Date

IRAN-U.S.

Imagine

Obama's policies spell hope for Iranian-Americans

24-May-2009 (4 comments)
President Barack Obama is reminding the world that no matter how grave the threat, America will not be defined by enmity but by friendship. The stakes behind Obama’s policy of engagement with Cuba and Iran could not be higher. A transformation of U.S.-Cuban relations can be the harbinger of change throughout the Americas. And a breakthrough with Iran could drain the swamps of fundamentalism spreading war and poverty in the Islamic world. Beyond the obvious gains of advancing peace and security, the collapse of the barriers dividing the world into hostile camps — a North-South dichotomy in the case of Cuba and an East-West dichotomy in the case of Iran — can be as dramatic as the collapse of the Berlin Wall>>>

BOYCOTT

بايکوت نمايش اقتدار ملت

بايکوت وسيله ای برای قدرت نمائی ملت های در بند است

24-May-2009 (56 comments)
آنچه اين روزها در جريان يکی از مسائل توضيح نيافته و مبهم مانده در مورد «بايکوت (تحريم) انتخابات» آن است که آيا اين کار، بعنوان يک کنش سياسی، تأثيری هم دارد يا نه؟ و اگر مخالفان آن اعتقاد داشته باشند که «بايکوت بی تأثير هم نيست، اما...» آنگاه بايد پرسيد که چگونه می توان مثبت يا منفی بودن اين تأثير را ـ آن هم از ديدگاه طرفين ماجرا که بايکوت کنندگان و شرکت کنندگان باشند ـ تشخيص داد؟ من فکر می کنم که در بحث های جاری سياسی ما به اين پرسش ها عنايت کافی نشده و برايشان پاسخ مکفی فراهم نيامده است و، لذا، می خواهم در اين هفته ، در حد توان و درکم، نکاتی را مطرح سازم و ببينم که چگونه می توان پاسخ هائی معقول برای اينگونه پرسش ها يافت. بگذاريد با يک امر بديهی آغاز کنم که «بايکوت» را نمی توان يک اقدام سياسی برای دستيابی به قدرت دانست؛ يعنی، روشن است که بايکوت کردن انتخابات قرار نيست به پيروزی بايکوت کنندگان در «انتخابات» بيانجامد!>>>

MAYMAND

چرا غارنشينی بايد چيز بدی باشد؟

اندر دلسوزی برای ميراث فرهنگی و طبيعی

24-May-2009 (3 comments)
اخيرا" خبری ديدم در مورد دهکده ميمند در کرمان که گويا بخاطر وجود گنج يابان، در خطر قرار دارد (خطری که تقريبا" هر دهکده و منطقه ای در ايران را تهديد می کند). نويسنده مطلب برای تشخص دادن به ميمند، گفته بود که دهکده 12 هزارسال آثار سکونت دارد و مردم آن به دين «مهری» پايبند هستند که قبل از «ظهور» زرتشت در ايران وجود داشته، و حالا بعد از حضور اسلام در ايران، ساکننانش به غارها پناه برده اند که از شر اعراب در امان بمانند و حالا جمهوری اسلامی، که در ذهن دوستان حمله دوم اعراب است، سعی در تخريب دهکده از طريق تشويق غارت گران و «مسلمان» کردن مردم مهرپرست آن دارد. بعد هم ادعا کرده اند که زبان مردم ميمند به دليل زندگی در غارها «دستنخورده» مانده و کلمات «ساسانی» در آن موجود است. فکر نکنم لازم باشد که کسی تخصصی در تاريخ يا زبان شناسی ايران داشته باشد که بتواند مشکلات موجود در اين «گزارش» را ببيند و تاسف بخورد >>>

LIFE

I am no longer waiting

Why, out of nothingness, I hear this voice?

24-May-2009 (4 comments)
It's sick, it's been sick for a very long time. As I sit here by its bedside,I hear it taking its last breaths. I am waiting. I only recently found out it was sick, but I was told it had been sick for a very long time. I had never seen the signs. How could I have known? It had always been that way, ever since I first met it, it had been sick. It was never well. No one told me. I am waiting. It sometimes goes into a coma and my heart stops beating, stops hoping. Is it really gone?Can this be? But it always comes back, regains consciousness; I keep on hoping. I am waiting.>>>

STORY

فراتر از باور

مردی پر از میلگرد

24-May-2009 (one comment)
شما هم «عجیب‌تر از علم» می‌خوانید؟ آن مطلب را درباره مردی که از کنار یک گودبرداری ساختمانی رد می‌شده خوانده‌اید؟ همان که ناگهان می‌افتد توی گودبرداری، روی میلگردها؟ میلگردها در تنش فرو می‌روند. یکی از زیر دنده‌هایش می‌رود تو و از طرف دیگر درمی‌آید. یکی هم از کنار رانش رد می‌شود. درست یادم نیست. چند میلگرد دیگر هم در تنش فرو می‌روند. ولی مرد نمرده است. صورت مرد رو به آسمان است. بین زمین و هوا. مرد لابد آسمان را نگاه می‌کرده که ابرهایش با سرعت رد می‌شدند. مرد شاید از ناهار برمی‌گشته است. سعی می‌کند ساعتش را نگاه کند. درد از زیر سینه می‌پیچد تا زیر گلو. کارگرها بالای گود برداری مرد را نگاه می‌کنند. سر کارگر با بی‌سیم با کسی حرف می‌زند. >>>

POETRY

Far away love
24-May-2009 (3 comments)
She was a precious soul
Her heart spacious and free
He, was an Imperial soldier
A grandiose oak tree

The two souls merged as one
In no time were they in love
Entangled was their mind and
Enchanted was their heart >>>