CYRUS
The truth behind Spiegel’s article on Cyrus the Great
by Cyrus Kar
In a recent article, titled “UN Treasure Honors Persian Despot,” Spiegel Magazine criticizes the United Nations for recognizing an ancient artifact believed by many to be the world’s first declaration of human rights. The “Persian Despot” of course is Cyrus The Great, the author of the doctrine inscribed on the outer surface of a clay cylinder housed at the British Museum in London where it’s simply known as the Cyrus Cylinder. When this cylinder was discovered in 1879, amid the ruins of Babylon, it made huge headlines in the Christian West. It was the first time a biblical story had been confirmed through archaeology. But the euphoria quickly wore off. The democratic age had no room for a celebrated monarch
>>>
INSIGHT
The blind and Mr. Saramago's blindness
The picture that Jose Saramago presents of the blind is more repulsive than any Eugenicist dares to draw. The reader asks himself if this writer before writing his book had ever met a blind person or after publishing his story, has he ever received feedback from a blind reader? It is ironic that Mr. Saramago intends to write a book in order to criticize a kind of ideological/spiritual bias by which human society is divided into "us" and "the others", but the result is Blindness in which the author has slipped into one of the worst kinds of bigotry
>>>
THE PAST
به گذشتهمان علاقمندیم، اما با تاریخمان بیگانه
by Parviz Rajabi
ما ایرانیها دو خصیصۀ متنافر داریم: یکی اینکه وقتی به ما بگویند که بالای چشممان ابروست بیتامل میرنجیم و دیگر اینکه همواره این احساس را داریم که خدنگی چشممان را میخلد غافل از اینکه این خدنگ از ابروی خودمان است. کم کم دارند این دو خصیصۀ ظاهرا همزاد، در عرصۀ تاریخ (امروز همراه جامعهشناسی) به خطری جدی تبدیل میشوند: انتقاد تنها از دشمن مجاز است. در نتیجه «عیببینی» بیلحظهای درنگ «عیبجویی» تلقی میشود و بینندۀ عیب در خط مقدم نبرد جای میگیرد. پس لازم است که لشکری برای رویارویی با دشمن خط مقدم نبرد انگیخته شود. از سوی دیگر، چون عادت ما بر این است که هر کس در برداشتهای سیاسی و اجتماعی و تاریخی راه خود را برود و جناحی برای خود راه بیاندازد، تکان بخوری، با دلتای هزارشاخهای روبهرو میشوی، که در مصب هم آرام نمیگیرد. از این است که شمشیرهای پنهان و از روبستۀ ما از شدت چکاچک همیشه کند هستند.
>>>
STORY
چرا ما نمیخواهیم قبول کنیم که ما ایرانی هستیم، ما مشکلات خودمون را داریم و باید این مشکلات را حل کنیم
در کنار دریای خزر نشسته بودیم با چند تن از دوستان ،یک جائی را پیدا کرده بودیم که دور از دست پاسدارهای نسل خمینی بود. کنار ساحل دراز کشیده بودیم و به صدای شیرین دریا گوش میدادیم که ناگهان سایه شخصی را در کنار مان احساس کردیم ،من با واهمه برگشتم ببینم کیه که یکهو پیداش شد.توی دلم میگفتم نگاه کن جلادای رژیم اسلامی همه جا کمین کردن که ما را بگیرن و بندازن توی زندان. اما وقتی برگشتم ،متوجه شدم که طرف پاسدار نیست،خیلی خوشحال شدم و یک نفس راحتی کشیدم. اما خوشحالی من بیشتر به این خاطر بود که این شخص لباسی بر تن داشت قرمز با موهای بلند و ریشه های بلند که خیلی قشنگ فر داشت و فر خیلی زیبائی هم داشت.یک پارچه قرمزی هم دور سرش بسته بود .کاملا شبیه سربازهای ایران باستان
>>>