A natural course of civil disobedience in Iran
In the aftermath of recent movement in Iran, calls for civil disobedience frequently have been heard from various political intellectuals. As many of us know,
In the aftermath of recent movement in Iran, calls for civil disobedience frequently have been heard from various political intellectuals. As many of us know,
من رفیقی دارم…نام او “هر روز” است. من و “هر روز”، در این بند بزرگ هر دو هم سلولیم من و “هر روز”، هر روز
صحنه اول: خواب دیدم که در یک منطقه توریستی ساحلی هستم. در میان شنها و ماسهها یک هتل بزرگ و سیاه رنگ به سبک معماری
If we were Indians, I wonder what would be your name: “Flame in her eyes”? Or “Her hair like falls”? Or “Gone with the night”?
دختری با مانتوی کوتاه چابک از نردهها بالا میرود… …و به ناگاه بر گردهٔ جهان میایستد یک سر و گردنی بلند تر از همه چونان
دختری با مانتوی کوتاه چابک از نردهها بالا میرود… …و به ناگاه بر گردهٔ جهان میایستد یک سر و گردنی بلند تر از همه چونان
در پاسخ به فراخوان Writing Young Love هر دو حدود دوازده سالشون بود. پسره هر روز سر راه رفتن و برگشتن از مدرسه راهنمایی، این
Here and there in my favourite local weekly paper, I used to see a growing body of anti-aging advertisements. But yesterday when I was paging
یخ دلم جز به نگاه تو آب نمیشود عزیز من! پس سهم من ز آفتاب چه میشود؟ دیریست در عزم چشم در چشم تو دوختنم
هیچکس نمیدونست که من امروز قرار بوده از زندان اوین آزاد بشم، حتی خودم. با خودم گفتم:” یه راست میرم خونه و همه رو سورپریز
Soon after my partner left me for a vacation and I became alone again, I began to think about having a reunion party with the
من به سرزمین مادریم همچون فضانوردی مینگرم که از سفینه دیسکاوری کره زمین را خیره خیره میبلعد.من فضا نورد گونه معلقم در این کهکشان بی
هیچ فکر کردین؟ به نظر میاد مدتیه مواد مذاب رو فراموش کردیم. مواد مذاب همه جا هستن- تو تاریخ فرهنگ باستان، تو رقص کردی، تو
In the crowded party, she kissed me in the cheek so unexpectedly, and then told me” Hey,…did you know that I kinda like you…?”. She
یک روز آفتابی ولی خنک اواخر مهر ماه، به قصد دیداری از `نمایشگاه عکس و فیلم جنبش سبز ۸۸ ایران`، از خانه زدم بیرون. مدتها
من فصل تابستان را خیلی دوست میدارم، در این فصل معمولا به من خوش میگذرد. من و خانوادهام در این فصل اوقات فراغت میکنیم و
Grandma told the night-time story In that small room of the corner side “Namaki”* was the name of the story Name of a little boy
1- The day before yesterday, like many Iranians in abroad, I joined the rally held for solidarity with Iran green movement. In the rally which
همه میدانند کافتاب این تابستان، خبر از زایش طوفان غریبی دارد… شاید اما که ندانند در این شهر بزرگ کوچهای بودست، گمنامتر
گویند محمود واسه “پرزیدنسی” حاضر شده است این شوالیه شکست خورده، سوار قاطر شده است محمود که روزی هولوکاست انکار مینمود حالا
اگر چه دیریست تازیانه شب، مینشیند به روح و جان و تنم خبرش نیست کنه تاریکی، که سحر میتراود از بدنم من که عمریست زخمه
اگر این قبای فاخر “بودن” را به جز حرمت انسان، هیچ بهائی نیست برهنه باید مرد برهنه باید زیست… و اگر تعبیر معنای سرنوشت را
No! I’m not advocating voyeurism. I am simply pointing out that how things could go wrong in a public pool, without having your glasses on.
Three is my favorite number, Cuz, I’ve had 3 mistresses in my life and had told nobody. The first one, the golden-haired mistress was the
گاه با خود میاندیشم با اینهمه رنج هایی که برده ام چگونست که زندگیام را نمرده ام؟ *** از سر ناچاری، چار چیز را در