پیشگفتار
بهره برداری حکومت اسلامی ازمشاطه گران اش در خارج از کشور, یعنی از لابی ها و لابی گرها, راه اندازان و صحنه گردانان تشکل های موازی , گروهی از دانشگاهیان , جماعتی از روزنامه نگاران و اهل قلم مهاجر, مهاجران خوش نشین و برخی از " تبعیدیان سابق " گسترش یافته است.
حکومت اسلامی طی سی سال گذشته با سیاست بازی و صرف میلیون ها دلارعوامل اش را تحت عناوین کارمند , " بیزنس من" , دانشجو, استاد ، محقق , متخصص , روزنامه نگار, نویسنده و برنامه ساز رادیو و تلویزیون در محافل بین المللی , سفارت خانه ها , دانشگاه ها , شرکت های چند ملیتی , مساجد , انجمن های اسلامی و رسانه های گروهی در خارج از کشور جاسازی کرده است. در این مقاله ی کوتاه اما سخن از عوامل حکومت اسلامی نیست . امروز عوامل حکومت اسلامی در خارج از کشور نیروی دیگری در کنار و پشتیبان خود دارند که سخن در باره ی آن هاست ,در باره ی لشکر مشاطه گران و خدمت گذارانی که پیش برندگان دو وظیفه و تکلیف عمده در خارج از کشور شده اند:
1- دست و پا کردن اعتبار و آبرو برای حکومت اسلامی و رهایی این حکومت از انزوای جهانی
2- تضعیف و منزوی کردن اپوزیسیون حکومت اسلامی در خارج از کشور
به اختصار به برخی از عناصر شکل دهنده ی این مجموعه اشاره می کنم:
***********
مختصری در باره ی لابی ها و لابی گرها (1)
لابی مجموعه و گروهی ست که برای دستیابی به هدف یااهدافی معین تلاش می کند نظر و رای قانونگزاران و دولت را در راستای تحقق خواست های هدفمند خود جلب و به آن ها وجهه ی قانونی بدهد. لابی و لابی گرها, که نقش نوعی " گروه فشار" نیز ایفا می کنند در نظام سیاسی آمریکا پدیده ای جا افتاده و رایج است. اکثر این گروه ها با صرف پول های کلان و تبلیغات گسترده از طریق وسائل ارتباط جمعی، برگزاری سمینارها, جلسه های سخنرانی و شب نشینی ها و میهمانی ها ی مجلل کوشش می کنند حمایت قانون گزاران را نسبت به خواست ها و اهداف گروه جلب کنند. لابی ها با صرف پول و نیز بسیج افراد در انتخابات تاثیرمی گذارند واز کاندیدایی پشتیبانی می کنند که منافع لابی و لابی گرها را مورد حمایت قرار دهند. اکثر لابی ها مدافع وتامین کننده ی منافع کلان سرمایه داران هستند.
لابی ها انواع گونه گون دارند: لابی های بانکداری ، اِنرژی (نفت) ، داروسازی ، سالخورده گان، حقوق مدنی ، محیط زیست ، اقلیت های مذهبی و شهروندی و.... یک نمونه از موفق ترین ، با نفوذترین و قدرتمند ترین لابی ها در آمریکا ، لابی اسرائیلی- آمریکائی ست.
این لابی قدرتمند طی نیم قرن گذشته ، تعیین کنندۀ سیاست آمریکا در خاورمیانه و تاثیر گذار در انتخابات امریکا بوده است. لابی اسرائیل در حدّ غیر قابل تصوری بسیاری از وسایل ارتباط جمعی رادر کنترل و نفوذ خود دارد. مدیریت ، امر تدریس و پشتیبانی مالی بسیاری کالج ها و دانشگاه های آمریکا مستقیم و غیرمستقیم زیر نفوذ این لابی قرار دارند و با اعمال فشارو تهدید و سرو صدای طرفداران لابی وادار به اجرای خواست های آن می شوند. برای مثال دزموند توتو یکی از رهبران آفریقای جنوبی که سالها برای احقاق حقوق شهروندی سیاهپوستان کشورش مبارزه کرده است و برندۀ جایزۀ نوبل شد ، از طرف دانشگاهی در آمریکا برای سخنرانی در مورد صلح دعوت شد. لابی اسرائیلی آمریکائی دانشگاه را وادار کرد که دعوتش را پس بگیرد زیرا دزموند توتو از رفتار غیر انسانی اسرائیل با فلسطینی ها اظهار نگرانی کرده بود و گفته بود این رفتار در دراز مدت برای امنیت اسرائیل مفید نیست و به وجهۀ اسرائیل لطمه می زند!
دواستاد و پژوهشگر معروفِ حقوق سیاسی در آمریکا ؛ یکی از دانشگاه شیکاگو و دیگری از هاروارد کتابی مستند بنام "لابی اسرائیل" نوشتند. این دو استاد حقایقی را بازگو کردندکه لابی اسرائیل نه تنها نمی خواست این حقایق مطرح شوند بلکه سالها از افشاء شدن آن مطالب ، با تمام قدرت جلوگیری کرده بود. کتاب "لابی اسرائیل" کمک های گستردۀ نظامی و کمک های نجومی مالی ونیز پشتیبانیِ یکطرفۀ دیپلماتیک آمریکا از اسرائیل را زیر سئوال برده بود و اعلام کرده بود این رابطۀ یکطرفه از نظر سوق الجیشی (استراتژیک) و یا معنوی قابل توجیه نیست و برای امنیت و موقعیت آمریکا در منطقه خطرناک است. این دو استاد با اینکه یهودی آمریکائی و مورد قبول و احترام جامعۀ فرهنگی آمریکا و کشورهای انگلیسی زبان هستند ، مورد غضب لابی اسراییل قرار گرفتند و سیل توهین ها و تهمت ها به سوی شان سرازیر شد.(2)
پال فیندلی نمایندۀ سابقِ کنگره از ایالت ایلی نوی که همواره خواسته ی لابی اسرائیل را مدّ نظر داشت و رأی موافق داده بود ؛ پس از یک سری مسافرت به کشورهای خاورمیانه ، پیشنهاد کرد که آمریکا برای ثبات و صلح در خاورمیانه یاسر عرفات را نیز در مذاکرات شرکت دهد. پال فیندلی با این پیشنهاد مورد غضب لابی اسراییل قرار گرفت. لابی اسرائیل با صرف میلیون ها دلار؛ با فشار به شخصیت های سیاسی خواست تا از او پشتیبانی نکنند و جراید را وادار کرد که از رقیبانِ آقای فیتدلی حمایت کنند ,و به این ترتیب یکی از بهترین نمایندگان ایالت ایلی نوی در کنگره را شکست دادند. سناتور چارلز پرسی ، سناتورعدلائی استیونسون ، سناتور ویلیام فولبرایت ، نماینده کنگره پال مک لاسکی ، ژورنالیست روابط خارجی آمریکا خانم جورجی اَن گی یر ، جورج بال معاون وزیر امور خارجه و کاندید وزارت امور خارجه از طرف کارتر ، جیمز اِنِس افسر نیروی دریائی در کشتی یو اِس اِس لیبرتی که حملۀ نیروهای اسرائیلی به کشتی را فاش کرد ، پروفسور مریم وورد ، فیلیپ کلاتزنیک یک رهبر کلیمی آمریکائی ، پروفسور فرانسیس سایر (هاروارد) و پروفسور شیلا اِسکوویل تعدادی از شخصیت هائی هستند که مورد غضب لابی اسرائیل قرار گرفته اند و تهمت ها و افترا هایی ناشایست نصیب آن ها و حتی خانواده شان کردند.(3)
لابی های ایرانی - امریکایی
امروز ده ها تشکل و لابی ایرانی – امریکایی با نام ها و عناوین مختلف در امریکا فعال اند. برخی از این تشکل ها و لابی ها سازمان دادن ایرانی های شهروند امریکا و احقاق حقوق شهروندی ایرانیان ملکه فکرشان است , تلاش و خواستی که نمی تواند سبب خوشحالی و امیدواری ایرانی – امریکایی ها نشود . چنانچه تلاش این تشکل ها و لابی ها در راستای تاثیر گذاری بر تحولات دموکراتیک در میهنمان و تحقق خواست های " حقوق بشر" ی هموطنانمان در ایران باشد این خشنودی و امیدواری صد چندان خواهد شد. بدون تردید حضور این دست تشکل ها و لابی ها برای جامعۀ ایرانی- آمریکائی منشا اثر و مفید خواهد بود. چنانچه ایرانیان به عنوان یک اقلیت اجتماعی در امریکا پذیرفته شوند ، از نظر کسب و کار و قراردادهایِ دولتی ، ورود به دانشگاه , دریافت وام و...از تسهیلات و کمک های فراوانی بهره مند خواهند شد. وجود یک تشکل و لابی با نفوذ در محافل قانونگزاری امریکا , و یا سایر کشور های جهان , می تواند ایرانیانِ متفرق را به یک گروه متشکل از شهروند ان رأی دهنده و در نتیجه به قدرتی سیاسی , اجتماعی و حقوقی تبدیل کند, قدرتی که می تواند صدای مردم ستمدیده میهنمان را نیز به گوش امریکاییان( وجهانیان) برساند.هیچ ایرانی ی شرافتمندی با این نوع تشکل ها ,لابی ها و لابی گرها مخالفتی نداشته و نخواهد داشت و بی شک در حد توانائی نیز همیار و همکارآنان خواهند بود. .
اما این واقعیت سویه ی دیگری نیز دارد. اکثر این تشکل ها , به ویژه پاره ای از لابی ها ولابی گرهای ایرانی – امریکایی اساس و بنیان فعالیت ها و تبلیغ های شان را در حرف بر دو خواست پایه ای ایرانیان مهاجر و تبعیدی استوار کرده اند, اما در عمل ساز دیگری می زنند. این لابی ها خواست های خود را در حرف اینگونه دسته بندی کرده اند:
1- دستیابی به حقوق و خواست های سیاسی ,اجتماعی , اقتصادی و فرهنگی در امریکا به عنوان شهروندان امریکایی
2- تلاش برای بر قراری رابطه ای عادلانه میان حکومت های ایران و امریکا
اشاره شد که بسیاری از ایرانیان شهروند امریکا , چه مهاجر و چه تبعیدی - البته شمار تبعیدیان در امریکا در مقایسه با مهاجران ایرانی بسیار کم است - از خواست های مطرح شده حمایت کرده اند, اما عملکرد لابی های موجود و فعال نشان داده است که برپادارندگان و فعالان این لابی ها طرح خواست های فوق را وسیله ای برای دستیابی به اهداف زیر قرار داده اند.
1- حمایت از حکومت اسلامی و اعتبار بخشیدن به این حکومت.
2- دور نگه داشتن ایرانیان از مسایل سیاسی ایران و آنچه در میهنمان می گذرد.
به نقش برخی لابی ها در کسب اعتبار و آبرو برای حکومت اسلامی در طول مقاله اشاره می شود اما در مورد لابی های " غیر سیاسی" بد نیست همین جا گفته شود که این نوع لابی ها غیرسیاسی بودن را چنین معنا کرده اند که: ایرانیان شهروند امریکا می باید بر جنایت های حکومت اسلامی چشم ببندید و ماست خودشان را بخورند,اینان اما بلا فاصله تاکید می کنند مباد که مشارکت درخرده ریزترین فعالیت های سیاسی و اجتماعی مربوط به جامعه ی امریکا, به عنوان امری ضروری و حیاتی فراموش شود, و این مشارکت را مهم ترین و عاجل ترین وظیفه ی هر ایرانی شهروند امریکا می دانند!
لابی های ایرانی را شاید بتوان به سه دسته تفسیم کرد:
1- لابی هایی که به روشنی و صریح از حکومت اسلامی حمایت می کنند.
2- لابی هایی که غیر مستقیم سیاست تقویت و تحکیم حکومت اسلامی را با اتخاذ مواضعی دو پهلو پیش می برند.
3- لابی هایی که فعالیت آن ها در هاله ای از ابهام قرار دارد .( مثل سازمان پایا که من در مقاله ای دیگر به آن خواهم پرداخت)
در این مقاله نگاهی گذرا به نمونه هایی از لابی ها ی دسته اول و دوم می اندازیم:
1- شورای ایرانیان و امریکاییانمطرح ترین و سازمان یافته ترین لابی ی حامی حکومت اسلامی " شورای ایرانیان و امریکاییان" است که آقای هوشنگ امیر احمدی ریاست آن را به عهده دارد و گروهی از ایرانیان و امریکاییان نیز با ایشان همکارند. تلاش آقای هوشنگ امیر احمدی و تشکل مذکور کمک به بر قراری رابطه بین دولت ( حکومت) امریکا و حکومت اسلامی بوده وهست .
آقای امیر احمدی در طول فعالیت 20 ساله اش منتهای تلاش خود را برای حمایت از حکومت اسلامی و اعتبار بخشیدن به این حکومت بکار برده است. اجازه بدهید ایشان خود در باره دیدگاه های اش سخن بگوید.
آقای امیر احمدی در یکی از سفرهای اش به ایران در مصاحبه ای با سایت بازتاب ( تابناک کنونی) , که سایت محسن رضایی و شرکای اوست , اینگونه به سوال ها ی مصاحبه گر پاسخ داده است :
"- تابناك : اما ديدگاهي در ايران وجود دارد كه سطح شما آنقدرهم بالا نيست و در آمريكا اعتبار زيادي نداريد.؟ "
– امیر احمدی : اين ناشي از تصوری است كه در ايران وجود دارد كه به جاي تقويت لابي حامي خود، آن را تضعيف ميكند. به طور نمونه بارها شده است كه مقامات رسمي آمريكا خواستار مذاكره با ايران شدهاند و من با مقامات ايران صحبت كردم، اما مقام ايراني گفت كه الان زمان آن نيست و مدتي بعد از طريق طرف آمريكايي فهميدم كه اين ملاقات انجام شده است كه يك مورد آن ملاقات رسمي آقاي ظريف با آقاي خليلزاد، معاون وزير خارجه وقت آمريكا بود و اين هم ناشي از آن است كه دولتها با مسئله به طور جناحي برخورد ميكنند و ميخواهند كار تنها از طريق خودشان صورت گيرد اما در عمل نيروهاي كاردان ندارند.
البته من فرد جناحي نيستم و با آنكه شخصا به آقايان هاشمي، خاتمي و احمدی نژاد علاقه دارم، در جناح هيچ يك از آنها نبوده و نيستم و خود را فردي با هويت ايراني و مسلمان ميدانم. ..."
آقای امیر احمدی ادامه می دهد: " ....در همين دوره، در يكي از سفرها براي بازسازی، ملاقاتي با مقام معظم رهبري كه در آن زمان رياستجمهوري را بر عهده داشتند، انجام دادم و ايشان دو نكته به من گفتند كه هنوز به خاطر دارم، يكي اينكه گفتند به آمريكاييها بگو ما به دنبال عقب بردن اين كشور نيستيم و هرچه هم در جنگ خرابي به بار آمده باشد، آن را بهتر و مدرنتر خواهيم ساخت و ديگر اينكه به بنده توصيه كردند، هميشه ايراني بمان و ايران را فراموش نكن."
"........مهم ترين نظری که انتقال خواهم داد اين است که واقعيت های اين کشور (ايران) خيلی متفاوت از آنچه در صدای آمريکا می شنويد ، است ، اينگونه نيست که همه چيز اين کشور سياه باشد يا سفيد، کشوری هست خاکستری با خوبی ها و بدی های خودش. آمريکايی ها بايد بدانند واقعيت با افسانه هايی که در مورد ايران گفته ميشود، خيلی متفاوت است .."(4)
آقای امیراحمدی در مصاحبه دیگری با نشریه شهروند امروز که در ایران منتشر می شود, گفته است : "....بعد از 10 سال که دولت آقای خاتمی به بهانه های واهی مرا از حضور در ایران منع می کرد، آقای احمدی نژاد درخواستم برای حضور در ایران را پذیرفت و من به این سفر آمدم ..........."
"..... از سال 1997 به بعد در رابطه ایران و آمریکا فعال شدم و در سال 2000 خانم آلبرایت را آوردم تا از ملت ایران به خاطر کودتای 28 مرداد 1332 عذرخواهی کند. اما عکس من را با خانم آلبرایت در روزنامه ای به صورت پیاپی در 9 شماره چاپ کردند و به عنوان مامور ویژه آمریکایی ها معرفی ام کردند. بنابراین من در این سال ها نتوانستم به ایران بیایم تا اینکه در جلسات دیدار و گفت و گویی که با آقای دکتر احمدی نژاد داشتم و خصوصا در آخرین دیدار ما که در سپتامبر گذشته و در سفر ایشان به نیویورک صورت گرفت، در این باره گفت و گوهایی شد. تا اینکه چندی پس از آن سفر، آقای احمدی نژاد طی یادداشتی از من خواستند که به کشور بازگردم و هماهنگی های لازم را با برخی مقامات نیز انجام دادند..... از آقای دکتر احمدی نژاد هم بسیار تشکر می کنم که به من لطف کردند و پا را وسط گذاشتند و بانی این اتفاق شدند....... متاسفانه بخش زیادی از مسائل میان ایران و آمریکا، مبتنی بر واقعیت نیست و افسانه است. مسئله تروریسم واقعا یک افسانه است. برای اینکه ایران در جریان های تروریستی نقشی نداشته است. نه حزب الله و نه حماس هیچ کدام تروریست نیستند و دو نیرویی هستند که از ملت و کشور خود دفاع می کنند، بنابراین کمک به آنها هم کمک به تروریسم نیست. ...: (5)
این ها گوشه هایی از اظهارات آقای هوشنگ امیر احمدی در سفرهای اش به ایران است , البته ایشان در میزگردی که فروردین ماه امسال در صدای امریکا ( برنامه دو روز) داشتند مطالب گفته شده را با جرح و تعدیل پذیرفتند ضمن اینکه تلاش کردند تفسیر های متفاوتی از حرف های شان مطرح کنند , تفسیرهایی که نشان از تغییر در اصل موضع گیری ها واهداف ایشان نداشت .
سخنان آقای امیر احمدی در سفر های شان به ایران و نیز مقاله ها و سخنرانی های شان صریح تر و روشن تر از آن است که نیاز به تفسیر و توضیح داشته باشد , برای نمونه وقتی تروریسم حکومتی که در یک قلم از جنایات اش بیش از یک صد تن از مخالفان سیاسی و عقیدتی , و روشنفکران و روشنگران کشورش را در خارج از کشور ترور کرده است " افسانه " خوانده شود و در سطح جهانی نیز نمونه هایی چون دادگاه " میکونوس " و بمب گذاری در آرژانتین نا دیده گرفته شود , ونیز حکومتی که زندان , شکنجه , قطع دست و پا , سنگسار و اعدام کسب و کارش است " یک رژیم عادی" (6) معرفی شود, جایی برای تفسیر و توضیح و تحلیل باقی می ماند؟
2- سازمان ایرانیان برای همکاری بین المللی , نایاک , سازمان " کا سمی" و.... (7)
سازمان ایرانیان برای همکاری بین المللی در سال 1997 توسط آقای تریتا پارسی , دانشجوی ساکن سوئد که به امریکا مهاجرت کرده است, پایه گذاری شد, سازمانی که ایشان اعلام کرده اند یک : " گروه یا حزب سیاسی نیست" وتاکید می کنند: " ما خودمان را یک سازمان لابی میدانیم. ما از حقوق قانونی خود برای تأثیر گذاری روی نمایندگان کنگره استفاده میکنیم." . ایشان در باره نحوه شکل کیری این لابی گفته است:
«14 نفر از ایرانیان یا دوستداران ایران بیانیه ای را امضا کرده اند که خطاب به نمایندگان کنگره آمریکاست و از آنان میخواهد که تحریم های علیه ایران را لغو کرده و وارد گفتگو با ایران شود. باید ایرانیان بخود بیایند و صدایشان را بگوش مسئولین آمریکائی برسانند. ولی تا کنون، فقط مجاهدین خلق، کنت تیمرمن و لابی طرفدار اسرائیل در صحنه فعال بوده اند......قدم بعدی رساندن این بیانیه به دست نمایندگان مجلس و سنای آمریکا بود.
بمدت چهار روز من یک تنه از این دفتر نماینده کنگره به آن یکی رفتم و آنرا شخصا بدست مشاورین و مسئولین دفتر آنان دادم. آنان همه شگفت زده بودند که یک دانشجوی سوئدی-ایرانی برای پایان دادن به انزوای کشورش مشغول لابی کردن است. من فعالیت های خود در کنگره را به اطلاع امضا کنندگان بیانیه رساندم و نتیجه آن شد که ما یک گروه لابی درست کردیم.».
آقای تریتا پارسی" 4 سال بعد, در سال 2001، در همکاری با آقای هوشنگ امیر احمدی به مقام مدیریت شورای ایرانیان وآمریکاییان دست یافت. یکسال بعد در سال 2002، ایشان با چند نفر از دوستان خود انجمن "نیاک" را تشکیل داد". که: " دو موسسه معروف سیاسی امریکا , و نیز یکی از مهمترین لابیست های آمریکا بنام "روی کافی"را, که از دوستان خانواده بوش بود, پشتیبان خود داشت ." روی کافی " وظیفه ی آموزش اعضای نیاک را نیز به عهده داشت و برای اعضای این انجمن، جلسات خصوصی آموزش لابیگری در رستورانی در حومه واشنگتن دی. سی برگزار می کرد".
در راستای فعالیت های فوق آقای تریتا پارسی اقدام به نوشتن کتابی نیز در مورد رابطه ایران و آمریکا و اسرائیل کرد. گفته می شود : " دو سال قبل از انتشار این کتاب، یکی از مسئولان بالای حکومت اسلامی، سند ی کاملا محرمانه در اختیار وی قرار میدهد تا او در کتابش ازآن استفاده کند. ظاهرآ این سند آنقدر مخفی بود که تنها 4 نفر در ایران ازآن باخبر بودند. خامنه ای، خاتمی، کمال و صادق خرازی." (7) " پس از انتشار این کتاب نیزبنیاد "راکفلر" در معرفی و فروش آن نقشی مهم ایفا کرد".
آقای تریتا پارسی سال ها همکار و مشاور "باب نی" نمایندۀ کنگره امریکا از ایالت اوهایو بود ." باب نی" از طرف حکومت اسلامی و برای خنثی کردن تحریم اقتصادی علیه این حکومت فعالیت می کرد." باب نی " بجرم دریافت رشوه و کارچاق کنی مجبور به استعفا از کنگره ی امریکا گردید و پس از محکومیت روانۀ زندان فدرال آمریکا شد. رابطه آقای تریتا پارسی با شرکت "آتیه"(8) که واسطۀ سرمایه های خارجی در حکومت اسلامی است و نیزبا دیگر مافیاهای اقتصادی در ایران از موارد سؤال برانگیز است .
از لابی های دیگر که برخی از آنان به یاری دست اندرکاران سه لابی نامبرده و نیز نیروهای جوان و تازه نفس تری شکل گرفته , می توان از سازمان ضد تحریم و جنگ " کاسمی" که در سال 2006 تاسیس شد,نام برد. این دست لابی ها با توجه به تجربیات لابی های پیشین برای رسیدن به اهداف شان, تاکتیک ها و سیاست های پیچیده تر و متفاوتی پیشه کرده اند.
مواضع افراد این لابی ها در رابطه با سخنرانی آقای محمود احمدی نژاد در دانشگاه کلمبیا و انتقاد از سخنرانی ارزشمند و شجاعانه ی آقای بولینجر , و نیزشادی اینان در رابطه با پیام نوروزی باراک اوباما که حکومت اسلامی را نیز مخاطب قرار داد- وبه برداشت لابی گرها به حکومت اسلامی "مشروعیت" داد- نشانی از علایق و احساسات اینان نسبت به حکومت اسلامی ست.(9)
تشکل های موازی ,مهاجران خوش نشین و......
امروز ایران بهترین گزینه برای گروهی از مهاجرانی است که به کار سرمایه گذاری و حرفه ی دلالی اشتغال دارند , مهاجرانی که سیر و سیاحت ارزان و دلنشین و مواهب دیگر , این گزینه را به کام شان دوست داشتنی تر و دلچسب تر کرده است. بخش بزرگی از مهاجران که نام مهاجران خوش نشین برازنده ی آن هاست , براین خوان نعمت خیمه زده اند تا راه حکایت توبره و آخور را به ادبیات سیاسی بازتر کنند. حکومت اسلامی که خوب می داند چه می کند , بی دلیل سفره ی رنگین پهن نکرده است . نمک گیر شده ها ی " خوش نشین" می باید مستقیم و غیر مستقیم در خارج از کشور وظایف و تکالیف خود انجام دهند.
اجرای سیاست شناخته شده ی بر پایی تشکل های موازی که در داخل کشور کار ساز از آب در آمد در خارج از کشور نیز بر گرده ی این دست از مهاجران گذاشته شده است .جمع هایی که عمدتا" تحت عناوین انجمن ها و کانون های "متخصصان" و " بیزنس من ها" " شکل گرفته اند, و این روز ها مثل قارچ در شهر های امریکا می رویند ,اکثرا" جمع ها و تشکل های افراد نمک گیرشده هستند. صحنه گردانان و برنامه گزاران این تشکل ها ضمن تلاش برای کسب اعتبار برای حکومت اسلامی و نیز تضعیف تشکل های مخالفان حکومت اسلامی در خارج از کشور , نقش بازوهای لابی ها و لابی گر های حامی حکومت اسلامی را نیز بازی می کنند . این تشکل ها البته گهگاه نیز فرهنگ و هنر مجاز در حکومت اسلامی را به یاری می طلبند تا تشکلی " فرهنگی وهنری"نیز جلوه کنند ,اما رسالت فرهنگی ی این جماعت که به عنوان موجوداتی "غیر سیاسی " جلوه فروشی می کنند بیش از هر چیزتامین منافع مالی خود و تبلیغ شکست ناپذیری حکومت اسلامی و ترویج ایده ای است که این روز ها به کرات می شنویم : " سی سال گذشت و این حکومت روز به روز قوی تر شده است,راهی جز همکاری با این حکومت وجود ندارد ".
در کنار این مجموعه جماعتی از دانشگاهیان شاغل در بخش های مربوط به خاورمیانه و یا زبان و ادبیات فارسی , و نیز محافل دانشگاهی ای که بودجه های شان را حامیان ایرانی و امریکایی ی حکومت اسلامی تامین می کنند, راه تشکل های موازی می روند. اینان که میان دانشگاه های داخل و خارج از کشور ییلاق و قشلاق می کنند توجیه علمی و تطهیر اکادمیک افکار و رفتار حکومت اسلامی رسالت شان شده است .
در این میان اما حکایت آن دست از اهالی قلم مهاجر و" تبعیدیان سابق " که بهای رفت و آمدشان به ایران را نیز با توجیه و تطهیر حکومت اسلامی می پردازند , حکایتی شگفت آورتر است.
به مورد روزنامه نگاران و اهل قلم مهاجر پیش تر در مقاله های دیگری پرداخته ام و موضوع تازه ای نیست. دیگر از دیدن عکس فلان بانوی منتقد مهاجر" غیر سیاسی " با چاقچور در کتاب فروشی های روبروی دانشگاه تهران و محافل ادبی داخل کشور و یا عکس و مصاحبه فلان محقق و شاعر و نویسنده ی تبعیدی سابق در بهمان دفتر روزنامه و مجله در تهران حیرت زده نباید شد. حکومت اسلامی زیرکانه و حسابگرانه برخوردی " منصفانه " و " دموکرتیک " و چشم پوشانه نه قفط با این دست ازاهالی قلم مهاجرو " تبعیدیان سابق ", بل که نسبت به هواداران و حتی فعالان سازمان ها و گروه های سیاسی ,که در سرمایه گذاری و حرفه ی دلالی سخت فعال شده اند, دارد. افرادی که با بکار گیری آموزش ها و" تیزهوشی "های تجربه کرده در فعالیت های تشکیلاتی و سیاسی , در این عرصه نیز موفقیت های شایان توجه کسب کرده اند.
رفتار این مجموعه از آرایشگران حکومت اسلامی علاوه بر خدشه دار کردن پدیده ی تبعید و تبعیدی سیاسی در حکومت اسلامی, تجلی حقیرترین نوع آستان بوسی و دریوزگی در درگاه یک قدرت دیکتاتوری ست , رفتاری که زبان احمدی نژاد ها یی که تبلیغ می کنند خارج کشوری ها با حکومت اسلامی هستند را دراز تر کرده است.(10)
***********
زیرنویس و منابع :
**انگیزه ی نوشتن این مقاله :
طی کمتر از یک ماه ایرانیان شهر اورلندو و دیتونابیچ - که در نزدیکی اورلندو قرار دارد - شاهد برگزاری جلسه های سخنرانی آقای هوشنگ امیراحمدی , برگزاری جلسه ی معرفی و عضو گیری سازمان پایا و نیز برگزاری جلسه سخنرانی آقای تریتا پارسی بودند. این"هجمه" بحث هایی را میان ایرانیان شهر اورلندو سبب شد. مقاله,دیدگاه من در حاشیه ی آن بحث ها ست .
1- برای نوشتن این تکه از مقاله ( مختصری در باره لابی و لابیگری) از نوشته ی آقای امیرحسین لادن تحت عنوان "لابی و لابیگری" استفاده کردم . این نوشته هنوز منتشر نشده است2) The Israel Lobby and U.S. Foreign Policy John Mearsheimer and Stephen Walt
(3) They Dare To Speak Paul Findley
4- سایت بازتاب ( تابناک کنونی)/ بیست و هفتم تیرماه سال 1387
5- شهروند امروز , فرارو و " گویا" , یکشنبه 26 اسفند 1386
//news.gooya.com/politics/archives/2008/03/069320.php
//news.gooya.com/politics/archives/2008/07/074762.php
6- هوشنگ امیر احمدی,خط مشی پیشنهادی به اوباما برای بهکرد روابط ایالات متحده و ایران,سایت ایران امروز
//politic.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/17637/
7- برای نوشتن این بخش از مقاله, از نوشته های آقای حسن داعی درسایت " جست جوی حقیقت" استفاده کردم.
برای اطلاعات بیشتر به سایت های این لابی ها نیز می توانید مراجعه کنید.
//www.parstimes.com/iranian_american.html
//www.niacouncil.org/index.php?option=com_content&task=view&id=1109&Itemid=2
//www.iranianlobby.com/page1.php?id=7
//www.iranianlobby.com/page1.php?id=5
//www.aftab.ir/news/2008/feb/23/c1c1203769915_politics_world_iran.php
خصمانه با آقای احمدی نژاد, خبرگزاری مهر 4/7/1386 8- اعتراض ایرانیان مقیم خارج به برخورد
//thecable.foreignpolicy.com/posts/2009/03/19/in_unconventional_new_years_message_obama_reaches_out_to_ira //www.niacouncil.org/index.php?option=com_con... n
//www.campaigniran.org/casmii/index.php?q=node/7673
//www.niacouncil.org/index.php?option=com_content&task=view&id=896&Itemid=2
//www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=559160
//www.campaigniran.org/casmii/index.php?q=node/2976
9- در باره شرکت یا موسسه ی آتیه ( آتیه بهار) به تارنمای زیر مراجعه کنید.
//www.iranianlobby.com/page1.php?id=5.
10- بدیهی ست سخن در باره ی همه ی اهل قلم مهاجر, مهاجران و تبعیدیان سابقی که به ایران رفت و آمد می کنند , وچه بسا این سو و آن سو کسب و کاری نیز راه انداخته اند , نیست . مهاجرت و مسافرت حق هر انسانی ست . روی سخن مقاله با کسانی ست که به بهای این رفت و آمد ها و کسب و کارشان رفتار و افکار ضد انسانی و ضد دموکراتیک حکومت اسلامی را توجیه ,تطهیر و در مواردی نیز از آن دفاع می کنند.
منابع بیشتر:
- اتحاد عمل لابی گران رژیم اسلامی در راستای رهنمود های شورای ملی ایرانی امریکایی ( نیاک), محمد پروین, پیک ایران ,دوم ژانویه 2009
//www.peykeiran.com/article_body.aspx?ID=12999
- ارکستر لابی گران حکومت اسلامی , محمد پروین , سایت پیک ایران, 15 ژانویه 2009
//www.peykeiran.com/article_body.aspx?ID=13038
On The Question of Iranian Threat to World Peace
//www.payvand.com/news/09/jan/1044.html
Islamic Regime of Iran Pursuing Nuclear Bomb -
//mehr.org/index_IR_nuclear.htm
Terrorist Activities of the Islamic Regime of Iran
//www.mehr.org/index_terror.htm
//mehr.org/index_judgment_persian.htm
//mehr.org/Roadmap.htm
Recently by mnoghrekar | Comments | Date |
---|---|---|
پزشکان و سیاست , مسعود نقره کار | 1 | Nov 23, 2010 |
در حاشیه هجمه ی" دین خویان" دانشگاهی به آرامش دوستدار | 3 | Oct 28, 2010 |
شکست توهم | 9 | Jun 15, 2009 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
غارت و بی خانمانی تحصیل کرده های دنیای سوم
Amir Sahameddin GhiassiFri May 15, 2009 08:18 PM PDT
خرید یک خانه در آمریکا ما هم صاحب خانه شدیم. یادم میآید در ایران دوستانم و من در آرزوی داشتن یک خانه از آن خود بودیم. در اوایلی که کار میکردم مثلا ماهی سه هزار تومان حقوق بعنوان یک مهندس میگرفتم و قیمت یک خانه معمولی در آن روزگار ها 35000 تومان بود و یک باغ با خانه شیک آن حدود 100000 تومان قیمت داشتند. با خودم میگفتم که یکسال نیم اگر خوب پس انداز کنم و خوب صرفه جویی کنم پس از این مدت مبتوانم که یک خانه معمولی بخرم و از خانه پدر و مادر بیرون بیایم. من که تازه خدمت نظام را تمام کرده بودم با پدر و مادرم در خانه آنها زندگی میکردم و پدرم میگفت که صدری جون حال که خدمت نظام را کردی یکی دو سالی صرفه جویی کن و پول جمع کن و یک خانه بخر و بعد براحتی میتوانی ازدواج کنی و زیرا هم خانه داری و هم انشاالله ماشین خواهی داشت و هم که یک مهندس خوب هستی که در یک شرکت خارجی کار میکنی. باری ما هم خوب کار کردیم و سر سال مبلغ سی پنج هرارتومان را در بانک پس انداز کرده بودم و با ذوق و شوق پیش خودم گفتم که حالا میروم وخانه سی پنچ هزار تومانی را که در خیابان دربند بود میخرم. اسم کوچه اش یادم نیست ولی با پای پیاده حدود ده د قیقه راه تا میدان تجریش بود. یک خانه کوچک و قشنگ در نقطه ای خوش آب و هوا. این جریان مال سالهای هزار سیصد چهل یک است که قیمت ها و حقوق ها با هم همخوانی داشتند. به سراغ دلال که در اول خیابان دربند بود رفتم و گفتم که آماده ام که خانه سی پنج هزار تومانی را که حدود یکسال پییش بمن نشان دادید اکنون بخرم. گفت کدام خانه را میگویی گفتم همان خانه بعد از پل دست چپ خیایان دربند که در یک کوچه قرار دارد. گفت اکنون آن خانه و نظیر آن حدود هفتاد هزار تومان است. در آن زمان بانک ها هم حد اکثر ده در صد قیمت خانه را وام میدادند و بدین ترتیب نمیشد که خانه را خرید. پیش خود فکر کردم که خوب یکسال دیگر هم صرفه جویی میکنم و سال آینده آن خانه یا نظیر آنرا میخرم. یکسال بعد سراغ همان دلال رفتم و گفتم که اکنون من هفتاد هزار تومان نقد دارم و میتوانم ده هزارتومان هم از بانک رهنی بگیرم و خانه را بخرم. گفت ببخشید اکنون نظیر آن خانه آقای مهندس حدود صد و پنجاه هزار تومان است. تورم قیمت ها را روز به به روز بالا برده است. من دیدم که پس از حدود دو سال و نیم قیمت خانه حدود چهار برابر شده است. به دلال گفتم به این ترتیب که هر ساله قیمت خانه دو برابر میشود من هیچوقت نمیتوانم خانه بخرم. دلال با لبخندی معنا دار گفت بایست پول قرض کنی و گرنه همانطوریکه دیدید هر سال بهای خانه رو به افزایش است و شما با پس انداز کردن هیچ وقت نمیتوانید خانه بخرید و صاحب خانه بشوید. بعد گفت من یک آقایی را میشانسم که پول قرض میدهد ولی برای هر هزار تومان بیست تومان بهره در ماه میخواهد. بعد گفت اگر میخواهی میتوانم که با این آقا صحبت کنم و برایت وقت بگیرم در ضمن بایست که اعتبار کاقی هم داشته باشی. کارت کاریم را که نشان میداد که در شرکت زیمنس کار میکنم در آوردم و به او نشان دادم و گفتم که من در یک شرکت بزرگ آلمان کار میکنم و مهندس مخابرات هستم و چون زبان آلمان و انگلیسی هم میدانم اکنون بمن ماهی پنج هزار تومان حقوق و مزایا میدهند. به این ترتیب میتوانم که برای هر هزار تومان بیست تومان بهره را ماهیانه پرداخت کنم و خانه را هم میتوانم در گروی آن آقا بگذارم. دلال گفت آقای مهندس برای حدود هفتاد هزار تومان که وام میخواهی بایست ماهی 1400 فقط بهره بدهی و اقلا دو هزار تومان هم از اصل پول را بایست در بانک پس انداز کنی تا سر سال بدهی خود را کمتر کنی. قرار شد که روز بعد با هم به سراغ آقای مرتضی نسترن که وام دهنده بود برویم. در راه با خود میگفتم که میتوانم ماهی سه هزار تومان پس انداز کنم که میشود سالی حدود سی شش هزار تومان و در عرض دو سال بدهی را میدهم و صاحب خانه میشوم. به دفتر مرتضی رفتیم و او گفت که بمن با این شرایط بیشتر از بیست هزار تومان وام نمیتواند بدهد. گفتم که آقای نسترن قیمت خانه معمولی یکصد و پنجاه هزار تومان است و من تنها هفتاد هزار تومان دارم و با بیست هزار تومان شما میشود نود هزار تومان . گفت خوب بروید خانه کوچکتر و ارزانتر پیدا کنید. من بیشتر از بیست تا نمیدهم. با سر شکشتگی از دفتر وی بیرون آمدیم دلال گقت آقای مهندس من سعی میکنم که کس دیگری را هم پیدا کنم. شاید بتوانم برایتان صد و پنجاه هزار تومان را جور کنم و شما بتوانید یک خانه بخرید در ضمن من سعی میکنم که خانه ای ارزانتر هم برایتان چستجو نمایم. به بانک رهنی هم که مراجعه کردم گفتند که بیش از ده هزار تومان وام نمیدهند. خلاصه به هر دری که زدم نشد و متاسفانه من هم زود از قید خانه خریدن منصرف شدم. رفتم پولها را از بانک رهنی بیرون کشیدم و یک ماشین تقریبا آخرین سیستم خریدم. و ماشین حدود سی پنج هزار تومان شد و با بقیه پولها هم فرش و نقره و طلا خریدم که بخود میگفتم که اینها ترقی میکنند همه را بعد میفروشم و یک خانه میخرم. بهر حال کم کم ازدواج کردم و دیگر از پس انداز خبری نبود و مخارج زندگی هم مرتب بالا میرفت و بعد هم که سال پنجاه هفت پیش آمد و من هم مثل خیلی دیگر از دوستان خودم بیکار شدیم و مجبور به مهاجرت به سرزمین امکانات. بهر حال این بار هرچه داشتم فروختم و بپول نقد تبدیل کردم اما نه برای خرید خانه در ایران بلکه برای مسافرت خودم و همسر و چهار فرزندم به آمریکا. بهرحال پس از هیجده سال کار در شرکتهای خارجی و کسب تجربه به آمریکا آمدم. من با فروش همه فرشها و نقره ها و سایر وسایل چیزی حدود دویست هزار دلار پول نقد داشتم که با مقداری گرفتاری آن ها را به آمریکا فرستادم . خلاصه پس از کسر مخارج وقتی به آمریکا رسیدم از دویست هزار دلار تنها صد هزار دلار برایم مانده بود و بقیه از بین رفته بود. یا توسط دلالان و یا دوستان و فامیل نفله شده بود. بعد از حدود دو سال که در آمریکا کرایه نشینی کردیم به فکر افتادم که خانه ای بخرم و از کرایه نشینی راحت شویم. بر خلاف ایران اینجا بعد از دوسال که سابقه کاریم را نشان دادم بانک براحتی هشتاد در صد قیمت خانه را بمن به آسانی وام داد. با دادن صد هزار دلار از آب و گل گذشته و از دست دلالان و فامیل بیرون آمده یک خانه آیده آل به پانصد هزار دلار خریدیم. ولی این خانه عملا بیست در صدش مال من بود و بقیه به بانک تعلق داشت و من بایست ماهی سه هزار دلار قسط بانک میدادم باضافه سالی ده هزار دلار مالیات و سه هزار دلار بیمه. ولی این یک خانه بزرگ بود با حدود بیست هزار متر مربع زمین چیزی که داشتن آن در تهران و یا شمیران تنها خواب و خیال است. ولی مخارج خانه با برق و آب و گاز و غیره باز چیزی حدود پانصد دلار میشد. و حدود ماهی پنج هزار دلار بایست سر هر ماه به بانک بدهم. حقوق من و همسرم که حالا دیگر خانه دار نبود جمعا میشد چهار هزار دلار. ما بایست دو اتاق را اجاره میدادیم تا حدود هزار دلار بگیریم که بتواند تا حدی مخارج خانه را بپوشاند. ولی خوشبختانه و یا بدبختانه قیمت خانه بزودی بالا رفت و هر روز حد اقل ده نفر تلفن میکردند که حاضرند وام بیشتری بدهند تا ما خانه را بهتر بسازیم. وقتی من و همسرم به بانک رفتیم بانک براحتی مبلغ دویست هزار دلار به ما وام خانه داد. ما هم فکر کردیم که پول وام باد آورده است و تمام نمیشود. بانک بعد از مدتی که دید من خانه را بسیار آبادان کردم و درختکاری و دیوار کشی کرده ام و تقریبا یک مرزعه کوچک است دوباره بمن صد هزار دلار وام داد و مرا بیشتر گرفتار قرض نمود. حالا قسط من بجای پنج هزار دلار شده بود هشت هزار دلار در ماه. ولی در عوض یک خانه قشنگ و دلخواه داشتم. خوب با طوری مدیریت توانستیم که یکی ودو سالی دوام بیآوریم ولی حالا قیمت های خانه بسرعت پایین میآمد و ما دیگر نمیتوانستیم وامی بگیریم که کسری مخارج را بدهد. این بود برای اینکه خانه را از دست ندهیم مجبور شدیم که یک آپارتمان دو خوابه اجاره کنیم و خانه ایده آلمان را اجاره دهیم. اگر تا چند ماه پیش مرتب تلفن میزدند که بیا و وام بگیر حالا حتی برای مخارج ضروری هم وام نمیدادند. بزودی مستاجر هم گفت که پول ندارد که کرایه را بدهد. خوب بایست به دادگاه رفت و حدود یکصد صفحه پر کرد و پول پرداخت تا دادگاه تشکیل شود و رای بدهد. چون مستاجر پول نداشت خلاصه دو ماهی هم کرایه نداد و چون برق و آب بنام من بود و چون او پول نداد من هم که نداشتم پول برق را بدهم لاجرم برق را قطع کردند. مستاجر که حالا در خانه مجانی زندگی میکرد یک ژنراتور آورده بود و گذاشته بود که مصرف برق خود را تامین کند. در دادگاه خانم رییس دادگاه گفت که چون من میبایست برق را میپرداختم و نپرداختم مستاجر میتواند سه ماه مجانی در خانه بماند. خلاصه بعد از گرفتن حکم تخلیه مستاجر هر چه که توانسته بود خراب کرده بود و هرچه که میخواست با خودشان برده بودند. با این صدمه مالی که من خورده بودم نتوانستم که پول قسط و مالیات خانه را بپردازم. و خانه میرفت تا حراج شود. حالا هر روز یک شرکت تلفن میکند که حاضرند مرا کمک کنند و بهره خانه را پایین بیاورند ولی آنان حدود سه هزار پانصد نود پنج دلار جلو میخواهند تا مشگل مرا مثلا حل کنند قبلا هم یک شرکت دیگر بنام گراند کنفرانس از من یا هزار ترفند و نطق و مقاله نویسی که میتوانند برای من وام بدون پرداخت بگیرند و یا وامی که تنها به اقلیت ها میدهند و یا وام با بهره پایین و غیره. حالا هم که دادگاه با بزرگواری مستاجر را از پرداخت کرایه معاف کرده بود. پلیس هم که دنبال وسایل سرقت شده من نمیرفت و شرکت بیمه غارتگر هم که مخارج تعمیر خانه را پرداخت نمیکرد. بعبارت دیگر مالیات میگیرند پول بیمه میسانند. ولی نه پلیس غیرت و همت دارد و بی تفاوت است و نه شرکتهای بیمه آمریکایی میخواهند نم پس بدهند همه آنان شرکت های دریافت کنند پول هستند و نه شرکت بیمه و پلیس هم که فقط برای جریمه کردن آماده است و زاغ سیاه چوب میزند نه برای کمک و مساعدت. آنان دست دزدان وغارتگران را باز میگذارند. به وضوح میدیدم که همه پس انداز عمر من به این راحتی توسط غارتگران آمریکایی و دزدان این مرز و بوم به یغما میرود. و ظاهرا هم قانونی است. بانک حاضر است که خانه ای که برای من هشصد هزار دلار تهیه شده و مخارج برداشته است براحتی به دیگران به چهار صد هزار دلار بفروشد یعنی به نصف قیمت ولی حاضر نیست بهمان قیمت دوباره با توجه به شرایط اینکه خانه من مخروبه شده و دزد زده شده به من واگذار نماید. اینجا نفر سوم است که برنده مطلق میباشد یعنی خانه ای که هشصد هزار دلار میارزد به چهار صد هزار دلار بخرد و کلی استفاده کند و نتیجه سالها عمر من که بصورت پول پس انداز شده بود به همین راحتی به حلقوم یک سرمایه دار برود. که براستی که کشور به در و دروازه ای است. از یک طرف براحتی وام میدهند و از طرف دیگر نه پلیس کار آمدی دارند و نه قوانین انسانی. شرکت بیمه از من سالها پول بیمه گرفته است ولی حتی یکبار هم حاضر نیست که برای خرابی های وارده کمک کند. مالیات سنگینی بایست بپردازم ولی پلیس بی بو و بی خاصیت حاضر به تعقیب دزدان نیست. کرایه خانه ای که من بایست مالیات و قسطش را بپردازم دادگاه به مستاجر از کیسه خیلفه میبخشد. چرا مالیات را بمن غارت شده نمیبخشند؟ از شرکت بیمه گرفته تا پلیس و دولت محلی همه دست بگیر دارند و لی اهل کمک و مساعدت نیستند. بهر خانه ای که یک عمر برای خریدش برنامه ریزی کرده بودم و سالها در آرزویش بودم بهمین سادگی با قیمت پایین حراج شد. و من دوباره کرایه نشین شدم. ورویای خرید خانه من در ایران به حقیقت تبدیل نشد و در آمریکا هم تمامی سرمایه من برای خرید خانه که پیش قسط داده بودم بهدر رفت و در سن شصت سالگی بعد از حدود سی پنج سال کار کردن بعنوان مهندس حتی یک دلار هم پس انداز ندارم. این است برنامه ریزی غارتگران بین المللی که مارا بصورت برده برای تمامی عمر نگه میدارند. و اگر شرایط با ما موافق نباشد همیشه بازنده ایم اگر پول نقد داشته باشیم که تورم بی امان آنرا از بین میبرد و اگر حتی خانه داشته باشیم قیمت آن اینقدر پایین میآید که همه پس انداز ما نابود میگردد. راستی چه برنامه ریزی عالی که یک عده همیشه بایست در تکاپو باشند و با وجود داشتن مدارک تحصیلی علمی و کار مداوم حتی از عهده خرید یک خانه برنیایند و اگر هم خانه ای بخرند با هزار ترفند از دستشان بدر آید. آیا شما فکر میکنید که تمامی این قصایا که برای دوست من شهریار پیش آمده اتفاقی است؟
Mr Nohgrekar, You
by Farhad Kashani on Tue May 12, 2009 05:18 PM PDTMr Nohgrekar,
You have nailed it.
Excellent article and you have correctly identified the main reason why unified International pressure on the IRI regime is not building up and why is the world indifferent about the horrific situation of the Iranian people under this regime.
The pro IRI Socialist Iranians in the West are , if you ask me, traitors to Iran and its people and its values. Not in the sense that they are selling Iran’s military secrets to others treason, but metaphorically speaking. NIAC is the best example of those individuals, and all we got to do is look at this site and see the ones who are betraying their country by supporting and apologizing for the regime.
Mr. Noghrekar, I cannot say how much you make us proud. You are a great Iranian intellectual.