پنجم فروردین


Share/Save/Bookmark

پنجم فروردین
by Mahnaz Badihian
25-Mar-2011
 

صبح است
و شیشه های دراز قد خانه
چند روزیست که پوسته کنده اند
از شلاق باران
صدای باران پر است از سم ستوران گویا
از انبوه درختان خم شده و
از خورشید غایب

آنسوی خانه
مرغکان در قفس
دلتنگ تر از همیشه
با منقار بسته
آواز کهنه ای را تکرار می کنند

فرقی نمی کند که روز پنجم فروردین است
یا روز بیست و چهارم مارچ
سرزمین مادری که نیست
اینجا درختان شکوفه هم که می دهند
نمیدانند که نوروز با فدمهای با شکوهش
به آنها جلوه داده است
نمیدانند که در سرزمین مادریم
بوی شوق و شعف
و بوی آجیل و سمنو، بیداد کرده است
نمیدانند که سرزمین مادریم
از سلولهای زرتشت و فروغ و حافظ
رونق گرفته است
و خاکش بوی عجیبی دارد
بوی غزل،بوی دید و بازدیدهای نوروزی

پنجم فروردین است
و از در و دیوار حیاط این خانه
و حتی از دل سنگش سبزه روییده
اما سبزه ها نمی دانند
در آنسوی آبها
در کنار زنده رود
و در بلندای البرز عاشق
چه شعر و سرودهایی نهفته است
و هر دهانی که باز می شود
شعری در آن گل کرده است
سرزمینی که مردمانش شاعرترین فرزندان جهانند
و غلیان احساس در جان بیقرارشان
سنگینی میکند

روز پنجشنبه ی خاموش
با صدای دلگرفته ی باران
مرا بسرعت ریزش این قطره های بی ملال
بسوی خاطرات کودکیم پرتاب میکند

 

Mahnaz Badihian
www.MahMag.org
MFA Candidate in Poetry
Pacific University


Share/Save/Bookmark

Recently by Mahnaz BadihianCommentsDate
Unexpectedly
3
Nov 04, 2012
Late Night in Herman Plaza
-
Nov 22, 2011
Confusion
-
May 08, 2011
more from Mahnaz Badihian
 
Monda

زیبا و گویا

Monda


موفق باشید.