گل یا گور

دنیا اگر گلستانی باشد، ایران می تواند گلی از آن و اگر گورستانی، گوری از آن خواهد بود


Share/Save/Bookmark

 گل  یا  گور
by Nahid Husseini
08-Nov-2007
 

آیا کشور ما بالاخره خواهد توانست بدون گسترش بی وقفه رشته های گوناکون پیوستگی وهمبستگی با کاروانهای پیشرفت وتمدن در دنیای کنونی راهی کم هزینه به سوی توسعه ای با شاخص های جها ن متمدن قرن 21 بازکند؟ کسانی براین باورند یا چنین مینمایانند که مصالح ایرانی آزاد وبا ثبات درتقابل آشتی ناپذیر بامنافع حال و آتی کشورهای پیشرفته سرمایه داری غرب قراردارد. آنان دهه هایی طولانی کوشیده اند ما را قانع کنند که کشورما صرفنظرازغلبه هر نوع سیستم کشورداری بر آن درحکم طعمه ای پرسود برای جهان پیشرفته بوده وصف متحد استکبار وامپریالیسم جهانی به سرکردگی شیطان بزرگ آمریکا از طریق توطئه های گوناگون و مداخله جوییهای آشکار ونهان درپی از بین بردن استقلال کشورما و تسلط برآن هستند. طبیعی است که چنین نگرشی ریشه مشکلات گوناگون مردم وحکومت در تمام عرصه های اصلی زندگی دردرون کشور را نه دردرون خود جامعه ایران بلکه درخارج از مرزهای آن جستجومیکند. بخش عمده ای از حاکمان جمهوری اسلامی از اصلاح طلب گرفته تا اصولگرا وآبادگروعملگراوغیره به رهبری ولی فقیه چنین فکرمیکنند.

معصومه ابتکارازاعضای اصلاح طلب شورای شهر تهران دریک کنفرانس خبری به مناسبت یاد بود 13 آبان روز تسخیر سفارت آمریکا که خود در آن شرکت داشته گفت وتاکید کرد که همه طیفهای وفادار به جمهوری اسلامی از اصلاح طلب گرفته تا اصولگرا در دشمنی آمریکا با ایران همفکر وهم نظرند. آن چیزی که او فراموش کرد اضافه کند این بود که بخشی از روشنفکران منتسپ به چپ کشورما نیز با نظرات ایشان موافقت دارند. راه عملا موجود این طیف الوان دینی ونیمه دینی وغیردینی نیز برای رسیدن به مدینه فاضله ای که مدعی اش هستند درعمل هم همین مسیری است که جمهوری اسلامی از انقلاب 1357 تا به امروزبا افت وخیزها ونوسانهایی درشیوه کشور داری ومناسبات خارجی خود درپیش گرفته است. اما حقیقت غیر قابل انکاربرای هرفرد منصف وبا وجدانی فارغ از وابستگیهای ایدئولوژیک این است که دردنیای کنونی نمیتوان بدون ایجاد رابطه ای کاملا صلح آمیزودوستانه وپایدار با بیگانان مستکبر وامپریالیست وبدون برخورداری همه جانبه ازدست آوردهای آنان درزمینه های فکری، اقتصادی،اجتماعی وسیاسی به چیزی جز همین جمهوری اسلامی رسید.
این حقیقتی است که درتاریخ معا صرایران قدرتهای بزرگ تحت تاثیر اولویتهای سود جویانه بلوکهای صاحب ثروت وقدرت ویا به خاطر منافع ملی کشورهای خود کوشیده اند که کانونهای تولید سیاست و قدرت درایران راتحت تاثیرخود قراردهند. در زمان رضاشاه پهلوی، سیاست نزدیکی وی به آلمان موجب ناخرسندی بریتانیا شد و در نتیجه با یک تلفن وتمهیداتی از بریتانیا به ذکاءالملک فروغی که فرد مورد اعتماد آنان بود، کار رضاشاه راتمام وبدون آنکه خود وی بداند شرایط تبعیدش رابه جزیره موریس فراهم کردندو کشور ما بر اثراشغال متفین متحمل ضایعاتی سنگین شد. اما به هیچ وجه معلوم نیست که اگرچنین اتفاقی رخ نمیداد ودرعوض دولت ایران بهانه ای به دست متفین میداد ویا به نوعی به جبهه متحدین آلمان میپیوست وبعدهم مرزوبوم آن با حمله کوبنده تر از پیش متفین در یک جنگ خونین تر به اشغال در میامد وهرپاره ای از آن نصیب یکی از قدرتهای پیروز میشد آنوقت آیا کشوروسیعی با مرزهای موجود به نام ایران موجودیت خارجی داشت تا حفظ تمامیت ارضی آن به موضوع جدل محافل مختلف ایران امروزتبدیل شود؟

اگرچه سرکوب جنبشهای مربوط به مطالبات مردم آذربایجان وکردستان درسالهای 1324-25 که مورد بهره برداری روسها برای گسترش نفوذ خوددرایران و تحمیل امتیاز نفت شمال به دولت وقت قرارگرفت، سرنوشتی بسیار خونین برای جمهوریهای آذربایجان وکردستان رقم زد. اما این فشار دولت انگلیس وبخصوص اولتیماتوم دولت آمریکا به دولت وقت شوروی ونه سیاستمداری صرف قوام السلطنه در فریب روسها بود که به حضور ونفوذ شورویها در ایران پایان داد وتمامیت ارضی موردخواست مشترک بخشی از روشنفکران آن زمان و هیئت حاکمه کشور ودولت آمریکا وانگلیس را تحقق بخشید. بدون فشار قاطع آمریکا به روسها معلوم نیست که ماجرا واقعا به کجا ختم میشد. اما بسیاری ازحکومت چی های اسلامی وروشنفکران موافق ومخالف آن که امروزه با تلسکوپ های فضایی بدنبال کشف توطئه های آمریکایی وانگلیسی درپشت مطالبات ساده وابتدایی مردم سرکوب شده این مناطقندوفریادهای ضدامپریالیستی و ضدآمریکایی شان همچنان به آسمان بلند است، در مورد این واقعه تاریخی خورا به تجاهل میزنند وحاضر نیستند اعتراف کنند که دخالت شیطان بزرگ درآنهنگام چه خدمت تاریخی بزرگی به حفظ تمامیت ارضی با معیارهای مورد نظرآنان کرده است و...

گرچه درکودتای 28 مرداد سال 1332 در طی سه روز بااجرای طرح کودتایی امریکایی-انگلیسی، محمد رضا شاه به قدرت بر گشت وحکومت ملی سرنگون و دکترمصدق زندانی شد. این دخالت، ایران را دریک مسیر توسعه کج وکوله اقتصادی وفرهنگی اما بدون هرگونه توسعه سیاسی وبا دیکتاتوری شاه تا انقلاب اسلامی بهمن ماه1357 کشاند. درآن هنگام روشنفکران نزدیک به دستگاه سلطنتی همان توصیف هایی را در مورد حکومت شاه که وعده میداد کشور مارا به پیشرفت وسعادت هدایت کند میکردند که روشنفکران و سیاستمداران وابسته به جمهوری اسلامی نزدیک به 30 سال است به خورد مردم کشورما میدهند. تلخی بازی زمانه درآنست که بعضی ازآن وابستگان دستگاه دربارشاه که امروز برای مقابله با حمله احتمالی آمریکا آماده پیوستن به صف لشکریان طالبهای ایرانی میشوند بطورعجیبی فراموش میکنند که درزمان بروبیای خودآنان بیش از 50000 مشتشار آمریکایی کشوررا در قرق خود داشتند وشاه بدون اطمینان از نظرموافق دولت آمریکا در مورد مسایل مهم کشوری ومسایل خارجی کاری انجام نمیداد. اما هیچ کسی نه در آنزمان ونه بعدا درموردبه خطر افتادن استقلال وامنیت وحاکمیت ملی کشوردرزمان شاه از زبان این روشنفکران خدمتگذاراو حتی کلمه ای نشنید.

بالاخره درآستانه انقلاب 1357 درآبان ماه، یک فرصت تاریخی دیگری در اختیار مردم وروشنفکران کشور قرا گرفت تا راهی جز آنچه که بعدا بنام انقلاب بهمن یا اسلامی نام گرفت برگزینند. دولت شادروان شاهپور بختیار بالقوه نقطه امیدی برای آینده ای کم دردتربرای مردم از هر طیف وقشری را فراهم میساخت. اما همین نهضت آزادی وبخش بزرگی از جبهه ملی سودخود را بر سود ملت ترجیح دادند و برای رسیدن به سودای تکیه انحصاری بر قدرت دولتی ویا اید ئولوژی اسلام سیاسی(که هنوز هم گرفتارش هستند) که قدرت را فقط برای خود میخواست درهمراهی وهمگامی کامل با خمینی یافتند. بازرگان، سحابی، سنجابی، یزدی وبنی صدرها از داخل وخارج هرآنچه را که مقدور بود برای ساقط کردن دولت بختیارانجام دادند. درصف چپها ومجاهدین همین رفتار به شکل دیگری تکرارشد. گفته میشود که شعاربختیار، نوکر بی اختیار اولین بار دریکی از خانه های تیمی چریکهای فدایی در تهران ساخته شده وبعد وسیعا به میان مردم برده شده وبه شعار اصلی تظاهرات میلیونی مردم در سراسر کشور تبدیل گردید.

بعدها همه این جریانات تاوان بسیارخونین و سنگین وغیر قابل جبرانی را برای این رفتار خود پرداخته وهنوز هم میپردازند. خوش عاقبت ترین آنها جریان نهضت آزادی بود که بعد ازکمکهای بسیار موثر به خمینی در استقرار حکومت خودکامه وخشن خود، تاکنون هم خانه نشین است ولی با وجود این بسیاری از رهبران آن هنوز در سودای یک حکومت اسلامی معتدلتر هستند. آنهاعلیرغم تمام ندبه وزاریها وبا خدمات شایان خود به جمهوری اسلامی، حتی در دوره خاتمی هم نتوانستند خودی بودن خود را به حکومت بقبولانند.

درآستانه انقلاب سال 57 قدرتهای بزرگ ودرراس آنان آمریکا با سلب حمایت از محمد رضاشاه که دیگرفرد مورد دلخواه نبود راه را برای گسترش جنبش اسلامی ایران به رهبری آیت الله خمینی هموار کردند. در سال 1979 در نشست گوادلوپ رهبران اروپا تصمیم به حمایت از آقای خمنیی گرفتند و پیامی دوستانه در جهت این حمایت به پاریس فرستادند. برای ایجاد و تکمیل کمر بند سبزبه دور شوروی سابق، آقای خمینی بهترین فرد بود بطوری که همه امکانات جهت بازگشت او به ایران فراهم شدو برعکس چنان از محمد رضاشاه سلب حمایت شد که حتی برای اقامت موقت، اورا به کشورهای خود راه ندادند و تنها مصربود که به یاری وی شتافت. کمک اروپائیان به آقای خمینی نقش بزرگی درگسترش نقش رهبری اودرکشوردرجنبش ضدشاه ایفا کرد. رادیوهای فارسی زبان خارج از ایران بخصوص بی بی سی با شکستن انحصار رسانه ای شاه در رساندن اخبار رهنمودها و سخنان وی به داخل ایران نقش اساسی بازی کردند. دولت فرانسه به گرمی وی را پذیرا شدو در مدت بسیار کوتاهی آقای خمینی مورد توجه خبرنگاران سراسر دنیا قرار گرفت و با احترام و تبلیغات وآب وتاب حتی نحوه آب نوشیدن آقا را به جهان مخابره کردند. آقا در حالیکه در محاصره مثلث معروف صادق قطب زاده، ابوالحسن بنی صدر وابراهیم یزدی بود، در برابراحساسات توده مردم که برای دیدن آقا تا مرز مرگ پیش می رفتند وارد فرودگاه تهران شده و پس از مدت کوتاهی به مقام نایب امام زمان و امامت امت جهانی اسلام ارتقا یافت و شعارهای هیستریک نه چپ ونه راست ومرگ برامریکا واسرائیل و شوروی را بر فضای ایران مستولی ساخت. بدین ترتیب داستان بن لادن وپشتیبانی اولیه آمریکا ازاو قبل از اینکه افغانستانی اشغال شود وبن لادنی درست شود به نوعی دیگر در ایران رخ داد.

بالاخره صدام حسین غرقه دراوهامات قدرت طلبانه خود با غنیمت فرصت وباحمایت امریکا وبعدا شوروی به ایران حمله کرد. اروپا بازارهای خود را درایران گسترش داد وپهنه کشوربه بازار پرسودی برای چین تبدیل شد ودرمقابل، چین نقش سپر بلای ایران را در مقابل آمریکا وغرب برعهده گرفت. سپس دوستی با روسیه شدیدا مورد استقبال هر دو کشور قرار گرفت، ایران در مقابل امریکابه این پشتیبانی نیاز داشت و روسیه به قصد برخورداری ازبازار ایران برای فروش تسلیحات کهنه خود واخیرا اخذ امتیاز بیشتردر استفاده از دریای مازندران، دور نگاه داشتن ایران از مسلمانان چچن وتضعیف نفوذآمریکا در منطقه و... فرصتی مناسب یافت. حکومت اسلامی نیز به نوبه خود کوشید همان کاری را با همسایگان ضعیف خود در خاورمیانه بکند که قدرتهای بزرگ را به انجام آنها متهم میکند. دخالت و کوشش در ایجاد وکنترل حزب الله لبنان وشیعیان عراق وایفای نقش درتحولات سودان و افغانستان وفلسطین؛ تخشان پخشان ثروت ملی کشوربرای خرید حمایت دربرخی کشورهای آمریکای لاتین و... از آن جمله اند. وچنین است که بعضی از روشنفکران دل درگرو جمهوری اسلامی بسته درعین مخالفت شدیدبا نوع مناسبات غربیها با کشورهای منطقه از اینکه به قول آنها ایران یعنی جمهوری اسلامی توانسته است به اعتبارمداخلات مستمردرکل منطقه خاورمیانه وزنی بسیار بالا درتحولات سیاسی حال وآتی کشورهای این منطقه پیداکند بسیارخرسندند. به گمان بعضی از آنان درهیچ زمانی درگذشته دور ونزدیک ایران ازچنین نقش ونفوذی در منطقه برخوردار نبوده است وتنها کاری که آکنون باید کرد این است که از این ببعد با روشهای موذیانه تری که اعتراض غرب واعراب راکمتر برانگیزد این نفوذرا تثبیت کرد وبه آنجا رساند که اعراب چاره ای جز تسلیم به حکومت جمهوری اسلامی ایران که حرف آخرراباید در منطقه خاورمیانه بزند نداشته باشند.

این نسخه با هدف تحریک احساسات سودایی همان اپوزیسیون سکولاری صورت گرفته است که حاضر شده انددرصورت اوجگیری جنبشهایی درمناطق غیرفارس به دلایل عوامل داخلی یا خارجی، برای سرکوب هرچه خونین تر بخش وسیعی از مردم ایران، درولایت مطلقه فقیه ذوب شوند. برای یک چشم تیز بین بخوبی روشن است که جمهوری اسلامی افراد بسیار زیرک وراه دانی را برای جذب بخشهایی از اپوزیسیون درصف خود برای رسیدن به اهداف عظمت طلبانه اسلامی درکل منطقه خاورمیانه را در خدمت خود دارد. واقعاباید پرسید حکومتی که با اکثریت مردم خویش رفتار یک حکومت بیگانه را درپیش گرفته است ودر عین حال آنانرا ازخطر تسلط عوامل بیگانگان برایران میترساند چرا باید حق انحصاری اعمال نفوذ درکشورهای منطقه را دارا باشد ونام آنرا هم نتوان دخالت گذاشت اما کشورهای قدرتمند جهانی از چنین حقی محروم شوند؟

حکومت ایران در شرایط کنونی تلاش عجیبی را در ادامه رابطه ای بسیار ماجراجویانه و خطرناک در رابطه با آمریکا و اسرائیل درپیش گرفته است . الگوی رابطه ای که بعضی از قلم به دستان سیاسی خارج از کشورهم امروزه نیزارائه می دهند شبیه همین الگوی جمهوری اسلامی است که منجر به ایزوله کردن ایران در دنیا شده است و در داخل نیز با بیکاری، سقوط اقتصادی، بیسوادی، زندان و اعدام مواجه شده است. طبق آمارهای اخیر ایران از نظر ارزش دانشگاهی در مقامی حدود 1200 در دنیا قرار دارد، رژیمی که طبق آمار سازمان گزارشگران بدون مرز آزادی مطبوعاتی آن از بین 169 کشور به مقام 166 سقوط کرده است، رژیمی که ازنظر اعتیاد به مواد مخدر در وضعیت اسفناکی قرار دارد. رژیمی که از میان 132 کشور دنیا پایتختش برای زندگی در مقام 124 قرا گرفته است. رژیمی که از نظر طلاق در صدر کشورهای جهان قرار دارد. رژیمی که ازنظرذخایرو درآمدهای نفتی موقعیت کم نظیری درجهان داراست ولی مصرف داخلی بنزین آن کوپنی است. رژیمی که هر روزشاهد فقیرتر شدن مردمش می باشد، ولی دل ریئس جمهورش برای کودک فقیر بولیوی بیشتر می سوزد. رژیمی که آمار خودسوزی دختران وزنان جوانش مو برتن آدمی سیخ می کند. رژیمی که سنگسار می کند و در ملاء عام انسان بدار می آویزد، وهیچگونه رحمی به زنان و دانشجویانش ندارد، ورژیمی که نازلترین سطح سرمایه گذاریهای زیربنایی داخلی وخارجی را درسه دهه اخیردر قیاس با کشورهای همسایه رقیب خود جذب کرده است، سیستمی که به خاطر کنترل انحصاری درآمد سر شار نفت وگاز ذاتا مستبد ودیکتاتورپروروتمرکزگر، به ارباب ملت وکشور ونه کارگزارآن تبدیل شده است چگونه میتواند شکننده ولرزان تعریف نشود وچگونه میتواند خود را از امکان هر گونه استفاده ای از آن دربازیهای قدرتهای بزرگ جهانی مصون نگهدارد. بی سبب نیست که فاصله عمیق مردم ازسیستم زمامداری و حاکمان کشوراین فرصت وقدرت وجرات را به پروفسور بولنیجرآمریکایی می دهد تا از طرف مردمی سخن بگوید که خودبه هیچ وجه حق ندارند همان انتقادات درست را از رئیس جمهورکشور خودبکنند.

واقعیت اینست که گلوبالیزاسیون علیرغم همه سود وزیانش با قدرت تمام درحال تسخیر همه عرصه های اقتصادی، سیاسی وفرهنگی و.. در کشورهای این کره خاکی است و تنها راهی که برای رسیدن به قافله پیشرفت دردنیای کنونی برای کشور ما باقی مانده این است که زمامداران آن یاد بگیرندچگونه ازامکانات گسترش یابنده آن به نفع ایران استفاده کنند. هم اکنون در عصری زندگی می کنیم که قدرت ارتباط گیری انسانها بایکدیگر در چهار گوشه دنیا به ثانیه رسیده است. هیچ جامعه ای نمیتواند از این حلقه معجزه آفرین ارتباطی به دور باشد. سیاست، اقتصادو فرهنگ همه کشورها به طور بیمانندی به هم متصل شده است ، عصرانحصارخبری توسط دولتها وموسسات غیر دولتی ذینفوذ سابق دیگر به گذشته تعلق دارد، دیگربسیار سخت شده است که دولت مردان کشورها بتوانند با دروغ وفریب به نمایندگی ازخدا و ترساندن مردم مدتی نامحدود به حکومت خود ادامه وچهره زشت استبداد وخشونت خودرا عین آزادی به جهانیان معرفی کنند.

بیک معنا دنیا واقعا با سرعتی غیر قابل تصور به سوی انقباض در یک دهکده جهانی پیش میرود. آیا سیاستمداران حاکم ویا غیر حاکم اما تاثیرگذار کشورنهایتا ظرفیت درک موقعیت فعلی را خواهندیافت وتدبیر چاره ساز برای برون رفت از وضع فعلی کرده وتسلیم اندیشه های پیشرو کشورداری ومناسبات سودآور متقابل با کانونهای اصلی پیشرفت وتمدن درجهان قرن 21خواهند شد؟ با تاسف باید گفت فرصتهای بسیار ی سوخته ودیگر فرصت چندانی برای کشور ما باقی نمانده است . متاسفانه ماجز نشانه های منفی چیزی برای خوشبینی در دست نداریم؟ امکان اینکه کشور ما به نقطه اوج بحرانی حرکت کند که کنترلش خارج از اراده نه تنها حاکمان جمهوری اسلامی بلکه هرقدرت وکشوری باشد بیش از پیش در حال فراهم آمدن است، بعید است که زیان تحمیل شرایط بر کشور ما بیش از سود آن باشد. در این صورت بازمحتمل است که دادوفغانهای روشنفکران وسیاستمدارانی که دخالت خارجیان را عامل شوربختیهای کشور ما معرفی خواهند کردهمچنان به آسمان بلند شود، اما این واکنشها هیچ واقعیت تلخی را بر روی زمین واقعی کشور ما تغییر نخواهد داد.

//www.peiknet.com/1384/hafteh/02bahman/57/pag...
Roozonline-the second Guadalupe, July 5th 2005
//news.gooya.com/society/archives/062603.php


Share/Save/Bookmark

more from Nahid Husseini
 
default

MS. Husseini, although I

by Farhad Kashani (not verified) on

MS. Husseini, although I don’t agree with the part of your argument where you have exaggerated U.S ability to make changes in Iran at times during the previous century, I agree with the premise of your argument. By facts and figures, you have showed what the Islamic fascist rulers and their ultra socialist Iranian allies the have done to our great civilization. Those U.S bashing, ultra leftist Iranians link any misfortune of the Iranian people to U.S and capitalism. Remarkably, they are in state of denial about what socialism and communism did to the countries it ruled, and what Islamic fascism has done in Iran since it ruled it and is doing to the Muslim world since the new generation of Islamic fundamental rose to take power in the last 10 years or so.