اینان،
آری-
مارگزیدگانند
هرپارهْ ریسمانِ سیاه و سپید
ـ در روشنان سپیده حتٌا ـ
تارْپودِ غریزه شان را به ارتعاش می کشد.
نمی هراسند، نه ـ
{آن چنان که
در فصولِ یتیمی و حیرانی
و که در بزم وعزایِ میزبان
مویه کنان
برّه های قربانی
یعنی:
آنچنان که دستاویزدیوْ ددانی
تهی از خصائل انسانی.}
هرکرمکی اما،
هر آنگاه
در دیدرس منظر دوراندیشی شان
لولیدن آغاز می کند،
هر آینه، آژیری اساطیری
صلایِ خطر سر می دهد در احساسی مشترک.
**
حقیقت واقعه،
خانم ها، آقایان!
این است، به شهادتِ تاریخ
که در خاطرِ تلخِ این خیلِ پـُر شکیب
مترسکانی مسخره، گه گاه
مسخ می شدند
و به هیاتِ غولانی دوزخی
به انگیزه یی بی بنیاد
ـ ودر مسیرِ دسیسه ی حادثه یی ـ
تنوره کشان
به جان و جهانِ پیروجوان برمی تازیدند
و آمالشان را
ـ چنانکه خاکستر اجاقی باستانی ـ
در معبرِ زمان
به باد می دادند؛
و هماره مالِ به مآل اندیشی اندوخته شان
غنیمتی حلال به شمار بود.
{ و دریغا که خصلت بی وقاحتِ عفریتگان، تا هنوز
لبریزِ کینه یی است کهنه و مرموز!}
**
هلا شاعران حِرفت!
روشن رایانِ مدعی!
سال ها از این پیش،
من در آستان ِ حادثه یی
رسالتِ کاذبتان را سرودی کردم:
شما،
جملگی
" دربزنگاهِ افولِ آفتابِ معرفت
زبان به کام اندر فرو خورده ماندید...
شما،
هماره،
در برهه ی فرصتی سرنوشت ساز
شاهین اندیشه هاتان در ترازوی مساوات
سر زی سنگ تعصب خم داشت...
شما،
آنگه که،
"باد مایه زنفرت داشت
و زبیداد کوره های" داخائو"
رهاورد
بوی خون می آورد
و از مسلخ بی خونِ "حلبچه"
غریو ضجه می آمد؛
و کوچه های "بوسنیا"
گورستانی را می مانست
شکم بر دریده
که کفتاران را به خوانِ خون فراخوانده بود،
لبانتان به هفت قفلِ مطّلا آذین بود
و سکوتِ کلامتان
قصیده ی کین بود.
و نیز آنگاه که
" نوبلوغان را وعده ها ی گول
در صحاریِ آبستنِ خمپاره به گلگشت می کشید،
شمایان
درخون آجینِ لحظه های انفجارِ جانِ جوانان
جملگی خاتمانِ صلوات بودید."
**
باری ـ
آری،
این قومِ طعمِ زهر چشیده به تکرار
وارثانِ خوفِ مشترکند:
در حفره هایِ مِنخرین شان، هنوز تا هنوز
غلیظِ دودِ جسدهای سوخته ماسیده است.
و شیونِ خاموشِ "آن فرانک" های ناکام
شوکرانِ مرگ نوشیده
در گنبدِ خاطرِ این خلق پژواکی رسا دارد؛
وچون به قفا در می نگرند
ردِ سرخی از خونِ تبارشان
تا مسلخِ بیداد
می گذرد.
این بوی عنبر نیست
که بر کوچه های شهر
با باد می گذرد.
**
اینک اما ـ
فراسوی هزاره های هراس ـ
این قومِ قدیم
ـ بهره ور از حزمی
به بهایی گران یافته ـ
به تنگ آمده از تنگنای اطاعت و تسلیم
وین زمان،
" دیالکتیکِ" روشنفکرانه ی شما و شمایان
هرگزش مجاب نمی تواند کرد؛
چراکه:
"یک چند به او تهمت کفار زدید
یک چند به او انگ جهانخوار زدید
انگیزه ی آزار اگر یافت نشد
بهتانِ "جهودانِ ربا خوار" زدید!"
نه، نه باور کنید
ای شما سفسطه بازان!
این بار
هجای شعار "دیگر هرگز" را
بر بلند ِ تارکِ تاریخ
خال کوبیده این قوم.
به یادبسپارید
افعی گزیدگانِ تجربه های تلخ قرن ها
ـ تا نوشداروی پس از مرگ ـ
هرگز دگر
به عبث در انتظار نمی مانند؛
این رسالتِ راستینِ تاریخ است.
**
با اینهمه، اما
باید بدانید نیز
کاین قوم حق شناس
هرگز سنگِ نخستین را
پرتاب نمی خواهد کرد:
این باور و امید و رای من است
زیرا که من به اصل
خود یک ایرانی ام
از تبار یهود،
خلف زاده ی تربتِ کورش؛
و مرا
باری
با آن خجسته خاکِ نیاکان
پیوندی نا گسسننی است.
***
جهانگیر صداقت فر
چهارماه مه دوهزار دوازده
Recently by Jahangir Sedaghatfar | Comments | Date |
---|---|---|
Oh, how I wish | 1 | Nov 18, 2012 |
شرارهی کبریتِ بهانه | - | Nov 02, 2012 |
نقش آفرین | 3 | Sep 29, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
جهانگیر صداقت فر
Simon Sion EbrahimiFri May 25, 2012 12:06 PM PDT
همزبانانم (یهودی، مسیحی، مسلمان، بهائی، لادین...)
مردمی را، تنها بخاطر اینکه در خانواده ای یهودی بدنیا آمده بودند، دژخیمان نازی به کوره های انسان سوزی بردند و از پی آن، علف هرزه هائی چون گونتر گراس و احمدی، از ریشه های پوسیده این گندیدگان تاریخ سر برکشیده و حتی این هولناک ترین جنایت تاریخ بشر را درحق (یا بهتر است بگویم "ناحق") مردمی بی گناه و جان باخته به جهل، جاهلانه انکار میکنند.
جهانگیر صداقت فر نیازی به تمجید ندارد. شعر او فریادی آهنگین است از اندوه مرگ ناکامی چون ندا آقا سلطان گرفته تا کشتارهائی همانند هالوکاست ارامنه و نسل کشی مسلمانان یوگسلاوی.
بخوانیم این سروده تکان دهنده را -- البته آرام چون درک کلام جهانگیر، بی ادبی نباشد، حوصله میطلبد و ستایش کنیم صاحب کلامی والا را که قلمش آسایشگه همه عصیان های فروخفته ماست در رویاروئی با نادانان.
با سپاس،
صیون ابراهیمی
www.Simon-Writes.com
Vaazheh-ye Yahoodi
by Jahangir Sedaghatfar on Thu May 24, 2012 05:39 PM PDTجهانگیر صداقت فر
عزیز ناا دیده، نادر جان؛
واژهی "یهودی"، علیرغم ریشهی زبانی ِ آن، کلامی جا افتاده در زبان پارسی است؛ چنان که بس بسیار واژههای دیگر.
تنها کلمهی " جهود " است که اشارتی نااخوش آیند دارد و در زبان محاورهیی با حقارت و توهین به کار برده شده. مثل لغتِ "n..." برای سیاه پوستان آمریکا !
پاینده باشید.
jahangirs@aol.com
vaazheh-ye Yahoodi
by Jahangir Sedaghatfar on Thu May 24, 2012 05:38 PM PDTعزیز ناا دیده، نادر جان؛
واژهی "یهودی"، علیرغم ریشهی زبانی ِ آن، کلامی جا افتاده در زبان پارسی است؛ چنان که بس بسیار واژههای دیگر.
تنها کلمهی " جهود " است که اشارتی نااخوش آیند دارد و در زبان محاورهیی با حقارت و توهین به کار برده شده. مثل لغتِ "n..." برای سیاه پوستان آمریکا !
پاینده باشید.
جهانگیر صداقت فر
jahangirs@aol.com
جناب آقای صداقت فر
Nader VanakiThu May 24, 2012 04:14 PM PDT
معلم کلاس پنجم دبستان ما در تهران کلیمی بود و به همه ما میگفت بگین کلیمی نه یهودی. چرا شما عبارتی بکار میبری که ریشه اروپایی داره ولی ما ایرانیها همیشه اسم خودمون رو برای این مذهب بکار می بردیم؟
doost geraami:
by Jahangir Sedaghatfar on Thu May 24, 2012 12:46 PM PDTدوست گرامی؛
هر آنگاه شما نام و صفتی به جز این برای آنان که در حلبچه، بسنیا، و کورههای انسان سوزی ، و بس بسیاران نقاط دیگر دست به نسل کشی و قتل عام همنوعان خود کرده اند یافتید ، من این بیت را از این سروده یا حذف، و یا پیشنهاد شما را جایگزین میخواهم کرد.
دوست بمانید، رفیق ِ شفیق.
جهانگیر صداقت فر
jahangirs@aol.com
دوست
rrrezzThu May 24, 2012 07:41 AM PDT
دوست ایرانی-یهودی عزیز، آیا لازم است برای دفاع از انسانیت و حق خود، دیگران را «دیوْ ددانی تهی از خصائل انسانی» خواند؟
فرمودید قوم حق شناس؟
anglophileTue May 22, 2012 09:45 AM PDT
واه پناه برخدا! به حق حرفای نشنفته!!
Daneshjoo
by daneshjoo on Tue May 22, 2012 08:59 AM PDTDaneshjoo
سپاس که با همه ی دل و زیبا سروده اید
daneshjooTue May 22, 2012 08:56 AM PDT
Daneshjoo
" باید بدانید نیز
کاین قوم حق شناس
هرگزسنگِ نخستین را
پرتاب نمی خواهد کرد
این باور و امید و رای من است"
این امید و رای من هم هست.