رمان
روایت ذاتاً صمیمی مهسا محبعلی از مدرنیت شله قلمکارایران
تهران بزرگ آشوب زده است و مردم در حال فرار از شهر زلزله زده ولی در این گیرودار، « شادی» دختر مجرد شمال شهری و قهرمان ناخلف قصه، همه نگرانیاش در این نهفته است که مبادا حبهای تریاکش تمام شود. قوطی را باز می کنم. فقط شش تا
>>>
رمان
به خدا قسم اگه بدون رها بیای خونه قلم پاتو میشکونم!
مادرم تعریف می کند که سالهای اول انقلاب یک زوج نمی توانست هیچ جابرود ، حتی توی ماشین شان باشند، که فوری جلویشان را می گرفتند. برای خودم فقط یک بار پیش آمده بود، آن هم خیلی وقت پیش. فوری می گوییم زن و شوهریم. دو تا از اینها کیان را چند قدمی دورتر می برند و سومی با من می ماند
>>>
شعر
برای احمد شاملو آموزگار انسان
هنوز باغچه ها سبز بود
و آبهای جهان
زلال مثل نگاه پرندگان بودند
هنوزعشق نفس می کشید
>>>
ART
Yari Ostovany's exhibition in San Francisco
by
Nazy Kaviani >>>
دهه شصت
دلم به حال روان پزشکان میسوزد
ایرج را تنها یک بار ملاقات کردم. آمده بود مطب خانم دکتر میم، برای بردنش زنش فاطمه. آخر وقت بود و دکتر میم خسته و دمغ. در مسیر خیابان کردستان، درد دلش باز شد و برایم از فاطمه گفت. پزشکان قرار نیست پرونده بیمار خود را برای یکدیگر باز کنند، ولی خوب ایران بود و دهه شصت و خر تو خر.
>>>
شعر
این شعر اصلا عاشقانه نیست
ما هر دو به تعویق افتاده ایم
تو اینجا چاپ نمی شوی
و
من نمی میرم
>>>
شعر
من مست خراباتی و دیوانه ام امشب
از هر دو جهان فارغ و بیگانه ام امشب
ای درد کشان خانه خمار بپرسید
گم کرده ام از میکده تا خانه ام امشب
>>>
مردان
طفلکی! نمیداند که این خلا هرگز پر نخواهد شد
by نوشین پیروز
همه چیز ادا و اطوار است و شو و نمایش. آنها بلدند خوب نقش یک مرد را باز کنند، خوب حرف بزنند و خود را بیتفاوت یا مغرور و یا علاقمند و عاشق نشان دهند. آنها بر اثر تجربه، با زنهای مختلف میدانند، چطور رفتار کنند میدانند کی اصرار کنند، کی منت کشی و یا کم محلی کنند و چه موقع خود را بیتفاوت و یا حسود نشان دهند
>>>
شعر
چرا باید بنویسم عشق؟
و باز هم بنویسم عشق
هزاران بار بنویسم عشق
روزها گذرها باغها شبها میدان و راغها
هرجا گیربیاورم بنویسم عشق
>>>
POETRY
Standing on the edge
Of insanity and reason
Wondering which way to fall
To live the life.
What a quandary it is
>>>
NOVEL
Simin Daneshvar captured the essence of Iran
Although the novel received much acclaim at the time of its publication over 40 years ago, and is widely regarded as an excellent account of the zeitgeist of a distant period (aside from being a stunning work of literature), it hasn’t lost its relevance in the slightest. The jacket of the 1991 edition describes
Savushun as a ‘novel about modern Iran’, and while such a title may be considered as somewhat vague, and perhaps, presumptuous, it’s incredibly accurate
>>>
POETRY
Alone
facing the storm
he is that everlasting image
in the memory of the mountain.
with his feet in chains
He sings a melody in silence
>>>
POETRY
Your hair exudes pride.
I take a wisp of your hair into my mouth
And see you in the dim light of the room
Galloping a horse along with me
Crossing the border from Iran into Turkey.
>>>
آخرین ترفند
حالا نمیدانست تا با این عروس کوچک و معصوم چه کند
هنگام تولد، ناف عایشه را بنام جبیر بریده بودند، که چهار ساله بود. اما از آنجا که؛ "پیامبر بر همه شما مردان ارجحیت دارد" – عقدش با جبیر لغو شد، تا در هفت سالگی تنها زن باکره محمد گردد. پس از آن، دو سال دیگر هم در خانه پدری ماند، تا به سن "همسر داری" برسد
>>>
خواننده
زهره جویا و "مولوی در ترانه"
by محمود خوشنام
زهره جویا، خواننده ایرانی مقیم وین در هشتم سپتامبر امسال یک بار دیگر و این بار به دعوت «کانون فرهنگی آوازه» در شهر بن به روی صحنه می رود و ترانه های عارفانه خود را در پیوند با غزل هائی از مولوی می خواند. این ترانه ها، دستاورد همکاری زهره با مجید درخشانی است که محتوای سی دی "جوهر عشق" را فراهم آورد
>>>
زندگی
مُردم از حیوانی و آدم شدم... پس چه ترسم؟ کی ز مردن کم شدم؟
در یک جلسۀ برّرسی کتاب که بطورفصلی برگزار می شود و من هم گهگاه در آن شرکت می کنم، این پرسش حکیم فردوسی را با اعضائ آن جلسه که بیشتر آنها هم پزشک بودند در میان گذاشتم. یکی از آنها که پزشک چربدستی است گفت که اگر مرگ نباشد، زندگی مفهوم پیدا نمی کند. پس مرگ باید وجود داشته باشد تا زندگی بتواند خود را بنمایاند
>>>
BOOK
Even if God exists, why should he be worried about us not believing in him?
Believing in God/religion continues to survive despite steady improvement in human intelligence and the incessant challenges to faith presented by science and its unaccommodating new discoveries. Contributing to the kinds of things we believe in are factors such as the environment in which we live, family and peer pressure, culture, and life experiences. It seems that believing in God and consequent adherence to a religion is your choice by default
>>>
شعر
خاکسترم به باد سپرده ميشود
ذرات وجودم به آسمان ميرود
آه و آبى بهم ميپيوندند
>>>