ه تو بود
*************
محمود سراجی
م.س شاهد
Recently by Mahmoud Seraji | Comments | Date |
---|---|---|
ترانه های فراق ۸ | 18 | Nov 27, 2012 |
ترانه های فراق ٧ | 23 | Nov 21, 2012 |
ترانه های فراق ٦ | 16 | Nov 15, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
The more I read your poem the more I love it
by Soosan Khanoom on Tue Aug 09, 2011 12:58 PM PDTچیست این آتشی که من دارم
مستی غم به جان و تن دارم
آتشی کاو بجانم افتاده
مستی عشق تو بمن داده
آتش عشق را تو افروزی
پس چرا جان عاشقان سوزی؟؟؟
I am speechless .....
by Soosan Khanoom on Tue Aug 09, 2011 12:54 PM PDTA poem from heart ... loved it ...
We've come into the presence of the one
who was never apart from us.
Rumi