مارسیا هر روز صبح که از خواب بیدار می شود پرده های کلفت اتاق را به کناری می زند تا آفتاب بی رمق جزیره تمام زورش را بزند تا کمی اتاق را گرم کند آنقدر که صورت در سایه مانده اش را روشن تر کند تا که چشم هایش رمق بگیرد. تصور کن نور درست ما بین چشم های سیاه و درشتش بتابد و مارسیا شروع به خندیدن کند.
صدای ریزش آب چه از داخل حمام و چه از شیرهای دستشویی و آشپزخانه باید از خانه شنیده شود. به قول خودش حس جنسی غالبی دارد که روزش را می سازد. با حوله ی کوچکی که به رنگ شیره ای است از حمام بیرون می آید و آگاهانه سعی می کند سفت به کمرش بسته نباشد تا با تلنگری به پایین غلت بخورد و سعی هم می کند که حواس پرت نشان داده شود! با سشوار سعی می کند موهای پر آبش را که به زمین می چکد خشک کند همیشه ی خدا کف اتاق باید خیس از آب موهایش و بدنش باشد و من هم باید روی تخت دراز کشیده باشم و ناظر ساکت حرکاتش. با لوسیون های مختلف که هر هفته مدلش را عوض می کند به جان پوست تنش می افتد و بوی متصاعد شده از چرخش دست هایش به روی بدنش حال من و گل های داخل اتاق را عوض می کند. وقتی هم که حوله از دور کمرش می افتد با عشوه خاصی به روی زمین حوله را حرکت می دهد انگار بخواهد رد پای خیس اش را خشک و مرتب کند. با دست هایش سعی می کند قطرات مانده در لا به لای موهایش را به طرف صورتم پرت کند انگار بچه ای بخواهد آب بازی کند!
میوه ها نقش بسیار مهمی در زندگی روزمره ی مارسیا ایفا می کنند. سیب خیلی سبز و گاه خیلی سرخ! نارنگی آب دار و پرتقال های اسراییلی باید زیر دست و پایش باشد آنقدر که به روی زمین قل بخورند. پوست پرتقال درشت را با ناخن های درشت و بلندش می کند به طوری که ذرات ریز کنده شده از پوست هوا را معطر کنند. با سلیقه ی تمام روی زیر دستی فیروزه ای رنگ مرتب شان می کند و من بی آنکه تکانی به خودم بدهم باید دهانم نیمه باز باشد و چشم هایم به طور کامل بسته! توت فرنگی های وحشی هم گاه گداری باید به روی سبد میوه کنار پنجره باشند. ولی خدا را شکر که از فلفل چه سبز و قرمز، خوشش نمی آید وگرنه ترکیب مزه میوه ها را به کل تغییر می داد.
وقتی حوله به زمین به طور عمد انداخته می شود ناز و کرشمه ی مارسیا دو چندان می شود. چشم هایم تا پایان بازی باید بسته باشند وگرنه بازی لطفش را از دست می دهد! ده نوع مختلف ترانه های آرام هم باید به طور مرتب در اتاق شنیده شود وگرنه مارسیا آرامش اش را از دست می دهد! صبحانه که تمام می شود (منظورم مراسم میوه خوری است) مارسیا صورت من و خودش را با طعم میوه ها رنگ آمیزی می کند تا مراسم عشق بازی آغاز شود. قهر و ناز زنانه اش حدی برای کامل شدن ندارند. پس از ماه ها دیگر عادت کرده ام. قرار مان از اول این بوده که کاری به قهر و آشتی اش نداشته باشم. چون رفتار پس از عشق بازی اش به طور کاملن غریبی فرق دارد. دوباره همان مارسیای مظلوم و دوست داشتنی می شود و چون من هم عاشق بازی های تازه هستم حرفی برای اعتراض کردن ندارم. بعضی وقت ها به یاد پل استر که می افتم فکر می کنم کپی کاملی از حرکات مارسیا در نوشت هایش داشته.
در خیابان و یا پاپ و کافه ها عادت سکسی مارسیا باز هم فرق می کند. با لب هایش به طور حسی و کاملن مشهود بازی می کند و لیوان مشروبش را در لابه لای لب هایش قفل می کند و شیفته وار نگاهم می کند آنقدر که خجالت می کشم و سرم را پایین می اندازم ولی بازی کردن با مارسیا قواعدی دارد که اجرا نکردنش قهر و آشتی کوتاه و بلند مدتی را به همراه خواهد داشت. همیشه تی شرت یا شلواری که او دوست دارد را باید بپوشم و به هیچ عنوان از کفش رسمی نباید استفاده بکنم. یا کتانی یا لا انگشتی چرمی بیست و هشت پوندی! کلاه هم نباید به روی سرم باشد چون نمی خواهد شبیه به خیلی ها باشم. بطری شراب هم باید دو تا باشد یکی سفید و دیگری قرمز و اگر لازم شد بطری بعدی درست شبیه به هم باید باشند.
مارسیا عادت به حرف زدن های طولانی دارد. وقتی که مست می شود باید شنونده ی خوبی باشم و هر پنج دقیقه هم از من می پرسد کجا بودم؟ و من باید جمله کامل بگویم نه کوتاه! لباسی را هم که می پوشد باید دقیقان سلیقه من باشد. دامن کوتاه و تی شرت حلقه ای یا شلوارک بالای زانو و پیراهن نه خیلی یقه باز. صندل پایش هم ست با لباس هایش. گوشواره ها نباید خیلی درشت و نه خیلی کوچک باشند. گردن بند هم ظریف باید باشد و هم اینکه به چشم بیاید. موها به هیچ عنوان نباید بسته شود شلال و باز باکمی خیسی! روی میز باید شراب بخوریم، روی کاناپه نشستن هیچ شانسی در رابطه نشتن مان ندارد. پنجره ها باید طاق باز باشد چه در خانه و چه در کافه یا پاپ! چون دریچه ی میترالش کمی گشاد است و برای قلبش اصلن خوب نیست! از انگشت هایش برای ارتباط زیاد استفاده می کند.
با دوست های مردی که می شناسد وقتی با من هست زیاد گرم نمی گیرد یا راحت تر بگویم تحویل شان نمی گیرد نه به خاطر من که بیشتر این خودش هست که دوست ندارد. با دوست های زنش گرم تر رفتار می کند ولی از مادرش متنفر است دلیل اش را بعدن خواهم گفت. برای عشق بازی کردن به ساعت نگاه نمی کند چون زمان نگه داشتن - برای این کار حالش را به هم می زند. از لباس حریر برای خوابیدن استفاده نمی کند چون تن اش را اذیت می کند. همیشه لخت می خوابد چون همین که ملافه روی تن اش باشد کفایت می کند. عاشق بازی کردن با موهایش است. بیچاره انگشت های من تاول می زنند از بس با موهایش ور می روم ولی این هم جزیی از قواعد بازی های ما دو نفر است .
Recently by hadi khojinian | Comments | Date |
---|---|---|
ابرهای حامله از باران | 4 | Jul 28, 2012 |
مادام بوواری | - | Jul 07, 2012 |
دیوارهای روبرو | 6 | Jun 26, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
hmmm
by Multiple Personality Disorder on Sat Jun 06, 2009 06:09 AM PDTI liked it.