مسالهء خرافات

پیرامون اظهارات آیت الله مکارم شیرازی دربارهء گفتمانهای شیعی-بهائی


Share/Save/Bookmark

مسالهء خرافات
by Kavian S. MIlani
20-Dec-2007
 

جناب آیت الله مکارم شیرازی با عرض سلام و درود گرم بر شما

خبرگزاری ایسنا خبر زیر را از قول شما نقل کرده است و همراهان سایت می توانند متن خبر را در اینجا ببینند. در این خبر شما بر ضرورت تعامل بیشتر حوزه و آموزش و پرورش تاکید کرده اید. این تعامل از بحثهای مطرح نیم قرن اخیر است. در دوران پادشاهی محمد رضا شاه پهلوی نیز همین تعامل مورد نظر روسای امور بود. این چنین بود که به سال 1350 خورشیدی در بخشنامه ای (شماره 11620/دو ) به تاریخ 15/6/1350 بانو فرخ رو پارسای وزیر وقت آموزش و پرورش دقیقا همین تعامل را مد نظر داشته و دستور می دهد که برای تهیه مفاد درسی کلاسهای "سالهای سوم – چهارم و پنجم دوره ابتدایی را منحصرا از سه جزوه <<درسهایی از قرآن مجید>> ...که با همکاری آقایان سید رضا برهمی و محمد جواد باهنر (که در حدود یک دهه بعد نخست وزیر معمم نظام جمهوری اسلامی شد!) مولفان کتابهای درسی جدید تعلیمات دینی که با روشی جالب و نفیس تهیه شده است استفاده نمایند."

دکتر پارسای مانند شما و مردان سیاسی عصر پهلوی و نظام اسلامی شیعه دوازده امامی بود. او علیرغم ادعاهای اخیر و دروغ جریدهء دریدهء کیهان در دفاعیات خود فاش گفته بود که "من شیعه هستم و آرزو دارم شیعه از دنیا بروم" و مانند شما در آرزوی تعامل و تاثیر بیشتر حوزه بر آموزش و پرورش بود. وزیر آموزش و پرورش عصر دوم پهلوی در توجیه دستوربالا می نویسد که: " از آنجا که وزارت آموزش و پرورش لازم می داند نوباوگان این کشور اسلامی با کتاب مقدس آسمانی خود قرآن آشنایی پیدا کنند و از عهده قرائت صحیح آن برآیند و به فهم معارف و عمل کردن به دستورهای آن همت گمارند" و دستور می دهد که جزوه بالا مستقیما برای آموزش دینی سطوح پایه به کار گرفته شود.

جناب مکارم شیرازی این است نتیجه تعامل حوزه و دانشگاه و حوزه و آموزش و پرورش که با گذشت سی و اندی از آن زمان، ایران، با وجود ذخایر مادی و معنوی خداداده سرشار و با وجود فرهنگ غنی و باستانی خود، و پدید آورنده اولین منشور حقوق بشر و زادگاه سه پیامبر زرتشت، باب و بهاءالله، هنوز اندر خم یک کوچه است و نتیجه این روند تعامل حوزه و دانشگاه چیزی جز ضرر و خسران و عقب ماندگی برای ایرانیان نبوده است. در حال حاضر حاصل این تاثیر و همکاری متقابل آموزش و پرورش و حوزه رکود اقتصاد و صنایع ایران در بازارهای جهانی، فرار مغزها، اعتیاد سرسام آور به مواد مخدر، افزایش کم نظیر خودکشی و خود سوزی و افسردگی و ناامیدی و یاس علاج ناپذیرجوانان، افزایش روزبروز زنان خیابانی و روسپیگری، کاهش ارزش زن به کالایی جنسی در عرصه جامعه، و عادی شدن تمام نمادهای کثیف و معضلات اجتماعی و روابط جنسی ناسالم تقلیدی ازغرب و ناهنجاریهای ناشی از آن در زشت ترین انواع ممکن است.

شکست فکری و ورشکستگی اندیشه آشکارتر و بارزتر از این کمتر در تاریخ دیده شده است. باید پرسید چرا با وجود کوشش مستمر و فراوان دو نظام شیعه شاهنشاهی و جمهوری اسلامی ایران در تعامل حوزه و آموزش و پرورش، ایران سیر قهقرایی خود را به سرعت طی می کند؟ آیا 150 سال تزریق اجباری دین تقلیدی برای اثبات ناکارآیی آن کافی نیست؟ آیا شما براستی گمان دارید که مشکل جامعه ایران کمبود شیعه است؟ آیا دلیل این روندهای غمناک و دردآور کاستی فاحش حوزه که نماد فکر و اقتصاد و فرهنگ دوران پیش صنعتی است در روآرویی با جهان مدرن و معضلات عصر نوین نیست؟ آیا وقت آن فرا نرسیده که مسوولان کشور و سیاستگزاری به جای اخراج بهائیان دانشجو و استادان بهائی و دگراندیشان فعالانه اینان را به کمک و یاری بطلبند؟ آیا تا به کی باید جوانان و آینده و ذخایر محدود و ملی خود را فدای ایدئولوژی فرسوده و ناکارآمد و منسوخ کنیم؟ چند نسل دیگر از ایرانیان باید در قربانگاه باورهای فکری دست اندرکاران ذبح شوند؟ امیدوارم که مسوولان کشور بهائیان و تمام طیفهای فکری را در راستای سازندگی ایران به خدمت گیرند و ایران را از ورشکستگی فکری کنونی و کاستی های ناشی از سرکوب اندیشه ها و آراء ناب و برخاسته از ایران نجات دهند. بقول معروف جلوی ضرر را از هر جا بگیریم نفع است.

در خاتمه خبر نیز شما در بارهء لزوم زدودن خرافات از دین سخن رانده اید. لازمه زدودن خرافات نیز آشنایی بیشتر ایرانیان با دین بهائی است. تطابق فلسفی و نظری علم و عقل با دین از اصول مهم دین بهائی است و دین بهائی اولین آئین آسمانی است که این مهم را به عنوان یک اصل مطرح می کند. بدون حضور دین بهائی در گفتمانهای مدنی و دینی معاصر مردم ایران با تناقضات اساسی و بنیادی بین دین از یکسو و علم و عقل از سوی دیگر مواجه هستند. یعنی دقّت بفرمائید که زنده شدن جسمانی مردگانی که قرنهاست جسمشان در اعماق زمین خوابیده و عناصر بدنشان صدها بار در چرخه محیط زیست وارد و خارج شده است و فرار کردن کودکی در سن 5 سالگی از دست ستمکاران زمان و مخفی شدن حضرت قائم درچاهی یا سردابی در سامرا برای هزار سال و ناقص العقل بودن زن و خرافاتی از این قبیل که ناشی از القاآت نادرست رهبران دینی یا برداشت نادرست و ناسره از قرآن است مورد انطباقی با عقل و علم ندارد. همین تناقض آشکار است که مردمی را که دینی با بار اضافه شده خرافات را پذیرفته اند به سمت سکولاریسم تقلیدی ازغرب و یا به سوی جامعهء سرمایه داری افراطی و با بی دینی مفرط سوق می دهد. خواهشمندم که شما از این زاویه به دین بهائی نگاه کنید و بی گمان راهکار مورد نظر خود را در آن خواهید یافت.

البته در میان کلام جامعه بهائی را نیز به عنوان عنصری بیگانه معرفی کرده اید. و این مساله آخر را بارها در سایتهای مختلف مورد بررسی قرار داده ایم و دوباره عرض می کنم که دین بهائی یک دین اصیل و راستین ایرانی است که با هیچ نهضت و حرکت سیاسی و امپریالیستی بیگانه ربطی ندارد و اگر دانشمندی محقق و حوزه دیده و صاحب تالیف چون شما چنین سخنی را بر زبان می راند جای بسی افسوس و دریغ است و نشان می دهد که سم پاشی و فرافکنی ارگانهای بهائی ستیز و محارب با آموزه های نوین تا چه حدّی موفقیت آمیز بوده است. باری به هر جهت بیش از 150 سال از آغاز دین بهائی می گذرد و در همین 70 سال اخیر بهائی ستیزان مقلد نقدهای سطحی چپ مساله امپریالیسم و استعمار را از روی ناچاری و برای پوشاندن کاستی های اندیشه خود از خرده مارکسیستهای دیپلمه وام گرفتند. البته این وام گیری و استفاده (و شاید بهتر است بگوییم سوءاستفاده) غلط بهائی ستیزان از ارزش نظری نقد سنگین چپ نمی کاهد.

باید پرسید که چرا مخالفان دین بهائی که مقام و قدرت و منبر و رزق یومی خود را در خطر می دیدند دست به دامن نقد چپ شدند و از آن زاویه به دین بهائی حمله کردند. البته دلیل آن آشکار است و چاره ای دیگر نیز نداشتند. بهائی ستیزان شیعه چون در بحثهای پایه و فلسفه دین و آموزه های اجتماعی کم آوردند و بی پایی آنان برای خودشان آشکار شده بود ناچار به دست آویزی الهام گرفته از چپ به عنوان آخرین راه نجات خود دل بستند. از این رو بود که گندم نماهای جو فروش با تقلید از آن نقدها کوشیدند مردم را از آموزه های بهائی که راهکارهای اساسی برای زنده کردن ایران و پاک کردن آن از لوث خرافات مطرح می کرد دور نگاه دارند.

البته تمام شواهد بر آن است که روزگار بهائی ستیزان سپری شده است و فعالیتهای بیش از پیش ارگانهای فشار و راست افراطی و بهائی ستیزان و جریدهء دریدهء کیهان نیز راه به جایی نمی برد و مردم ایران به طرز فزاینده ای به دین بهائی جذب می شوند. و اگر در دوران پس از کودتای 28 مرداد مشارکت ساواک و روحانیت شیعه به سرکوب بهائیان انجامید و پنجاه سال اضافه به روحانیت شیعه فرصت داد تا ماهیت خود را بهتر و بیشتر فاش و آشکار کنند، ولی مردم ایران این بار پخته تر از پیشند و ترفندهای پیشین برای حفظ قدرت و سرکوب اندیشه نوین راه به جایی نخواهند برد. در همین دوماه اخیر سه حزب سیاسی مطرح و خوشنام و پرهوادار از سه موضع مختلف نظری و سیاسی به دفاع از بهائیان پرداختند و در بیانیه های رسمی خود خواستار آزادی کامل و به رسمیت شناخته شدن دین بهائی شدند. این امری بی سابقه است و تصور این درجه فکر باز گروههای سیاسی نسبت به دین بهائی در دوران پهلوی ابدا ممکن نبود و ذهنیت شیعه و سم پاشیهای دستگاههای دولتی و ارتجاع مذهبی راه را بر این چنین روشن نگری بسته بود.

البته شما بخوبی آگاهید که اگر بهائیان دست نشانده عوامل خارجی بودند قاجار جرات نمی کرد دست ستم و شمشیر بر بهائیان بلند کند و هزاران خون بی گناه بر زمین بریزد و اگر دین بهائی دست پرورده استعمار بود بهائیان نیز همچون روحانیت عصر مشروطه به سفارت انگلستان پناه می برد تا از گزند مخالف سالم بماند. مخالفان همزمان و مورخان قاجار چون مولف ناسخ التواریخ و دیگران چنین می گفتند و البته همعصران باب و بهاءالله که با ایشان آشناتر بودند و همعصران بهاءالله و عبدالبهاء تا پس از مشروطیت نیز هرگز چنین نسبتهایی سیاسی به ایشان ندادند.

به امید روزی که ایران قابلیت ها و توانایی های بالقوه خود را با حضور تمام طیفهای فکری در عرصه جهانی نشان دهد و الگویی برای آزادی و آزاداندیشی و جامعه ای باز برای تمام جهانیان باشد.

ایام به کام

کاویان صادق زاده میلانی


Share/Save/Bookmark

more from Kavian S. MIlani
 
default

Superstition

by Mona (not verified) on

There is no contradiction between true religion and science. When a religion is opposed to science it becomes mere superstition: that which is contrary to knowledge is ignorance.
How can a man believe to be a fact that which science has proved to be impossible? If he believes in spite of his reason, it is rather ignorant superstition than faith. The true principles of all religions are in conformity with the teachings of science.


faryarm

آگاهی تنها راه رهایی

faryarm


//www.bidari.org/content.htm

In the above site , you sight every religion including Bahai faith as Backward and the cause of Iran's misery.

It is quite fashionable and in most cases correct to blame today's "religion": for the cause of most of today's problems..because  in most of them they are no longer relevant to the needs of today, not to mention their corrupt and selfserving clergy who have been the cause of disunity and Wars amongst all religions.

With respect, you must inform your self of the Bahai principles, the most important of which is UNITY and the need for indepedant search for Truth without the need for an intermediary like a Monk, Rabbi, Priest or Mullah.

If you are well versed with Bahai principles and Please name one Bahai teaching or principle that you consider as backward.

Had it not been for the ignorant and brutal acts of the Qajar kings and the Shia clergy, in their massacre of Babis and Bahais and subsequently the poisining of the Iranian mind; Imagine where we would be today, if our nation had the benefit of the enlightenment that was handed down by a Noble Iranian Prophet, Baha'U'llah. who could have forever freed our people from the strangle hold of an antiquated clergy.

In 1852, Baha'u'llah was arrested and exiled for the rest of his life to Iraq , then Turkey then, Palestine, in a foreign Land because he preached Unity for mankind, of religions, of science and religion, need for Universal Education, equality opportunity for man and woman, adoptation of common language (english ??), international tribunal for resolving conflicts, adoptation of world currencey, weights and measures, and many others well advanced for their time.

 

Today, Many more than Iranians , non iranian Bahais, from just about every race and creed have accepted this message and as a result taken to heart a code of ethics that they believe will one day make this world a better place and Iran as the land of its birth, as Baha'U'llah prophesied, the "envy" of the world.

PS. 

Bahais Believe that:“When religion, shorn of its superstitions,

traditions, and unintelligent dogmas, shows its conformity with
science, then will there be a great unifying, cleansing force in the
world which will sweep before it all wars, disagreements, discords and
struggles–and then will mankind be united in the power of the Love of

God (’Abdu’l-Bahá 1911) 


default

Checkout this site

by Me! (not verified) on


default

I am glad i made you laugh!

by HMV (not verified) on

I am glad i made you laugh! it was about time for you to be happy a little bit. I wish you would tell me or us what makes you so upset.
we told you what we aspire to, maybe you can tell us about how you see the world in simple words.
I am not saying pretty words for you, i dont need to. I dont convert people, i only tell and i try to do it fair so i wont offend you. only God converts! But it seems like something has offended you already.
I will also spent my time with my brohers and sisters in india, south america or anywhere else. I dont need you to tell me what to do. infact you need to get over this bad habit of telling people what to do.
there is nothing that would please me more than to know that there are more wholesome people, kind and considerate people in this world.
I wish they would let us do this in Iran. But alas you think it is alright to oppress, persequte, insult, humiliate... other people anytime anywhere. you think it is alright to open your mouth and make accusations, threats, imprison people, because they deserve it because you said so because you are angry! without any logic.
it is ok for you to be nasty, unreasonable, but it is not ok for us to spread peace, humanity and good will in our own homeland!
have you ever considered that the only right you have is to reject the massage and say no thank you!! have you ever thought if other people do the same to you in your own country, then what will you do!
are you a fair person, do you know what it means to be fair, just, honest .. do any of this even concern you, or you just like to go on a rampage.
No one including our iranian brothers and sisters need someone else who has no authority or knowlege to decide for them. this may sound like a far fetched dream, but soon people will tell you that they are the decesion makers for themselves not you.
I really hope you consider how you are coming across here and do something to improve.
Best wishes


default

lol........

by HMV (not verified) on

Seagull, Man you make me laugh dude
Bunch of nice words and put all the shits that older ones already mentioned them , ain't gonna make a religion.
Read history , the whole thing about Baab and the rest is so funny even a 10 years old kid with Medium-Low IQ would get it.

All u guys think is MONEY ,worst than Jews ....lol

U all betrayed the great land and it's people, Iranian, that's why what u have now u deserve it.
Non of u proud to be a Persian.(This last thing u wanna people know about u )

Still Indians and Latin Americans waiting for ur money....
good lock to spread ur Fd up religion out.

lol


default

HMV, Bahai Faith does not

by Seagull (not verified) on

HMV, Bahai Faith does not accept money or contributions from non Bahais, how much less stolen money!!
The Faith is also here for any poor person including you, but you must be receptive. After all the meek shall inherit the earth and you just cant get any meeker than poor people wherever they are.
God loves them so do we. God also loves rebellious people like you but you have self inflicted wounds. As far as the Ahkhoonds go you need to pick it up with them.
Don't be so bitter man, Bahais are well wishers and promote human rights which includes your rights.
Good luck to you man


default

Bahaies and Akhonds same sh...

by HMV (not verified) on

Who wants to know about this made up and shittty religion( cant even call it a religion).
full of BS all over.
u better go to India or South America and give ur stolen money to those poor people and fool them to become ur followers.


faryarm

Excellent Audio Re:A non Babi Bahai account of The Bab.

by faryarm on

For anyone interested in not just the Story of the Bab, His claim as the Qaim, the return of the promised Imam, but the subsequent legacy in modern Iranian history in two comprehensive parts including questions from and answers from non Bahai sources.

 


I refer you to this comprehenive talk and radio interview by a Non-Bahai source.Here are the urls to two audio files by Bahram Chubineh, the Iranian historian and scholar, on the Bab and the foundations of the Babi Religion, Many of your questions will be answered.

Part 1 

دکتر بهرام چوبینه - جنبش بابیه - بخش  

www.newnegah.org/audio/Choubineh-30-07-2005-Babieh-1.mp3

Part 2 دکتر بهرام چوبینه - جنبش بابیه - بخش 

www.newnegah.org/audio/Choubineh-30-07-2005-Babieh-2.mp3 


faryarm

Re: Suri: Baha'u'llah's wives

by faryarm on

Suri :Bahaollah had three wives concurrently (Navvab, o, Fateneh.) Are Bahais allowed to have more than one wife at the same time? And why there is not even a single original copy of Kitab-i Aqdas in any library in the world, whereas numerous copies of all other sacred books are available almost in any library? If the author of this article wants us to follow Bahai views, we should first know what the creed's messenger says.

Yes Suri: Baha'u'llah had three wives, as was the norm in the 1840s and 1850s of the day as he lived according to the customs and exigencies of his time; the commandments concerning social laws for the new age and a Global society  were revealed to Him (1873) by God and later published in what is today the  Kitab-i- Aqdas.; Many of the laws in the Aqdas are not et applicable to today's society, but are for a time when Humanity becomes more spiritually mature. Most people dont realise that the Bahai Faith is not just a new religion, it contains a charter for a new world based on the eventual spiritualisation of humanity, one we can hardly imagine...(as John Lennon suggested)

It was not until the time of Abdul Baha1844-1921 Baha'u'lllah's eldest Son)whom Bahai's consider to be the perfect example of his teachings that the laws of the new faith were clarified and put into practice by Bahais all over the world.

 


default

Re:Men

by Soroush (not verified) on

Actually as early as 1353 BC Akhenaton, the Egyptian Pharoh, was espousing monothiesm and went as far as ordering the destruction of images of all other gods from temples. His son Tutenkhamun reversed this as soon as Akhenaton was dead. This was approximately 2000 years prior to Muhammad.
Zoroaster also preached monothiesm approximately 1200 years prior to Islam. Jesus also taught monothiesm approximately 700 years before Islam.


default

Men

by Mohammad Ilyas on

One thing is clear that Islam has been the religion that first opposed polytheism; that was the reason that it was critically opposed by the folks. The basic teaching of Islam is acceptance of one God as Almighty. Unfortunately now many sections of Islam deny the basic principle and consider Mohammad(Peace be on him) himself, his companion, fourth Caliph and son in law 'Ali' or any other saint being having some share in powers of God Almighty. Some poeple even be well educated are seen bowing to a human nature just like is the right to bow before God only. 


default

No shortage of Idiots!

by Babak 19 (not verified) on

Internet and blogging is as much a problem as it is a blessing.

As early as 10 years ago, to be published, even in the opinion section of a news paper or magazine, one had to write well, present some facts and refrain from use of vulgarities.

In the age of internet, any idiotic idea can be typed, posted and distributed at the speed of light as we see on here.

Compare the original post by Kavian Milani to that of 50%+ of the responding posters. The content is mostly nonsense, there are no facts, there is no shortage of bad mouthing and in some cases vulgarity.

Common Iranian bretheren, stop being a typical uninformed opinionated idiot and know about a subject before you write about it.


default

To Suri

by Soroush (not verified) on

I am delighted that you are actually interested in studying the Baha'i texts.
the Kitab-i-Aqdas (Baha'u'llah's Holy Book) is actually available in many languages around the world and you can buy it in English or Arabic on line from the Baha'i Distribution Service. There are also over 200 Baha'i books available from Barnes & Noble and other bookstores. Local libraries are free to order any books they wish (unlike Iran) and in many communities Baha'is have contributed to their local libraries.


default

a couple of questions

by Suri (not verified) on

Bahaollah had three wives concurrently (Navvab, o, Fateneh.) Are Bahais allowed to have more than one wife at the same time? And why there is not even a single original copy of Kitab-i Aqdas in any library in the world, whereas numerous copies of all other sacred books are available almost in any library? If the author of this article wants us to follow Bahai views, we should first know what the creed's messenger says.


default

delusional soroush

by bobcat (not verified) on

"Here is your "one liner" that you insist was objective and taken from Wikipedia".
.
I never insisted that it was objective nor did I say I took it out of Wiki. I asked a question based on what I read on wiki along with a couple of other site which I said were arguably not reliable sources. My posts are right here. Quote me where I said what you claim I said.
.
"My point, however, was that even if these claims are total fantasy or lies, what business is it of yours or the IRI to proscribe what people should or should not believe?"
.
When did I proscribe anything?
.
You must be delusional or paranoid or both.


default

To Bobcat

by Soroush (not verified) on

Here is your "one liner" that you insist was objective and taken from Wikipedia, "The author claims that BAb was a prophet. My question to him is what kind of prophet would recant his claim to divinity after a few lashed on his ass as was the case with BAb?"
Here was the Wikipedia conclusion that puts a different light on your assertion:
"While various government sources indicate that the Báb recanted his claim, there is little non-governmental evidence of their validity. Some theorise that the assertions were made to embarrass the Báb and undermine his credibility with the public.[16] There exists an unsigned and undated document that was supposedly written shortly after the Báb's trial in Tabriz where the Báb recants his claims to a divine station. But the language of this document is very different from the Báb's usual style; it could have been prepared by the authorities, but the Báb refused to sign it.[13][16] The Báb was finally ordered back to the fortress of Chihríq."
Now if you wish to be objective and unbiased, as you claim to be, maybe you should also go to the Baha'i sources and examine their claims. My point, however, was that even if these claims are total fantasy or lies, what business is it of yours or the IRI to proscribe what people should or should not believe?


default

defensive or what?

by Bobcat (not verified) on

Two people have written many, many sentences about my one-liner post. Doing a complete psychological profile and determining with great authority what my mindset is. You guys are nuts. How the hell can you tell all that from my one line? The only issue I see with my post is that I used the word "ass" in my question. After further reading on the subject it appears that the lashes were not on his ass but his feet (FALAK). So I take "ass" back and substitute "feet."
.
Get a grip and stop being so paranoid and defensive. I have no predisposition about bahais simply because I know very little about the subject and I have admitted to that. But seeing you guys as ambassadors, I am not so sure if I look upon it so favorably now.


default

"The author claims that BAb

by Seagull (not verified) on

"The author claims that BAb was a prophet. My question to him is what kind of prophet would recant his claim to divinity after a few lashed on his ass as was the case with BAb?"
I passed no judgment and simply asked a question. It would have been nice for you to try to answer rather than act like an attack dog." Bobcat

what kind of decent, curious person who is really interested in an answer would state a question with such sarcasm and hate? and call an insult a question?
Are you not aware of your own state or you assume people are not intelligent enough to see thru you!?
You are only showing the world what you are really made of so keep it up. I am sure anyone who ever sympathized with you will have a second thought.
malice and insult is not curiosity.
when you are ready, ask your question like you mean it. until then keep on insulting, it has done miracle for you so far!
Recanting and taghyah is sanctioned in Islam only.
Bob was sent to a firing squad, why would the mullahs, execute Him and kill nearly 20000 of his followers if they could just have him recant publicly a few times?! Read God Passes by, the history of the Bob and his followers, then you will know who you are and who they were! read for yourself, and tuss what the preacher stuffed your head with.
Did I recant, and i am only a puny follower, i served during the war when many were in hiding, i put up with your harassment, could not get a job or go to university and still would not recant. and still trying to convince people like you to treat others with decency and respect.
Respect peoples right while you have a chance.


default

To Soroush

by bobcat (not verified) on

"Everything you know about Baha'i (all negative) is what the Mullahs bred into you and your ancestors."
.
Rather presumptuous of you don't you think? Did it occur to you that I may have had a genuine question? Or are you too hate filled against mullahs or muslims to think otherwise?
.
I know very little about the subject and what I wrote was based on what I read in Wikipedia and a couple of other websites, arguably not the best sources.
.
I passed no judgment and simply asked a question. It would have been nice for you to try to answer rather than act like an attack dog.


default

History!

by Naazokbin (not verified) on

I found the following on a site which claims no affliation with any political, religious, etc. groups.
Reading the above letter by Mr. Milani and seeing all the reactions to his letter, I thought reading the following article might be interesting to some readers. It is history from a different perspective.
I neither condone nor condemn the contents of the article. "Who am I to blow against the wind?"

جنبش انقلابي و مترقي بابيه

تو و تخت و تاج سکندري
من و راه و رسم قلندري

اگرآن خوشست تو درخوري
و گراين بدست، مرا سزا
طاهره قره العين

جنبش بابيان
بررسي جنبش هاي انقلابي در ايران نشان مي دهد که کشور ما از جهت سنن قيام خلق و نبرد بي‌امان آنها عليه غاصبان بيگانه و ستمگران آشنا، از جهت رزم هاي سخت و خونين، از جهت عرضه داشتن پيشوايان به حد افسانه انگيزي متهور و جانباز بسيار غني است و شايد از اين جهت تعداد اندکي از کشورهاي جهان با وي همانندند. مردمي غيور و حق طلب و مغرور و پاکباز. اين سرزمين ماني‌ها، مزدک ها، بومسلم‌ها، بابک‌ها، مازيارها، المقنع‌ها، استاسپس‌ها، صاحب الزنج‌ها، دلاوران اسمعيلي و قرمطي، دراويش و شيعيان انقلابي(!!)، پيشوايان جنبش‌هاي حروفي، نقطوي و بابي، مجاهدان مشروطه، مبارزان جنگل، قهرمانان توده اي را پرورده‌است. اگر سراپاي اين تاريخ خونين و پرشور و هياهو بررسي شود و چنانکه شايسته است به نسل بالنده عرضه گردد، در آنان مي تواند شور و غروري شگرف را برانگيزد و اراده و انديشه خلاق آنها را براي گشودن دژهاي نوين تاريخ ده چندان سازد.

آخرين جنبش انقلابي مهمي که در کشور ما با بسياري مشخصات جنبش‌هاي قرون وسطائي رخ داد، جنبش بابيان در نيمه سده نوزدهم است، که از جهت دامنه و تاثير خود در تاريخ کشور ما، در رديف يکي از مهمترين جنبش‌هاي انقلابي تاريخ کشور ماست. اين جنبش در مرز بين جامعه سنتي فئودالي و انحطاط و تجزيه سريع آن قرار دارد و خود از عوامل اين انحطاط و تجزيه سريع است. لذا، در کنار خصايص کهن و مسلط، در اين جنبش، خصايص نويني نيز بروز مي کند. خصايص کهن عبارتست از:

اولا رنگ مذهبي جنبش که بصورت يک الحاد و بدعت نوين عليه دين رسمي (شيعه اثناعشري) بروز مي کند.

ثانيا به ارث گرفتن برخي عقايد سنتي اجتماعي، مانند مساوات طلبي، انديشه حلول و تناسخ و در مواردي چند بازگشت به نوعي کمونيسم مزدکي در مورد مالکيت.

اما خصايص نوين برخي نظريات اصلاح طلبانه به سود بورژوزي شهر(بازرگانان و کسبه) است که بويژه سيد محمد علي باب در آموزش ديني خود منعکس مي کند. جنبش بابيان با يک سلسله انقلاب ها در اروپا و جنبش هاي بزرگ در آسيا، مانند جنبش سپاهي در هند و جنبش تاي پينگ در چين مقارن افتاده است و لذا در يک زنجيره جهاني نهضت‌هاي انقلابي نيمه قرن نوزدهم هم جاي گرفته است. اين جنبش بدون ترديد در جنب و جوش بعدي هيئت حاکمه کشور ما و رفرم هاي اميرکبير موثر بوده است. همچنين اين جنبش در زمينه سازي براي روشنگران مشروطيت و سپس پيدايش جنبش مشروطه تاثير داشته است، لذا در تاريخ کشور ما داراي قدريست والا، و سزا نيست که بر پايه ذهنيات مذهبي و غيره آنرا ناچيز گرفت و درباره آن سکوت کرد، چنانکه متاسفانه عملا چنين شده است.

بابيه و تحولات بعدي آن بصورت ازليه و بهائيه، بعنوان يک جريان مذهبي، نقش همگون در تاريخ نداشته است. توجه ما صرفا معطوف آن تلاش هاي اجتماعي و انقلابي است که آموزش باب حداقل طي چهار سال اول سلطنت ناصرالدين شاه قاجار در ايران انگيزه آن بوده است.

ريشه هاي بابيگري?

باب و آموزش وي در زمينه تهي پديد نشده است. براي اين کار تدارک طولاني فکري واجب وجود دارد. ريشه فکري بابيگري بطور عمده آموزش شيخيه (پيروان شيخ احمد احسايي و شاگردش کاظم رشتي) است و اما ريشه اجتماعي آن انحطاط فئوداليسم، ستم استبدادي و تجاوز و استعمارست که مواد منفجره فراواني را در بطن جامعه ايران از ديرباز انبار کرده بود. هنگامي که باب دعوي خود را آشکار ساخت در بسياري از شهرهاي ايران مانند اصفهان، تبريز، زنجان، عليه حکام محل و اشراف فئودال و روحانيون همدست آنها شورش هاي فقراي شهري روي مي داد.?

در روزنامه " وقايع اتفاقيه" از شورش هاي افواج نظامي در تبريز و نقاط ديگر صحبت شده است. جامعه در تب و تاب غريبي بود. در اين شرايط، انتظار دائمي مهدي آخر زمان که از معتقدات مهم شيعه است، جامعه ستمديده را روحا براي قبول دعوي مهدويت از جانب کسي که عليه ستمکار و ستم برخيزد مستعد مي‌ساخت. تعليمات شيخيه مسئله ظهور صاحب الامر را نزديک جلوه مي داد و تصور آنکه آخرالزمان رسيده است و امام ظاهر خواهد شد افکار را تصرف کرده بود.

شيخيه در مورد امام زمان معتقد بودند که وي با پيکر جسماني خود زنده نيست، بل با جوهر روحاني بسر مي برد و اين روح مي تواند کالبد هاي مختلف را براي خويش برگزيند و به کمک اين کالبد ها زندگي خويش را ادامه دهد. اين سخن تکرار نظريه حلول و تناسخ است که بسياري از نهضت هاي اجتماعي ما در آغاز اسلام بدان مجهز بوده اند. شيخيه تعدد زوجات را نفي مي کرده و به نوعي تساوي حقوق بين زن و مرد معتقد بوده‌اند.

سخن از جنبش بابيان در ميان است. جريان بهائيگري مي کوشد از سنن بابيان استفاده تبليغي کند، در اينجا ما فقط با يک دين سازي حسابگرانه روبرو هستيم نه با يک جريان انقلابي.?

شيخيه به برکت دانش و پارسائي بنيادگزارش شيخ احمد احسائي که در زمان حياتش شهرتي عظيم يافته بود و در سايه درايت و زيرکي سيد کاظم رشتي شاگرد و جانشينش، نفوذي غريب يافتند.

يکسال پس از مرگ حاج سيد کاظم رشتي (١٨٤٣ ميلادي) بر سر جانشيني او بين سيد محمد علي باب و حاج محمد کريمخان کرماني اختلاف افتاد و هر يک از آن دو که شيخي با نفوذ بودند، خود را جانشين سيد کاظم شمردند. آنموقع سيد محمد علي شيرازي به قصد زيارت و تحصيل در کربلا اقامت داشت و پس از ابراز دعوي، عده اي از روحانيون ايراني مقيم آن ديار مانند ملاحسين بشرويه اي و ملامحمد زنجاني و سيد يحيي کنفي و غيره دعوي او را پذيرفتند. سيد محمد علي رقيب خود حاج محمد کريمخان را که او نيز مدعي جانشيني سيد رشتي شد بعدها "دجال" خواند، زيرا خود او ديگر تا حد ادعاي مهدويت پيشرفته بود.

هنگامي که سيد محمدعلي دعوي آشکار ساخت و ادعاي بابيت امام کرد، نوجواني ٢٤ ساله بود. هنگامي که مدعي مهدويت شد و سپس قدم فراتر نهاد و خود را قائم الزمان دانست او را "نقطه اولي" و "مظهر الهي" و "حضرت اعلي" و "نقطه بيان" خواندند، جواني بود ٢٧ ساله و هنگامي که در ميدان تبريز تيرباران شد تنها سي سال از عمرش مي گذشت. مسلما وي جواني مستعد و جسور و مغرور بود که توانست نه تنها در آغاز شباب به دعاوي خطرناکي برخيزد، بلکه کساني را به خويش سخت ارادتمند سازد و به پيروي از خويش وا دارد.

سيد علي محمد باب که بود و چه ميگفت؟?

ميرزا سيد علي محمد باب پسر سيد محمدرضا بزاز شيرازي در اول محرم ١٢٣٦ ( ١٩ اکتبر ١٨٢٠) متولد و در ٢٧ شعبان ١٢٦٦ (ژوئيه ١٨٥٠) اعدام شد.

باب خطاب به بزرگان کشور نامه مي فرستاد و تصور مي کرد که مي تواند آنها را بدين خود جلب کند و تکيه گاه خود سازد. بزعم خود دوراني نو در دين و سياست پديد آورد و حکومت مقدس مذهبي را که اديان وعده داده بودند در روي زمين مستقر کند. باب را به دستور حاج ميرزا آقاسي صدراعظم محمدشاه بازداشت و به قعله ماکو و سپس به قلعه جهريق در نزديک مرز ترکيه کنوني فرستادند. زندان باب بنوعي زيارتگاه بدل شد. بابيون از اکناف ايران و حتي هند و عثماني به ديدار او مي شتافتند. باب در ايام زندان کتاب مقدس خود "بيان" را نوشت.

آموزش باب يک آموزش ديني است و نکته تازه اي درآن نيست، جزآنکه دعاوي تازه‌اي است، ولي در عين حال، در آن گرايش هاي مترقي که باب آنرا از گوشه و کنار شنيده و گردآورده ديده مي شود. باب کوشيد تا مذهب خويش را با مقتضاي روزگار و مذاق زمانه سازگار سازد و حتي از ضرورت به پست و تلگراف و يکسان کردن پول و ايجاد طرق و تاسيس مطابع سخن گفت. براي رسالت خود باب مدعي شد که تاريخ را ادواريست و در هر دوري پيمبري مي آيد و قوانين و شرايع تازه اي مي آورد و قوانين و شرايع کهن را منسوخ مي سازد. آموختن فقه و فلسفه را منع کرد. آداب و رسوم و قبله و ديگر مناسک ديني را دگرگون ساخت. عيد نوروز را به عنوان عيد مذهبي پذيرفت.

باب آثار متعددي دارد مانند "تفسير سوره يوسف" که به " قيوم الاسما" موسوم است و "صحيفه بين الحرمين" و "کتاب الروح" و "خصائل سبعه" و مولف الواحي است که به رجال و سلاطين نوشته و سپس کتاب مقدسي آورده است که "بيان" نام دارد و آنرا در زندان نگاشته است.

پرفسور برائون مي نويسد: ايشان کساني را که مومن به باب نبودند نجس و واجب القتل مي دانست و به سلسله قاجاريه بغض و نفرت شديدي داشتند و به هيچوجه اين حس خود را پنهان نمي کردند.

بابيه دراين دوران گوئي تاکتيک اسمعيليه را در دوران حسن صباح تکرار مي کنند و به قلعه‌ها پناه مي برند. ابتدا بابيه در قلعه شيخ طبرسي (واقع در کرانه باختري رود تالار در ٢٠ کيلومتري شهر بابل امروز) يک اردوگاه واقعي جنگي پديد مي‌آورند و دردرون اين قلعه، به سبک اسمعيليان محل مورد علاقه خويش را ايجاد مي کنند.

در اين ايام قدرت بابيه در ايران بالا گرفته بود. در همين سال توطئه اي براي کشتن اميرکبير - که وي را در نبرد عليه خود جازم ديدند، ترتيب دادند ولي توطئه کشف شد. چهل تن توقيف شدند و ٧ تن ازآنان که از انکار خود تن زده و از ابراز نفرت بدان احتراز کرده بودند، اعدام شدند.

هنگامي که باب در قلعه جهريق بود در اثر مردن محمدشاه و مشکلات سال‌هاي سلطنت ناصرالدين شاه (فتنه سالار، طغيان نظاميان و غيره) بابيان امکان يافتند خود را از محبوس و مقيد بودن پيشواي خويش آشکار کنند و دست به قيام زنند. از آنجا که قيام ها بريده نمي شد، اميرکبير صدراعظم وقت از شاه رخصت خواست که باب را که وي منشاء فساد مي دانست نابود کند. ناصرالدين شاه در ايام ولايت عهدى خود در تبريز باب را محاکمه کرده بود پيشنهاد اميرکبير را درباره اعدامش بي اشکال و بآساني پذيرفت. اميرکبير به حشمت الدوله حاکم تبريز دستور اجراي حکم داد. وي با اتکاء فتواي علماي تبريز باب را به تبريز آورد و در ميدان شهر تيرباران کرد. ( ٢٧ شعبان ١٢٦٦) ولي "فتنه باب" با مرگ او فرانبريد و جنبش و مقاومت بابيان تا دو سال بعد نيز ادامه يافت.

پيش از آن، زماني که يکسال از زنداني بودن باب مي گذشت، بابيان همه ايران در "بدشت" نقطه گرد آمدند. پيروان سرشناس باب مانند ملاحسين بشرويه اي و ملا محمدعلي بارفروشي معروف به قدوس که جزء ١٨ نفر اوليه ايست که به باب گرويده اند و محمد علي زنجاني معروف به حجت و ديگران در اين جلسه شرکت داشتند.?

در اين اجتماع قره العين زرين تاج دختر ملا صالح برغائي متخلص به "طاهره" که يکي از چهره هاي شگفت جنبش بابيه و شاعره و اديب و سخنور بود و در تاريخ کهن ما از نوادر زنان است با استفاده از تعاليم مترقي باب در مورد زنان و به قصد بيان نيات واقعي باب مکشوف و بي حجاب در مقابل مردان ظاهر شد. صحبت از لغو مالکيت و اشتراک اموال و مساوات فقير و غني به ميان آمد. اين صحبت به ميان آمد که از بيت المال مشترک هرکس بايد سهم خويش را بردارد. اينها مطالبي بود تازه که در تعاليم محافظه کارانه سيد باب به اين شکل منعکس نبود و نمودار آن افکار اشتراکي دهقاني مزدکيان در سراسر تاريخ ايران بود که در جنبش حروفيه و نقطويه نيز جلوه هائي داشته است. دولت متوجه اجتماع بدشت شد و آنرا به زور متفرق ساخت.

در همين سال ملا محمدعلي زنجاني معروف به حجت وظيفه خود را براي قيام در زنجان عملي مي کند. بابيان مي گويند ملا محمدعلي در آن شهر پانزده هزار پيرو داشت و نه فقط بابيان، مردم ديگر نيز او را محترم مي داشتند. بابيان به تدارک قيام مسلح پرداختند. باروت و ساچمه فراواني گرد آوردند. اشتباه حاکم شهر و توقيف برخي از بابي ها بهانه قيام شد. بابيان زندان شهر را تصرف کردند و بنديان خود را از حبس رها ساختند و زندان را ويران کردند. بخش غربي شهر به تصرف بابيان درآمد. در ميان قيام کنندگان کاسبکاراني مانند حاج عبداله خرده فروش و پيشه وراني مانند کاظم آهنگر و حاج عبداله نانوا برحستگي يافتند. حاج عبداله نانوا حاکم محل و حاج عبداله خرده فروش نايب مردم و حاج محمد زنجاني نايب شخصي حجت و شخصي بنام عبدالباقي رئيس احتساب شدند. بدينسان يک دوران انقلابي بوجود آمد. قيام زنجان را دولت، با اعزام قريب سي هزار سپاهي درهم کوفت، البته پس از آنکه حجت در جنگ کشته شده بود. دولتيان پيروزمند حجت را نبش قبر کردند و مرده او را بر پاي در شهر کشيدند و سپس در ويرانه انداختند تا طعمه کلاغان و کرکسان شود.

آخرين قيام هاي بابي بوسيله سيد يحيي دارابي در يزد و تبريز انجام گرفت. حتي پس از اينکه دولت موفق شد با فريب دارابي را به چنگ آورد، بابيان دست از قيام و مقاومت نکشيدند و مرد و زن و کودک با دلاوري حيرت انگيزي در کوه و دره در قبال قواي دولت و عساکر چريکي ايستادگي نشان دادند. سرانجام قيام تبريز نيز با قساوت تمام سرکوب شد. مردان و زنان و کودکان بسياري را در آتش سوزاندند. برخي را به توپ بستند. عده اي را به غلامي فروختند. جمعي را با زنجير اسارت به شيراز فرستادند و در آنجا با شکنجه‌هاي مهلک کشتند. قيام تبريز آخرين تظاهر توده‌اي وسيع بابي‌هاست.

پس از قيام تبريز بابيان قدرت اوليه را از دست دادند و به گروهي کوچک و سخت مخفي بدل شدند. لذا تاکتيک مبارزه را دگرگون ساختند و از قيام مسلح به ترور پرداختند. ولي بابيان در ترور به اندازه اسمعيليه يا حروفيه موفق نبوده اند. توطئه تروريستي آنها عليه اميرکبير، چنانکه ديديم بي نتيجه شد. توطئه دوم آنها دو سال پس ازاعدام باب، در نياوران، عليه ناصرالدين شاه بود که بي ثمر ماند ( ٢٨ شوال ١٢٦٨) . سه تن بابي در اين توطئه با شجاعت عجيبي با طپانچه و دشنه به شاه حمله برند و او را زخمدار کردند ولي نتوانستند بکشند. شرکت کنندگان در توطئه شناخته شدند. دولت آنها را توقيف کرد و بنا به توصيه موذيانه صدراعظم وقت ميان سران و اشراف و موسسات تقسيم نمودند جدا جدا با شکنجه هاي مخوف نابود شدند. در اين ميان بابياني بودند که شمع آجين شده در کوچه ها و بازارها مي رفتند و با خواندن اشعار پر سوز و حماسي روحيه نيرومند خود را نشان مي دادند (ذيعقده ١٢٦٨).

از اين تاريخ بابيگري بصورت ديگر در مي آيد. برخي از بابيان به سنت موجود وفادار مانده و با پيروي از خليفه باب موسوم به ميرزا يحيي صبح ازل، ازليه يا بيانيه نام مي گيرند، تعداد اينها اکنون اندک است.?

برخي ديگر به دنبال ميرزا حسنعلي بهاء اله مي افتند که دعوي کرد باب مبشر ظهوراو بوده و او همان "من بظهره اله" (کسي که خدا آشکارش خواهد ساخت) موعود باب است. اين گروه که بهائيه نام گرفته اند به يک مسلک مذهبي که سرانشان با محافل امپرياليستي هم ارتباط دارند، مبدل شده‌اند و از مختصات مثبت بابيان نخستين در راه و روش آنها کمترين اثري نمانده است، ولي طبيعي است که تاريخ بابيه را به مثابه سرفصل تاريخ تکامل مذهب خويش ذکر مي کنند.

جنبش انقلابي بابيه که درآن تمايلات طبقاتي بورژوازي در حال رشد و خواست‌هاي دمکراتيک پيشه وران و دهقانان منعکس بود، از لحاظ شعارها و شيوه‌هاي عمل خود فصل روشن در تاريخ قيام هاي دلاورانه خلق هاي ايران عليه شاهان و اشراف فئودال است و بابيان مانند باب الباب، قدوس، حجت و دارابي و بويژه طاهره از سيماهاي شگرف و تابناک جنبش هاي انقلابي ايران هستند.
(کتاب برخي بررسي ها پيرامون جنبش هاي انقلابي درايران - منتشره در سال ١٣٤٨-)
By: Ehsan Tabari


default

Bobcat

by Soroush (not verified) on

Now, you may bitch and moan about the Mullahcracy but they own your mind. Everything you know about Baha'i (all negative) is what the Mullahs bred into you and your ancestors.
firstly, if a few lashes did the job why did they have to execute the Bab?
Secondly what just and rational religion tortures, robs, bulldozes, executes, exiles, etc. adherents of other beliefs in order to prove its own legitamacy?
Thirdly why should'nt others with the same God given rights as you believe what they want to believe no matter how absurd in your eyes?
Fourthly which makes more sense for Iran, a nation of free thinkers who respect others' rights to worship, think, state and exist, or one where women are beaten, stoned, covered up, students are arrested, tortured and executed, cemetaries and holy sites of others are bulldozed, young people denied the right to education, religious minorities imprisoned, property confiscated and adherents tortured?
A Baha'i Iranian is geneticaly identical to a Moslem, Zoroastrian, Jewish, Sufi, Athiest or Agnostic Iranian. In a crowd, you could not tell them apart. The only distinctions are in your mind and your mindset is based on the prejudices bred into you and your ancestors by the Mullahs.


default

Mota-Aseb

by Not a religious -Moslem (not verified) on

There are 2 very fundamental problems (among others) with the brad of Islam/Law that is enforced in Iran today… and it has to change and I am sure it will in my life time …

-------------------------------------------------
1- has to do with the women’s right and Hijab
2- has to do with prohibition of Alcohol
---------------------------------------------------

Humanity! , To me these 2 issues are as fundamental to living as breathing and H2O!

What is the single most important thing that makes humanity function and brings pleasure to men? It is the human connection…

Nothing brings more pleasure and puts men in touch with their humanity more than connecting with your fellow men.

Something as simple as a touch, a hug, a kiss or exchange of ideas ….

At a more basic level it is the connection between a man and a woman. A connection between a man and his or her pets…

Yet, The Islamic/Laws on the books today, deny this very basic of living requirement …

Hejab, denies every man and woman to make that very basic of human connection ….

How can one be “Mehraban“ if one is denied to see the beauty?

This is guaranteed to turn every member of the society into “Mota-Aseb”

On the second issue, since the stone ages men needed a release …

Finally, Bahais like all other religions have a right to warship whatever and whoever they please in whatever manner they please.

Now, for those Mota-Asebs have some wine and go get laid. Guaranteed to cure…


default

We lost the chance to have our own home made religion

by BeeDeen (not verified) on

Think about the kind of influence bunch of desert arab have on the world by inventing eslam. 150 years ago we could have had our own type; called Bahaism. Imagine millions of religious tourist coming to Shiraz every year. Think of the cultural political and economical benefit of that. To me religion is the opium of feeble minded people.Which most people are just that way. But I think if we had adapted Bahaism we would have not had this current tragedy inflicted on Iran by the mullahs.


default

recanted

by Bobcat (not verified) on

The author claims that BAb was a prophet. My question to him is what kind of prophet would recant his claim to divinity after a few lashed on his ass as was the case with BAb?


default

I am glad you asked about my name!

by Tahirih (not verified) on

Tahirih is not my given name it is the name I chose for myself because of the lioness which was named Tahirih.Mrs Iran Ghotabi,if you are really a woman from Iran you need to get familiar with this name.You can pride yourself to be born on the same land that she was born.She was also called Qurratul-Ayn by BAb.She was known for her virtue,piety,and learning.She was one of the first poets of the land that you get your first name from,you should get to know her.The beuty of her speech was such as to draw people to her.The poem" gar be to oftadam nazar " is from her.So My dear your comment was an obvious lack of your knowledge about our dear vatan.
The hate that is consuming you have prevented you to know that she was the first woman in Iran to take her vail and ask for equality of men and women.How could you be so worried about your land and not know such an important event in the history of all Islamic countries?A woman taking off her vail at the hight of the Naseredin shah's era!
so please do not use mokery because you will be the one laughed at!
I am signing of for tonight too.
God bless all


default

you forgot

by Seagull (not verified) on

you forgot scotti!!!:)
Liston to this sherover it will do you good.
I'll give you a break for tonight! :+)


default

"Seagull", "for your benefit", "live on", etc., etc.

by Gholam Reza (not verified) on

Nemikham To Zoghet Bezanam, Vali To Ro Khoda Enghadr Sherover Nanevis. Everyone knows you are the same person. Kalamoona Bordi :)


default

Kavian, this is fantastic

by Seagull (not verified) on

Kavian, this is fantastic article. so well thought of. It is a shame that some 150 years has passed and we have sunk deeper in deggredation.
If those who run the great iranian country take counsil together and use the wisdom of all iranians,we would not have to sacrifice more to apathy, addiction, suicide... It breaks my heart knowing the genius and capable people of Iran and considering the state of our hamvatans today. Hopefully the concerned leaders of this wonderful nation, take determined measures and use the principles readily available to them to uplift this blessed nation.
I hope the people who leave thier comments here take thier time and read this article with open mind and let the truth take hold.
good will to man


default

To Tahirih (what kind of name is that anyway) LOOOL

by Iran Ghotbee (not verified) on

Trust me, when it comes to plundering and destroying nations the British are the God alimigthy in that fashion.

You guys prefer to eat your three meals and bury your heads in the sand and deny anything you hear in the name of conspiracy theory denial. You denied Khomeini and you saw that it happened to you. You denied a 100 toman to a dollar and you saw worse happened to you.

Keep denying and eat your ghormeh-sabzee

Thank you and have a wonderful Hanuka!


default

your percieved enemy loves

by Seagull (not verified) on

your percieved enemy loves your preoccupation with conspiracy stories and paranoia. after all this will cripple rational thinking, twists the mind and that is great weakness. that is when we will be exposed to all kind of dangers.
Here is list of the real enemy,
ignorance, blind immitation, envy, apathy and... I want to tackle these first!
One who fears God fears no one, One who does not fear God fears everyone!