A poem’s will
I am a poem Following my death, would you please burry me in “Parishan lake”*? so that, my ash will be translated to several dead languages spontaneously….. I am a
I am a poem Following my death, would you please burry me in “Parishan lake”*? so that, my ash will be translated to several dead languages spontaneously….. I am a
امروز فصل بهار است و من از بند بندِ خویش رها گشته ام. امروز فصل بهار است پس، ای مرد!لختی واژن را فراموش کن و
پنج شبانه روز بود که در بالای تپه زیر درختِ بیدِ مجنون نشسته بودم و به چشم انداز مقابل خودم خیره مینگریستم. نه پلکی میزدم،
سر برآورده شب و خویش وا داده درین بستر نرم ……. مثل یک نهر زلال، کز میان سنگهای نوک کوه میتراود بیغش یاد تو میشکفد
نوشتار اول مثل یک نقاشی آبستره سر از پا نمیشناسم. یعنی به شکل معتنابهی سرم از پاهایم قابل تشخیص نیست. این حالت، یک کیفیتی است
دیروز خانوم معلم از انسانیت راضی نبود. بهش گفت چهل بار از روی این جمله مینویسی و فردا خوشخط و تمیز برایم میاوری : “هر
بیائید ۷۷ سالگی خویش را تصور کنیم برای یکبار هم که شده ذهن خویش را از خاطرههای آینده پر کنیم: “میم” فکر کرد که در
در خوابهای بیقرار من، گاهی میایی و گاه میروی بر پلکهای خیس بسته ام، چه با طمأنینه راه میروی! گویا که گفته اند، کلِ زندگی
توی ترن، داخل کوپه تنها نشسته واز پنجره به منظره بیرون زل زده بودم. خورشید اندک اندک به غروب میگرایید و نور از پهنهٔ مالیخولیایِ
ماجرای تاریک ============= زیرِ آوار زمان، ذهنِ شب هشیار است میتوان سر به سیاهی سایید شبِ تاریکِ عرق کردهٔ اسرار آمیز زنی از جنسِ ….
I know that ghormeh sabzi is a popular Persian dish loved by many Iranians, myself included. I urge you the male readers on this site, to try
لبهای من توضیح واضحات، چشمای تو قضیه بغرنج، سهم من از پلکهای تو چیست؟: یکصد و پنجاه کیلو رنج… اَدایت را به فیس بوکم “اَد”
تو یک گذر کم رفت و آمد تو دل جنگل، یک راه فرعی هست که همش مه آلوده. این مسیر جنگلی، از اول دور افتاده
آورده اند شیخ پشم الدین را ثروتی بود آنچنان عظیم، که با مال و مکنت سلیمان همسنگ بودی و جمله شعبات بانکهای استقراضی در ملک
در روایات اینگونه نقل شده که روزی شخصی معصوم به حضور شخصی معصوم تر رفت و از او پرسید: “ای شخص معصوم!، چه کنم که
Lost in the highway of meaninglessness Who cares if I just passed the exit 69…, ….to suburban Los Angeles? Perhaps, I am following a spark
مرده یا زنده، این سه چیز همواره با من است: یک دونگ، از شش هزار دونگ مِلکِ آفتاب یک قطعه از آسمان نیلگون یک باغ،
فاز چهارم خط تولید رنج افتتاح شد. کلنگ افتتاحیه را بر زمین کوفتند، فوارهٔ خون جهیدن گرفت. زاینده رود سر زا رفت. مردی با ردای
۱- “وقتی بچه هستیم بزرگترها بهمون میگن “حق نداریم تجدید بیاریم “وقتی بچه هستیم در ضمن میگن “حق نداریم راجع به چیزی نظر بدیم برای
شنیدم قرار است بامدادان بیابان لوت، تیر باران شود! مبادا بمیرد خدا! لب – تشنه ای بکن چارهای ، تیر، باران شود *** آمد به
Crack 1 There is a sharp crack on the wall of this room. This is the prettiest crack that I have ever seen. It begins
درین حالت برزخی و غریب، مایلم به ستایش از بدن زن بپردازم: واقعیت اینست که من از تماشای بدن لخت زن سیر نمیشوم. هیچ چیز
آیا تا بحال به موقعیت یک برده که دچار دیسک کمر شده باشد فکر کرده اید؟ وقتی یکبار دیگر به اعماق سیاه تاریخ جهان شیرجه
پرنده آواز میخونه، اگر که بیصدا بشه …. کاریش دیگه نمیشه کرد تیر نگاه عاشقی، از کمونش رها بشه …. کاریش دیگه نمیشه کرد
بعد از بررسیهای کارشناسانهٔ زبان شناسی، مشخص شد که کارل ارف، او فرتوونا را به زبان فارسی نوشته است. این کشف بزرگ را به همه