نهار در تل آویو

نیروی هوائی به تنهائی از پس دشمن بر خواهد آمد هیچ ترسی نداشته باشید


Share/Save/Bookmark

نهار در تل آویو
by Jeesh Daram
28-Jul-2008
 

مکان: اتاق فرمان، مرکز بسیار محرمانه و سرّی ستاد فرمانده ای کّل نیروهای نظامی ایران در تهران.

حاضرین: فرماندگان نیروهای زمینی، هوائی، دریائی و سپاه پاسداران، یک آیت الله نماینده دفتر رهبری، اکبر آقا آبدار باشی، یک بچه گربه و چند تا مگس سمج.

دستور جلسه: اطلاعات محرمانه از طرف سفارت انگلیس در مورد حمله اسرائیل و آمادگی ایران برای دفاع از وطن.

آیت الله خطاب به فرمانده نیروی هوائی: خوب تیمسار شما بفرمائید در صورت برخاستن هواپیماهای اسرائیل از خاک آن کشور و مشاهده آمدن آنها بسوی ایران در دستگاههای رادار شما، آیا چه سناریوهائی را پیش بینی کرده اید و نقشه برخورد شما باآنها چیست؟

فرمانده نیروی هوائی: عرضم به حضور انورتون که ما نقشه معینی رو در نظر نگرفتیم و توّکل ما بخداست و میتی موعود (عج) وهرچه پیش آید خوش آید. ولی عکس العمل ما بستگی به تعداد هواپیماهای دشمن داره. معمولاً در هر درگیری، چند تا هواپیمای جنگی که اوّل بمقصد نزدیک میشن قادر به از بین بردن هدف نیستن و ما به آسونی با آنها شاخ تو شاخ میشیم.

آیت الله: ببخشید، بنده با اصطلاحات نظامی آشنائی کامل ندارم، منطورتان از "شاخ تو شاخ" چیست؟

هوائی: لب مطلب را عرض کنم، یعنی خارمادرشون رو یکی میکنیم و یا باصطلاح گوش چپشون رو لقمه راستشون میکنیم.

آیت الله: صحیح، تا حدودی روشن شدم و میتوانم مجسم کنم! در دهکده ما هم رسم بود که چوپان ها گوش سگ را میبریدند و بخوردش میدادند تا خوب هار شود و در ضمن از صاحبش حساب ببرد. عرض کنم که بفرمائید نیروی دریائی نقشه مقابله اش با دشمن چگونه است؟

فرمانده دریائی: اگر از روی خلیج فارس بیان، ما هم تکلیف آبجی کوچیکشونو معین میکنیم و اگر رهبر فرمان بدن و چشمک بزنن، بیاری حق همگی نهار را در تل آویو خواهیم خورد.

آیت الله با تعجب میپرسد: چرا در تل آویو؟ جزیره کیش که نزدیکتر خواهد بود و آیزنه بنده در آنجا چلوکبابی دارد و خیلی هم کارش گرفته است و ته چین بره اش حرف ندارد و در تمام خاورمیانه اوّل. نهار را در کیش خواهیم خورد آنهم مهمان بنده، و بجان بچه هایم ناراحت میشوم اگر تعارف کنید. اگر دیر وقت نبود، آنگاه میتوانیم برویم و دسر را در تل آویو صرف کنیم هم فال است و هم تماشا و از هشت فرسخ هم که دورتر است و نماز را شکسته خواهیم خواند.

اکبر آقا آبدار باشی ضمن تعارف چای به حاظرین پیش خود فکر میکند و بخاطر میآورد انگار همین دیروز بود که گروه قبلی نیز قرار بود نهار را در کربلا صرف کنند و بجای آن جام زهر نوشیدند!

فرمانده سپاه پاسداران: اولاً که با تصمیم اخیر دولت انگلیس مبنی بر صدور اجازه به دولت آمریکا برای واز کردن یک دفتر منافع در تهرون، خطر هرگونه حمله به ایران بسیار کمتر شده. اگر هم اسرائیل خودسرونه دست به هرگونه اقدامی بزنه، اولش با نیروی هوائی ایران طرف میشه. سپاه پاسداران نیز همزمان و مخفیانه شروع به آتش زدن بانکها و بمب گذاری در مناطق و محلات مختلف شهرها خواهد کرد، تا مردم را علیه دشمن متحد کنه.

آیت الله دستی بریش خود کشیده و ازفرمانده نیروی هوائی میپرسد: تیمسار پس همین یک هفته پیش که جرج بوش در پاسخ خبرنگاران در مورد جنگ با ایران گفت “everything is on the table” منظورش چه بود؟ آیا این یک تهدید نبود؟

فرمانده نیروی هوائی پوزخندی زده و در پاسخ آیت الله میگوید: نخیر آقا! جرج بوش منظورش حمله به ایران نبود. اون اشاره به میزی که در کنارش قرار داشت کرده بود و میگفت "همه چیز روی میز است" و منظورش قاشق چنگال و فنجون نعلبکی بود و بس. حتماً مطلع هستید که بوش حواس پرتی داره و گاهی چیزهای بی ربط میگه و صد تا یک غاز. تو اون جلسه سوء تفاهم شده بود و آقای بوش فکر کرد خبرنگاران به او تهمت زدن که اشیائی را از روی میزبلند کرده. آخه جنده گاهی هم از قصد خودشو بخریت میزنه.


آیت الله: جداً بوش حواس پرتی دارد؟ بنده مطلع نبودم، دلیل و علت حواس پرتی او از چیست؟

نیروی هوائی: وقتی بچه بوده سر جالیز قاطر با لگد میزنه توی گیجگاش، از همون موقع مخش پارسنگ میبره و کسی پیاز بارش نمیکنه. تازه میگن عملی هم بوده و مدتی بستریش کردن.

فرمانده زمینی به فرمانده نیروی دریایی: حالا اومدیم و دشمن از طریق دوستاش تو کردستان و یا از طریق ترکیه به ایران حمله کنه و ازون دو منطقه واسه سوختگیری استفاده کنه، اونوقت شما که در خلیج هستید و معذور، میمونیم ما و نیروهوائی.

فرمانده سپاه: تیمسار، ببخشید ها! پس ما دسته خریم؟

زمینی: اختیار دارین قربان، منظور بدی نداشتم، ولی در هر صورت وضیفه اوّلیه سپاه پاسداران سرکوب دشمنای داخلی بوده وهس و در این راه هم که شهدالله سنگ تموم گذاشتین، دمتون گرم.

ناگهان بچه گربه با پریدن روی یک صندلی و بعد روی میزکنفرانس شروع میکند به لیسیدن سطح چرب و چیلی میز. و فرمانده سپاه با پشت دست نهیبی به گربه میزند و او را چند متر آنطرفتر نزدیک دیوار پرتاب میکند.

بچه گربه با موهای سیخ شده، گوشهای خوابیده و قیافه کنفت ناله ای سر میدهد.

آیت الله: اکبر آقا، داداش این بچه گربه توی مرکز ستاد چیکار میکنه، اتاق بوی گند گرفته؟

اکبر آقا: ببخشید قربان، رفتم چای بیارم، ولدزنا از لای در اومد تو. اگه مزاحمه بیرونش کنم...

فرمانده زمینی: آخه ببینین، نگرونی من از اینه که در بدو حمله اسرائیل، این چنتا طیاره که نیروهوائی و ناوهای دریائی در اختیار دارن وارد درگیری میشن و اگر زبونم لال این چنتا هواپیما را نیز از دست بدیم دیگه علی میمونه و حوضش.

آیت الله: منظورتان از "علی" کیست؟ آیا دارید به رهبر عالیقدراشاره میکنید؟

زمینی: نه بابا حاج آقا! شما هم بما بند کردینا، منظورم اینه که با از بین رفتن هواپیماها، ارتش میمونه که باید با تموم نیروهای نظامی دشمن بجنگه.

فرمانده نیروی دریائی: خوب تیمسار، داداش، اگه شما نگرون چنین روزی بودی چرا توی ارتش اسم نویسی کردی؟ شما هم مثل ما می اومدی وارد نیرودریائی میشدی، عشق است و مستی!

فرمانده زمینی: تیمسار حرف دهنتو بفهم و توهین نکن. با اون یونیفورم سفیدت آدمو بیاد گارسونهای کافه نادری میندازی، من در نیروی زمینی امتحان خودم رو پس دادم و پرونده ام عین بلور شفافه و به علی مو لادرزش نمیره.


بچه گربه مئومئو کنان شروع میکند به تعقیب یک مگس در گوشه دیوار....

اکبر آقا در ضمن تمیز کردن میز گرد با قاب دستما لی مرطوب و کثیف از حاضرین سئوال میکند که باز هم چای میل دارند؟ ولی پاسخی نمیشنود.

دریائی به زمینی: تیمسار برو در کونت رو بذار. حالا ما هرچی کوتاه میایم اینا از رو نمیرن! مارو دست کم گرفتین. اگر تو پرونده ات شفافه، پرونده بنده از کون بچه سّید هم تمیزتره.

فرمانده سپاه خطاب به فرمانده دریائی: هی ملوان، بچس به شستم، حاجی منظورت از "اینا" کیا هستن؟ مواظب صحبتت باش. مارو دست کم نگیری؟ با اسکناس خفه ات میکنم!

آیت الله در حالیکه با عصبانیت مگسها را از روی ریشش متواری میکند خطاب به جمع میگوید:

آقایان شرم آور است، شما در چنین شرایط حساسی که مملکت در خطر است و دشمنان اسلام قصد تجزیه مارا دارند بجای اتحاد و همصدا بودن دارید با یکدیگر نزاع میکنید و الفاظ و لغاتی به کون همدیگر میبندید که توی چاله خرکشی و گود زنبورک خانه هم دیگر بگوش نمیخورد و هیچ چارواداری دیگر آنها را مصرف نمیکند. پس شما با آن شاه پرستان متواری چه فرقی دارید که در عرض سی سال نتوانستند یک گردهمائی بدون زد و خورد و فحّاشی داشته باشند؟ الحق که همه از یک قماشیم.

فرمانده هوائی: نیروی هوائی به تنهائی از پس دشمن برمیاد، هیچ ترسی نداشته باشین.

زمینی به هوائی: آقای تیمسارخان! آخه این منم منم زدن ها که کارو درست نمیکنه، شما همچین صحبت میکنی انگار این جنگ تن به تنه. اگر هم باشه، اون نیرو زمینیه که باید تن به تن بجنگه. نیروهوائی درظرف چهل و هشت ساعت لنگاش رو به هواست و بایس بره باد بادک هوا کنه و آب نبات قیچی و شکر پنیربفروشه.

هوائی به زمینی: تیمسار شست پاتو بپا تو چشه راست نره! تو بخاطر نداشتن تجربه این مزخرفات را میگی، شما که اصلاً دوره نظام را هم ندیدی و فقط بخاطر اونکه در قم شهردار بودی و چند تا فواره و پارک شهر و توالت عمومی ساختی، مقام رهبریت تورو به فرماندهی ارتش منصوب کرد. بقول اون یارو کی بود میگفت "تو را با نبرد دلیران چکار     تو برزیگری تخم گندم بکار".

اکبر آقا که فکر میکند مسابقه مشاعره شروع شده است زیر لب و آرام میگوید: آی زکی! حالا بیا و درستش کن، "ر" بده...

زمینی به هوائی: بیلاخ!! تو خودت چه غلطی کردی و گلی به سر نیروی هوائی زدی؟ صب تا شب کارت تماشای ویدیوهای بروس لیه، این هم شد زندگی؟


هوائی: اولاً اون بیلاخت رو توی فی خالدونت فرو کن ویک چپق هم روش، دوماً من افتخار میکنم که در طی سالهای جنگ تحمیلی بین عراق و ایران فرمانده اسکادران انتحاری بودم و خودم هم یک خلبان انتحاری هستم که درزبان انگلیسی به اون “Suicide Pilot” میگن. حالا حالیت شد آبجی؟

زمینی به هوائی: آره هواتو دارم خاله! ولی معلومه که کارات رو درست انجام ندادی! وگرنه بعنوان یک خلبان انتحاری الان چطور زنده جلوی ما نشستی؟ ودر ثانی چرا به یک روانشناس مراجعه نمیکنی؟

همه میزنند زیر خنده.....

فرمانده نیروی هوائی ناگهان با غرّش از جا پریده و با فرمانده نیروی زمینی دست به یخه میشود و سعی میکند فرمانده زمینی را لنگ کند ولی تعادل خود را از دست میدهد و عقب عقب میرود و روی آیت الله میافتد و هردو از صندلی بروی زمین افتاده و تلنگشان در میرود. آیت الله با فریاد از اکبر آقا کمک میخواهد: "اکبر آقا بگیرش، تخمش را بگیر!" اکبر آقا مثل سگی مطیع شیرجه میزند بطرف تخم فرمانده نیروی هوائی و چنگ میزند توی خشتک تیمسار و سپس فریاد تیمسار اطاق را بلرزه در میآورد و سرانجام تسلیم میشود و آرام میگیرد وهر کس به صندلی خود باز میگردد.

اکبر آقا، سینی بدست و با حالتی نگران، ریش نتراشیده و چشمان گود رفته و پیراهن سفید که قسمتی از آن نیز از شلوارش بیرون زده و حوله کثیفی روی شانه اش سئوال میکند که آیا کسی چای میخواهد.

فرمانده نیروی دریائی رو به آیت الله کرده و میپرسد چه کسی به اکبر آقا اجازه داده که در چنین جلسات مهمی حضور پیدا کند و جسارت کند و تخم فرمانده نیروی هوائی را قاپ بزند؟ آیت الله شفاعت اکبر آقا را میکند و اظهار میدارد که او مرد قابل اطمینانی است و از خانواده شهدا ودر جنگ پنج شهید داده است و کاملاً مورد اطمینان مقام رهبری و تا کنون سه بار باو پیشنهاد پست سفیر ایران در کشور بلیوی را داده اند ولی او رد کرده است!

فرمانده نیروی دریائی با تعجب میگوید: پس این بچه گربه چی، اون هم از خانواده شهداست؟

اکبر آقا صحبت او را قطع میکند و با صدائی که نمایانگر سالها استعمال تریاک از هفت سوراخ بدن بوده است میگوید: "برای سرور جمیع انبیاء، صلوات بلند ختم کنید" و همه فریاد زنان سه بار تکرار میکنند "الا مصل علا.......و بچه گربه نیز شروع به مئو مئو کردن میکند و دنبال اکبر آقا از اتاق خارج میشود.

چند دقیقه بعد اکبرآقا با ته سیگاری گوشه لب به اتاق بر میگردد با یک سینی چای خوشرنگ و تازه دم درون استکانهای کریستال و گیره های نقره ای و قندان نفیسی با نقوش بسیار زیبا و ظرفی بلورین پر از نان برنجی، و دور میز به همگی تعارف میکند. همه در سکوت مشغول نوشیدن چای میشوند.....

آیت الله پس از صرف چای و شیرینی چند تا دعا زیر لب میخواند و با دست راست صورتش را مسح میکشد و سپس روی به گروه کرده و میگوید:

"آقایان با اجازه بنده باید بروم در اطاق مجاور و نماز بعد از ظهر را بخوانم. استدعا میکنم در غیاب بنده آرام باشید و صبور، همه چیز درست خواهد شد. خوشحالم که هر کدام برای رویارویی با دشمن طرح و نقشه ای آماده دارید. همگی با هم دست بدهید و آشتی کنید و برای هماهنگی بنشینید و یک دست حکم بازی کنید برای رفع کدورت تا بنده برگردم".

سپس آیت الله دست توی عبا میکند و یک دست ورق نو که هنوز زرورق آن نیز باز نشده از لای عبا بیرون میکشد وبروی میز میگذارد و با اشاره دست به اکبر آقا میگوید :

"اکبر آقا، بیا ژوکراشو بکش بیرون و خوب بر بزن بده تیمسار کوپ کنند" و خود خرامان خرامان از اتاق فرمان خارج میشود و زیر لب میگوید: "بر شیطان حرامزاده لعنت" و سه بار دور خود فوت میکند...


Share/Save/Bookmark

Recently by Jeesh DaramCommentsDate
زهرا سلطان و کهنه گوهی تاریخ
8
Oct 18, 2012
جمهوری آریایی ایران
17
Mar 03, 2012
بهار ایرانی
15
Feb 17, 2012
more from Jeesh Daram
 
Mazloom

fascinating

by Mazloom on

Very fascinating


default

JD

by Critic (not verified) on

Nice stab at the satire and it was really good. My only critique is that the spoken Farsi (particularly those lines spoken by the military commanders) would have been much funnier if they were in colloquial Farsi. Mullahs usually speak in formal style but not the Pasdars.


default

Attacking Iran is dumb, unless it overthrows the Mullahs!

by farrad02 on

If an attack on Iran aims to weaken or punish the Mullahs, the attackers need to know that it will have the opposite effect! Unless they actually do put the overthrow of the IRI regime in their list of objectives, any attackers on Iran that leave the Mullahs in power, will leave them as ultimate winners.

What Ahmadinejad has been doing with his recent centrifuge comments and his firey rethoric all along is just to bait Israel or Americans to attacking them! They'd like nothing better right now than being attackjed from the outside! There are so many problems that IRI regime is struggling with right now and an external invasion will be just the solution to take care of all these problems for which the Mullahs can't find any answers or solutions!

And if the aim of an attack is to set back the Mullah's nuclear program, it may do that temporarily but then it will definitely drive that program underground and eliminate the half-effective oversight that exists now. Without IAEA's even partial oversight, the Mullahs will then reach nuclear capability under ground afew years after that. Unless Americans and Israelis plan on bombing Iran once every 4-5 years from now on!

So, attacking Iran is a very dumb plan any way you look at it! Go all the way and remove them or give it up!

The worst thing AMericans can do to Mullahs is to give them the God Father style "kiss of death'! Just make freinds with them!

 


default

it's funny yet it's so real!

by MRX1 (not verified) on

I remember during early days of the so called revloution a famous mullah once asked Iranian airforce pilot that he should shoot down a satelite!
That's the way these people think.
I always find it funny when khameni or some other jackass mullah observes any militery manovers, like they know what's going on!


default

Would someone please explain.

by Wanderer (not verified) on

Why any Iranian would wish that a third party to attack and kill his people?


IRANdokht

nicely done

by IRANdokht on

your smart satire reminded me of Iraj Pezeshkzad's style.

This is a very enjoyable read despite the dark realities of the subject matter.

Thank you

IRANdokht


default

THe reality of Israel

by hass (not verified) on

While you're having lunch in Tel Aviv, remember the Palestinian residents of Lydda and Ramleh, large towns near Tel Aviv, who were "invited" to leave by the Israeli forces. Though a few remained, the "invitation" followed a massacre and forced explusion.

THAT is the reality of Israel.


default

Dear shashoo

by Zagross (not verified) on

Do you have any clue!, that how many Russian and Chinese Technicians working on those plances?!.
Please be a little serious.


Majid

Beautiful as always

by Majid on

You my friend, should have your own TV. show, write a book or have a web site of your own!

Thank you. 


default

Funny, but sad

by 11101932 (not verified) on

I earnestly pray and hope that Iran is not attacked by Israel, the U.S. or both. Iranians have suffered more than enough during the past horrible three decades starting with the horrific Islamic revolution, Saddam's attack on our homeland, the dastardly murdering misrule of a bunch of mullahs and their paid thugs.
We, the ordinary people, on both sides must do all we can to help settle the dispute between the parties without bloodshed. Attacks, be they by air, land or seas, always hurt the innocent populace who are indeed not party to the fight.
Mullahs, bache akhoonda, as well as warmongers of all strips, cut it out. Our Iran is bleeding enough as is. Mullahs, go back to your stinking mosques and stay there. Let sensible decent democratically elected Iranian government work things out. I am terribly mortified at the thought of pouring loads and loads of bombs, firing cruise missiles and what have you at Iran. Please don't do it. Iranian people should not suffer any more. There must be other ways of getting the mullahs come to their senses. One hopes.


default

clowns versus the bozos!

by Anonym7 (not verified) on

mehran says: "but I bet that is exactly how it is going to happen knowing these clowns."

MSNBC host Joe Scarborough a republican close to white house, ~two weeks before the Iraqi invasion said that ultimate prize was Iran and after controlling Iraq, Iran would be surrounded and the next target...
Clown or not, whoever is in charge of Iran has prevented the country to be destroyed by the bozos.... meanwhile the bozos have wasted $2+ trillion in their wars ... in Iraq at best they are controlling the damage ... in Pakistan/Afghanistan they are in worse shape than several years ago! And BTW in Lebanon they lost big time! ..... I think the bozos are bigger bozos than the clawns!


default

Funny,

by Mehran-001 (not verified) on

but I bet that is exactly how it is going to happen knowing these clowns.


Jahanshah Javid

Too true

by Jahanshah Javid on

This is very funny but also too close to the truth. Iran's military hardware is laughably insufficient to withstand any U.S. or Israeli air assault. We know there's enough firepower assembled in the region to level Iran's nuclear, military, oil and industrial centers in a couple of weeks. So no one is afraid of Iran's military. At least if Iran was invaded, millions (even mullah-haters) would fight back.

But that's not going to happen. Bombings would be very punishing and there's no need to invade. But the immediate and long-term consequences would be very great inside Iran and throughout the Middle East (for one, I don't know if the U.S. or Israel want to add 75 million enraged Iranians to the list of Middle Eastern nations who have a poor opinion of Bush and Olmert, to put it mildly.)

That's why Iran has not been attacked so far. What's worrying is that experience has shown us that leaders in Tehran, Washington and Tel Aviv are actually crazy enough to provoke and engage in confrontation regardless of the awful consequences for all. The last thing on their mind (if at all) is the horrible impact on the lives of tens of millions of people across the Middle East.


default

Good Taste!

by masoomi (not verified) on

everything could happen in this country!
this is an other Odd happening:
//ghafaseh.ir/ebook/7604.htm


kaleh dar

Afarin

by kaleh dar on

Very funny and realistic , I beleive it completely ! ,most probably those characters are running our country. 


farokh2000

Funny

by farokh2000 on

This is funny, but it could happen, considering all the morons who are running that Country now.

That would be really sad.