"اندر حکایت "نقش مار" در دوئل بین "معلم" و "شیاد


Share/Save/Bookmark

  "اندر حکایت "نقش مار" در دوئل بین "معلم" و "شیاد
by Saeed Siadat
19-Mar-2012
 

"روستایی بود دور افتاده که مردم ساده دل و بی سوادی در آن سکونت داشتند. مردی شیاد از ساده لوحی آنان استفاده کرده و بر آنان به نوعی حکومت می کرد. برحسب اتفاق گذر یک معلم به آن روستا افتاد و متوجه دغلکاری های شیاد شد و او را نصیحت کرد که از اغفال مردم دست بردارد و گرنه او را رسوا می کند. اما مرد شیاد نپذیرفت. بعد از اتمام حجت٬ معلم با مردم روستا از فریبکاری های شیاد سخن گفت و نسبت به حقه های او هشدار داد. بعد از کلی مشاجره بین معلم و شیاد قرار بر این شد که فردا در میدان روستا معلم و مرد شیاد مسابقه بدهند تا معلوم شود کدامیک باسواد و کدامیک بی سواد هستند. در روز موعود همه مردم روستا در میدان ده گرد آمده بودند تا ببینند آخر کار، چه می شود.

شیاد به معلم گفت: بنویس «مار»

معلم نوشت: مار

نوبت شیاد که رسید شکل مار را روی خاک کشید.

و به مردم گفت: شما خود قضاوت کنید کدامیک از اینها مار است؟

مردم که سواد نداشتند متوجه نوشته مار نشدند اما همه شکل مار را شناختند و به

جان معلم افتادند تا می توانستند او را کتک زدند و از روستا بیرون راندند

این حکایت را همه بیاد داریم، من آنرا با شرح حکایت مستقیما از جستجو در"گوگل" برداشتم. از شروع داستان که بگذریم شکل دیگری هم می شود به این قضیه نگاه کرد

امروزه روز اگرهرکدام از اهالی آن روستای فرضی را مستقیم ازهمان روستا به فرودگاه " اورلی" پاریس

یا"جان اف کندی" نیو یورک ببرند پس از مدتی که از گیجی و شوک حاصل از جابجایی گذشت، با گشت زدن در محوطه فرودگاه به راحتی می توانند بدانند محل" تلفن" یا "سلمانی" یا "رستوران" کجاست؛ می پرسید چطور؟

بهمان صورت که مرد" شیاد" حکایت, یادشان داده بود

تصویر هر چیز بجای نوشتن آن. یعنی هنر گرافیک! نشانه ها در ساده ترین شکل برای رساندن پیام

شکل "گوشی تلفن"، "قیچی و شانه" ، "بشقاب و کارد و چنگال". بهمین سادگی

بطور معمول پایان این نوع داستانهای مجعول که علت بوجود آمدن ونتیجه گیری اخلاقی آن (حداقل برای نگارنده) معلوم نیست؛ اشاره بر پیروزی خیر بر شردارد و نه عکس آن, در این داستان "شر" یا همان "شیاد" حکایت بر "خیر" که معلم با سواد است پیروز می شود. چرا؟

"شرح حکایت :

اگر می خواهیم بر دیگران تأثیر بگذاریم یا آنها را با خود همراه کنیم بهتر است با زبان، رویکرد و نگرش خود آنها، با آنها سخن گفته و رفتار کنیم. همیشه نمی توانیم با اصول و چارچوب فکری خود دیگران را مدیریت کنیم. باید افکار و مقاصد خود را به زبان فرهنگ، نگرش، اعتقادات، آداب و رسوم و پیشینه آنان ترجمه کرد و به آنها داد ."

با توجه به جملات کلیشه ای بالا که در ادامه حکایت آمده، (گرفته از گوگل) باید پرسید، اگر کسی قدرت ارتباط با مردم را دارد و

می تواند بر آنها اثر بگذارد چرا شیادش می خوانیم؟ در اینجا حکایت و شرح حکایت درتضاد و تقابل هستند نه در یک راستا.

آدم از راه رسیدای قصد دارد کاسه کوزه آدم دیگری را که ساکن آن ده هست و صاحب آلاف و اولوفی شده بهم بریزد و احتمالا جایش را بگیرد؛ آنقدر پاپی اش می شود و بهش " گیر" می دهد که به سبک غرب وحشی کار به "دوئل" می کشد

و "معلم" حکایت, بآن روز می افتد و حقش هم بوده که حسابی کتک بخورد، چون درک نمی کرده که سواد تنها خواندن و نوشتن نیست، مجموعه ایست از آگاهی های مختلف که خواندن و نوشتن بخشی از آن است.

مرد " شیاد" حکایت، در واقع آدم با سواد قضیه است چرا که وقتی می گوید بنویس "مار" او هم می نویسد، یکی باید به آقا "معلم" می گفت "مؤمن" تو که می بینی مردم سواد ندارند چرا می نویسی که کتک بخوری؟

مرد " شیاد" حکایت با علم به این که اهالی سواد ندارند نوع ساده و کاربردی ارتباط را که همه ما در بسیاری مواقع استفاده می کنیم بکار برده و با کشیدن تصویری آشنا سریعترین ودرست ترین رابطه را با مخاطب خود بوجود آورده. کار گرافیک و گرافیست ها مگر چیزی غیر اینست؟ بوجود آوردن ارتباطی سریع و بیواسطه و انتقال پیام به مخاطب.

در هنگام خرید مثلا "کت جیر" در فروشگاهی، اگر "جیر" را به انگلیسی نمی دانیم یا در آن لحظه بخاطر نمی آوریم با نگاه به اطراف و پیدا کردن جنس مشابه کارمان را راه می اندازیم , عین "ببو" نمیایستیم و به فروشنده زل بزنیم

در مواردی اگر قصد اثر گذاری معلوماتی بر همراهمان نداشته باشیم با " اشاره" به شیرینی توی ویترین و

گفتن زیر لبی: " ازاین" ، سفارش رو می دهیم و کار رو تمام می کنیم.

زبان تصویر به دوران غار نشینی انسان بر می گردد، نقشهای در نهایت زیبایی غار" آلتیمیرا " در اسپانیا, زبان قابل درک برای مردمان غارنشین بوده

که آرزوی شکار را با نیزه های فرورفته در بدن گاوها به تصویر می کشیده اند. دیدن آن تصاویر بعدا به آنها جسارت لازم برای شکار را می داده و آرزو رابه چیزی قابل دسترس تبدیل می کرده.

خط "هیروگلیف" زبان تصویر است. در ۱۸۱۲ جوانی فرانسوی بنام " ژان فرانسیس چمپولیون" تنها کسی بود که قادر به خواندن آن خط بود

پس ازخواندن تصاویر داخل مقبره های فراعنه که جوانی اش رادر این راه صرف کرد وعاقبت هم جانش را بر سر این کار گذاشت؛ راهگشای دیگرانی شد که بعد از او همچنان با رمز گشایی های او یکایک کتیبه های مکشوفه را می خواندند.

در هر"المپیک" طراحان و گرافیست های کشور میزبان در رقابتی فشرده سعی در به تصویر کشیدن وهر چه ساده ترکردن "لوگو" های ورزشی دارند که هم خصوصیات فرهنگی شان را نشان دهد و هم بتواند براحتی با مخاطبان از هر گروه و ملیتی رابطه برقرار کند.

هنر "پانتومیم" یادگار یونان و روم باستان است؛ بازی - نمایشی که بدون استفاده از لغت و با حرکت و ژستهای دست و سرو صورت معنایی را به بیننده منتقل می کند.

استاد بی بدیل آن "مارسل مارسو"ی فرانسوی بود که نمایش زیبایش را قبل از انقلاب در تالار رودکی شاهد بودیم.

اینروزها "میمینگ" که از همان ریشه و با همان حرکت دست و صورت است در همه جای دنیا طرفدار دارد به نسبت تعداد نفرات گاهی بدو گروه تقسیم می شوند و با انتخاب سوژه مثلا: اسم فیلمی سینمایی یا یک کتاب، سعی در رساندن اسم یا مفهوم مورد نظر بدیگران دارند، پی بردن به کلام مورد نظرازلابلای آنهمه شکلک و ادا و اطوار دال بر آگاهی پیام رسان و تیزهوشی پیام گیران دارد در فیلم "درباره الی" شاهدش بودیم.

این کار گاهی بسادگی صورت می گیرد مثلا وقتی که اسم فیلم "اشکهاو لبخندها" باشد، اما تصور بیان "جذابیت پنهان بورژوازی" کار حضرت فیل است!

در بین ورزشها "بیس بال" آمریکایی اوج این علائم و اشارات قرار دادی بین بازیکنان است.

روستائیان آن دهکده اگر هم سالی یکبار به شهر می رفتند در جاده ها به علامت هایی هرچند ابتدایی بر می خوردند که وجود "پل" یا "پیچ" و خم جاده را نشان می داد. نشانه ها در جاده ها برای بیسوادان نیست و احتمالا آقا "معلم" حکایت هم که از همان راه به ده رفته باید این را می دانست و چون ندانست کار به کتک خوردن کشید.

سعید سیادت نقش - حرفهایی در هنر- لوس آنجلس ۱۱/۷/۱۰


Share/Save/Bookmark

more from Saeed Siadat