هر چه با قوم و غريب ساز جدائي خواندم
خلوتي ساختم و با غم خود وا ماندم
دل ز هر مسلک و ملت بريدم سالها
و.. شدم همدم بيخوابي و مشتي رويا
باز...اما
بر خلوت شيشه اييم سنگ زدند
باز...
بر تار دلم ساز بد آهنگ زدند
بسکه اين شيشه شکستند
ساختم از سنگ ديواري
تيره شد خلوت من...اما باز دلخوش بودم
کرده بودم عادت به بي غمخواري
و به خود مي گفتم
دل سنگ نخواهد که شکست
به پاره سنگي از دست پر آزاري
آه ...اما تو ببين باز چه غافل بودم؟
فارغ از خشم زمان و شکسته منزل بودم
حال من دانم و تو
ميشود ويران حتي دل ديواري
گر بسازيش از شيشه و..يا از سنگ
و کنند ويران خانه ي تو..يا کلبه اين
و ندارند رحمي
به من بي ايمان
يا...تو که داري دين.
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
Nahid jan
by Souri on Thu Apr 23, 2009 02:48 PM PDTVery meaningful poem. Sorry i missed it among other blogs as this was a very busy week for me both out-site and in-site
: I loved that part
ميشود ويران حتي دل ديواري
thanks for sharing this beautiful poem with us