روسپی کوچک

روسپی کوچک
by Mahnaz Badihian
01-Nov-2007
 

می توان غمگین بود
بی آنکه گلی پژمرده شود
همیشه این تو هستی که
چیزی درون تو می جوشد
و حتی همبستر تو آهی نمی کشد

این تو هستی
که انبارهای ذهن تو
پر از رازهای غمگنانه است
و در بی نهایت مردمک هایت
مردان هرزه
چیزی جز تن عریان تو نمی بینند

آه ای روسپی کوچک
هنوز فصل بازی با عروسکهاست
فصل خواندن قصه های خوب
برای کودکان کوی

این تو هستی روسپی کوچک
که قبل از بلوغ
به سن اندوه و در یوزه گی روسپیان بیکاره رسیده ای
و هزار مرد در تو
کودکان آواره کاشته اند
که بی سر
بی سرود
همچو بوته هرزی
کنار جاده های در بدری
پا گرفته اند

mahnaz badihian 2007
www.mahmag.org


Share/Save/Bookmark

Recently by Mahnaz BadihianCommentsDate
Unexpectedly
3
Nov 04, 2012
Late Night in Herman Plaza
-
Nov 22, 2011
Confusion
-
May 08, 2011
more from Mahnaz Badihian
 
default

Collective Wisdom

by Shae'r (not verified) on

As The Weed, May The Light Of "Sun" Shine Upon It ..
The Passion of The "Sea" ..
"Tumultuous" Though It May Be ..
May Rise ..
...
Calculating The Fervor of The "Moment" ..
With A "Flower" In Hand ..
Amid The Heat of The "Moment" ..
"Bereft" Of All "Responsibilities" ..
...
Tell Me My "Sister" ..
As You "Experience" The Torrent Of "Passion" ..
As Though You May Be,
With "Many" Men ..
...
Does The "Suffering" of The Moment ..
Clinging On To You ..
Your "Vagina" Swollen ..
Mark Your "Salvation" ..
...
At The "End" of The "Day" ..
With "Money" In "Hand" ..
Your "Dignity" Gone ..
Alas, But For Few Pieces of "Silver" ..
...
Oh Rest, Oh Rest ..
As "Eternity" May Be "Far" ..
...
Not Knowing "Full Well" ..
When The "End" May Come ..
...
Walk Along "My Sister" ..


Mehdi

Talk about sadness!

by Mehdi on

Ay Caramba!