گفتگو با کاووس صوفی درباره بازداشت و اعتصاب غذای او


Share/Save/Bookmark

Saead Soltanpour
by Saead Soltanpour
16-Feb-2012
 

روز جمعه گذشته خبردارشدیم که حکم اخراج پناهجوی ایرانی کاووس صوفی در سیزدهمین روز اعتصاب غدای تر وی در زندان موقتا لغو شده است. روز سه شنبه 14 فوریه 2012 با کاووس تماس گرفتم. با وی که تازه از جلسه ای در 6900 ایرپورت رد (بازداشتگاه موقت اداره مهاجرت کانادا) برگشته بود تلفنی صحبت کردم. از کاووس در مورد حوادثی که بروی گذشت پرسیدم.

به کاووس برای آزاد شدنش تبریک می گویم. می گوید مدیون دوستانی است که کمپین را سامان داده و رسانه هایی مانند شما که آنرا پوشش دادند. از کاووس می پرسم با توجه به اینکه چند روزی بیرون هستی و هوای آزاد استنشاق می کنی چه حالی داری؟ می گوید هردو (داخل سلول و بیرون سرد است) ولی بیرون آزاد ی است ….

***

سعید: جریان اعتصاب غذایت چطوری شروع شد؟

کاووس: روز11 ژانویه رفته بودم اداره مهاجرت. گفتند که مرحله بررسی خطر برای برگشتن به ایران تو را طی کرده ایم. برای شما خطری در بازگشت به ایران نیست. از آنها پرسیدم آیا می توانم فرجام خواهی کنم. گفتند: بله می توانی ولی ما شما را می فرستیم ایران ، آنوقت می توانی تقاضای فرجام کنی. گفتم اگر یک در 1000 این قاضی اشتباه کرده باشد منهم به ایران اخراج شده ام. جان من در خطر باشد و فرجام خواهی من قبول شود ، آنوقت چه کسی مسئول خواهد بود؟

کاووس ادامه میدهد در این موقع یک افسر جوان (22- 23 ساله) اداره مهاجرت به دو نفر گارد مسلح تلفن کرد. آمدند به من دستبند زدند. گفتم چرا دستبند می زنید؟ گفتند: به ما گفته شده. کاووس می گوید: مرا بردند به یک محلی در 5 دقیقه ای همین 6000 ایرپورت رد. گفتم در کار ساختمانی هستم قرارداد با مشتری هایم دارم. باید به کارگران هم پول بپردازم.گفتند خوب برایت ضمانت بگذارند می توانی بروی بیرون. گفتم: چقدر ضمانت لازم است گفتند 5-4 هزار دلار. به برادرم کیومرث تلفن کردم. در جلسه ضمانت گذاری بودیم که قاضی گفت این پول کم است. نماینده وزیر مهاجرت جلسه را به هفته دیگر موکول کرد با 12 هزار دلار پول برای ضمانت. در این جلسه کیومرث پول را تهیه کرده بود. نماینده وزیر گفت 12 هزار دلار برای این پرونده کافی نیست. در همین موقع من رو به نماینده کردم و گفتم آقا شما خودت گفتی. حالا چرا حرفت را عوض می کنی؟ خانم قاضی شروع به نوشتن کرد. قاضی گفت برای یک ماه بعد نوبت تعیین کرده است.

سعید: وکیل داشتی؟

کاووس: بله ولی آدم جالبی نبود زیرا آن روز نیامد

سعید: چقدر پول داده بودی؟

کاووس: در مراحل مختلف نزدیک به 5 هزار دلار پول گرفته بود.

سعید: بعد چی شد؟
کاووس: قاضی حکم را به من داد. نگاهی کردم گفتم این چه دادگاه عادلانه ای است که هنوز حرف من را نشنیده اید حکم صادر کردید؟
قاضی نگاهی کردو هیچ چیزی نگفت. من هم چیزی نگفتم.آمدم بیرون. در کمال تعجب من افسر مسئول اخراج (آقای میشل)به من گفت تا 10 روز مراحل اخراج تو انجام خواهد شد. نیاز به پاسپورت هم نداری. برایت ورقه از سفارت می گیریم.

سعید: مگر قاضی نگفته بود که یک ماه دیگر جلسه باشد چرا یک مرتبه قضیه عوض شد؟

کاووس: نمی دانم شاید من به قاضی اعتراض کرده بود م باعث عصبانیت وی شده بود. در اینجا از کاووس می پرسم می دانی چه کسی و یا چه کسانی مسئول بررسی ریسک خطرجانی اخراجی ها هستند؟ کاووس می گوید نمی دانم. فکر می کنم قاضی باشد.

سعید:آ یا از طرف شما کسی درآن جلسه حضور دارد؟

کاووس: نه. وکیلم یک فکسی ارسال کرده بود. که آنهم چند ماه پیش بود. وکیل جدیدی مجبور شدیم بگیریم. خانم سلیکمن.

سعید: بعدش چی شد؟

کاووس: تصمیم گرفتم به این عکس العمل نادرست در مورد نشنیدن صدای خودم اعتراض کنم. نمیدانستم چگونه اعتراضم را عملی کنم. 24 ژانویه تصمیم به اعتصاب غدا گرفتم.

سعید: چه شد که اعتصاب غذارا انتخاب کردی؟

کاووس: راستش خیلی حساس بودند که همه غذاهای خودشان را بخورند.

سعید: چرا؟

کاووس: نمی دانم.

سعید: چه کسانی بغیر از شما آنجا بودند؟

کاووس: همه رقم آدم بودند و هر کس در فرودگاه مشکل داشت به آنجا می آوردند. انگلیسی، یک خانواده افغانی که لوازم ماشین با خودشان آورده بودند، بعد از چند روز آنها را آزاد کردند، از ژاپن و چند ملیت دیگر. من به مسول آن بازداشتگاه اعلام کردم که اعتصاب غذا کرده ام. جالب این بود به من گفته شده بود جزییات حکم ردی دادگاه صادرشده است. در حالیکه در دفتر بازداشتگاه امضا هم از من گرفته بودند، علیرغم درخواستهای مختلف به من نمی دادند. خلاصه 5 دقیقه بعداز اعلام اعتصاب غدایم حکم را برایم آوردند.

سعید: چرا نمی دادند؟ امنیتی بود؟

کاووس: نه. نمی دانم شاید می خواستند اذیت کنند.

سعید: اتفاقا روز جمعه 10 فوریه ، جلسه ضمانت فاطمه طالب سریعه د رمیلتون بود. ساعت 10 صبح به من تلفن کردند که شما نمی توانید به داخل جلسه بیایید زیرا چک امنیتی شما انجام نشده است. به خانم مشاور پرونده گفتم من یک ماهی میشود که از آقای «فلاد»در وزارت امنیت عمومی و خدمات کامیونیتی انتاریو تقاضای ملاقات با این خانم را که پسر مریضش بیرون است، کرده ام جوابی نداده اید. فرد دانشجوی جوان که به میلتون رفته بود به داخل برده شده بود. وکیل تسخیری اداره مهاجرت نیامده بود. مشاور به فرد می گوید هر چقدر پول می توانی بگذاری بگو. فرقی ندارد. فرد می گوید 500 دلار. قاضی میگوید 500 دلار کافی نیست. جلسه یک ماه دیگر. این موضوع و ضمانت شما نشان از یک رویه متعادل ندارد. برگردیم به داستان تو بعدش چه اتفاقی افتاد؟

کاووس: یک نگهبان آنجا بود که آلبانی تباربود. آدم خوبی هم بود. به من گفت در این موارد ترا ظرف 3 روز به زندان منتقل می کنند و بیشتر اذیت می شوی. گفتم دیگر فرقی برایم ندارد. خانمی ایرانی آنجا بودند که برای پناهجوها خدمات می کرد. وی گفت این رویه اخراجی ها است. همان روز آمدند و گفتند که بدلیل عدم امکانات پزشکی باید تو را به زندان منتقل کنیم.

سعید: کدام زندان؟

کاووس: زندان غرب تورنتو. یک نگهبان پرسید چرا اعتصاب غذا کردی؟ دلیلش را گفتم. اول اینکه قاضی وزارت مهاجرت حرف من را نشنید دوم قرار است اخراج شوم. لذا این اعتصاب را حتی در صورت اخراج در ایران هم ادامه خواهم داد. گارد گفت: اگر اعتصاب غدایت را ادامه بدهی بهت سخت خواهد گذشت.

سعید: اسمش چی بود؟

کاووس: هیچ کدام اسم نداشتند. همه با شماره مشخص می شدند. چند ساعتی آنجا بودم تا مرا به یک سلول انفرادی بتنی با تخت آهنی کوچک با سقف خیلی بلند بردند. زندانیها به این اتاق 5/2 در 5/3 «سیاه چال» می گفتند. سلول بشدت سرد بود. دو تا پتو هم به من دادند که با توجه به سرمای سلول خیلی اذیت می شدم.

سعید: تقاضای پتوی اضافه کردی؟

کاووس: بله ولی ندادند.
همان شب اول من معده درد شدیدی گرفتم. به نگهبان گفتم پرستار را صدا زد. پرستارآمد. گفت تو در اعتصاب غذاهستی؟ «آی دونت کر» –I don’t care من به وضعیت تو اهمیتی نمی دهم. گفتم: من که تروریست نیستم. دو سه بار در این مدت با من بد برخورد کرد، فردایش دکتر آمد قرصی نوشت. بهش گفتم حس می کنم کلیه هایم درد می کند. دکتر گفت چیزی نیست. هر نیم ساعت یک بار صدای بوقی تو را از خواب بیدار می کرد تا نگهبانان از زنده بودن زندانی باخبر شوند. این درد کمر (کلیه) ادامه داشت تا روز ششم دکتر جدید که پیر بود به نگهبان گفت که یک پتو به این بدهید. که آنها هم دادند ولی چون سلول سرد بود و من هم در اعتصاب غذا بودم، بدنم ضعیف بود. احساس سرما می کردم. 11 روز سرما مرا اذیت کرد ولی گرسنگی نه.

سعید: آیا روزنامه، کتاب و رادیو و یا تلویزیون بهت دادند؟ تماس تلفنی داشتی؟

کاووس: این سلول برای تنبیه زندانیانی بود که دعوا کرده بودند. من تقاضای مجله کردم. فرمی را پرکرده بودم. آخرین روزی که دیگر اعتصاب غذا تمام شده بود و من را به بند عمومی آورند آن دو مجله را برایم آوردند.

سعید: چگونه اعتصابت را شکستی؟

کاووس: روز یازدهم بود که برادرم پیام داد ه بود وکیلم طی ایمیلی به وی خبر لغو حکم اخراج در این مرحله راداده بود. جا دارد که از خانم وکیلم -خانم سلیکمن – که حرفه ای عمل کرد تشکر کنم. بعد از 13 روز انفرادی به بند عمومی و روز 10 فوریه هم مرا به بازداشتگاه اداره مهاجرت برگرداندند که از آنجا آزاد شدم. یک اتاق کوچکتری به من دادند. یک تخت دو نفره داشت. دو نفر از آمریکای لاتین آنجا بودند. جای مرا هم پایین انداختند.

سعید: برخوردهایشان فرق کرده بود؟

کاووس: بله بهتر شده بود از آن حالت سرشاخ شدن خارج شده بودند.

سعید: دوباره برایت دادگاه تشکیل شد؟

کاووس: بله. اصولا دادگاه ها 5 دقیقه بود مال من 6 ساعت طول کشید. وکیلم، نماینده وزیر – قاضی و مترجم. آنها مرا متهم کردند به دروغ گفتن – تشویش افکار عمومی. مرا به شدت محکوم کردند. 5 صفحه برای من خوانده شد.

سعید: چگونه؟

کاووس: گفتند تو در یوتیوب و فیس بوک دروغ گفتی و عده ای را جمع کردی. گفتم من که در زندان بودم با کسی تماسی نداشتم. و من از خودم هم دفاع نکردم. زیرا دادگاه در این رابطه نبود.

سعید: با همین اتهام تشویش افکار عمومی به ایران می رفتی ، اتهام امنیتی سنگینی بود. راستی به ملیت شما در دادگاه اشاره ای می شد؟
کاووس: بله دوبار در طول دادگاه گفتند شما یک تعدادی ایرانی با دروغ پردازی در یو تیوب جمع کردید. به نوعی به قانون گریزی کامیونیتی ایرانی اشاره داشتند که متوجه نشدم.

سعید: من در تظاهرات سی ام ژانویه، «پیتر» که 60ساله بود و کانادایی بود دیدم که پلاکارد حمایت از شما را داشت. فقط ایرانیها نبود ند

کاووس: بله بسیاری از دوستان من از کامیونیتیهای دیگر هم بودند.

سعید: شرایط آزادی شما چه بود؟

کاووس: 40 هزار دلار نقد و 50 هزار دلار وثیقه در سند خانه با ارزش 300 هزار دلار پرداخت شده.

سعید: تجربه ات از این اعتصاب غذا چه بود؟

کاووس: من شخصا اگر یک وعده غذا نمی خوردم سر درد می گرفتم. هر خبری که ازبیرون به من می رسید باعث قوت قلب می شد وقتی شنیدم بچه دوستمان در مصاحبه باسی بی سی بغض کرده بود و از من گفته بود، آنقدر انرژی گرفتم که انگار چند پرس چلو کباب خورده ام. هیچ وقت در زندگی ام این حس عشق از طرف دوستان و حامیان را نداشتم.

سعید: امیدوارم که با اقامت انسان دوستانه ات موافقت شود. در این صورت چه گونه دین خودت را به مردم کانادا وکامیونیتی می خواهی ادا کنی؟

کاووس: من فکر می کنم تمام این حوادث مسیر زندگی مرا به زندان کشید تا تجاربی را کسب کنم. یک جوانی با یک مداد کوچک دورش راهم مقوایی با نخی بسته بود تا بتواند نقاشی کند. بهش گفتم چرا با این مداد؟ جوان گفت وقتی از السالوادرآمدم 31 سنت پول داشتم که با 25 سنت آن مداد خریدم.

سعید: مگر اداره مهاجرت مداد در اختیار آنها نمی گذارد؟

تجربه یک ماه زندان درسهایی انسانی به من آموخت. اگر اینجا (کانادا) ماندم باید به کسانی که دربند هستند کمک کنم. من با دوستانمان صحبت کردم. همه شان با توجه به تجربه خودمن می گویند ما می خواهیم این راه را ادامه بدهیم این کا ربه آنها انرژی می دهد و حس انسان دوستانه و عشق به مردم را احیا میکند… مهدی شمس که مغازه اش را در اختیار کمپین من گذاشته بود می گوید اگر ایران به گفته دولت کانادا وضعش آنقدر بد است پس چرا این افراد را می خواهید اخراج کنید. سایتی را درست کرده اند.

NO Deportation to Iran

کاووس: بگفته دوستان در آخرین روزها ی اعتصاب ، نماینده ریچموند هیل نامه ای در مورد من نوشته بودند. نماینده تورن هیل ابتدا گفته بود کمک می کند بعدا کاری نکرده بود.

درهر حال من برای خودم چیزی از سیاستمداران درخواست نمی کنم ولی از همه آنها خواهش می کنم یک سری به زندانهای انتاریو بزنند. این مردم در چه وضعیتی هستند و چگونه با مردم رفتار می شود. من فکرمی کنم نیاز به رسیدگی بیشتری در زندانها میباشد.

سعید: با تشکر از وقت شما و شنیدن خبرهای خوب بعد از انتشار گفت و گو اصل مصاحبه را در لینک زیر ملاحظه نمایید.

Glass Ceiling

//www.salamtoronto.ca/?p=5112
سعیدسلطانپور


Share/Save/Bookmark

more from Saead Soltanpour