مدتی قبل مقاله ای در شرق نوشته بودم تحت عنوان "روشنفکر دینی سه نقطه باید گردد" که دفاعی بود از روشنفکری دینی در برابر گروههای سکولارکه میگفتند اینها باید تکلیف خود را مشخص کنند. کوسه و ریش پهن نمیشود. بیایند یکی را انتخاب کنند: یا روشنفکر باشند و یا دیندار. این دوستان روشنفکری و دینداری را طوری تعریف کرده اند که با هم نمیسازد و تاوان تعاریف خود را میخواهند به روشنفکر دینی تحمیل کنند. به آن مسائل نمی پردازم زیرا بحث آن به تفصیل رفته است. ولی ظاهراً دو موضوع در ایران هیچوقت کهنه نمیشود. یکی بحث رسالت روشنفکر است (که فعلاً مطمح نظر این نوشته نیست) و دیگری مسأله نقد روشنفکری دینی. معلوم نیست اگر این پروژه اینقدر که میگویند ورشکسته است چرا یقه روشنفکران دینی را رها نمیکنند؟ چرا این درختی که میوه اش قرار است ریز و تلخ باشد اینهمه سنگ انداز دارد؟
مذهبیون سنتی که سالهاست به تکفیر و تفسیق آن مشغولند. روشنفکران سکولار هم با این ادعا که اسلام واقعی همان اسلام سنتی و خرافی و یا اسلام باز ساخته استبدادی است، مرتب در مراسم ختم اصلاح مذهبی لاحول شاد کنان سرمیدهند. اخیراً هم نقدی از موضعی جدید بر پروژه روشنفکری مذهبی در اعتماد ملّی منتشر شده است که استدلالات مذهبیون سنتی و روشنفکران سکولار را بهم میآمیزد. از سنتی ها نقل است که دین روشنفکران مذهبی دین واقعی نیست بلکه ملغمه ای دلبخواه و التقاطی و بی رویه از مسائل روزپسند غربی و قرائتی انتخابی از متون دینی است. لائیک ها هم میگویند نان اصلا ح مذهبی فطیر است چون مایه لائیسته به خیمرش نزده اند. در نقد جدید شان جناب آقای ملکیان از موضع "معنویت در برابر دینورزی" این دو نقد را به هم آمیخته و تیشه ای نو بر ریشه روشنفکری مذهبی زده اند.
در ابتدا بگویم که من اصراری به استفاده از لفظ "روشنفکر دینی" ندارم کما اینکه قبلاً در بحثهائی با آقای علی پایا در روزنامه شرق عنوان کرده ام که شاید تفکیک بین روشنفکران بومی و جهانشهرمفید تر از روشنفکران مذهبی و غیر مذهبی باشد. امّا انصاف نیست که انتاج پروژه روشنفکری دینی که در سیر تکاملی خود مهمترین دستاوردهای فکری سه دهه اخیر ایران را بارمغان آورده است اینگونه به هیچ گرفته شود. ظنّ من اینست که تاریخنگاران اندیشه، نوآوریهای اصلاح طلبان مذهبی در سه دهه اخیر را بیش از تکرار مکررات سنتیها و ترجمه افکار سکولارها حائز اهمیت تاریخی خواهند یافت. نمیگوئیم که پروژه روشنفکری دینی فارغ از مشکلات و حتی تناقضات یا غفلتهاست. خود آقای ملکیان نیز در مثال زیبائی زندگی انسانی را به اسفنج خیاطان مانند میکنند که در آن سوزنهای متفاوت و احیاناً متناقض فرورفته اند. اگر تغافل غلط است اینقدر هست که زندگی و عقلانیت بشری همیشه عجین غفلتهای فرهنگی و نقاط کور پارادایمهای منطقی است. این غفلتها بر اندیشمندان هر زمان پنهانند ولی در چشم اندازتاریخ براحتی آشکار میشوند. نه روشنفکر دینی از این قاعده مستثنی است و نه متفکر سنتی، و اندیشمند سکولار. پروژه معنویت آقای ملکیان نیز در همین قافله و زیر همین بار راه می کوبد. اولین قدم در جهت فروتنی بعنوان یک متفکر تن دادن به "وضع انسانی"2 است. یعنی باید بپذیریم که دست و پای همه ما از دانشمند علوم دقیقه و فیلسوف سکولار تا زاهد سنتی و عارف معنوی و اصلاحگر دینی در پوست گرودی زمان و مکان و جغرافیا و تاریخ تفکر است. غفلتها ابعاد پارادایمهای فکری مایند که آزادی مطلق از آنها خیالی محال و پنداری گزاف است.
گذشته از این کلیات اشکالات دیگری نیز بر نقد آقای ملکیان وارد است. مهمتر از همه تعریف بیاتی است که از موضوع نقد یعنی پروژه روشنفکری دینی ارائه میکنند. آقای ملکیان فرموده اند: "روشنفکر دینی به کسی اطلاق میشود که مفاهیم و آموزه های مدرن را از کتاب و سنت متون دینی استخراج میکنند. به زبان صریح تر روشنفکران دینی ریشه "همه چیز خوب" را که در مدرنیته میبینند، در مجموعه متون مقدس پیدا میکنند و به جامعه نشان میدهند و آن را جزو اصل و ذات دین معرفی میکنند." حال باید پرسید که مصداق این تعریف کیست؟ روشنفکران دهه چهل (مثلاً مهندسین و پزشکان مرتبط با نهضت آزادی آنروزها) شاید چیزهائی مینوشتند که مشمول این تعریف میشد.
مثلاً میگفتند قانون جاذبه و کرویت زمین و فتح سیارات و تکامل و بالاخره، دموکراسی و حقوق بشر همه اش در قران و احادیث آمده و بهترش هم آمده. ولی خدا وکیلی کدام روشنفکر دینی را سراغ دارید که امروز اینطور حرف بزند؟ شاید آقای سروش بیست سال پیش از دموکراسی دینی سخن میگفت ولی آیا هنوز هم بر همان حرف باقی است؟ آقای ملکیان میگویند "به اعتقاد من با ضوابط هرمنیوتیک بسیاری از چیزهائی که امروزه به آن حقوق بشر میگوئیم قابلیت انطباق کامل با متن مقدس را ندارد" بسیار خوب. آیا مقالات متعدد و کتب آقای دکتر کدیور جز این میگویند؟ پس تعریف آقای ملکیان از روشنفکری دینی بیشتر به کاریکاتوری قدیمی شباهت دارد و از اینروست که نقد حضرت ایشان بر نوعی از روشنفکری دینی متین ولی امروز دیگر فاقد موضوع است.
اشکال بعدی دید ذات انگار جناب ملکیان است که از برج عاجی از مُثُل ثابت و متقارن بر جهان نظر میکنند. ایشان برای دین و مدرنیته ذواتی ثابت قائل میشوند و از همه میخواهند که لطفاً کسی به آنها دست نزند: "وقتی میخواهیم دین را با مدرنیته سازگار کنیم آیا دین، دین میماند و سازگار میشود؟ آیا مدرنیته، مدرنیته میماند و با دین سازگار میشود؟ ... یا دین را فدای مدرنیته کرده ایم یا مدرنیته را فدای دین. یعنی نه دینداران ناب و نه مدرن های ناب به حرف ما راضی میشوند." آقای ملکیان از ما میخواهند که التقاط نکنیم تا دینداران و مدرنها "ناب" بر ما ایراد نگیرند. ولی این دینداری و مدرنیته ناب مصداقش کجاست؟ آیا منظور ما از دیندار ناب مثلاً یک عالم شیعه سنتی مقیم قم است و رضایت او ملاک صحت تفکرات ما در زمینه دین است؟ آیا وقتی از مدرنیست ناب سخن میگوئیم مثلاً به یک استاد لائیک دانشگاه در تهران فکر میکنیم که اگر سخن ما را باب طبع پنداشت کار ما درست است؟ آیا این دو خود از التقاط و انتخاب و متقضیات فرهنگی و تاریخی مستثنی بوده اند؟ ناب بودن آنها و التقاط اینها از کجا قابل اثبات است؟ آیا تنها روشنفکران دینی هستند که نص و سنت فکری را در چارچوب فرهنگ و زبان و دغدغه های تمدنی خود تفسیر میکنند؟ بر اساس کدام قانون شناخت شناسانه مفسران سنتی اسلام ناب و یا اندیشمندان سکولاراز این قاعده مستثنی شده اند؟ اگر منظور ما از مدرن و مذهبی نه واقعیات ناب بلکه تیپهای ایدآلِ باز ساخته ذهن محقق است، خوب، یک تیپ ایدآل ناب هم از اصلاحگران مذهبی درست کنیم که بر اساس آثار وعقاید آنها باشد و نه کاریکاتوری کهنه و رنگ و رورفته از آنها. از اینها گذشته باید از ناقد محترم بخواهیم تا به بدیل روشنفکری دینی نیز نظر انتقادی کنند. آیا پروژه "معنویت" نیز فرزند این مکان (سی سال تجربه ایران پس از انقلاب و استفاده های ابزاری از دین) و این زمان (برهه سکولاریسم مذهبی قرن بیستمی و خصوصی شدن دین در غرب) نیست؟ آیا جذابیت آن صرفاً لاهوتی است و یا ابعاد ناسوتی هم دارد؟
توجه به تاریخ و جغرافیا و جامعه شناسی تفکر البته در مورد دیگران آسانتر است. این مرگی است که برای همسایه خوبست و یا بعبارت لطیفتر نورافکنی است که کمتر نور خود را بر گرداننده آن میاندازد. آقای ملکیان میفرمایند شاید خود ایشان هم با غفلتهائی زندگی کنند ولی بمحض اینکه این غفلتها بر ایشان آشکار شوند دیگر جادوی خود را از دست خواهند داد. شاید اشاره به ظروف فکر (تاریخ تفکر، جامعه شناسی شناخت و علم) را بتوان نوعی "غفلت شناسی" تعریف کرد زیرا با شناخت اینها به "عللِ" دلایل پی میبریم و چارچوبهای اجتماعی تعیین کننده فکر را می یابیم. از اینرو شاید چنین تأمّلاتی در راز زدائی و "غفلت یابی" در پروژه معنویت (دعوت به تآمل متعالی در حیطه خصوصی یعنی غیر اجتماعی و غیر سیاسی) مفید باشند.
بیاد بیاوریم که روآوردن به "معنویت" بعنوان بدیل ادیان جهانی نهادینه شده در چاچوب پروژه سکولاریزاسیون نیمه قرن بیستم مطرح و به مثابه روند آینده تدین در الهیات و جامعه شناسی مذهب آن زمان معرفی شد. از "هاروی کاکس" ُمتأّله تا "دانیل بل" جامعه شناس همه در دهه های پنجاه و شصت و هفتاد میلادی فکر میکردند که ستاره ادیان در حال افول است و آفتاب معنویتی که اجزای آنرا هرکس به تجربه و تعریف خود انتخاب و مونتاژ میکند در حال دمیدن. ولی با ظهور پدیده بنیاد گرائی در مسحیت، یهودیت، اسلام، هندویت و حتی بودائیت در ربع آخر قرن بیستم همه این پیش بینی ها بر آب رفت. صحبت از صحت و سقم معنویت نیست. چه خوبست که هرکسی (حتی در عین دینداری) بفکر معنویت یعنی ارتباط شخصی و بدون وساطت نهاد های مذهبی با امر مقدس باشد. سخن اینست که بر خلاف تصور تئوری بافان مدرنیته و سکولاریسم، معنویت موضوع تذّّوق زبدگان فکر و تأمل باقی ماند و روند دینداری در جهان را تغییر نداد. برعکس این دین بنیاد گرای نهادینه بود که در ربع آخر قرن بیستم در همه جا بطور انفجاری گسترش یافت. سی سال قبل این تنها انقلاب ایران نبود که جهان را از بازگشت دین به حیطه عمومی و سیاست لرزاند. در همان چند سال بود گروه "مورال مجاریتی" در آمریکا و هارادیم در اسرائیل و نهضت هیندوتوا در هند نیز اعلام وجود کرده سیاست جهانهای مسیحی، یهودی و هندو را با ادخال تفکر بنیاد گرایانه دگرگون کردند. و هنوز هم هیچ اثری از عقب نشینی دین بنیاد گرا از حیطه سیاست نمیبینیم. از اینجاست که در برابر سنت گرایان، سکولاریستها (و اخیراً، طرفداران "معنویت") باید گفت پروژه اصلاح دینی هر چند مانند بدیلهای خود حاوی تناقضات و غفلتهای تاریخی باشد از نظر کارکرد اجتماعی و نتایج تاریخی و تمدنی بر آنها ارجح است. راه گریز از سلطه جوئی بنیاد گرا یانه نه اصرار بر لائیسیته نخبه هاست و نه گریز به کهف معنویت غیر اجتماعی و غیر سیاسی. راه اصلاح دلیرانه همان دین نهادینه شده جهانی است تا در این زمانه عسرت و مدرنیته مشوش به بنیاد گرائی که خواه ناخواه همه در آن زندگی میکنیم ابزار ظلم و خشونت و جنگ و استبداد قرار شده. از اینجاست که پروژه روشنفکری دینی در همه ادیان کما کان ضروری و حیاتی است.
Ahmad Sadri is Professor of Sociology and Anthropology as well as Gorter Chair of Islamic World Studies at Lake Forest College, Chicago. First published in Etemade Melli newspaper in Iran.
Recently by Ahmad Sadri | Comments | Date |
---|---|---|
The Hurt Locker’s Missing Disclaimer | - | Apr 24, 2010 |
اوتی که گل بود | 7 | Feb 24, 2010 |
معنویت و پاکدینی روشنفکرانه - 2 | 1 | Feb 03, 2010 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
Dear Mr. Sadri
by Anonymous21 (not verified) on Mon Feb 16, 2009 02:43 AM PSTYek bar ham aghaye Soroush in gele ra karde bood ke agar roshanfekre dini shekast khorde hast, pas chera hay dar mored on sohbt mishavad va be anan irad migirand. shoma ham hamin matlab ra onvan kardeed. Avalan agar dar morede yek padide sohbat mishavad ya be an eterazi mishavad be maanaye etabare an nist. dovam inke iradi ke be roshanfekre dini gerefte mishavad jense siasi darad ta falsafi. Roshanfekrane dini ba semajat khodra be onvane opposition dar dakhele fazaye siasiye iran endakhte and va morede khatabe niroohaye hakem gharar migirand. Na in vojood ra darand ke az kohd defa konand na in khasiyat ra darand ke ja ra be nirooye moaser tari bedahand. ba davaye zargariye khod ba hakemiyat fazaye mobarezeye doroghin va maskhareye dorost kardeh and ke ja ra baraye nirooe oppositione asli tang mikonad. shoma ba niroohaye mazhabi marzbandi darid. davaye khod ra ba mazhabi ha bekonid be secular ha chekar darid? ekhtelafe shoma ba eslame nabe mohammdi hast chera moratab yagheye secular hara migirid?
ye kare mosbat dar omretan bekonid ta falsafeye vojoodiye roshanfekriye mazhabi bar hamegan moshakhas gardad.
ziyade arzi nist.
ضروری بودن به معنای درست بودن نیست
Zandiq (not verified)Sat Feb 14, 2009 07:52 PM PST
من فردی بی خدا هستم، از هر دو گروه مسلمانان چه سنتی و چه اصلاح طلب به یک میزان گریزانم و فکر می کنم هیچ چیز با ارزشی از این شوره زار اسلام بر نخواهد آمد. ولی وقتی حرف های ملکیان را با حرف های شما مقایسه می کنم به نظرم حرف های ملکیان با منطق درونی دین سازگارتر است تا حرف های شما. می گویید پروژه روشنفکری دینی در همه ادیان کما کان ضروری و حیاتی است. آیا ضروری و حیاتی بودن الزاما به معنای «از لحاظ دینی درست بودن» است؟ گیرم که ضروری و حیاتی باشد که برای اهلی کردن مشتی حیوان وحشی شما قبای دمکراسی و حقوق بشر را به تن هیولای بیقواره ای به نام دین اسلام بپوشانید. ممکن است این کار شما قدری این درندگان دیندار را اهلی کند و زندگی را برای خودشان و باقی انسان ها راحت تر کند. ولی در نهایت شما به ضرورت دین را برای زمان و مکان امروزی «قابل قبول» کرده اید، و الزاما به آنچه همه ی ادیان ابراهیمی ادعا می کنند، یعنی ورای زمان و مکان بودنشان توجه نکرده اید زیرا به مصلحت این روز و روزگار نیست.
من شخصا دین شما را به دین ملکیان و امثالهم ترجیح می دهم چون زندگی با گوسفندان خداپرست را برای امثال من و برای خود گوسفندان راحت تر می کند ولی نمی توانم انکار کنم که گفته ی ملکیان در چارچوب سخن دینی قابل قبول تر از گفته ی شماست چرا که دین ملکیان بر پایه ی ایمان (اعتقاد گوسفندوار) به چیزی به نام حقیقت بنا شده است و نه دریافت عقلانی از حقیقت که از بنیان غیر دینی است.
Name one
by Fred on Sat Feb 14, 2009 11:16 AM PSTOk, in the annals of history name one instance in which religious officials were in absolute control of a country, as in the Islamist republic, and yet allowed “religious intellectuals” reform their ruling religious dogma.
Any religion can be, has been and will be reformed when out of power, in power it only gets more violent and intolerant.
Thirty years of experimenting with Iranians’ lives has not been long enough? Why try to reinvent the wheel?
Ahmad Sadri ,
by Nejat (not verified) on Sat Feb 14, 2009 11:00 AM PSTMr. Ahmad Sadri:
When someone or something dies and seizes to be useful, people get rid of it and move on otherwise it's stink will cover every where.
Mr. Ahmad Sadri
Islam is one of those things that has lived beyond it's life span. As you are well aware, Quran was not written by Mohammad. It was written some sixty years later by Osman, Moavieh, Omar, Shemr, Yazid and other barbarian tribal leaders in the name of Mohamad and compiled based on what they could remember or make up of their conversations with him. As a professor you know this already so it is not coming to you as a shock.
Mr. Ahmad Sadri
In order to get all the barbarian tribes in the Arabian peninsula to approve of this book so an Arabian empire, commonwealth or united tribes can be established, the Founding Fathers of Quran included in their manuscripts many of the same things that today you see as abhorrent, such as stoning women, cutting off hands and feet, beheadings, threatening with death people who move beyond Islam to other religions, etc.
These were barbarian rules of a barbarian culture that wrote Quran. These were not the word of God. And these same man made rules killed whatever life was left in Islam.
Mr. Ahmad Sadri
Islam died when Mohammad died without a will and an heir. Right after his death, the 73 tribes of Islam, went after killing each other with business as usual with various cults of Islam like Shias going on a blood bath spree to kill everyone that opposed their rules including 3 imamis, 5 imamis, Sufis, Darvishes, 7 imamis, 8 imais. And when there were no Shia imams, they came up with a kakomaini idea that imam 12 disappears and lives in a well. Sunnis on the other side remained more or less united and build the Ottoman Empire and kept on producing imams by the thousands and unlike Shia crazies, still do.
Mr. Ahmad Sadri
Peoples of the world saw these things and have since moved on from this decaying corps called Islam to find other alternatives for their spiritual nourishment. It's about time, that you leave grieving over Islam's demise too and move on.
Mr. Ahmad Sadri
This corps has broken itself down into thousands of sects and cults all bent on destroying each other just like when Mohammad was alive.
Mr. Ahmad Sadri
In Iran it’s the same thing. People are tired of Islam. It has nothing to offer them. It’s a dry pit. No life left in it.
Mr. Ahmad Sadri
The last person who tried to bring it to life and establish Islamic Utopia, Khomeini is long dead and now we see the results of his efforts to bring Islam back to life. His creation is call Islamic republic of hell. Poeple have no rights and Mollahs dictate what religion and dress people should have while they themselves institutionalize prostitition and frolick.
Mr. Ahmad Sadri
There is no way this thing can be brought back to life not even by Mohamad or the Hidden Imam who’s been living in a well for the past thousand years with no toilet, water or food.
Mr. Ahmad Sadri
Move on and find another religion that is not dead and advocate that.
Islam has no solution to offer the modern man.
Its followers have been killing each other since the beginning and its doctrines are dead. Hadn’t worked by now. Will not work in the future either.
Mr.Ahmad Sadri
Move on and teach something else and tell your students the turth!